پیروی سه پایه اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک

پیروی سه پایه اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک و رسیدن به هدف نهایی یعنی اهورامزدا را پیروی این سه اصل قرار داد که به هفت مرحله، هفت امشاسپندان معروف است و می توان آن را هفت پایه عرفان زرتشتی دانست:
1: نخستین مرحله کمال، به یکتایی شناختن اهورامزدا
2: دومین مرحله، امشاسپند بهمن (وهومنه) نیک اندیشی و خیرخواهی 
3: سومین مرحله، امشاسپند اردیبهشت (اشه وهیشته)، بهترین راستی و پاکی
4: چهارمین مرحله، امشاسپند شهریور (خشتره وئیریه) نیروی شهریاری مینویی و تسلط بر نفس 
5: پنجمین مرحله، امشاسپند سپندارمذ (سپنته آرئیتی) مهر و فروتنی
6: ششمین مرحله، امشاسپندان خورداد (هئوروتات) کمال و رسایی
7: هفتمین مرحله، امشاسپند امرداد(امرتات)، جاودانی

 

 

موسیقی در ایران باستان - اشوزرتشت مبتکر موسیقی دینی دنیا

موسیقی ایران باستان را می‌توان به چند دوره تقسیم کرد:
پیش از مادها، مادها، پارسی‌ها و هخامنشیان، پارت‌ها و اشکانیان، ساسانیان

-------------------
دوره پیش از مادها (سده ی ۸ پیش از میلاد):
از این دوره کتب، دست نوشته‌ها، سنگ‌ها و سطوح حکاکی شده‌ای به جا مانده که بیان‌گر وجود موسیقی این عهد است، مهم‌ترین اثر به جا مانده از این دوران مهر چغامیش متعلق به ۳۵۰۰ پیش از میلاد است.
دوره‌ی مادها (اوایل قرن ۷ یا اواخر قرن ۸ پیش از میلاد):
موسیقی این دوران از جای‌گاه رفیعی برخوردار است و در مراسم زیادی به کار می‌رفت پس رساترین زبان جشن‌ها و سوگ‌واری‌ها زبان موسیقی بود. موسیقی با ستاره‌شناسی همراه و مهم‌ترین نغمات موسیقایی نغمات گات‌ها بود. مهم‌ترین دستورهای دینی زرتشت گات‌هاست در اوستا توصیه شده گات‌ها را با آواز و به صورت آهسته بخوانند که این امر در نزد زرتشتیان بسیار با اهمیت است. هم‌چنین این نکته قابل توجه است که زرتشت برای نخستین بار موسیقی مذهبی دنیا را پایه‌ریزی کرد. موسیقی‌دانی که از این دوران می‌توان نام برد «اوگارس» موسیقی‌دانی است که از بزرگان دربار بوده است.
دوره هخامنشیان (۵۵۰ -۳۲۰ پیش از میلاد):
پس از شکست آستیاک پادشاه ماد توسط کورش هخامنشیان به روی کار آمدند. موسیقی این دوران علاوه بر نغمات گات‌ها موسیقی درباری (بزمی) مذهبی (مردمی) و نظامی نیز رواج داشت.
موسیقی درباری در دربار ارزش والایی داشت و هنرمندان در جهت برگزاری مراسم گوناگون جشن‌ها، سرودها و آیین‌های مذهبی فعالیت می‌کردند. موسیقی مذهبی از تاثرات مردم سرچشمه می‌گرفت و از غم‌ها، شادی‌ها، شکست‌ها، پیروزی‌ها و ناکامی‌های بشریت سخن می‌راند.
موسیقی نظامی به منظور تهییج و تشویق روحیه سربازان در کارزار به کار می‌رفت. در این نوع موسیقی از الحان نظامی و رزمی استفاده می‌شد. سازهای مورد استفاده‌ی این دوران نی، عود، چنگ، ساز دهنی، چغانه (نوعی قاشقک)، شیپور، نقاره، کوس، خر مهره، دونای، کرنا و سرنا است.

ایرانیان از همان دورانی که با سایر هم‌نژادان خود‌ یعنی طوایف آریایی در آغوش دشت و دمن به‌سر می‌بردند با نغمه‌های جان‌بخش موسیقی و خواندن سرود و عبارات منظوم، آن کشش و سروری را که دیدار مناظر دل‌پذیر طبیعت و آسمان صاف و نیل‌گون و رنگ‌های گوناگون افق، در هر پگاهی و شام‌گاهی به‌وجود می‌آورده، نمودار می‌ساخته‌اند. انگیزه‌هایی را که زیبایی و فریبندگی‌های این زندگی بی بند و بار و آزاد، در آغوش طبیعت، برای این مردم به وجود می‌آورده و با آهنگ‌های دلنواز غمزدا از دهان آن‌ها بیرون می‌آمده، تاریخ در اثر نداشتن خط نتوانسته است آن‌ها را ضبط کند. اگر هر آینه ضبط شده بود، امروز ما از نحوه اندیشه و احساسات و تالمات آنان گنجینه‌های گران‌بهایی داشتیم و لازم نبود به حدس متوسل شویم. همان‌طور که بقایای آثار هنری‌شان، گنجینه‌های فرهنگی ارزنده و جالب را برای ما به یادگار گذارده است.
وجود قطعات مسجع و منظومی در ریگ ودا و اوستا، دو اثر دینی و ادبی کهن آریای هند و ایران و موسیقی و رقص رایج در میان هندیان که از تشریفات مذهبی آنان بوده است، به خوبی وجود و اهمیت این هنر را در قبایل آریایی نمودار می‌کند. یک بخش مهم از اوستا «گاتاها» مشتمل بر نیایش و سرودهای مذهبی است که با آهنگ‌های مخصوص و تشریفات ویژه‌ای هنگام نیایش اهورمزدا خوانده می‌شد، و سرودهای اوستا برای پذیرش حافظ مردم که از خط و سواد بی‌بهره بوده‌اند، آسان و موزون بوده و به علاوه مفاهیم گفته‌ها هنگامی که منظوم و با آواز ادا می‌شد، در دل‌ها بیش‌تر اثر می‌کرده است.
از تاریخ موسیقی ایران در ادوار خیلی دور و حتا در دوره هخامنشی و اشکانی همان‌طور که گفته شد به واسطه در دست نبودن مدارک، مانند بعضی دیگر از تمدن این سرزمین، اطلاعات کافی و موثقی در دست نیست و هم‌چنان تاریک و مبهم مانده است، ولی با در نظر گرفتن تمدن نژادی و ارتباط با تمدن سایر کشورهای همسایه و تابعه که اشاره‌ای بدان‌ها شد، می‌توان تصور کرد که نوازندگان و خوانندگان و موسیقی‌دان‌هایی داشته‌اند و با در نظر گرفتن ذوق و استعداد سرشار ایرانیان که به‌وجود آورنده کاخ‌های بزرگ که از زیبایی و شکوه و هنر و تزیینات سرآمد کاخ‌های زمان خود و پیش از آن بوده‌اند، به پیش‌رفت آنان در این فن نیز می‌توان معتقد و مطمئن شد، منتها همان‌طور که هم اکنون گاهی نوازندگان قطعاتی می‌سازند و هنرنمایی می‌کنند در حالی که از اصول و قواعد علمی این فن اطلاعات کافی ندارند، در گذشته هم تصور می‌رود که چندان مقید به اجرای قواعد و ارتباط اصوات و الحان نبوده‌اند.
قسمتی از اطلاعات ما را در این باره روایات تاریخ‌نویسان یونانی و گفته‌های «شاهنامه فردوسی» و کتاب‌های «دینیو» مختصری از اشیای و آلات موسیقی که احیانن در کاوش‌ها به دست آمده، تشکیل می‌دهد.
هرودوت تاریخ‌نویس یونانی می‌نویسد: «ایرانیان برای تقدیم نذر و قربانی به خدا و مقدسات خود مذبح ندارند و آتش مقدس روشن نمی‌کنند، بر قبور شراب نمی‌پاشند، ولی یکی از موبدان حاضر می‌شود و یکی از سرودهای مقدس دینی را می‌خواند.» شاید مقصود هرودوت همان قطعات گاتاهای اوستا بوده است.

 

سایر تاریخ‌نویسان یونانی نوشته‌اند که: «پادشاهان ایران هنگامی که بر خوردن طعام می‌نشستند، دسته‌ای از کنیزان به خنیاگری مشغول می‌شدند و رامش‌گری می‌کردند و می‌رقصیدند، نوازندگان و خنیاگران کشورهای تابعه چون بابل و هند و مصر در دربار بوده‌اند و به طوری‌که نوشته‌اند در جنگ «ایسوس» پس از شکست داریوش سوم سیصد و بیست زن نوازنده ضمن اسیران به دست پارمنیون سردار اسکندر افتاد. «آتنه» مورخ قرن سوم میلادی از قول دوریس تاریخ‌نویس قرن چهارم پیش از میلاد، درباره تشریفات جشن مهرگان نوشته که: «در آن جشن در حضور شاهنشاه نوازندگان و خوانندگان به نوازندگی و خوانندگی می‌پرداخته‌اند.»

 

 

در سال ۱۳۳۶ خورشیدی، ضمن کاوش‌های باستان‌شناسی پیرامون آرام‌گاه «اردشیر سوم» هخامنشی در تخت جمشید یک شیپور بلند فلزی که اینک در موزه تخت جمشید نگاه‌داری می‌شود، به دست آمد. بلندی این شیپور ۲۰ر۱ متر و قطر دهنه آن پنجاه سانتی‌متر است. این نوع شیپور را در قدیم «کرنا» یا «کارنای» یعنی (نای جنگی) می‌نامیده‌اند که هنگام جنگ به کار می‌رفته است. کار یعنی جنگ (کارزار از همین واژه است) و نای همان نی می‌باشد.

 

در دوران قدیم و عهد هخامنشی دو دسته آلات موسیقی معمول بود: برخی برای رزم و پاره‌ای جهت بزم. سازهای رزمی عبارت بوده است از کوس، کرنا، نی، شیپور، سنج و درای.


فردوسی در شاه‌نامه به چند نوع آن اشاره کرده است.
پادشاهان و امیران و سران قوم و سپاه پس از هر جنگی و هنگام صلح و صفا مجالسی می‌آراستند که خالی از می و جام و خواننده و نوازنده و رامش‌گر نبوده است، گاهی برای فتح و فیروزی‌ها و ترغیب شاهان به کشورگشایی و سرکوبی شورشیان،‌ همین خوانندگان و سرود سازان و سرود خوانان، نقش مهمی را ایفا می‌کرده‌اند که در اشعار فردوسی منعکس شده. از آن‌ جمله تشویق و ترغیب «کاوس» برای فتح مازندران است. خواننده و نوازنده در این سرود، پرده زیبایی از آب و هوا و چهار فصل معتدل و خواسته‌ها و مواهب این سرزمین شاداب در ذهن شاه مجسم می‌سازد.

در شاهنامه منعکس است که وقتی بیژن داخل چادر منیژه می‌شود، نوازندگان را می‌طلبد و می‌گساری می‌کند و نوازندگان ایستاده بربط و چنگ می‌نوازند و آوازه می‌خوانند. منیژه جوان را به کاخ خود می‌خواند و از نو جشنی بر پا می‌سازد که در آن شش‌صد غلام، رباب می‌زدند و آواز می‌خواندند و می در جام‌ها می‌ریخته‌اند. کریستن سن از قول شاهنامه فردوسی نقل کرده که: «می و موسیقی نیروی تازه‌ای به فکر برای نوشتن می‌دهد.»

اشوزرتشت مبتکر موسیقی مذهبی دنیا

موسیقی دینی

بر اساس نوشته‌های هرودوت مورخ یونانی، مغان هخامنشی بدون هم‌راهی ساز با نای سرودهای دینی می‌خواندند و از این نظر، نه مثل سرود خوانان بابلی و آشوری بودند و نه تحت تاثیر اقوام سامی. موسیقی این سرودها موسیقی آوازی بود و نه موسیقی سازی. مشاهده می‌کنید که پرهیز از استفاده از ساز و آلات در موسیقی دینی از دوره های گذشته تاریخی وجود داشته و اثرات آن تا به امروز هم به چشم می‌خورد.

مسوولیت اجرای سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول «استرابو» دانش‌مند یونانی این نغمه‌ها منحصر به مفاخر پهلوانی و مناجات با یزدان بوده است. شایان ذکر است که امروزه بازمانده‌هایی از این آیین کهن هنوز هم در فرهنگ ایران دیده می‌شود. «هرودوت» هم‌چنین می‌نویسد: «ایرانیان برای قربانی در راه خداوند و مقدسات خود، کشتارگاه و آتش‌کده ندارند و بر قبور مردگان شراب نمی‌پاشند. در عوض یکی از پیشوایان مذهبی حاضر می‌شود و یکی از سرودهای مذهبی را می‌خواند.

 موسیقی رزمی

اما در دوران هخامنشی موسیقی نوع دیگری هم موجود بوده است. یکی از انواع دیگر، موسیقی رزمی‌ با جنگی بوده است. «گزنوفون» دیگر مورخ یونانی در کتاب «سیروپیدیا» می‌نویسد: «کورش بزرگ» عادت دیرینه، در موقع حمله به ارتش آشور سرودی را آغاز کرد و سپاهیان او با صدای بلند آن را خواندند و بعد از پایان سرود، آزادمردان با قدم‌های مساوی و منظم به راه افتادند. کورش در وقت حمله به دشمن سرود جنگی را آغاز کرد و سپاهیان با او هماهنگ شدند. کورش برای حرکت سپاه دستور داد سربازان با شنیدن صدای شیپور قدم بردارند و حرکت کنند، زیرا صدای شیپور علامت حرکت است. این سروده‌ها برای بر‌انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان اجرا می‌شد و «گزنوفون» اضافه می‌کند که :«کورش از کشته شدن سربازان طبری و طالشی مغموم شد و برای مرگ سربازان مازندرانی و طالشی سرودی خواند و این همان سرودی است که در ادوار بعد در مراسم موسوم به مرگ «سیاوش» خوانده می‌شد.

این مراسم هنوز هم در بین بسیاری از طوایف ایرانی وجود دارد و به نام «سوگ سیاوشان» یا «سووشون» معروف است و بقایای این آیین قدیمی‌ حتا در مراسم آیینی ایران پس از اسلام نیز دیده می‌شود. از دوران هخامنشی سازهایی باقی‌مانده است از آن جمله می‌تواند به کرنا، نی، شیپور، کوس (نوعی ساز ضربی)، درای و سنج اشاره کرد.

 موسیقی مجلسی

اما نوع دیگری از موسیقی به نام مجلسی نیز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسیقی مجلسی یا همان بزمی ‌از دیر باز در تمدن ایران وجود داشته است. آوازهای فراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم به کار می‌رفت و سازهای ویژه و شیوه اجرای خاص خود را داشت. گزنوفون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده‌اند و دیگر مورخ یونانی «آتنه» در این باره نوشته است که: «در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار می‌شد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامه‌هایی در مجلس شرکت می‌کردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشن‌ها سهم اساسی داشتند.»

هرودوت از وجود تعداد زیادی موسیقی‌دان در عصر هخامنشی یاد می‌کند و می‌نویسد که آن‌ها در دربار نیز زندگی می‌کردند و در روزهای جشن هم‌چون مهرگان، سده، نوروز و … به دربار خوانده می‌شدند و شادی و سرور برپا می‌کردند.

گزنوفون نیز می‌نویسد: کورش برای «کیاخسار» تعدادی از موسیقی‌دان‌ها را برگزید: «اسکندر مقدونی» از خزانه کورش ۳۲۰ فقره اسب و آلات موسیقی را به دست آورد. و جالب این‌جاست که در سفرنامه «فیثاغورث» نیز به مراسم تاج‌گذاری «داریو‌ش» اشاره شده است: حدود ۳۶۰ دختر خنیاگر (نوازنده یا خواننده) به آوزاخوانی و نوازندگی می‌پرداختند.

دوره‌ی پارت‌ها یا اشکانیان (۲۵۰ پیش از میلاد – ۲۲۴ میلادی):

ما بین دو سلسله هخامنشی و اشکانی دوره‌ی کوتاهی اسکندر و جانشینان بر ایران حکومت کردند از این رو بخش‌هایی از این سرزمین تحت تاثیر فرهنگ و هنر یونان قرار گرفت. در این عصر آثار موسیقی به ندرت به چشم می‌خورد، عمده فعالیت‌ها از جانب نوعی نوازنده، شاعر و خواننده به نام «گوسان» صورت می‌گرفت.

موسیقى در این دوره تبدیل به اصیل‌ترین موضوع نقاشى شده بود.

تأثیرپذیرى از تمدن یونان و روم را نیز نباید در این دوره از نظر دور داشت.سازهاى این دوره ادامه سازهاى دوره سلوکى و دوره هخامنشى است و بیشتر شامل سازهاى رزمى مى‌باشند.

در این دوران به کسانى که خواننده، نوازنده، شاعر و گاه بازیگر بودند ”گوسان“ گفته مى‌شد.

بقایاى آن ها در فرهنگ امروز ایران به صورت ”عاشیق“‌هاى آذربایجان و یا ”مطرب‌هاى“‌ لرستان و ”بخش‌“هاى خراسان موجود است. طبق نوشته شرق شناس انگلیسی، مرى‌بویس، در عصر پارتیان خنيا ( موسیقى ) یکى از عوامل مؤثر در آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان بوده است. موسیقى این دوران بر موسیقى ارمنستان تأثیر فراوانى به جاى گذاشته است.

دوره ساسانیان (۲۲۴ -۶۵۲ میلادی):

موسیقی در این دوره رشد و جهش قابل توجهی دارد. موسیقی به دو صورت دیده می شد. موسیقی مناطق مختلف در عهد ساسانی و موسیقی وابسته به دربار که متمرکز در پایتخت بوده است.

پادشاهان عهد ساسانی باعث رشد و پیش‌رفت موسیقی بودند زیرا اغلب مشوق موسیقی بوده و حتا بعضی از آنان با موسیقی آشنایی نزدیک داشته‌اند به عنوان نمونه «اردشیر اول» اولین پادشاه ساسانی موسیقی‌‌دانان را در طبقه‌ی ویژه ای قرار داد که این حرکت بعد از او نیز ادامه یافت. «خسرو پرویز» بیش‌تر از دیگر پادشاهان ساسانی به موسیقی توجه داشت تا آن‌جا که در مراسم افتتاح سد دجله موسیقی‌دانان را هم به هم‌راه استانداران دعوت کرد و هم‌چنین باعث شد تا موسیقی ایران و هند با هم ارتباط نزدیکی داشته باشند. هنرمندان این دوره باربد، نکیسا، بامشاد، رامتین، سرکش هستند.

روایت است «باربد» آهنگ‌هایی به نام هفت خسروانی که دارای ۳۰ لحن و ۳۶۰ دستان بوده را ساخته که به ترتیب با روزهای هفته و سال ساسانیان مناسبت داشته و هم‌چنین می‌توان از دیگر آهنگ‌هایش «سبزه در سبزه»، «زیرافکن»، «نوروز»، «گل‌زار» و «تخت طاقدیس» را نام برد.

آلات موسیقی اولیه بشر محدود بود، از شاخ و پوست و صدف و عاج حیوانات و زه کمان و خیزران اسباب و ادواتی شبیه طبل و نی و شیپور و سنج و زنگ ساخته‌اند. پژوهندگان و کاوش‌گران که برای خواندن لوحه‌های سومری پیدا شده در جلگه بین‌النهرین و نمایانیدن فرهنگ و هنر این قوم پیش‌رو و هنرمند باستانی کوشش‌های فراوانی کرده‌اند، معتقدند که در یکی از لوحه‌ها به نواختن چنگ هم‌راه با سرود آفرینش، اشاره شده است و آنان موسیقی پیش‌رفته‌ای داشته و با آلاتی از قبیل طبل و سنج و زنگ و فلوت و بوق و شیپور و چنگ و عود، آشنایی داشته‌اند.

درون گور یکی از پادشاهان «اور» شهر قدیمی سومر، نقشی دیده شده که نمدار صحنه رقص بانویی است در حال نواختن چنگ. در گور ملکه «شوب آد» ضمن کاوش‌های باستان‌شناسان انگلیسی هم‌راه ملکه، اشخاصی نیز دفن شده‌اند که در صف بانوان، یک نوازنده چنگ که تاجی بر سر دارد با چنگ خود دیده شده است.

در تورات کتاب دینی قوم یهود، آمده است که داود پیامبر آن قوم صدای خوبی داشته و سرایندگان و نوازندگان بسیاری در خدمت او بوده‌اند و نغمه داودی معروف است. «زبور» با آهنگ مخصوص خوانده می‌شده است و از مندرجات این کتاب به پایه موسیقی و انواع سازهای یهودیان می‌توان پی‌برد. در اخبار یهود آمده که: «بعضی از کاهنان و روحانیان آن‌ها هنگامی می‌خواستند از مغیبات خبر دهند، نی زنی را می‌گفتند برای آن‌ها نی‌ بنوازد و در نتیجه تاثیر نوای نی، حالتی شبیه به خواب مغناطیسی در کاهن پیدا می‌شده، ‌آن‌گاه از آینده خبر می‌داده است. موسای پیامبر از «یوبال» پدر نوازندگان جنگ «شالومو» یاد کرده است. دربار گاه سلیمان پادشاه یهود نوشته‌اند که خوانندگان با سنج و سیتار و هارپ وارد معبد می‌شدند، دو روحانی با شیپورهای خود ورود آنان را اعلام می‌داشتند. در جشن‌های مذهبی یهود سازهایی همانند سنج و طبل نواخته می‌شده است.

عیلامی‌ها ساکنان قوم سرزمین استان خوزستان، سازی شبیه به سنتور داشته‌اند و در آثار آن‌ها دو نمونه از دسته نوازندگان و سرایندگان دیده شده است. این نمونه در موزه بریتانیا و یازده نفرند که چنگ و نی و سنتور و یک آلت دیگر شبیه به ضرب می‌نوازند. آشوری‌ها برای خاطر خشنودی خدایان خود سرودها و آوازهایی داشته که می‌خوانده‌اند و هشت یا نه جور ساز داشته‌اند. از جمله آلات طربی که از این قوم پیدا شده، «چنگ ذات الاوتار» است که ۱۶ رشته سیم تار داشته و مربوط به هزاره دوم پیش از میلاد می‌باشد. این چنگ سه گوشه دارد و یک طرف آن پهن است.

فنیقی‌ها، لیدی‌ها، فریکیه‌ها و درین‌ها و سایر اقوامی که تحت لوای شاهنشاهی بزرگ هخامنشی در آمدند، همه با موسیقی آشنا بوده، آلات و ادوات این هنر را داشته‌اند و چون همه این کشورها تحت نفوذ ایران در‌آمدند بنابراین اختلاط و نفوذ هنر موسیقی‌شان در موسیقی محلی و اصیل ایرانی بی‌تاثیر نبوده است. اسپارتی‌ها آوازه‌های دسته جمعی توام با موسیقی و رقص داشته‌اند که به رسم کرت اجرا می‌شده است.

 

 

این آوازه‌ها در تشریفات و مراسم دینی و جشن‌ها و مسابقه‌ها اجرا می‌شده و هنگام برگزاری آن یک عده از شرکت کنندگان قسمت جالب رقص را انجام می‌دادند و یا آن‌که فقط یک عده دختران جوان قسمت‌های ملایم سرود را می‌خواندند. آتنی‌ها در نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد اشعار شعرای حماسه‌گو و داستان‌سرا با آواز دسته جمعی توام با موسیقی و رقص به افتخار خدایان و قهرمانان می‌خواندند و وسایل موسیقی عبارت بوده است از چنگ و سیتار که به تدریج تعداد سیم‌های آن به ۱۲ رشته رسیده بود. این بود مختصری از تاریخ و چگونگی موسیقی در کشورهای باستانی که به طور مقدمه بیان شد.

در این هنگام خنیاگری سنتی ایرانی به بالاترین شکوه خود رسید و اثر بخشی بسیاری در موسیقی کشورهای همسایه خود مانند ترکیه، عراق، سوریه، یونان و عربستان داشت.

اردشیر ساسانی آنچنان به خنیاگری و رامش گری ارج می نهادکه کسانی را که در این زمینه شهرت داشتند را در یک اشکوب ( طبقه ) اجتماعی قرار می داد.
در دوران ساسانیان به ویژه بهرام گور و خسرو پرویز موسیقی‌دان‌هایی زیر نظر وزیر دربار خرم باش کار می‌کردند. در جشن‌های بزرگ، این نوازندگان و خنیاگران نواها و آهنگ‌های گوناگون اجرا می‌کردند. در شاهنامه آمده بهرام گور تعداد ده هزار لوری (خنیاگر) از هند برای شادی و پایکوبی مردم به ایران آورد.

مانی پیام آور ایرانی آوازخانی و خنیاگری دینی را در آیین خود بسیار رواج داد.

مزدک نیز خنیا را یکی از نیروهای مینوی ( معنوی ) شناخته و رامشگران را در کنار موبدان و هیربدان و سپهبدان جای می نهاد. در هنگام ساسانیان رامشگران و خنیاگران در بارگاه شاهی مقام بسیار بالایی داشتند.

 

 

آلات موسیقی ایرانیان در هنگام شاهنشاهی ساسانیان


بربط ( عود )، نای، طنبور، مزمار و چنگ بوده است. مردم خراسان بزرگ هفت تار داشتند و آنرا ( زنگ ) می نامیدند.  

مردم تپورستان ( طبرستان ،مازندران ) و دیلم ( گیلان ) نیز طنبور را بسیار می نواختند. از سرشناس ترین رامشگران و ترانه سرایان و نوازندگان ساسانی می توان باربد، نکیسا، سرکش، بامشاد و رامتین را نام برد.

 

باربد:

نخستین بار دستگاه های موسیقی ایرانی را ساخت. همچون راست پنجگاه و ماهور و ... باربد نامورترین موسیقی دان، ترانه سرا، خواننده و بربط نواز ( نوازنده عود ) ساسانی بوده است.
باربد را گروهی اهل مرو می دانند و گروهی دیگر بر این باورند که اهل ری بود و با سخنانی آهنگین با بربط برای خسرو پرویز آهنگ هایی می ساخت که در آن رخدادهایی را که مردم توان گفتن آنرا به شاه نداشتند با زبان ترانه و آهنگ بیان می کرد. باربد برای هر روزی از روزهای هفته نواهای هفتگانه ساخته بود. برای سی روز ماه سی لحن باربدی را ساخت و برای ۳۶۰ روز از سال ۳۶۰ دستان را ساخت. باربد برای نخستین بار دستگاه سرود خسروانی را در جهان ساخت و آنرا به خسرو پرویز پیشکش کرد. ساخت بسیاری از نغمه ها و ترانه های خنیا ( موسیقی ) از آن اوست و هنوز هم میراث او در نام های گوشه های دستگاه های موسیقی ایرانی امروزی به جای مانده است.


بامشاد:

به این شوند او را بامشاد نامیدند که بامداد ( صبح ) چنان می نواخت و می خواند که همه مردم را شاد می کرد. او نیز هنگام شاهنشاهی پرویز می زیست. در این دوره موسیقی در دبیرستان ها آموخته می شد و بیشتر مردم با موسیقی مقدماتی آشنایی داشتند.

 

رامتین:

نام دیگر او را ( رام، رامین و رامنین ) نیز می گفتند. رامتین به چم ( معنی ) آرامش بخش می باشد. برخی او را همان رامین عاشق ویس می دانند. رامتین استاد نواختن چنگ بود و در عهد باربد و نکیسا و سرکش می زیست.

سرکش:

نام دیگرش سرکس بود. او نخستین رامشگر و نوازنده و خواننده دربارخسرو پرویز بود. برخی از پژوهشگران بر این باورند که او یونانی و نامش سرجیوس بود که با گذشت زمان نامش سرکش و سرکس خوانده شد. هنوز این روشن نیست که باور ایشان درست است یا نه.

نکیسا:

او نیز به هنگام باربد و دیگر رامشگران ساسانی می زیست. او در نواختن چنگ و خوانندگی بسیار ماهر و چیره دست و موسیقی دان بسیار بزرگی بود.

 

موسیقی پس از ورود اسلام به سرزمین آریا

پس از یورش تازیان بیابانگرد اعرابی به ایران زمین خنیاگری و رامشگری و شادی و سرور ممنوع شد. آن ها اجازه نمی دادند که نامی ایرانی به زبان آید و پارسی سخن گفتن نیز ممنوع گشته بود. از نخستین کسانی که پس از یورش تازیان دوباره ترانه سرایی و خنیاگری را آغاز کرد می توان رودکی را نام برد.


رودكی :
جعفر پسر محمد كه او را رودكي ناميدند در روستايي به نام بنوج رودك در ناحيه رودك در نزديكي نخشب و سمرقند تاجيكستان امروزي به دنيا آمد. برخي مي گويند كه او از كودكي نابينا بود و برخي مي گويند كه او پس از گذشت چند سال نابينا شد. رودكي را نخستين ترانه سراي بزرگ پارسي پس از يورش تازيان اعرابي مي نامند. رودكي يكصد هزار بيت شعر سرود و در موسيقي و ترجمه و آواز بسيار چيره دست بود. ساز رودكي چنگ بود و چيرگي او در خنياگري و ترانه سرايي به اندازه اي بود كه نيروي افسونگري و نوازندگي وي شاه آن هنگام ايران ابو نصر ساماني را پس از شنيدن چكامه ( شعر ) " بوي جوي موليان" بدون كفش و گريان از هرات به بخارا كشاند.
بزرگترين اثر رودكي " كليله و دمنه " است. در كنار آن نوشته ها ي بسيار ديگري نيز دارد. رودكي به سال ۳۲۹ مهي ( هجري ) در زادگاهش و در حاليكه نابينا بود درگذشت. 

 

زریاب:

زریاب بزرگ که فرنامش ( لقبش ) را بصری نیز می خواندند موسیقی دان خواننده و بربط نواز ( نوازنده عود ) ایرانی بسیار چیره دستی بود. زریاب سازنده مکتب موسیقی ایرانی آندلس ( ایرانی اسپانیایی ) و رواج دهنده موسیقی عربی ابداعی پارسیان در قرطبه ( کوردوبای اسپانیا ) اشبکیه، مصر و شمال آفریقا بود. او نخستین کسی است که گیتار را از روی بربط ایرانی الگو گرفت و ساخت. زریاب نواختن بربط ( عود ) و سپس گیتار را به اسپانیایی ها و اروپایی ها آموخت. 

زریاب در آندلس ( اسپانیا ) دبیرستانی برای آموزش خنیاگری و بربط و گیتار ساخت.

 

برگرفته از امیر و کاملیا/رادیو کوچه

منابع:

Music of the Sumerian چاپ کمبریج سال ۱۹۳۷ تالیف  F.W.Galpin

تاریخ علم تالیف ژرژ سارتن

کتاب جهان‌های گم‌شده تالیف آن‌تری وایت ترجمه کیکاوس جهان‌داری.

سپنتامینو / انگره مینو

سپنتامینو
برابرهای فارسی این واژه را می توان ( روشن روان )، ( خرد پاک )، ( افزاینده مینو ) و ( روشن روان تر ) دانست. با فروزه های افزونی، پاک افزاینده روشن، یا خرد پاک نیز آمده است. واژه سپنتامینو، نماینده خرد پاک و روشن روان مزداست که با داشتن آن خداوند جهان هستی را آفریده و مُن گویند، چنانکه در واژه های اهریمن، بهمن، دشمن دیده می شود. واژه سپنتامینو ۱۵ بار در گات ها و یسنا آمده است (ادبیات باستانی ص ۲۹۳) که پانزدهمی چنین است: (( رسائی و جاوندانی از راه مینوی افزاینده بدست می آید )) ( 57-7 )


انگره مینو
انگره مینو یا اکَ مینو ( تیره روان ) یا کاهنده مینو
انگره مینو، نماینده ( بدی )، ( روان تیره )، ( خرد ناپاک )، ( کاهنده مینو ) و مینوی همزاد سپنتا یا روشن روان است.
در پارسی نوین این نام را به اهریمن برگردانده اند. انگره در گات ها و اوستا و دیگر بخش های اوستا به چم بدی، تیرگی، تباهی، ویرانی، پلیدی، زشتی، کمی و کاستی و بدخواهی است. و آن مینوی کاهنده در برابر سپنتامینو یا نیروی افزاینده است، گاهی واژه اَکَ به چم زشت و پلید نیز در اوستا بکار می رود که (‌ اَچیشتَ ) به چم بدترین در برابر وهیشت ( بهترین ) است.

بهره کوتاه سخت این که این دو گوهر یا پدیده در اندیشه اند و ناسازگاری و وارونگی، راستی و ناراستی، پدید آرندگی و تباهکاری، افزایندگی و کاهندگی، روشنی و تیروگی، دوستاری و دشمنی هستی و نیستی، سامان و بی سامان و دل آزردگی و دلگرمی، در این جهان و در اندیشه آدمی بنام دو گوهر یا دو مینوی نخستین سپنتامینو یعنی روشن روان، مینوی پاک، پدیده ارنده مینو افزاینده مینو و انگره مینو یعنی تیره روان، مینوی کاهنده و گوهر تبهکار شناسانده شده است.

این دو نیز با روان با هم، همزاد و توامان و دوبرادر دوقلواند. این بند از گات ها را گواه می آورد؛ (اینک در آغاز این دو مینو – همزاد و خودکار، خرد را در اندیشه و گفتار و کردار، چون بهتر) و (بد هویدا ساختند از این دو، آن دانایان بودند که درست برگزینند نه بداندیشان).

از موبد دکتر جهانگیر اشیدری

آیینِ مهماني لاله ها، بزرگداشت مقام جانباختگان میهن در قصر فيروزه - ۲۴ بهمن ماه

آیین بزرگداشت مقام جانباختگان میهن برگزار شد. این آیین با عنوان میهمانی لاله ها همزمان با گلزار شهدای سراسر کشور، در آرامگاه قصر فیروزه برگزار شد.

همزمان با سراسر كشور، مهماني لاله ها در آرامگاه قصرفيروزه برگزار شد. اين آيين از ساعت ٢ پسين با حضور مسئولان شهري و كشوري در تالار روبروي آرامگاه قصرفيروزه آغاز شد و با شستشوي نمادين آرامگاه جانباختگان زرتشتي، پايان يافت. سال هاي پيش مهماني لاله هاي اقليت هاي ديني، در آرامگاه ارامنه برگزار شده بود.

دكتر رستم خسروياني،‌ فرنشين انجمن زرتشتيان تهران به عنوان نخستين سخنران اين آيين، در سخناني با بيان آنكه آنگاه كه نام شهيد مي آيد خيلي راحت از آن مي گذريم، گفت ما براي آنكه از جانمان محافظت كنيم از خرد خود استفاده مي كنيم، در حالي كه يك شهيد براي آرمان خود و حفظ كشورش، از خرد خود استفاده مي كند و از جان خود مي گذرد.

آيت الله حسن زاده، نماينده زريبافان،‌ معاون رياست جمهوري، ديگر سخنران اين آيين بود كه پيام معاونت رياست جمهور و رياست بنياد شهيد را كه براي آيين مهماني لاله ها در سراسر كشور منتشر شده بود را خواند. وي در بخشي از اين پيام خود  شهيدان را بندگان مخلص و پاک نیتی دانسته كه  سر افرازی كشور را با قطره قطره خون خود رقم زده اند.

طاهرنژاد، مدير كل بنياد شهيد و امور ايثارگران، ديگر سخنران برنامه بود. وي در سخنان خود شهيد را فردي دانست كه خود حركت است و به جامعه حركت مي بخشد. وي افزود ما در هر كسوتي كه هستيم لازم است به ياد شهدا باشيم.

دكتر اسفنديار اختياري، نماينده ايرانيان زرتشتي در مجلس شوراي اسلامي نيز، با درود به پيامبران الهي، فرهنگ و مرز پرگهر ايران سخنان خود را آغاز كرد و ادامه داد به نظر من ما ميزبان اين برنامه نيستيم، بلكه شهيدان هستند كه ميزبان ما هستند. وي ادامه داد ما از كساني صحبت مي كنيم كه هر يك عزيزترين داشته خود را از دست دادند و افزود برخي از آن ها با آنكه دانش آموخته بهترين دانشگاه هاي ايران بودند و مي توانستند به راحتي ايران را ترك كنند ولي اين كار را نكردند و طراح مشهورترين پل هاي جنگ شدند. نماينده ايرانيان زرتشتي ادامه داد خانواده هاي جانبازان و جانباختگان،‌ افرادي هستند، كه آهسته گريه مي كنند تا ما ناراحت نشويم، با اين حال ما گاهي فراموش مي كنيم آن ها را دعوت كنيم، يا فراموش مي كنيم آن ها كساني هستند كه بايستي در رديف هاي جلو بنشينند.

موبد رشيد خورشيديان نيز در سخنان كوتاهي، به روان و فروهر درگذشتگان درود فرستاد و به مسئولين خيرمقدم گفت. سپس بخش هايي از اوستا را خواند.

تاج گوهر كوچكي (خادم)، مادر جانباخته، فرهاد خادم، نيز به نمايندگي از خانواده جانباختگان در جايگاه حضور يافت و در سخنان كوتاهي تمام خانواده شهدا را با يكديگر آشنا دانست، چرا كه فرزندان خود را در راهي مشابه از دست داده اند. مادر جانباخته فرهاد خادم، افزود ٣٠ سال است كه پس از جان باختن فرزندش تلاش مي كند تا راه او را ادامه دهد.

علي الحسيني، مشاور رياست جمهور، واپسين سخنران اين آيين بود. وي در سخنان خود اصطلاح اقليت را نادرست خواند و گفت همه به يك خدا باور داريم. وي در بخش ديگري از سخنانش، گفت حضور خود در اين آيين را به اطلاع رياست جمهور خواهد رساند.

پايان بخش اين آيين شستشو و نثار گل به مزار شهدا بود. در اين بين بالگرد نيروي انتظامي آرامگاه را گلباران كرد. گفتني است گروه موزيك ارتش جمهوري اسلامي نيز به نواختن سرود ملي و ديگر مارش هاي نظامي چون اي ايران پرداخت.

مهربان افسرکشمیری   
۲۴ بهمن ۱۳۹۱

http://www.berasad.com/fa/content/view/10910/

اشو زرتشت و خانواده اش

نام اشو زرتشت در گات ها، زرتشترا می باشد: نام های دیگری نیز برای او آورده شده به صورت زردشت، زراتشت، زارادهشت، زراتهشت، زرادهشت، زِرهشتت.

ولی آنچه که امروز بیشتر می گویند یکی زردشت و دیگری زرتشت و بر همین پایه، پیروان زرتشت را زرتشتی و زردشتی نامند. تا جائیکه امروزه برخی ها نام اشوزرتشت را برمی گزینند و گروهی از نویسندگان و فلاسفه مانند نیچه، برای ارزش و چشمگیر بودن کتابش نام اشوزردشت را بکار می برد مانند چنین گفت زرتشت، ارابه ران خورشید و شهر روشن زرتشت و ...

چم (معنی) زرتشت

از گذشته های دور تاکنون برای اشوزرتشت اینها را نوشته اند:

رخشان چون ستاره، فروغ زرین، برخی واژه را از زرت و اشتر دانسته اند به چم دارنده شتر زرد یا پیر. مولر آن را دارنده اشتر دلیر برگردانده است.

واژه اشتر مانند اسب در برخی نام ها مانند فرشوشتر (: دارنده شتر کارآمد، و سوار فرارونده). برخی دیگر نیز ستاره زرین گفته اند.پ

هوگ آن را به ستایشگر و والا برمی گرداند.

نام خانوادگی- اشوزرتشت سپیتمه است که در گات ها هفت بار از آن یاد شده.

اشوزرتشت بیشتر به زرتشت سپیتما یا سپیتما زرتشت خوانده شده است.

سپیتم- ( از نژاد سپید) یا ( خاندان سپید) یا ( از منش روشن برخوردار )، سپیتما نهمین نیای پیامبر ایران باستان است.

خاندان اشوزرتشت
بنا به بندهش، دودمان اشوزرتشت با 14 پشت به منوچهر پیشدادی می پیوندد و نیاکان او را چنین نام می برد:
پورشسپ> پیترسپ> ارگذسپ> هچتسب> چخشنوش> پیترسب> ارجذرشن

یا 

هردرشن(هرشن)> هردار(پسرسپیتمه)> سپیتامه> ویدشت> نیازم> ایریچ(ایرج)> دوراسرب> منوچهر


مادر اشوزرتشت
دغدو دختر فراهیم روا است - مادر دغدو فرنو یاد شده است.

در نوشته ها آمده اشوزرتشت به هنگام بدنیا آمدن خندید، و این خنده نوزاد خیلی کم یا دیده نشده چون نوزادان که بدنیا می آیند گریه سر می دهند. خنده این وخشور را به فال نیک گرفتند ولی دشمنان از آن خرسند نبودند و بارها می خواستند او را از بین ببرند

منبع: راهنمای آشنایی با دین و آموزش های اشوزرتشت ( موبد دکتر جهانگیر اشیدری )

میدیوماه نخستین کسی بود که بدین اشوزرتشت گروید

پسر عموی اشوزرتشت بنام میدیوما، اولین کسی بود که بدین اشوزرتشت گروید.

همسر و فرزندان اشوزرتشت
بنا به سنت، نام همسر اشوزرتشت هووی بود و از ایشان شش فرزند داشت سه پسر و سه دختر .
پسران اشوزرتشت: از ایست واستر، اُروتدتر و هورچیترا یا خورشیدچهر یاد شده.
دختران اشوزرتشت: به نام های تریتی، فرنی و پوروچیستا ( فروردین یشت ).
ایست واستر پسر بزرگ ان وخشور است ( خواستار کشتزار ).

ایست واستر، رئیس پیشوایان دینی و موبدان نیز یاد شده است.

اشوزرتشت چون از آذرآبادگان به بلخ برای دین رفت پس از رنج و سختی های بسیار توانست دین اهورائی و راستین خود را آشکار سازد. اشوزرتشت در بلخ کوچکترین دختر خود بنام پورچیستا را به جاماسب وزیر گشتاسب که برادر فرشوشتر بود به همسری داد.

اشوزرتشت در هات 53 بند 2 که از یاران خود نام می برد، کی گشتاسب و وزیر او فرشوشتر و پسر خود را ( ایسدواستر)، آرایش دهندگان راه راستی، می شمارد و بپاس این ایمان آوری و یاوری، آنها را از خوشی های سرای دیگر برخوردار می داند.

اُوروَتت نر یعنی فرمانگزار مردان و هورچیترا یا خورشیدچهر یا (هورروی).

دربندهش ایستدواستر را پیشوای موبدان گفته و می گوید صد سال پس از دین در گذشت.

اُروتَدنر، رَدِ وَاستریوشان ( کشاورزان ) بود و در ورجمکرد بسر می برد.

خورشیدچهر رَدِ اَرتشتاران است در کنگدژ فرمانده سپاهیان پشوتن پسرکی گشتاسب است.

همسر اشوزرتشت هووی، دختر فرشوشتر است. فرشوشتر و جاماسب، برادر، و هر دو از وزیران کی گشتاسب بودند و خاندان آنها هووگو نام داشت. هووی بمعنی دارنده گاوهای زیبا.

اشوزرتشت در هات 51 بند 17 بنام پدر زن خود اشاره و می فرماید: فرشوشتر از دودمان ( هووگو ) دختر ارجمند و گرانبهائی را بزنی بمن داد. مزدااهورا، وی را از برای دلدادگی پاکش بدولت راستی رساناد.

منبع: راهنمای آشنایی با دین و آموزش های اشوزرتشت ( موبد دکتر جهانگیر اشیدری)

فروهر نشان اهورامزدا نیست

فروهر – فروشی

این نگاره بالدار، نیمه انسان و نیمه پرنده که گزارش های گوناگونی درباره آن شده و یا می شود چیست؟
از چه گفتگو می نماید؟ 
پیش از آنکه به چگونگی و گزارش ( تفسیر ) آن پرداخته شود، این دو بند از یسنا را می آورد:
( اَهوم چَ ، دَاِنانم چَ ، بَ اُزسچَه ، اُروانِم چَ ، فرَوَشیم چَ یِزمیده ).
( جان را، و بینش درونی را، هوش را، روان را، و فروهر را می ستائیم )

( یسنا 26 بند 4 )

ویسپا وْ ، گَ اِتارْسچَ ، تَنْ وَسچَه ، ازدِبَش چَ ، اوشتانانس چَ ، کهزپَس چَ ، اوروانم چَ فَروَشینم چَ ، پَئیری چَ ، دَدِمَ هی )

( یسنا 55 بند 1 )

( همه گیتی و تن و استخوان ، و زندگانی و کالبد و توان و هوش و روان و همچنین فروهر را میستائیم ) که پایه پیشرفت و رسائی آدمی پایه ارجمند فروهر یا برترین روان است.

این نگاره اهورامزدا نیست!
گاهی دیده می شود که نگاره کنده کاری شده در تخت جمشید و بیستون و دیگر نقاط و یا مهرهای سلطنتی و دولتی و ... و ... را، نا درستانه نگاره اهورامزدا می دانند، که پنداری نادرست است.

دیباچه ای بر فروهر یا فروشی
فروهر نمادی باستانی و کهن بوده و ما با برخی ریشه های کهن و استوار آشنا می سازد.
چنانچه در دو بند یاد شده از یسنا آمده، فروهر یکی از نیروهای پنجگانه است که اهورامزدا در آغاز آفرینش به انسان ارزانی فرموده و پس از مرگ بدن، باز به پیش او باز می گردد.

در بند یک از یسنا 55 نیز یکی از مراتب 9 گانه و برتر هستی است. این نیروها بهنگام زایش و بدنیا آمدن بهم می آمیزد و پس از مرگ، تن به خاک می پیوندد، جان به باد می رود، شکل به خورشید باز می گردد، اما روان اگر روان آدمی پرهیزکار باشد به فرور می پیوندد و به جهان مینو باز می گردد، اما اگر از آن گناهکار باشد به فرور نه پیوسته، بلکه یک چند در برزخ و جهان برزخی پالوده می شود و از آلودگی های اهریمنی خود می رهاند و سپس به سوی مینو می رود. و در این مجموعه پنجگانه جزء اصلی و ایزدی همان فروهر است. 

نشان فروهر آرم زرتشیان است که آن را به سینه یا روی یقه لباس دارند، با دیدن آن باید تصویر مفاهیم معنوی و والای آنرا همیشه پیش چشم داشته و از جاده پاکی و راستی و درستی و پارسائی و پرهیزکاری هیچ گاه خارج نشده، رو به سوی رسایی و کمال داشته و کوشا باشند تا به خوشبختی جاودانی برسند. فروهر نزد زرتشتیان به نشانه و سمبل و الگوی مقدسی درآمده است و اینکه دیگران آنرا تصویر اهورامزدا می دانند نادرست و اشتباه محض است. ایرانیان در هیچ دوران و زمانی برای اهورامزدای هستی بخش دانا و بی همتا تصویر، نگاره و تندیسی را نپنداشته اند و ایرانیان، مثل یونانیان به به پروردگاران آدمی شکل اعتقاد ندارند.

فروهر و معنی لغوی آن
فروهر، از ( فر + ور )است. به معنای پروردن، تیمار داشتن، بالیدن.
به سخن دیگر واژه فروهر از پیشوند فر و ریشه وَرْ ترکیب شده که ( فرا ) همین ( جلو و پیش ) است و ( وَرْ ) از دید پژوهندگان و زبانداران به معنای پروردن،‌نمو، گرویدن، ایمان، باور، برگزیدن،‌ پوشانیدن، پشتیبانی کردن و پناه دادن می دانند. برخی هم آن را همریشه واژه ( گُرد ) به چم دلیر گفته اند.

آفرینش و جهان فروشی یا فروهری
در سنت ایرانی، آفرینش جهان 12 هزار سال به سول کشیده است که 4 دوره سه هزار سالی تقسیم می شود.
سه هزار سال اول، دوره فروری یا فروشی است. برای درک بهتر فروهر، سراغ این اسطوره یا حماسه آفرینش می رویم:
پیش از آنکه این جهان مادی با محتویاتش آفریده شود، مدت سه هزار سال جهان فروشی یا جهان مینوی پایدار بود، عالم هستی فقط یک عالم متعالی است که در آن ( مثال ) همه موجودات است به صورت فروشی یا فرور پیدا می شود. در مدت این سه هزار سال، پیش از آفرینش انسان و شکل گرفتن جهان هستی و پدیدار شدن آفرینش های گوناگون صورت ذهنی و مینوی همه آنها وجود داشته اند و بعد به صورت فروشی ظاهر گردیدند.

کوتاه سخن آنکه فروهر نیروی محرک و پیش برنده است و فروهرها پس از مرگ به عالم بالا می روند و به جای اولیه بر می گردند.

فروهرها سه مرحله وجودی دارند:

1) مرحله پیش هستی

2) مرحله زندگی زمینی

3) مرحله زندگی پسین 

در فرهنگ فارسی بجز واژه فروهر برای این پایه و شناساندن این نیرو، نام ویژه ای نداریم، می توانیم به چم برترین روان و نمودار روان پاکان و پارسایان و نیکوکاران و سود بخشندگان و پرهیزکاران بدانیم که در پرتو نیکی و نیکو کاری، رسائی پیدا کرده و به این پایه رسیده است که برترین و بالاترین پایه پیشرفت و رسائی بوده و در خود همبستگی با جهان اهورائی می باشد. در نزد سایر ملل نیز اعتقاداتی شبیه فروهر دیده می شود ( که ما را اکنون با آن کاری نیست و از حوصله گفتار خارج است ).

نیرو و وظائف شگفت فروهرها
وظیفه اصلی آنان نگهبانی و نگهداری و ستیز بر علیه نیروهای اهریمنی است. 

در اوستا آمده:

( از نیروی فروشیان است که این نظام طبیعت قانون اشا پا برجا و آسمان در بالا و زمین در پائین قرار گرفته و این چنین فروغ و روشنایی گسترش می یابد و از پرتو آنان است که این نظام جهانی را برقرار کرده ام، زمین را آفریدم، زمینی که در آن رودهای پر آب جاری است، دریاهای گسترده واقع شده، گیاهان و نباتات روییده، بیشه زارها بوجود آمده که در آن گله های ستوران چرا می کنند و ... و ... در پهنه گاه جنگ به یاری جنگاوران می شتابند ).

در حقیقت، فروهر نیروی محرکی است در تمام موجودات و آفرینش های جهان هستی، بعبارت دیگر فروغی است معنوی و پرتوی است از نور جاودان و بیکران هستی بخش یکتا که انسان را به سوی رسایی وکمال و پیشرفت و ترقی بجلو می برد.

نور و فروغ و آتش و اخگرفروزان

به هنگامی که شما در برابر نور و فروغ آفتاب، چراغ و برق، آتش و دیگر فروغ ها به نیایش اهورامزدا می پردازید باید بدانید: نخست اهورامزدا را نیازی به نماز ما نیست، بلکه ما خود نیاز داریم که با نیایش و نماز روان خود را پاک و شادمان ساخته و به آن نیروی پرواز داده و تنگخانه دل را به فروغ اهورائی روشن گردانیم. کما اینکه اشوزرتشت تن و روان خود را، و نیز چکیده اندیشه نیک و همه نیروی خود را به پیشگاهش نیاز می کند.

اگر اشوزرتشت در گات ها در براببر دهش ها و بخشایش های خدا سپاس می گذارد از شادمانی خود اوست، نه اینکه چشم داشتی داشته باشد. توجهی به این ندارد چه کسی از دهش ها بهره خواهد برد زیرا دهش های خداوندی رایگان و در دسترس همه است. پس ستایشی که اشوزرتشت در گات ها در برابر نور و فروغ ایزدی بجا می آورد نه از روی ترس و واهمه است و نه برای نیاز و پاداش. او از روی دوستداری و دلدادگی به نیایش بر می خیزد و اهورامزدا را ستایش می کند. اشوزرتشت نماز گزاری و ستایش را هم مینوی نمود.

نماز او گونه ای درون نگری و خروش دریای شادمانی درونست. آوای امواج این دریا که فروغ شراره شادی بخش آذر پاک چون نخستین پرتوهای خورشید بامدادی بر روی آن بوسه می زند، او را با اهورا همراز می سازد.

اشوزرتشت در برابر نوریکه از آتش با اخگر فروزان برای مزدا سرود می خواند: به شرح ( این نور نماینده فروغ مینویست که در دل هر کس جای دارد و برای زندگی و آبادانی او را گرمی و نیرو می بخشد. آتش دلدادگی و دوستاری که فروغ بیکران و روشنایی سرشار بارگاه اهورامزدا سرچشمه گرفته، و درون دل هر کس نهاده شده است).

 اکنونکه تا اندازه ای به فلسفه نور و آتش، آگاهی یافتیم اندکی هم از جایگاه آتش در فرهنگ آریایی و پیشینیان سخن بداریم.

چنانچه می دانیم خان و مان در گات ها ( دِمان ) و در جایگاه های دیگر اوستا ( نِمان و دِمان ) و در پهلوی مان آمده است و مان کوچکترین یگان مردمی است. در گذشته به آن ارج زیادی داده می شد و روشن نگهداشتن اجاق خانوادگی جزو آئین های دینی ویژه بود، در روستاها نیز در هریک از بخش های آن،‌ گنبدهای آتش داشتند. 

اقوام و قبیله ها و تیره، نیز آتش خود را داشتند و پیشه وران، نیز هرکدام برای خود آتشی داشتند، بهنگام جابجایی، آتش خود را با خود می بردند که مبادا در غیاب خاموش شود و یا دشمن آنرا خاموش نماید و آتش یادگار نیاکان بود. پس از چندی برای یگانگی و همبستگی آتش پیشه وران گوناگون را یکجا نموده و بجای اینکه هر پیشه ای آتشگهی داشته باشد همه با هم در یکجا که مال همه باشد آتش ها را باهم می آمیختند، یعنی پرستش سو را یکی می کردند.

آتش که نزد همه مردم جهان ستوده بود و در همه دین های بزرگ گرامی داشته شده. بدیهی است نزد ایرانیان بیش از دیگران بزرگ شمرده شده است. 

واژه آتش در اوستا ( اَتَرً ) و کسی که نگهبان آتش باشد ( اَتْرُوَنْ ) گفته می شود، بعد ها این واژه را به پیشوایان دینی نیز می دادند. آتش در اوستا نمودار فروغ خداست.

آتش اشوزرتشت بیش از همه ( مینوی ) است در یسنا ( هات 7 بند 11 ) از پنج گونه آتش یاد شده و بهریک جداگانه درود فرستاده شده است.
1. برزی سَوَنگهَه، بزرگ سود و آتش بهرام است.
2. آتش وهوفریان، آتشی است که در بدن انسانی است.
3. اُروازیشت، آن آتشی است که در رستنی ها است.
4. آتش برق ( واز یشت ) است.
5. سِپنیشتَ، آن آتشی است که در گرزمان جاویدان پرتو افشان است. جوهر و چکیده آتش در اوستا خَوارِنَه نام دارد که در پارسی خُره یا فر گویند به چم فروغ و شکوه.

هومَت = اندیشه نیک – هوخت = گفتار نیک – هَوَرشت = کردار نیک

از بررسی دو نیروی سپنتا مینو و انگره مینو، پدید آرنده و کاهنده و آزاد کامی که در پیش یاد شد، روشن شد که رسائی و تکامل و خوشبختی از آن کسانی است که ( نیکی ) را برگزینند و با کار و کوشش در راه آبادانی جهان بنیاد تیرگی و تباهی را بر کنند.

پر روشن است که این نیکی باید در اندیشه، گفتار و کردار باشد زیرا اندیشه و پندار، سرچشمه گفتار و کردار است، و تا نیک نباشد، گفتار و کردار که زاده اندیشه اند نیک نخواهد شد.

پس کسی که بخواهد، مینوی نیک را برگزیند و براه سپنتا، پدید آورندگی و افزایندگی گام بردارد، باید در اندیشه، گفتار، کردارنیک باشد. 

کسی که پیرو راستی و نیکی و یا سپنتامینو باشد براستی پیرو اندیشه نیک و گفتارنیک و کردار نیک و انجام دهنده آنهاست.

به درستی که می توان گفت که سراسر آموزش های اشوزرتشت بر سه دستور: هومت – هوخت و هورشت استوار شده است

بدین شیوه اشوزرتشت در چنان دوران کهنی به چنین مرتبه پر ارج و بی همتا از دین و اخلاق رسید که جاودانه بهترین و والاترین آموزش و راهنمائی شمرده خواهد شد و این سخن او بهترین گفتار آفرینش است. در سراسر گات ها و پس از آن در همه جای اوستا این دستور دیده می شود.

ویلیام ویتنی، دانشمند و فیلسوف آمریکائی چنین می گوید: در این دستور همه چیز هست و بنیان همه دین ها شمرده می شود. برای نمونه:
اشوزرتشت در هات 30 بند 3 ، به پاکی اندیشه و گفتار و کردار اشاره فرموده و هویدا شدن دو مینوی ( پدیدآرندگی ) و ( کاهندگی ) به پیکر ( خوب ) و ( بد ) در اندیشه و گفتار و کردار آدمی را آشکار کرد. در هات 51 – 21 پاکی و اشوئی را در داشتن پندار و گفتار نیک می داند.

کسی که نیکی برگزیند، اندیشه و گفتار و کردارش نیک می شود و به خوشبختی جاودانی و رسائی میرسد.
در برابر آنها که به بدی میگرایند دچار کاستی و تباهی بی پایان می شوند. 

از دید اشوزرتشت انسان خود پاسخگوی سرنوشت خویش است انسان از آغاز پاک و بی آلایش بوده و بدی در آن راه ندارد. بدینسان می تواند به بدی بگراید یا به سوی نیکی رود. که آشکارا پایان هر دو راه از خوب و بد دامنگیر خودش می شود. 

همه دانشمندان به این باورند که:

زیبائی های جهان که زاده نیکی و پدید آرندگی است همه بر آنست که نیکی برگزیده شود و با اندیشه و گفتار و کردارنیک به آبادی جهان و خوشبختی مردمان یاری گردد و انسان آزادوار زندگی کند و پرورش یابد و از آنچه دلخواه اوست و با پاکی و راستی و زیبایی سازگار است برخوردار گردد.

اگر زرتشتیان که تا امروز با همه نابسامانی ها و بیداد زمان، همچنان پایدار مانده اند برای پیروی از سه دستور یاد شده و دیگر آموزش های اشوزرتشت که ریشه در نیکی دارند، بوده است، بشود که این دستورهای جاودانی برای همه رهنمود کار باشد.

خوشبختانه در گات ها نمونه های بسیاری درباره ستایش پاک اهورامزدا دیده می شود. در هات 45 بند 10 می خوانیم:
اهورامزدای جاویدان با ( پیشکش هائی ) پرستش می شود. این ( پیشکش ها ) عبارتند از کردار و گفتاری که از ( منش پاک ) پدید می آید، هستند. باز یادآور می شود این پیشکش ها از کردار و گفتاری که از منش پاک پدید می آید سرچشمه می گیرند.

بهترین ستایش اشوزرتشت یک جور فرا خوانی و درود است، سرآغازیست از برای گفتگو با خدا و یافتن راه زندگی و آئینی بهتر.

اشوزرتشت از خدا درخواست می نماید:

ای مزدا، ای دوست راستی زرتشت، خواهانم که زبانم به راه راست رهنمون شوی ای آفریننده نیروی دانش یا منش پاک مرا از آئین خویش بیاموز.

اهورامزدا مینوی پاک

اهورامزدا در گات ها، جسم، یا مرکب نیست هستی او فروغ سرشار، یا بگفته گات ها مینوی پاک است. گفتگو درباره واژه مینو یا مئینیو اوستایی به گزارش بیشتری دارد. گاهی به چم بهشت، گاهی خرد یا روان، گاهی به چم روحانی و مینوی در برابر مادی و خاکی و جسمانی آمده است. ولی برداشت بالا از مینو اینست:

چیزیکه بدیده نیاید یا بچشم نیامدنی است.


بسا ایزدان و گاهی دیوان به این شناسه نام بردارند: ایزدان به چشم نیامدنی، دیوان ناپیدا گویند. ایزد به چم در خور ستایش. اهورامزدا در سر ایزدان مینوی و اشوزرتشت در سر ایزدان جهانی یاد شده اند.
با آنچه که درباره مینو آمد، گاهی باید بجای آن واژه گوهر، به چم تخمه و نژاد و یا ذات و اصل را آورد. همچنین می توان آنرا به خرد و روان برگرداند. بهتر است خود واژه مینو بکار برده شود، چم اوستایی (به چشم نیامدنی ).

باین ترتیب اهورامزدا در گات ها:
مینوی بسیار افزودنی دهنده و بهترین روان افزونی دهنده می باشد. در برخی سرودهای گات ها روشن روان، پاک خرد، یا سپنتامینو و هم چنین روشن روانتر یا پاک خردتر یا سپنتامینو، بمانند هستی دیگری نموده شده است و کوتاه سخن: اشوزرتشت از خدا شناسی در گات ها سخن بمیان می آورد، فلسفه گات ها یکتاپرستی است و پژوهنده دین اشوزرتشت باید به سرودهای گات ها آموزش یابد.
پس در خدا شناسی گات ها اهورامزدا، بالاتر و برتر از همه جهان هستی است و چنانکه اشوزرتشت آشکارا گوید او آفریدگار کل است ( هات 44 ).

یکی از کارهای بخردانه و دلیرانه اشوزرتشت پس از آشکار ساختن دین این بود که پروردگاران پیشین آریایی را از خدایی بزیر آورد و آنچه که امروزه بنام امشاسپندان و ایزد و فرشته و یا ملائکه می خوانیم از فروزه ها و یا صفات اهورامزدا می داند.

نخستین یکتا پرست - اشوزرتشت

چنانچه می دانیم هنگامی که اشوزرتشت دین خود را آشکار کرد، مردمان دین کهن آریایی خود را داشتند و پروردگاران فراوانی را می پرستیدند.

در این هنگام بود که اشوزرتشت برای اولین بار نام خدای یگانه و یکتا و توانا و دانا و هستی بخش را به زبان آورد که تا آن زمان نشنیده بودند.

اهورامزدا: دانا، توانا، وآفریننده پدیدآرنده وپرورنده ونگاهدارنده وفرمانروای بی انبارجهانست واهورامزدا راسزاوار پرستش دانست.

درگات ها بویژه سراسر هات 44، از نیروی پدید آورنده بیمانند وسرانجام (آفریدگار)کل شناخته شده است. درجای دیگرمی فرماید:
از روی کوشش وباخردپاک ترا، ای مزدا، آفریدگار کل می دانم.

آنرا (اهورامزدا) درستایش های خود وستایش های پارسایی، بزرگ می خوانم که مزدااهورا، خدای زندگی و دانش نام دارد، اوست که به مردم از راستی و منش نیک خود، در شهریاری خویش رسایی و جاودانی می بخشد، بشود که او بر ما زندگانی تازه و نیروی نوینی ارزانی دارد

یا:

آفریدگار یگانه اشوزرتشت بی آغاز و بی انجام است، او همیشه همان بوده و همواره همان خواهد ماند. او تغییر ناپذیراست، او توانا، تواناترین، دادگر، دادگرترین است.

اهورامزدا، آفریننده جهان خاکی و جهان های مینویست و سامان آفرینش را نیز هم او پدید آورده است بویژه اهورامزدا در هات31بند8:
(آفریننده سامان سراسر آفرینش و جهان هستی خوانده شده است.)

خداوند آفریدگار کل است. او آفریننده راستی، سازنده منش نیک، بخشنده خرد پاک و اندیشه روشن است تا هر کس آزادانه راه خود را برگزیند.
او آفریننده رسایی و جاودانی (خورداد و امرداد) بخشاینده نیکی ها و افزونی هاست، گرچه پاک و مهربان است، ولی بخشنده گناه و آمرزش سیاه کاران نیست.

او خدای پاکی و راستی و پیمان شناسی است که خشم و کین در درگاه او راه ندارد و آفریدگان او نیز باید چنین باشند. او توانای بی مانندی است که هر چه بخواهد انجام می دهد. او دانای بی کرانی است، همواره نهان و آشکار جهان آگاه است.

از هر کار آشکار و پنهان که در خورد سزاست و از همه کردار زشت هر چند بسیار کوچک که شایسته بزرگترین کیفر است. تو بد ستیاری راستی آگاهی و با دیدگان روشن خود نگهبانی.

اینها چکیده ای از بندهای گات ها بود که از اهورامزدا یاد شد.

آیین اشوزرتشت و آموزش های او

اشوزرتشت نخستین پیامبر یکتاپرستی ( توحید ) بود. در اوستا خدای یگانه ( اهورامزدا ) آمده است.

خدایی که از آغاز بوده و همیشه جاودانست که آفرینش را با اندیشه خود پدید آورده و خود بدان سامان بخشیده و با دادگری بر آن فرمان میراند. او دانای بیکران و توانمند است.
دو نیروی همزاد و همیستار بنام سپنتامینو ( روشن روان ) و انگره مینو ( تیره روان ) در همان آغاز آفرینش هستی یافتند و این دو نیرو در اندیشه پدید آمدند.

اشوزرتشت جهانی می خواهد همه نیک و آبادان و آرام، خواست او اینست که مردم در اندیشه و گفتار و کردار نیک باشند و همواره براه راستی رفته و به بیراهه نیفتند. او مردم را به پیروی از خرد نیک ( وهومن ) در گزینش راه راستی و ناراستی، خوبی و بدی، روشنی و تاریکی، افزایش و کاستی آزاد می گذارد، ولی خواستار است که برای رسیدن به خوشبختی و رسایی و پیروزی خود را به پلیدی ها و سیاه کاریها آلوده نکنند و دچار تباهی و نیستی نشوند.

کارشان همه نیکی باشد و در گسترش آن بکوشند و برای پیروزی بر بدی و تیرگی، بنیان تباهی و سیاهی و دلسردی و دل آزردگی را بر کنند. و این خواست بدون کار و کوشش انجام پذیر نیست و این کار و کوشش کشت و کار و کشاورزی و دامپروری است که جهان را آبادان مینماید و دیو گرسنگی و نیاز را می کشد. آری مردم باید با دانش و دادگری، خوشبختی و بهروزی دیگران را خواستار شوند. که ما در گزارش برخی بندهای گات ها از این آموزش ها سخن خواهیم گفت. بدترین دشمنان اشوزرتشت پیشوایان دین کهن بودند که نه تنها خدایان بیشمار آنها با پیام اشوزرتشت خوار شمرده شده و از بارگاه خدایی به زیر آمدند، بلکه خود آنها نیز دروغ پرست بشمار آمدند و پایگاه بلندی که در میان داشتند سست و لرزان شد.

از سوی دیگر در برابر آموزش های اشوزرتشت، کرپن ها، اوسیج ها و کوی ها می کوشیدند تا فرمانگزاران و شهریاران را به کیش دیوپرستی خود استوار نگه دارند.
یکی دیگر از فرمانروایان بد منش که با اشوزرتشت سر ستیز داشتند بُندوَ نیرومند بود و او از دشمنان سرسخت پیامبر به شمار می آمد.
در برابر این ها، کی گشتاسب که یکی از فرمانروایان بلخ بود دین پذیرفت که به پیروی از آن مردم هم بیشتر بدان روی آوردند.
باز در ردیف بیدادگران زمان به موجب گات ها، ساستار و گرُهمَهُ است که پیمبر آن ها را از پیروان دیویسنا می داند. 

منبع: راهنمای آشنایی با دین و آموزش های اشوزرتشت ( موبد دکتر جهانگیر اشیدری )

سیمای زندگی اشوزرتشت

اکنون بازمان و زادگاه اشوزرتشت آشنا شدیم، به سیمای زندگی پیامبر بپردازیم. اشوزرتشت بهنگام زاده شدن لبخند زد و این نشانه آنست که مردم باید شادمان و به بخشایش اهورامزدا سپاسدار باشند و آنرا از گزند و آسیب اهریمن خویان بر کنار نگاهدارند و نگذارند که بدی بر نیکی چیره گردد و زندگیِ خرم، تیره شود.

بنا به سنت، اشوزرتشت در خورداد روز از فروردین ماه پای به جهان گشود، اشوزرتشت در دوران اولیه کودکی تا بیست سالگی با سختی و دشواری های زیاد، دست بگریبان بود و پس از بیست سالگی گوشگیری نموده و به اندیشه و نیایش پرداخت، چنانچه آمده مدت ده سال از مردم دور شده و به دامان طبیعت پناه برد و گوشه تنهایی شیوه ساخت تا رازهای هستی را دریابد و آنچه را که می بایست با اندیشه و بیاری امشاسپند و وهومن دریافت که بازتاب آنرا در گاتها می بینیم. اشوزرتشت در ده سال گوشه نشینی چند نوبت ( سه نوبت ) براهنمایی وهومن به همپرسگی اهورامزدا رسید و آنچه را که بایسته بود باو آشکار شد.

اشوزرتشت در سی سالگی به پیامبری و راهنمایی مینوی مردم برانگیخته شد. این جای همپرسگی را در بالای کوه سبلان گفته اند. بنابه نوشته های پهلوی در روز خرداد و ماه فروردین بود که اشوزرتشت به بینش و همپرسگی اهورامزدا رسید و دین مزدیسنان را از دادار پزیرفت. از این پس پیوسته رازهای نهفته و ناپیدا بر او آشکار می شد ( الهام – وحی ) این روزها که باو دست می داد همراه با دلدادگی و شیفتگی بود که بود که به مردم می آموخت و یاد می داد. آنچه که به او آشکار می شد نمودار یک فروغ خدایی بود که نزد انسان به یک پرتو مینوی برخورد میکند. از همین هنگام براهنمائی مردم پرداخته و به آیین کهن که از زمانها پیش میان آریاییان روا بوده خرده گرفت و راه و روشی نو و خرد پذیر در پرستش خداوندگار یگانه بنیاد گذارد. 

پیشنهادهای اشوزرتشت بر بزرگان و پیشوایان گذشته و دروغ پرستان خوش نیامده با او به ستیزه پرداختند ( کوی ها – کرپن ها . . . ) اشوزرتشت ناچار رهسپار خاور ایران شده و کوچید و دین به گشتاسب کیانی در بلخ آشکار ساخت. گر چه در آنجا هم با دشمنی و کار شکنی روبرو گشت.

در 77 سالگی در یکی از آتشکده های بلخ به دست توربراتور سردار ارجاسب تورانی رهسپار مینو شد و روانش به بارگاه مزدا، جایگاه سرودها، در فروغ سرشار و بیکران پرواز کرد. درود بر فروهر تابناک یک چنین بزرگ مرد نیک اندیشی که پس از هزاران سال هنوز آموزش هایش تازگی دارد.

منبع: راهنمای آشنایی با دین و آموزش های اشوزرتشت ( موبد دکتر جهانگیر اشیدری)

راز آرامگاه پیامبر ایرانی اشوزرتشت

مزارشریف در افغانستان، آرامگاه اشوزرتشت، پیامبر ایرانی یا مدفن علی(ع) امام نخست شیعیان؟؟

این پرسشی است که در این نوشتار کوشش می شود در حد توان و دانش نویسنده بدان پاسخ داده شود.

در داخل آرامگاه مزارشریف کتیبه ای با این مضمون از فرزانه ی اشراق پژوه ایرانی «جامی» نسب می باشد که بیاگر واقف بودن این انسان آزاده از حقیقت ماجرای آرامگاه مزارشریف است:

گویند که بیت مصطفی در نجف است

در بلخ بیا ببین چه بیت الشرف است

جامی نه عدن گوی و نه بین الجبلین

خورشید یکی و نورش از هر طرف است

آری همین شعر است که مردم زمان وی آنرا کتیبه کرده اند و در آرامگاه مزارشریف نصب نموده اند. توجه شما را به این نکته جلب می کنم که هیچ یک از دو تاریخ ولادت و کشته شدن امام اول شیعیان در نوروز اتفاق نیفتاده است در حالی که اسناد تاریخی و متون دینی زرتشتی نشان می دهد که روز ششم فروردین «خورداد روز»، زاد روز پیام آور خرد و راستی اشوزرتشت اسپنتمان است.

پس آیا این همه مراسم پر شکوه نوروز بخصوص روزهای نخست که توام با جشن و سرور توسط افغان ها برگزار می شود دارای یک پیام روحانی، اجدادی و یک همبستگی ملی با ایرانیان بخصوص زرتشتیان نیست؟

درباره این که چرا و از چه زمان این آرامگاه را به امام اول شیعیان نسبت دادند، ندیده ام که محققی خارجی یا داخلی تحقیق کرده باشد ولی در این مورد روایاتی در محل موجود است که سینه به سینه گشته تا بنسل امروز رسیده است.روایت از این قرار است که وقتی ابومسلم خراسانی در بغداد موفق گردید که خاندان ملعون بنی امیه را سرنگون کند چون بنی امیه خاندان علی(ع) را سب می کردند پس از استقرار خلافت ابوالعباس سفاح عباسی به زیارت مقبره علی(ع) رفت و تصمیم گرفت که پیکر وی را برای احترام بیشتر به خراسان منتقل کند!!
روایت میگوید که سپاهیان زیر فرمان ابومسلم عمدتا" مرکب از چهار طایفه بودند که بلخی ها یکی از این چهار طوایف را تشکیل میدادند،می گویند چون که هر طایفه بر سر اینکه محل دفن پیکر علی(ع) باید در منطقه ایشان باشد با دیگران بحث و جدل می کردند ابو مسلم دستور داد که چهار تابوت مهیا کردند سپس خود به تنهایی پیکر علی(ع) را در تابوت بلخی ها قرار داد و سایر تابوت ها را با اشیاء دیگر پر کرد و تابوت ها را مهر و موم کرد و به چهار طایفه سپرد پس بلخی ها تابوت اصلی را با مشقت فراوان به بلخ آوردند و برایش در مکان فعلی [نه مزار شریف] آرامگاه ساختند و تابوت اصلی را در آن آرامگاه دفن نمودند...!!
این روایت به دلایل متعدد اساسا" اعتبار تاریخی ندارد چون اولا" ابومسلم خراسانی شیعه نبوده است تا آرامگاه علی(ع) در نجف مورد علاقه او بوده باشد بلکه او نماینده ای از طرف مهدی از آل عباس بوده است که با امکانات مالی از مدینه به خراسان اعزام گردید تا اعراب مقیم خراسان و تازه مسلمان شدگان خراسانی را علیه بنی امیه و به نفع بنی عباس؛ نوادگان عباس عموی پیامبر اسلام بشوراند و خلافت را نه به نوادگان علی(ع) بلکه به خاندان عباس برساند. آن چیزی هم که به روشنی در این روایت فراموش شده این است که یک پیرو اهل تسنن که هیچ گونه دلبستگی به لوایح فکری مذهب شیعه ندارد بیاید و بخاطر آرمان های تشیع خود را به دردسر انداخته و با ارتکاب به گناه نبش قبر، جسد امام اول شیعیان و چهارمین خلیفه ی راشدی را جابجا کند؟!!!
از آنجایی که می دانیم در صدر اسلام، اعراب علاقه بسیاری به تخریب مکان های مذهبی سایر ادیان و بنای مسجد بر روی آن از خود نشان می دادند [شاهد آن هم ساختن مسجد بر روی آتشکده ها و کنیسه های یهودیان و کلیساهای مسیحیان است است، مشهود ترین آن هم مسجد القصی است که بر روی کنیسه معبد سلیمان در اورشلیم ساخته شده] این تنگ نظری فاتحان عرب شامل حال [نیایشگاه] اَنوش آذر در بلخ نیز شد...این نیانشگاه همان مکان و مکتبی است که آن وخشور آزاده، اشوزرتشت اسپنتمان در سن ۷۷ سالگی و در حال نیایش در آن توسط یک ملعون سیه دل بنام «توربرادروش» به شهادت رسیده است. حکیم توس در شاهنامه بخوبی راوی این داستان است:

سپاهی ز توران بیامد به بلخ

که شد مردم بلخ را روز تلخ

همه بلخ پر غارت و کشتن است

وز ایدر تو را روی برگشتن ست

شهنشاه لهراسب در شهر بلخ

بکشتند و شد روز ما تار و تلخ

وز آن به نوش آذر اندر شدند

رد و هیربد را همه سر زدند

ز خونشان فروزنده اتش بمرد

چنین بدکنش خوار نتوان شمرد

پس از تازش تورانیان دیویسنا به بلخ که منجر به ویرانی شهر و قتل عام مردم مزدیسنا آن دیار گردید و شهادت وخشور بزرگ و بسیاری از مومنین را نیز در پی داشت، یاران و مریدان باقی مانده پیکر پاک و در خون غلتیده ی پیامبر خدا را در همان مکتب و نیایشگاهی که مردم را موعضه و راهنمایی می کرد، دفن کردند.
از دیدگاه نگارنده با توجه به شواهد تاریخی موجود مزارشریف را می تواند بعنوان آرامگاه اشوزرتشت پذیرفت. شاید اگر امکان اکتشافات علمی در این مکان فراهم شود بتوان به آثار و عدله ی محکمی در این مورد دست یافت. پیش از این مزارشریف در حومه شهر بلخ قرار داشت اما پس از تازش اعراب و شیوع شیعیگری و سپس ویرانی بلخ بدست مغولان، آرام آرام به یک شهر بزرگ تبدیل شده. بی شک ایرانیان زرتشتی تا پیش از حمله ی تازیان می دانستند که آرامگاه اشوزرتشت کجا بوده است ولی پس از آنکه تمام آثار مکتوب ایرانیان توسط اعراب سوزانیده شد نسل های آینده از هویت و تاریخ خود بی اطلاع ماندند بطوری که تا پیش از مسافرت «حسن صباح» به مصر و بازدید وی از کتابخانه های اسکندریه و پیش از تکثیر و توزیع شاهنامه فردوسی ایرانیان هیچگونه اطلاعی از هویت خود نداشتند. از این قبیل اماکن در ایران به تعداد زیادی موجود است، مانند آرامگاه یعقوب لیث در 
شوشتر [شازده عبدالله]، آتشکده آذرگشنسب در شیز [تخت سلیمان]، آرامگاه کورش بزرگ در پاسارگاد [آرامگاه مادر سلیمان] و... که با همین تمهید محفوظ مانده اند.

دور از انتظار نخواهد بود اگر در پشت لایه های نماکاری شده سازه فعلی مزار شریف، ساختمان دیگری با سبک معماری دوره های کهن تر ایران نهفته باشد. صحنه ای که شاید روزی به رویت آیندگان برسد.

ایدون باد.

ارائه شده در روزنامه‌ی شرق، هفته‌نامه‌ی امرداد

شایسته نبودن «شَتْ زرتشت» از برای نام «اشوزرتشت»

در این چند سال گذشته، واژه‌های شگفت‌انگیزی بر سر زبان‌ها افتاده و گاهی هم در نوشته‌ها دیده می‌شود، که نادرست است.

در روزگار ناصرالدین شاه قاجار، کتاب دساتیر (امروزه همه می‌دانیم که این کتاب، ساخته‌ی روزگار اکبرشاه هندی یا شاه عباس صفوی است و کتابی است که در همان هند نوشته شده است) با صدها واژه‌ی نادرست از هند به ایران روی آورد و چند تن، آن نامه‌ی دروغین را آسمانی پنداشتند و به تاراج واژه‌های ساختگی آن دست بردند و نوشته‌های خود را به آن ها بیالودند.

تا به اندازه‌ای که نگارنده می‌داند، واژه‌ی « شَتْ» نخستین بار در نوشته‌های فارسی «دساتیر» به‌کار رفته است. فریفته شدگان واژه‌های دساتیری از خود نپرسیدند که اگر این واژه‌ها درست است، چرا در چندین هزار کتاب نظم و نثر فارسی هزار ساله، نام و نشانی از آن ها نیست و تنها در کتاب دساتیر که در زمان اکبر شاه هندی (۹۶۳ - ۱۰۱۴هجری‌قمری) در هند نوشته شده، ناگهان پیدا شده است. و پس از آن در «برهان قاطع»، «دبستان المذاهب» و «انجمن آرای ناصری» پروز نگارش و جز این ها دیده شده و همه از همین چند سده‌ی اخیر است و هیچ کدام از آن ها اعتباری ندارد.

همه‌ی پیامبران بی‌نام و نشان دساتیر با عنوان شَتْ آورده شده : شَتْ مهاباد، شَتْ جی افرام، شَتْ شای گلیو، شَتْ یاسان و … .

در «برهان قاطع» یاد شده؛ «شَتْ» کوتاه‌شده‌ی «شَتْل» و آن زری باشد که در پایان قمار به باشندگان دهند و نیز واژه‌ای است در فارسی که در عربی، «حضرت» گویند.

در «دبستان المذاهب» آمده: «شَتْ و تیمسار، واژه‌های تعظیم است، چنانچه در هندی، سری و به تازی، حضرت». «در انجمن آرای ناصری» یاد شده: «شَتْ، واژه‌ی تعظیم است و آن را تیمسار نیز گویند و حضرت است و مخفف شَتْل است که در قمارخانه متعارف است». در «پروز نگارش» نوشته شده: «دیسه شَتْ شهریار هده گذار، پاسیار کار و کردار کار داران پرستار…».

میرزا صادق خان امیری ادیب الممالک فراهانی که در سال ۱۳۳۶ در گذشت، ناگزیر فریب همین فرهنگ‌ها و نوشته‌های بی پایه را خورده که در جایی از دیوانش گوید: پنج فرجود پدید آمد از شَتْ زرتشت که به پیغمبرش راست بود، پنج گواه «شَتْ» عنوانی است که در هند از برای بازرگانان به کار برند، همانند ارباب در ایران. این واژه باید از سانسکریت شرشتین sreshtin باشد که در فرهنگ‌های سانسکریت به معنی آزاده، بزرگوار، بلند پایه یاد شده است. درست است که از روزگاران پیش، بسیاری از واژه‌‌های سانسکریت به زبان فارسی در آمده و همان‌ها نیز به زبان‌های هند و اروپایی راه یافته است، مانند کافور، شکر، نارگیل، فلفل یا پلپل، زنجبیل (زنجفیل) و… واژه «شَتْ» را که به معنی «حضرت» گرفته شده، نمی‌توان در ردیف این‌گونه واژه‌ها به‌شمار آورد. در «فرهنگ جهانگیری» که در سال ۱۰۱۷ ه. ق درهند گرد آوری شده، «شَتْ» به معنی حضرت یاد نشده، تنها در آنجا آمده : شَتْ، مخفف شَتْل باشد که در بازی قمار به حاضران دهند.

در «فرهنگ رشیدی» که آن هم در هند در سال ۱۰۶۴ ه.ق، دو سال پس از برهان قاطع گردآوری شده، به واژه‌ی «شَتْ» که در دساتیر به معنی حضرت گرفته شده، برنمی‌خوریم. مانند فرهنگ جهانگیری آورده: «شَتْ»، مخفف شَتْل که در قمار معروف است اگر واژه‌ی «شَتْ» را برخی ندانسته و نسنجیده از برای خوش آمد این و آن به کار برند و آن را پارسی پندارند، باکی نیست.

شایسته نیست که بهدینان، پیامبر خود را «شَتْ زرتشت» خوانند. زیرا با داشتن واژه‌های درست و کهن سال، نیازمند واژه‌های دروغین و ساختگی نیستند.

چنان‌که می‌دانیم، واژه پیامبر در پهلوی «پتامبر» petabmber همیشه از برای یک پیشوای دین به‌کار رفته و می‌رود. "اشو"زرتشت در گات ها (سرود‌های خود) چندین بار خود را «ماترن» Mathran؛ یعنی کسی که گفتار ایزدی به مردم رساند،‌ خوانده است. همچنین «وَخشور» از واژه‌های کهنسال مرز و بوم ماست که به معنی برنده سخن یا گفتار بر و او کسی است که سخنان ایزدی را برگرفته به مردم رساند. دیگر از واژه‌های درست پارسی که بتوان پیامبر ایران را بدان خواند، «اشو» است. «اشو» در پازند و پارسی از واژه اوستایی «اشون» Ashavan می‌باشد و او کسی است که از «اشه» Asha برخوردار یا از آیین راستی، بهره‌ور است. در گات ها ۱۸۰ بار به این واژه برخورد می‌کنیم. در نوشته‌های پازند، همچون «مینوخرد»، در لهجه‌ی زرتشتیان ایران، در سروده‌های زرتشت بهرام پژدو (که در شهر «ری» می‌زیست و زرتشت نامه خود را در سال ۶۴۷ ه. ق به پایان رسانید) نیز به این واژه بسیار برمی‌خوریم.

پس شایسته نیست زرتشت با واژه‌ای که در زبان ما بی‌نام‌ و نشان است و در این سال‌های اخیر از هند به ایران آمده است، «شَتْ زرتشت» خوانده شود.

برگرفته از پورداوود – ابراهیم –آناهیتا به کوشش مرتضی گنجی
انتشارات افراسیاب ۱۳۸۰ – رویه‌های ۲۵۶ تا ۲۵۹
شایسته نبودن «شَتْ زرتشت» ازبرای نام «اشوزرتشت»:


در این چند سال گذشته، واژه‌های شگفت‌انگیزی بر سر زبان‌ها افتاده و گاهی هم در نوشته‌ها دیده می‌شود، که نادرست است.

در روزگار ناصرالدین شاه قاجار، کتاب دساتیر(امروزه همه می‌دانیم که این کتاب، ساخته‌ی روزگار اکبرشاه هندی یا شاه عباس صفوی است و کتابی است که در همان هند نوشته شده است) با صدها واژه‌ی نادرست از هند به ایران روی آورد و چند تن، آن نامه‌ی دروغین را آسمانی پنداشتند و به تاراج واژه‌های ساختگی آن دست بردند و نوشته‌های خود را به آنها بیالودند.


تا به اندازه‌ای که نگارنده می‌داند، واژه‌ی « شَتْ» نخستین بار در نوشته‌های فارسی «دساتیر» به‌کار رفته است. فریفته شدگان واژه‌های دساتیری از خود نپرسیدند که اگر این واژه‌ها درست است، چرا در چندین هزار کتاب نظم و نثر فارسی هزار ساله، نام و نشانی از آنها نیست و تنها در کتاب دساتیر که در زمان اکبر شاه هندی(۹۶۳-۱۰۱۴هجری‌قمری) در هند نوشته شده، ناگهان پیدا شده است. و پس از آن در «برهان قاطع»، «دبستان المذاهب» و «انجمن آرای ناصری» پروز نگارش وجز اینها دیده شده و همه از همین چند سده‌ی اخیر است و هیچ کدام از آنها اعتباری ندارد.

همه‌ی پیامبران بی‌نام و نشان دساتیر با عنوان شَتْ آورده شده : شَتْ مهاباد، شَتْ جی افرام، شَتْ شای گلیو، شَتْ یاسان و … .

در «برهان قاطع» یاد شده؛ «شَتْ» کوتاه‌شده‌ی «شَتْل» و آن زری باشد که در پایان قمار به باشندگان دهند و نیز واژه‌ای است در فارسی که در عربی، «حضرت» گویند.

در «دبستان المذاهب» آمده: «شَتْ و تیمسار، واژه‌های تعظیم است، چنانچه در هندی، سری و به تازی، حضرت». «در انجمن آرای ناصری» یاد شده: «شَتْ، واژه‌ی تعظیم است و آن را تیمسار نیز گویند و حضرت است و مخفف شَتْل است که در قمارخانه متعارف است». در «پروز نگارش» نوشته شده: «دیسه شَتْ شهریار هده گذار، پاسیار کار و کردار کار داران پرستار…».

میرزا صادق خان امیری ادیب الممالک فراهانی که در سال ۱۳۳۶ در گذشت، نا گزیر فریب همین فرهنگ‌ها و نوشته‌های بی پایه را خورده که در جایی از دیوانش گوید: پنج فرجود پدید آمد از شَتْ زرتشت که به پیغمبرش راست بود، پنج گواه « شَتْ» عنوانی است که در هند از برای بازرگانان به کار برند، همانند ارباب در ایران. این واژه باید از سانسکریت شرشتین sreshtin باشد که در فرهنگ‌های سانسکریت به معنی آزاده، بزرگوار، بلند پایه یاد شده است. درست است که از روزگاران پیش، بسیاری از واژه‌‌های سانسکریت به زبان فارسی در آمده و همان‌ها نیز به زبان‌های هند و اروپایی راه یافته است، مانند کافور، شکر، نارگیل، فلفل یا پلپل، زنجبیل(زنجفیل) و… واژه «شَتْ» را که به معنی «حضرت» گرفته شده، نمی‌توان در ردیف این‌گونه واژه‌ها به‌شمار آورد. در «فرهنگ جهانگیری» که در سال ۱۰۱۷ ه. ق درهند گرد آوری شده، «شَتْ» به معنی حضرت یاد نشده، تنها در آنجا آمده : شَتْ، مخفف شَتْل باشد که در بازی قمار به حاضران دهند.

در «فرهنگ رشیدی» که آن هم در هند در سال ۱۰۶۴ ه.ق، دو سال پس از برهان قاطع گردآوری شده، به واژه‌ی «شَتْ» که در دساتیر به معنی حضرت گرفته شده، برنمی‌خوریم. مانند فرهنگ جهانگیری آورده : «شَتْ»، مخفف شَتْل که در قمار معروف است اگر واژه‌ی «شَتْ» را برخی ندانسته و نسنجیده از برای خوش آمد این وآن به کار برند و آن را پارسی پندارند، باکی نیست. اما شایسته نیست که بهدینان، پیامبر خود را « شَتْ زرتشت » خوانند. زیرا با داشتن واژه‌های درست و کهن سال، نیازمند واژه‌های دروغین و ساختگی نیستند.

چنان‌که می‌دانیم، واژه پیامبر در پهلوی «پتامبر»petabmber همیشه از برای یک پیشوای دین به‌کار رفته و می‌رود. زرتشت در گاتها(سرود‌های خود) چندین بار خود را «ماترن» Mathran؛ یعنی کسی که گفتار ایزدی به مردم رساند،‌ خوانده است. همچنین «وَخشور» از واژه‌های کهنسال مرز و بوم ماست که به معنی برنده سخن یا گفتار بر و او کسی است که سخنان ایزدی را برگرفته به مردم رساند. دیگر از واژه‌های درست پارسی که بتوان پیامبر ایران را بدان خواند، «اشو» است. «اشو» در پازند و پارسی از واژه اوستایی «اشون» Ashavan می‌باشد و اوکسی است که از «اشه» Asha برخوردار یا از آیین راستی، بهره‌ور است. در گاتها ۱۸۰ بار به این واژه برخورد می‌کنیم. در نوشته‌های پازند، همچون «مینوخرد»، در لهجه‌ی زرتشتیان ایران، در سروده‌های زرتشت بهرام پژدو(که در شهر «ری» می‌زیست و زرتشت نامه خود را در سال ۶۴۷ه. ق به پایان رسانید) نیز به این واژه بسیار برمی‌خوریم.

پس شایسته نیست زرتشت با واژه‌ای که در زبان ما بی‌نام‌ونشان است و در این سال‌های اخیر از هند به ایران آمده است، «شَتْ زرتشت» خوانده شود.


برگرفته از پورداوود – ابراهیم –آناهیتا به کوشش مرتضی گنجی – انتشارات افراسیاب ۱۳۸۰ – رویه‌های ۲۵۶تا ۲۵۹
http://www.yataahoo.com/?p=1958#more-1958

مفهوم تاریخی پوشش و حجاب در کیش زرتشتی

پیش از پاسخ دادن به این پرسش باید یاد اور شوم که حجاب با پوشش و لباس متفاوت می باشد.

پوشش اموال و نموامیس ما را از چشم داشت دیگران و همچنین از گرما و سرما و گرد و خاک نگهداری می کند. 

اما لباس نوعی پوشش است با مدل های گوناگون که به انسان جلوه های زیبایی و شکوه خاصی می بخشد و بسته به سن و جنس و کار و … مدل های مختلفی دارد.

لباس عادی - مهمانی - ورزشی - کارگری - سازمانی و …. نمی توانند با یکدیگر یکسان و یک شکل باشند و هر کس سلیقه ای دارد. بنا براین تعریف پوشش و لباس بیشتر جنبه ی ظاهری و بیرونی دارد. 

و اما حجاب از واژه ی حجب و حیا سرچشمه گرفته و مفهومی والاتر و معنوی تر دارد. و خود به دو صورت ظاهری و باطنی تظاهر می کند در این صورت مردان و زنانی را می توان حقیقتا با حجب و حیا تلقی کرد که بر اساس باور به رعایت حجاب حجاب باطنی قوی حجاب ظاهری خود را شایسته نگه می دارند. حجاب ظاهری لباسیست که بخش هایی از بدن انسان را که از نشان دادن آنان شرم و حیا دارد را می پوشاند. و این امر کاملا نسبی است و بستگی به جهان بینی و سطح آگاهی هر انسان دارد.

بی گمان انسان های نخستین به هیچ روی از اینکه لخت هستند خجالت نمی کشیدند و نخست به علت نگاهداری اندام خود از گرد و خاک و خار و خاشاک و گرما و سرما پوشش به تن می کردند به گونه ای که اگر به سیر رسایی (تکامل) حجاب نگاه کنیم

نخست انسان از پوشش آغاز کرد و سپس یاد گرفت که پوشش خود را آراسته کند و لباس پدید آمد و پس از اینکه اخلاق و معنویت اهمیت یافت حجاب مطرح شد. از طرفی تا همین سد (صد نه) سال پیش مردم از نعمت داشتن حمام در منزل برخوردار نبودند و بیشتر آنان ها از صبح تا شام با گرد و غبار و گرما و سرما و آفتاب سر و کار داشتند.

بنابر این نباید این تصور برای ما پیش آید که تصویر هایی که در تخت جمشید یا کتیبه ها و سایر آثار باستانی ایران مشاهده می کنیم که تنها قرص صورت و دستانشان بیرون است بعنوان حجاب بوده بلکه به مناسبت شغلی و بیشتر جنبه ی پوشش داشته است.

حجاب باطنی یعنی داشتن حجب و حیای قلبی و باور درونی به پایبندی به اخلاق و حفظ حرمت آبروی خود و دیگران. که شوربختانه امروز مشاهده می کنیم که میان بسیاری از افرادی که تظاهر به داشتن حجاب نیز می کنند مشاهده نمی شود و اتفاقا مردان از بسیاری جهات از زن هایی که آنان را بدحجاب می دانیم بی حجاب تر و پرروتر و بی شرم تر شده اند.

شوربختانه امروز خیلی ها کسانی را که به اخلاق و معنویات پایبند هستند هالو و ساده لوح تلقی می کنند و در حالی که همه ی ادیان جهان اموزش می دهند که خداوند کسی را را که حجاب باطنی قوی و محکم دارد و با تمام وجود حجاب ظاهری درست و خداپسندانه را رعایت می کند را دوست دارد. خیلی ها تصور می کنند که خداوند تنها حجاب ظاهری را می بیند و به حجاب باطنی انسان کاری ندارد. تجربه و دانش نیز ثابت کرده که حفظ حجاب ظاهری نمی تواند تضمین کننده ی حجاب باطنی محکمی باشد.

حجاب در دین اشوزرتشت و مذهب زرتشتی: اشوزرتشت ۳۷۴۴ سال پیش به این مساله ی مهم توجه داشتند که وقتی باطن وجدان و معنویت انسان ها با شناخت خود و جهان اطراف خود به اندازه ی کافی نیرو گرفته و حجاب باطنی قوی برای انسان ها ساخته شد حجاب ظاهری خود به خود رعایت خواهد شد.

این پیامبر اهورایی زن و مرد را برابر دانسته و نیکی و راستی را ستوده و تبلیغ کرده است و آزادی را تحسین نموده است و می فرمایند: خداوند به انسان وجدان. خرد و قوه ی اراده بخشید تا هر کسی سرنوشت خود را بسازد و نیکی و راستی (اشو) را تبلیغ نماید و بدی و دروگ (دروغ) را از خود دور نگاه داشته و بنابر این هرچند دیده می شود که در گاثاها از حجاب یا پوشش ظاهری به ویژه سخن به میان نیامده است ولی تاریخ گواهی می دهد که شاید زرتشتیان جز نخستین مردمی باشند که به پوشش به شکل حجاب نگاه کرده و زنان و مردان تلاش داشته اند که از حجاب درونی و برونی نیرومند و قوی برخوردتر گردند و با وصفی که در همه ی مراسم ها و ایین ها ملی و مذهبی زن و مرد تا حد معقول و متعالی با هم مختلط بوده اند و در روابط شخصی و اجتماعی از حجاب باطنی نیرومندی بهره مند بوده اند و با پوشیدن لباسی معقول از تندروی ها و کندروی ها جلوگیری نموده اند و ضمن افزایش شخصیت و وقار خود از حرکات جلف و سبک پرهیز نموده اند به محافل احترام و شکوه بخشیده اند.

به گونه ای که زرتشتیان به نیکی و راستی همیشه زبان زد خاص و عام بوده اند. زنان و مردان زرتشتی از پیر و جوان امروز نیز تلاش می کنند که ادامه دهنده راه پر شکوه نیاکان خود باشند و با پوشیدن حجابی متناسب به زیبایی و شکوه خود بیفزایند و درعین حال فریبنده نباشند و خرد و وجدان فردی و جمعی را به سخره نگیرند. آبروی جماعت را روز به روز بیشتر افزون نمایند و در مجامع و محافل عمومی و مابین هم میهنان گرامی نیز رعایت حجاب را بر خود واجب می دانند و با حفظ حجاب باطنی قوی و یاری رسانیدن به دیگر هم میهنان ارجمند در راه ساختن ایرانی آباد و آزاد و شاد کوشا می باشند….. و چه خوب بود که بانوان ما لااقل در محافل زرتشتی از لباس سنتی و زیبا و متین و با شکوه قدیمی مان نیز استفاده می نمودند تا این فرهنگ شایسته تداوم یابد و به فراموشی سپرده نشود. 

به نظر شما چه عاملی از پررویی زیاد و بدحجابی باطنی و ظاهری و فسادهای اجتماعی جلوگیری می کند؟ 

البته خوشبختانه باید اعتراف کرد که بیشترینه ی ایرانیان ادم هایی سالم. پاک بوده و دارای وجدانی قوی و می باشند و از انجام کارهای ناشایست بشدت احساس گناه می کنند از طرفی تنبیه و مجازات نمی تواند راه گشا باشد و حداقل چند عامل مثبت لازم است تا بتواند حد زیادی از فسادهای فردی و اجتماعی را پیشگیری کرده و به حداقل برساند.

نخستین عامل: ایجاد وجدان اگاهانه و دانش زندگی کردن به مردم است تا همه دریابند که هر انسان از چه قابلیت های بالایی برخوردار است و باور کنند که اینکه گفته شد خوشبختی از آن کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم کند، حقیقت دارد و اگر هرکدام از ما خودمان را کنترل کردیم و از انجام کوچکترین کارهای ناشایست شرمنده شده و توهین به شخصیت انسانی خود دانسته فرزندان و اطرافیان سرمشق می گیرند و این باور مانند یک موج سراسر همبودگاه (جامعه) ما را فرا می گیرد و یا بر عکس اگر هر کدام از ما گفتیم به من چه و یا (با یک سبد گل بهار نمی شود) و با این سخنان تنها تلاش کنیم که گلیم خودمان را از آب بیرون بیاوریم و به فکر گلیم دیگران نباشیم از همین بدتر خواهد شد. به نظر اینجانب مهمترین عامل سلامت اجتماع باور آگاهانه مردم است وقتی مردم به اصول انسانیت پایبند باشند و زن و مرد دیگر مردمان گیتی را به یک چشم دیدند و پذیرفتند که هرچه به خود نمی پسندند به دیگران نیز نپسندند آنگاه به گونه آگاهانه حاضر به انجام کارهای بد و خلاف و همبودگاه ستیزی نمی شوند. ((دانا نیک را برمی گزیند و نادان بد را - گاثاها)) 

دومین عامل: اقتصاد است انچه مسلم است شکم گرسنه دین و ایمان ندارد و پول زیاد بدون زحمت و باد آورده نیز فساد به بار می آورد. این شعار نیست و حقیقت دارد. بنابراین بر دولت ها است که با ایجاد شرایط اقتصادی سالم و پویا و قوانین مدنی و مردمی و با پراکندن فرهنگ راستی و درستی در همبودگاه و با مبارزه ی با دروغ به هر شکل ان و به وسیله ی تبلیغ امور خیریه و دستگیری از نیازمندان از فساد در همبودگاه بکاهد. 

سومین عامل: قانون منطقی و محکمی است که دولت بایستی بر اساس حفظ حجاب باطنی در همبودگاه ایجاد کند و آن قوانین را به طور دقیق و دادگرانه به انجام رساند. زمانی دیده می شود که مرتب روزنامه ها می نویسند مجرمین کوچک به اشد مجازات رسیدند ولی مجرمین بزرگ در همبودگاه هم آزادانه میچرخند و فخر می فروشند هرگز نباید انتظار جامعه ی سالمی را داشته باشیم. 

بسیاری عوامل دیگر نیز هست که درین زمان کم نمی توان به همه ی آنان پرداخت ولی درکل می توان گفت که امروز دانش به ما ثابت کرده است که نباید با اینگونه مسایل احساساتی برخورد کرد و دست روی دست گذاشت بلکه باید به صورت علمی و کارشناسی علل ایجاد پررویی و بی حجابی باطنی و ظاهری و در سطح گسترده تر فساد در جامعه و راه های مبارزه ی با آن ها را فراگرفت و به فرد به فرد همبودگاهیان آموخت.

ریشه ها، زیربناها را ادیان تعیین کرده اند و قانونگذاران اندیشیده اند و اندیشمندان و همبودگاه شناسان و اقتصاد دانان به صورت دانش در آورده اند. وسایل ارتباط جمعی نیز در دسترس است و می توان در کوتاه ترین زمان جمعیت بزرگی را از حقایق آگاه کرد تنها باید اراده کنیم و بخواهیم و همه ی ابزارهایی را که در اختیار داریم (حتی وب لاگ نویسی) را به کار گیریم و کوشش کنیم با روش های مثبت و سازنده و ارج گزاردن به افراد صالح و کارهای شایسته ی ایشان و مبارزه ی دادگرانه و اندیشمندانه با مفسدان مهبودگاهمان آنان را در پیاده کنیم.

برگرفته از: جهانبینی اشوزرتشت/ موبد اردشیر خورشیدیان















مفهوم تاریخی حجاب در کیـش زرتشـتی


پیش از پاسخ دادن به این پرسش باید یاد اور شوم که حجاب با پوشش و لباس متفاوت میباشد.پوشش اموال و نموامیس ما را از چشم داشت دیگران و همچنین از گرما و سرما و گرد و خاک نگهداری مینکند. و اما لباس نوعی پوشش است بامدل های گوناگون که به انسان جلوه های زیبایی و شکوه خاصی میبخشد و بسته به سن و جنس و کار و … مدل های مختلفی دارد.لباس عادی.مهمانی.ورزش.کارگری و سازمانی و …. نمیتوانند با یکدیگر یکسان و یک شکل باشند و هر کس سلیقه ای دارد.بنا براین تعریف پوشش و لباس بیشتر جنبه ی ظاهری و بیرونی دارد. و اما حجاب از واژه ی حجب و حیا سرچشمه گرفته و مفهومی والاتر و معنوی تر دارد. و خود به دو صورت ظاهری و باطنی تظاهر میکند در این صورت مردان و زنانی را میتوان حقیقتا با حجب و حیا تلقی کرد که بر اساس باور به رعایت حجاب حجاب باطنی قوی حجاب ظاهری خود را شایسته نگه میدارند. حجاب ظاهری لباسیست که بخش هایی از بدن انسان را که از نشان دادن انان شرم و حیا دارد را میپوشاند. و این امر کاملا نسبی است و بستگی به جهانبینی و سطح اگاهی هر انسان دارد.مسلما انسان های نخستین به هیچ روی از اینکه لخت هستند خجالت نمیکشیدند و نخست به علت نگاهداری اندام خود از گرد و خاک و خار و خاشاک و گرما و سرماپوشش به تن میکردند به گونه ای که اگر به سیر رسایی(تکامل) حجاب نگاه کنیمنخست انسان از پوشش اغاز کرد و سپس یاد گرفت که پوشش خود را اراسته کند و لباس پدید امد و پس از اینکه اخلاق و معنویت اهمیت یافت حجاب مطرح شد. از طرفی تا همین سد(صد نه) سال پیش مردم از نعمت داشتن حمام در منزل برخورداد نبودند و بیشتر انان ها از صبح تا شام با گرد و غبار و گرما و سرما و افتاب سر و کار داشتند.بنابر این نباید این تصور برای ما پیش اید که تصویر هایی که در تخت جمشید یا کتیبه ها و سایر اثار باستانی ایران مشاهده میکنیم که تنها قرص صورت و دستانشان بیرون است بعنوان حجاب بوده بلکه به مناسبت شغلی و بیشتر جنبه ی پوشش داشته است. و اما حجاب باطنی یعنی داشتن حجب و حیای قلبی و باور درونی به پایبندی به اخلاق و حفظ حرمت ابروی خود و دیگران. که متاسفانه امروز مشاهده میکنیم که میان بسیاری از افرادی که تظاهر به داشتن حجاب نیز میکنند مشاهده نمیشود و اتفاقامردان از بسیاری جهات از زن هایی که انان را بدحجاب میدانیم بی حجاب تر و پرروتر و بی شرم تر شده اند. فلانی که با کمال پررویی گران فروشی میکند و حتی اجازه ی اعتراض هم به شما نمیدهد.دیگری با منشی خود ارتباط برقرار میکند و پس از اینکه رازش افشا شد زنش را طلاق میدهد و با داشتن سه فرزند با او ازدواج میکند و با گردن برافراشته در محافل و مجالس نیز شرکت میکند و تازه طلب کار هم هست…. فردی خجالت نمیکشد و گدایی میکند و وقتی پول کف دستش میگذاری با کمال پررویی پرت میکند و میگوید همین؟! انگار ارث پدرش را از شما میخواهد. و هزاران موارد دیگر که از صبح تا شام در پیرامون ما اتفاق میافتدو همه به سادگی از کنار و ان میگذریم و به ان عادت کرده ایم.به طوری که متاسفانه امروز خیلی ها کسانی را که به اخلاق و معنویات پایبند هستند هالو و ساده لوح تلقی میکنند و در حالی که همه ی ادیان جهان اموزش میدهند که خداوند کسی را را که حجاب باطنی قوی و محکم دارد و با تمام وجود حجاب ظاهری درست و خداپسندانه را رعایت میکند را دوست دارد.خیلی ها تصور میکنند که خداوند تنها حجاب ظاهری را میبیند و به حجاب باطنی انسان کاری ندارد.تجربه و دانش نیز ثابت کرده که حفظ حجاب ظاهری نمیتواند تضمین کننده ی حجاب باطنی محکمی باشد. و اما حجاب در دین زرتشت و مذهب زرتشتی:اشو زرتشت 3744 سال پیش به این مساله ی مهم توجه داشتند که وقتی باطن وجدان و معنویت انسان ها با شناخت خود و جهان اطراف خود به اندازه ی کافی نیرو گرفته و حجاب باطنی قوی برای انسان ها ساخته شد حجاب ظاهری خود به خود رعایت خواهد شد.این پیامبر اهورایی زن و مرد را برابر دانسته و نیکی و راستی را ستوده و تبلیغ کرده است و ازادی را تحسین نموده است و میفرماید : خداوند به انسان وجدان .خرد و قوه ی اراده بخشید تا هر کسی سرنوشت خود را بسازد و نیکی و راستی (اشو) را تبلیغ نماید و بدی و دروگ (دروغ) را از خود دور نگاه داشته و بنابر این هرچند دیده میشود که در گاثاها از حجاب یا پوشش ظاهری به ویژه سخن به میان نیامده است ولی تاریخ گواهی میدهد که شاید زرتشتیان جز نخستین مردمی باشند که به پوشش به شکل حجاب نگاه کرده و زنان و مردان تلاش داشته اند که از حجاب درونی و برونی نیرومند و قوی برخوردتر گردند و با وصفی که در همه ی مراسم ها و ایین ها ملی و مذهبی زن و مرد تا حد معقول و متعالی با هم مختلط بوده اند و در روابط شخصی و اجتماعی از حجاب باطنی نیرومندی بهرهمند بوده اند و با پوشیدن لباسی معقول از تندروی ها و کندروی ها جلوگیری نموده اند و ضمن افزایش شخصیت و وقار خود از حرکات جلف و سبک پرهیز نموده اند به محافل احترام و شکوه بخشیده اند.به گونه ای که زرتشتیان به نیکی و راستی همیشه زبان زد خاص و عام بوده اند. زنان و مردان زرتشتی از پیر و جوان امروز نیز تلاش میکنند که ادامه دهنده راه پر شکوه نیاکان خود باشند و با پوشیدن حجابی متناسب به زیبایی و شکوه خود بیفزایند و درعین حال فریبنده نباشند و خرد و وجدان فردی و جمعی را به سخره نگیرند. ابروی جماعت را روز به روز بیشتر افزون نمایند و در مجامع و محافل عمومی و مابین هم میهنان گرامی نیز رعایت حجاب را بر خود واجب میدانند و با حفظ حجاب باطنی قوی و یاری رسانیدن به دیگر هم میهنان ارجمند در راه ساختن ایرانی اباد و ازاد و شاد کوشا میباشند….. و چه خوب بود که بانوان ما لااقل در محافل زرتشتی از لباس سنتی و زیبا و متین و با شکوه قدیمیمان نیز استفاده مینمودند تا این فرهنگ شایسته تداوم یابد و به فراموشی سپرده نشود. به نظر شما چه عاملی از پررویی زیاد و بدحجابی باطنی و ظاهری و فسادهای اجتماعی جلوگیری میکند؟ البته خوشبختانه باید اعتراف کرد که بیشترینه ی ایرانیان ادم هایی سالم . پاک بوده و دارای وجدانی قوی و میباشند و از انجام کارهای ناشایست بشدت احساس گناه میکنند از طرفی تنبیه و مجازات نمیتواند راه گشا باشد و حداقل چند عامل مثبت لازم است تا بتواند حد زیادی از فسادهای فردی و اجتماعی را پیشگیری کرده و به حداقل برساند : نخستین عامل: ایجاد وجدان اگاهانه و دانش زندگی کردن به مردم است تا همه دریابند که هر انسان از چه قابلیت های بالایی برخوردار است و باور کنند که اینکه گفته شد خوشبختی ازان کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم کند.حقیقت دارد و اگر هرکدام از ما خودمان را کنترل کردیم و از انجام کوچکترین کارهای ناشایست شرمنه شده و توهین به شخصیت انسانی خود دانسته فرزندان و اطرافیان سرمشق میگیرند و این باور مانند یک موج سراسر همبودگاه(جامعه) ما را فرا میگیرد و یا بر عکس اگر هر کدام از ما گفتیم به من چه و یا (با یک سبد گل بهار نمیشود)و با این سخنان تنها تلاش کنیم که گلیم خودمان را از اب بیرون بیاوریم و به فکر گلیم دیگران نباشیم از همین بدتر خواهد شد.. به نظر اینجانب مهمترین عامل سلامت اجتماع باور اگاهانه مردم است وقتی مردم به اصول انسانیت پایبند باشند و زن و مرد دیگر مردمان گیتی را به یک چشم دیدند و پذیرفتند که هرچه به خود نمیپسندند به دیگران نیز نپسندند انگاه به گونه اگاهانه حاضر به انجام کارهای بد و خلاف و همبودگاه ستیزی نمیشوند. ((دانا نیک را برمیگزیند و نادان بد را.گاثاها)) دومین عامل: اقتصاد است انچه مسلم است شکم گرسنه دین و ایمان ندارد و پول زیاد بدون زحمت و باداورده نیز فساد به بار میاورد.این شعار نیست و حقیقت دارد. بنابراین بر دولت ها است که با ایجاد شرایط اقتصادی سالم و پویا و قوانین مدنی و مردمی و با پراکندن فرهنگ راستی و درستی در همبودگاه و با مبارزه ی با دروغ به هر شکل ان و به وسیله ی تبلیغ امور خیریه و دستگیری از نیازمندان از فساد در همبودگاه بکاهد. سومین عامل: قانون منطقی و محکمی است که دولت بایستی بر اساس حفظ حجاب باطنی در همبودگاه ایجاد کندو ان قوانین را به طور دقیق و دادگرانه به انجام رساند.زمانی دیده میشود که مرتب روزنامه ها مینویسند مجرمین کوچک به اشد مجازات رسیدند ولی مجرمین بزرگ رانت خوار و پول شو در همبودگاه هم ازادانه میچزخند و فخر میفروشند هرگز نباید انتظار جامعه ی سالمی را داشته باشیم. بسیاری عوامل دیگر نیز هست که درین زمان کم نمیتوان به همه ی انان پرداخت ولی درکل میتوان گفت که امروز دانش به ما ثابت کرده است که نباید با اینگونه مسایل احساساتی برخورد کرد و دست روی دست گذاشت بلکه باید به صورت علمی و کارشناسی علل ایجاد پررویی و بی حجابی باطنی و ظهاری و در سطح گسترده تر فساد در جامعه و راه های مبارزه ی با ان ها را فراگرفت و به فرد به فرد همبودگاهیان اموخت .ریشه ها زیربنا ها را ادیان تعیین کرده اند و قانونگذاران اندیشیده اند و اندیشمندان و همبودگاه شناسان و اقتصاددانان به صورت دانش دراورده اند.وسایل ارتباط جمعی نیز در دسترس است و میتوان در کوتاهترین زمان جمعیت بزرگی را از حقایق اگاه کرد تنها باید اراده کنیم و بخواهیم و همه ی ابزارهایی را که در اختیار داریم (حتی وب لاگ نویسی) را به کار گیریم و کوشش کنیم با روش های مثبت و سازنده و ارج گزاردن به افراد صالح و کارهای شایسته ی ایشان و مبارزه ی دادگرانه و اندیشمندانه با مفسدان مهبودگاهمان انان را در جامعه پیاده کنیم.

برگرفته از: جهانبینی اشوزرتشت/ موبد اردشیر خورشیدیان

https://www.facebook.com/photo.php?fbid=515180311837125&set=a.486414631380360.107934.486403581381465&type=1&relevant_count=1















گوشه ای از اخلاق گرایی در دین زرتشتی

در اندرز نامه ی پهلوی آمده است: 

«با پدر و مادر خود مودب و فرمانبردار باش و به سخنان انان گوش فراده" زیرا تا پدر و مادر زنده اند فرزند چون شیری است در بیشه که از هیچ چیز نترسد ولی چون پدر و مادر درگذرند چون شغالی ماند ناتوان و ترسو که زیردست و ریزه خور دیگران باشد»

در «سروش یشت» آمده:

«ما آموزش های اشوزرتشت را می ستاییم

ما همه ی کارهای نیک را می ستاییم

آنچه که تا به حال به جا آورده شده یا پس از این به جا آورده شود

کسی که پاسبان و نگهبان خوشبختی آدمی است می ستاییم

کسی که از برای مرد بینوا و زن بینوا خانه و کاشانه ای بنا کند می ستاییم

نوازنده ی بیماران و پناه دهنده ی درماندگان همانند فرشته است

خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران را  بخواهد».


آواز خدا همیشه در گوش دل است 
کو دل که دهد گوش به آواز خدا

شادروان فردوسی توسی زنان مردان را از زبان بزرگان ایران زمین چنین اندرز فرماید:
بترسید یکسر ز یزدان پاک
مباشید ایمن درین تیره خاک
همه کارهای جهان را در است
مگر مرگ کانرا در دیگر است
نگه کن رباطی که ویران بود
یلی کان به نزدیک ایران بود
دگر کودکانی که بی مادرند
زنانی که بی شوی و بی سرورند
دگر آنکس آید به چیزی نیاز
ز هر کس همی دارد او رنج باز
بر ایشان در گنج بسته مدار
ببخش و بترس از بد روزگار
نگه کن بع شهری که ویران شده
کنام پلنگان و شیران شده
دگر چاهساری که بی اب گشت
فراوان برو سالیان برگذشت
بدان گنج وسیم و زر و اباد کن
درم خوار کن مرگ را یاد کن
مگردان زبان زین پس جز به داد
که از داد باشی تو پیروز و شاد
مکن اشنا دیو را با روان
چو خواهی که بختت بماند جوان
خردمند باش و بی ازار باش
همیشه زبان را نگهدار باش
زمین گر گشاده کند راز خویش
نماند سرانجام و آغاز خویش
کنارش پر از تاجداران بود
برش ز خون سواران بود
پر از مرد دانا بود دامنش
پر از خوب رخ جیب پیراهنش
جهان یادگار است و ما رفتنی
به مردم نماند به جز ادمی
به یاریگری ماند این چرخ پست
که بازی برارد به هفتاد دست
به گیتی که دانا به جز کردگار
که فردا چه بازی کند روزگار


اشوزرتشت درباره سپنتا آرمیتی یعنی عشق پاک و فروتنی در گات ها فرماید:
از برای کسانی که سپندارمزد کشور فناناپذیر را می آراید سرود گویانم، سرودهایی که تا به حال کسی نسروده (یسنا 28 بند سوم) 
ای راستی شکوه منش و پاک را از آن ما ساز و تو ای سپنته آرمیتی حاجت ما را بر آر (یسنا 28 بند هفتم) 
ای فرشته ی آرمیتی  به کالبد انسان پایداری و ثبات بخش (یسنا 30 بند هفتم)
ای مزدا فرشتگان اشی (نماد پارسایی) و آرمیتی (نماد مهر و فروتنی) را به یاری ما فرست تا بتوانیم با نیرو آنان بر دروغ و ناپاکی فیروز گردیم (یسنا 31 بند چهارم)
از همان آغاز راستی خواهان و دروغ پرستان هریک آرمیتی را به یاری خواستند و آن فرشته به هر دوی آنان پند و اندرز می دهد و مانع بدکاری آنان می شود (یسنا 31 بند دوازدهم) 
کسانی که سپنتا آرمیتی را که نزد دانایان ارجمند است به چشم حقارت بنگرند منش نیک از آنان دور گردیده و سراسر کردارشان نکوهیده و زشت خواهد شد (یسنا 34 بند نهم)
ای آرمیتی بهره ای از توانگری و سودی از زندگی پاک منشی به ما بخش (یسنا 43 بند یکم) 
در روز واپسین آرمیتی درباره ی هرکس داوری خواهد کرد (یسنا 43 بند ششم) 
ای اهورا چنان کن که راستی در کشور خورشید سان بدرخشد و فرشته ی محبت (آرمیتی) و وهومن هر یک را به حسب کردارشان پاداش دهند (یسنا 43 بند شانزدهم) 
نیک اندیشیدن و نیک گفتن و نیک ورزیدن سبب می شود که اهورا به توسط خشترا و آرمیتی به ما رسایی و جاودانی بخشد (یسنا 47 بند یکم)
ای مزدا به وسیله آرمیتی بخشش های پر منفعت خود را به کسانی ارزانی دار که پیوسته پرستنده تو باشند (یسنا 51 بند دوم)
پاداش رنج کشیدگان و بخشش گناهکاران در کشور جاودانی مزدا به وسیله ی اشا و آرمیتی فراهم خواهد گردید (یسنا 51 بند چهارم)
ای وهومن و ای آرمیتی هنگامی که با منش پاک و فروتنی از شما کمک خواستیم رحمت خود را به ما ارزانی دارید و چنانچه که وعده رفته پناه خود را از ما دریغ مدارید (یسنا 51 بند بیستم)
همانگونه که ازین بند های گات ها برمی آید سپنتا آرمیتی یعنی عشق پاک و پاکدامنی یا پارسایی و پرهیزگاری وقتی ممکن می گیرد که شخص دارای منش پاک و نیت خالص و اندیشه نیک بوده و پیروی ازین دو امشاسپند یا فروزگان اهورایی تنها سبب رستگاری روان پس از مرگ خواهد بود.


در «اندرز نامه های پهلوی» آمده:
«با خرد و اندیشه پاک دیو خشم و خواهش های پست و از و شهوت را از خود برانید.
کینه و از را با خرسندی و قناعت و خشم را با بردباری و رشک حسد را با نیک چشمی نیاز را با کم خواهی و قناعت جنگ را با آشتی و دروغ را با راستی برانید»


در «هفتن یشت بزرگ» چنین دعا می کنند:
«ای اهورا مزدای یکتا ما خواستاریم که تو را به نام اهورا (هستی بخش) و به اسم مقدس مزدا (دانای بزرگ) بستاییم. ما خواستاریم تو را با دل و جان بستاییم.
ما می خواهیم راستی (اشا) و منش نیک (وهومن) و نیروی رحمانی (خشترا) و آیین نیک و پاداش نیک و محبت و عشق پاک (سپنتا آرمیتی) را بستاییم.
ما می خواهیم با اندیشه پاک و با راستی و درستی و با گفتار و کردار نیک و پیروی از آیین پاک به تو نزدیک شویم».


یکی دیگر از فروزه های آرمیتی پاکدامنی و پارسایی است، در وندیداد آمده:
اشوزرتشت از اهورامزدا پرسید:
«کیست آنکه با مردی غیر از شوهر خود هم خوابگی کند (وندیداد فرگرد 18 بند شصت و یکم)
آرت فرشته ی پارسایی چون می بیند زن بدکاری نسل را تباه می سازد (سقط جنین می کند) فغان برآورده و گوید:چه باید بکنم به آسمان بالا روم یا در زمین نهان گردم تا چنین چیزی را نبیم (آرت یشت بند پنجاه و هشتم)


سعدی فرماید:
زن پاک فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشاه


درباره ازدواج و لزوم همسر گزینی و پرهیرگاری شادروان فردوسی فرماید:
جهان را فزایش ز جفت افرید
که از یک فزونی نیاید پدید
اگر نیستی جفت اندر جهان
بماندی توانایی اندر جهان
و دیگر که بی جفت دین خدای
ندیدم مرد جوان را بپای
چه نیکوتر از پهلوان جهان
که گردد ز فرزند روشن روان
چه هنگام رفتن فراز ایدش
به فرزندی نو روز باز ایدش
بزرگان پیشین به ایین و کیش
گرامی ندیدند کس را چو خویش
ندادند بیهوده دل را ز دست
نگشتند از باده ی مهر مست
کسی را رسد گردی و مهتری
که مهر فلک را کند مشتری
اگر بر خرد چیره گردد هوا
بیابد ز چنگ هوا کس رها
خردمند کآرد هوا را به زیر
بود داستانش چو شیر دلیر
مکن اشنا دیو را با روان
چه خواهی که بختت بماند جوان
بپرهیز و تن را به یزدان سپار
به گیتی جز از تخم نیکی مکار
ترا دشمنی اندر جهان خود دل است
دلت گر به گناه مایل است


درباره ی فروتنی و بردباری شادروان فردوسی از زبان بزرگان ایران زمین گوید:
چو بستر ز خاک است و بالین ز خشت
درختی چرا باید امروز کشت
که هر چند چرخ از برش بگذرد
تنش خون خورد و بار کین اورد
هر انگه کت به بد دسترس
ز یزدان بترس و مکن به کس
بدان ای گرفتار بند غرور
که این است رسم سرای سرور
چه گفت ان سخنگوی با ترس و هوش
چو خسرو شدی بندگی را بکوش
به هرگاه پرداخته کن سر ز باد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد


در نکوهش کبر و غرور و ستایش و تواضع و فروتنی آمده:

به گرد تکبر مگرد ای خلیل
تکبر کند ادمی را ذلیل
تکبر نشان فرومایه دان
فرومایه را کبر باشد نشان
تواضع کند هر که او اختیار
بود اندر جهان بخت یار
تواضع فزاید تو را آب و جاه
به چرخ برینت کشد پایگاه
مشو غره زاب هنر های خویش
نگهدار بر جایگه پای خویش


در فرهنگ زرتشتی همه ی نمودهای هستی زنده اند زیرا زنده بودن تنها خوردن و خفتن و اندیشیدن نیست. زنده بودن یعنی پوییدن و بالیدن و شکفتن و زادن و مردن در جهان هستی هیچ نمودی نیست که ازین فروزه ها برخوردار نباشد.

اوستا می فرماید:
«می ستایم خورشید تابان و ماه درخشان را بشود که مهر به یاری ما آید.
می ستایم اب پاک و روان را که بخشاینده ی تندرستی و دشمن تباهی و اهورایی کیش و ستودنی است. افزاینده جان است و افزاینده گله و رمه. 
می ستایم زنان پارسای نیک اندیش و نیک گفتار و نیک کردار و نیک آموخته و فرمانبر شوهر و وارسته را. 
ای اهورامزدا درود بر چنین زنانی (گاه ایوی ثروترِم)


(برگرفته از کتاب جهانبینی زرتشتی به خامه ی موبدان موبد رستم شهزادی)

آرامش به جای مویه و گریه و زاری در مراسم درگذشتگان زرتشتیان

آرامش به جای مویه و گریه و زاری بیش از اندازه در مراسم (سوگواری) درگذشتگان زرتشتیان

برای کسی که در آیین‌های پر سوز وگداز خاک‌سپاری درگذشتگان شرکت کرده باشد و شیون‌ها و بر سر زدن‌های بازماندگان آنان را دیده باشد، بی‌گمان، بودن در آیین آرام بخش درگذشتگانِ زرتشتی، این پرسش را در پی خواهد داشت که، دلیل این آرامش و آن هیجان در چیست؟
بی گمان آیین سوگواری یکی از آیین‌هایی است که ریشه‌ی عمیق در باورهای دینی هر انسان دارد. و مرگ هر انسانی خلایی برای بازماندگان ایجاد خواهد کرد که تا مدت‌ها آن را احساس خواهند کرد. اما اگر به آیین‌های زرتشتیان باریك‌بین شویم، شاید بتوانیم دلیل این آرامش را بهتر ریشه‌یابی کنیم.

در بُندهش، آمده است که: 

“به‌هنگام یَزشن کردن, همه‌ی آفریدگان را بیافرید و با بوی(= درک و فهم) و فروهر مردمان بسگالید و از خرد همه آگاه بر مردمان فراز برد و گفت که کدام شما را سودمندتر در نظر آید؟ اگر شما را به صورت مادی بیافرینم همه تن با دروج بکوشید( =با تمام توان با بدی و دروغ مبارزه کنید) و دروج (=دروغ) را نابود کنید شما را به فرجام درست و انوشه(=جاودان و بی مرگ) باز آرایم و باز شما را به گیتی آفرینم جاودانه و بی‌مرگ، بی‌پیری و بی‌دشمن باشید یا شما را جاودانه پاسداری از اهریمن باید کرد؟ 

ایشان بدان خرد همه آگاه آن بدی را که از اهریمن دروج بر فروهرهای مردمان در جهان رسد دیدند و رهایی واپسین از دشمنی پتیاره و به تن پسین جاودانه، درست و انوشه باز بودن را دیدند و برای رفتن به جهان هم‌داستان شدند.”

در این نوشته که بُن مایه‌ای اسطوره‌ای از باورهای زرتشتیان گفته شده است نکته ای دارای اهمیت است:

این که بنا بر باور زرتشتیان انسان آگاهانه (خردمندانه) آفریده شده است تا با دُروج اهریمنی (بد اندیشی) بجنگد پس هم اَشو زرتشت و هم پیروانش در اسطوره‌های سنتی، نمونه‌ی نبردی را می‌بینند که هر انسانی در خویشتن و در زندگی روزانه ی خود با آن روبروست( انتخاب میان نیک و بد) بد منشی , بد گفتاری , بد کرداری یا نیک منشی , نیک گفتاری , نیک کرداری, که انتخاب در این میان آزادانه بر عهده هر فردی و انسانی در زندگی اش است ولی خواست خداوند برای همگان و همه آفرینش و انسان ها انتخاب نیک منشی و نیک گفتاری و نیک کرداری است.

در دینکرد ششم آمده است که به این‌گونه می‌توان اهریمن (بداندیشی) را از جهان بیرون کرد که هر کس باید به اندازه‌ی خود او را از خود براند(= هر کس تلاش کند که بدی ها را از زندگی فردی اش پاک سازد)
در یسنای 45 بند 5 آمده است که :

هرکس از اهورامزدا پیروی کند، به وسیله‌ی اندیشه‌ی نیک (وهومن) به کمال (هئوروتات) و بی مرگی (امرتات) می‌رسد. و در یسنای 34 بند 1 اشوزرتشت از پاداش کارهای نیک به عنوان راستی (اشا) و بی مرگی (امرتات) و شهریاری (خشتره) و کمال (هئوروتات) نام می‌برد.

در واقع انسان آگاهانه در این جهان زندگی می‌کند تا با اندیشه‌ی نیک، راستی را به اجرا درآورد (یسنای 48 بند 12). پس در زیستنی آگاهانه، برای نبرد با نیروهای اهریمنی و با اندیشه‌ی نیک، اندوه چه سود دارد که اگر نیک زیست و اندیشید پس جاودان شده است

و اینجاست که بی‌گمان باور زرتشتی، در چکامه‌های حافظ اوج می‌گیرد که می‌فرماید:

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی خبر ز لذت شربت مدام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

دین زرتشتی، دین امید و امیدواری است. امیدی که به‌گونه‌ی اسطوره‌ی، پیروزی نیکی بر بدی در هنگام بازسازی جهان بیان شده‌است و این امید چیزی است که در همه‌ی آیین‌های زرتشتیان دیده می‌شود. آیین‌هایی که با هدف کمک به روان و نه بر شیون و مویه، از درگذشتگان می‌خواهند تا در جشن‌هایشان شرکت کنند.

در این آیین‌ها سفارش شده است که نباید به شیون و زاری ادامه داد چون شیون و زاری در دین زرتشتی ناروا ‌است چرا که نه تنها این کار کمکی به روان نمی‌کند بلکه چندی بعد، سختی به روان درگذشتگان می‌رسد.

در ارداویراف نامه، فصل 16 آمده‌است که: “رودی بزرگ و تاریک چون دوزخ از اشک بسیار مردمان که پس از مرگ درگذشتگان از چشم می‌ریزند در سر راه بسیاری از فروهران ایجاد می‌شود که آن‌ها که کمتر مویه کرده‌اند آسان تر و آن‌ها که بیشتر مویه کرده‌اند سخت تر از آن می‌گذرند.”

اگر بهتر به این باور بنگریم، که به صورت نمادین بیان شده است درمی‌یابیم که یکی از پایه‌های بنیادین زرتشتیان- که آزار نرساندن به بدن است- در آن نهفته است. چرا که اندوه و غم خوردن بر روان انسانی تاثیری منفی می گذارد چیزی که امروزه به آن روان شناسان افسرگی می گویند 

پوشش سفیدرنگ شرکت کنندگان، آرامش را بر محیط و برای بازماندگان فرد درگذشته به همراه می‌آورد. بیشتر خوراکی‌‌ها‌یی که بر سر سفره گذاشته می‌شود مانند گلاب، قهوه، سِداب و شکر، ویژگی آرامش بخشی و دارویی دارند.

با توجه به این مطالبی که بیان شد جای تعجب نیست که در اوستا هیچ‌گاه واژه‌ی “سوک” به معنای سوگواری و ماتم که در سانسکریت آمده به کار نرفته است و تنها معنای سوختن را می‌دهد.

پس بجای ماتم و اندوه فراوان , از درگذشتگانمان به نیکی یاد کنیم و برایشان خیرات کنیم و آرامش را برای خویشتن و روان درگذشته خواهان باشیم و بدانیم که این جهان گذراست و مرگ پایان همه چیز نیست

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز....مُرده آن است که نامش به نکویی نبرند

جشن آیین سِدره پوشی , کُشتی بستن

جشن کشتی بستن و سدره پوشی یکی از بزرگ ترین پیش آمد های دوران زندگی یک زرتشتی به شمار می رود (خُرده اوستا، استاد پورداوود ص 68) زیرا پس از این روز در شمار و جمع افراد مسئول به رسمیت شناخته می شود. چنانکه از مندرجات منابع دینی دریافت گشت بند دین یا کُشتی رشته یا بندی است که همه پیروان آیین مزدیسنا را در هرکجا که باشند به هم پیوند می دهد. در روز کشتی بندی یا سدره پوشی کسان فرد را به فراخور خویش جشن بزرگی برپا می کنند و همه خویشان و دوستان را فرا میخوانند. چند موبد برای برگزاری مراسم نیز دعوت می شوند. این جشن را معمولا پارسیان نوجوت (نوزود) می نامند، یعنی نوزایی در جامعه و آیین و تشکیلاتی تازه. در ادبیات متاخر زرتشتیان نوزوت یا نوزود نوشته و تلفظ می شود. چنان که به اشاره گذشت، نوزوت مراسمی است که برای موبد زادگان انجام می شود تا به مقام موبدی برسند به همین جهت می توان این واژه را مرکب از نَوَ – به معنای نو و تازه و زَئوُتَز دانست نامی که به روحانیان داده می شود، یعنی (نو زوت) کسی که به تازگی زوت یا زَاُتَر شده است. 
در روایات داراب هرمزدیار ، ج 1 ، ص 32 ماقبل و ما بعد چند بار به این بیت بر می خوریم: 
نَوزاد ما نَو نابَر است ------ یَشت و یَزِشنَش در بر است

در نزد زرتشتیان ایران نوزوتی عبارت است از آداب و مراسمی که پس از اجرای آن ها، هیربد زاده ای نا بَر، ناوَر، نونابَر، می شود یعنی به مقام پیشوای دینی رسیده و یک هیربد می شود و مجاز است تا به مباشرت و انجام مراسم دینی و یزشن و نماز و تطهیر و.... بپردازد. باری در سطور پیشین، به کُشتی افزون کشتی نو کردن اشاره شد. در شبانه روز چندین بار می توان کشتی نو کنند. یعنی رشته و بند را از کمر گشوده و خدای را یاد کرده و دعای کشتی را تلاوت نموده و دوباره آن را ببندند. هنگام کشتی نو کردن هرگاه صبح باشد باید رو به مشرق این کار را انجام دهد . اگر عصر باشد ، باید رو به مغرب یعنی رو به آفتاب کند. و در شب هنگام رو به نور آتش یا هر منبع نور دیگری.

اما مراسم کشتی بستن: پس از اداب استحمام بنا به درخواست موبد باید فرد سدره پوش شونده کلمه دین شهادت را بخواند. آن گاه موبدی که اجرای مراسم بدو محول است، در حالی که یَتااَهو می خواند، سدره را به فرد سدره پوش شونده می پوشاند و موبدان دیگر هم همسرای می کنند. پس موبد پشت سر فرد ایستاده هر دو رو به مشرق می کنند اگر بامداد باشد و روی به مغرب می کنند اگر پسین (عصر) هنگام باشد که شرح آن از روایات نقل شد. نخست موبد سر آغاز هرمزدیشت را می خواند. پس از آن به تلاوت نیرنگ یا دعای کَشتی بستن می پردازد. در هنگام سرودن، ادعیه کوچک دیگری چون خَشنوتَرَ و اَشِم وُهو و یَتااَهو کَشتی را در روی سدره با آداب مخصوصی سه گردش به دور کمر فرد می بندد. فرد نیز در هنگام سرودن نیرنگ کشتی بستن با موبد هم سرایی می کند. 

پس از آن که فرد سدره پوش شونده دارای سدره و کشتی شد، آخرین و مهم ترین کلمه دین را که از یسنای دوازدهم می باشد و در اعتراف و شهادت به دین زرتشتی است می خواند. در انجام موبد اوستای تندرستی که دعای درود است خوانده و مراسم تمام می شود. در هنگام کشتی نو کردن، پارسیان هند یم خَشنوتَرهِ اَهورَهِ مَزداهِ یک اَشم وهو می خوانند پس از آن کِم نا مزدا را که بندهای دوم و سوم سروش باژ است و یک اشم وُهو می خوانند و در انجام نیرنگ کشتی بستن را تمام تلاوت می کنند. پس کشتی را برای بستن حاضر می کنند و در خَشنوتَرهِ دوم شروع به بستن کشتی می کنند. دوبار آن را به کمر بسته اَشم وُهو می خوانند. در پیش دو گره زده دوبار یتااهو می خوانند. در گردش سوم دو گره در پشت کمر زده، یک اَشم وُهو می خوانند. پس از آن که کشتی بسته شد، جَسمه اَوَنگهه مَزدَه را با مَزدَیسنو اَهمنی ... همانطوری که در بند دوم نیرنگ کشتی بستن ملاحظه می شود تا پایان می خوانند و نماز کشتی بستن تمام می شود. 

زرتشتیان ایران به روش قدیمی عمل کرده و هنگام گشودن کشتی، سراسر سروش باژ را که کِم نا مزدا جزو آن است می سرایند و در قطعه پازند که در آغاز نیرنگ کشتی بستن آمده در برخی از کلمات آن تغییری می دهند. اما در بقیه ادعیه و آداب کشتی با پارسیان هند یکسان رفتار می کنند.

پیامی از اشوزرتشت

پیام و آرزوی اشوزرتشت در رستگاری انسان ها بر همگان آشنا و آشكار است و یكی از فلسفه های برجسته و ارزشمند جهانی به شمار می آید به گونه ای كه در گذشته، بسیاری از پژوهشگران پیرامون آن قلم فرسایی كرده و شاهكارهای اخلاقی از خود به یادگارگذاشته اند. 
اكنون پیام وخشور ایرانی، ساده ترین و كامل ترین شیوه را در بیداری انسان ها از خواب غفلت بیان می كند تا در هنجار هستی با راستی همراه شوند. 
در آینده نیز علاقه 
مندان فرارونی كه آیین راستی را برگزینند، پیام اشوزرتشت را در كردار خود به كار خواهند گرفت. این انسان های آزاد اندیش یقین دارند بی هدف آفریده نشده اند بلكه با بهره گیری از پیام گات ها می توانند اشویی را در خود پرورش دهند و فروزه های نیكی، پاكی، پارسایی، فروتنی، از خود گذشتگی و عشق به دیگران را در كردارشان استوار سازند. 
آن ها به پیروی از پیام اشوزرتشت، كمر همت خواهند بست تا راستی را گسترش دهند، ناپاكی و كژاندیشی را براندازند، جهان را آباد و جهانیان را شاد سازند. 
این وارستگان، به تازه كردن زندگی و جهان هستی پ، اندیشه خواهند داشت و خرسندی و آرامش خود را در پی خوشبخت كردن دیگران، آرزو می كنند. 
این آرزوهای آشنا، ولی بیگانه، خواسته پیروان اشوزرتشت به ویژه جوانانِ خردمند و بیدار دل است كه در روزگار برتری جویی فرهنگ ها و تمدن ها، پرچم افتخار آفرین راستی را برافراشته می دارند. 
از سوی دیگر، با این همه رهنمودهای اخلاقی و انسانی كه در پیام اشوزرتشت به یادگار مانده است، بخش هایی از سنت های زرتشتی سال ها است كه نمونه هایی از فرهنگ بیگانه را با خود آشنا كرده است. چون كَرپَن باوران نیروی خود را پس از پیامبری اشوزرتشت بازیافتند و پیام بیگانه خود را در الگویی آشنا و گاهی با یاری از نام اشوزرتشت به خوش باوران مزداپرست تقدیم كردند و اینك پیروان زرتشت توانایی كافی را برای امانت داری و پاسداری از ارزش های پیام وخشور ایرانی در خود احساس نمی كنند، با بی تفاوتی و از پشت پرده ناباروری به آن می نگرندو از جلوه های گوناگون آموزش پیامبرشان بهره نمی گیرند. 

ویژگی های آیین راستی، نشان و نماد ارزشمندی است كه تنها بر چهره رنج كشیده و آرام پویندگان راستی نقش دارد تا گویای گذشت، فداكاری پاكدامنی و تلاش آن ها برای باقی ماندن در گذر تاریخ و برخورد با ناملایمات زمان باشد نه فلسفه ای برای این كه ارزش های انسانی همواره پویا و پایدار بماند.


چرا باید چنین باشد؟ 
زیرا در رفتار آیینی جامعه زرتشتی دو نگرش وجود دارد كه با هم درآمیخته اند ولی هم خوانی ندارند. 


نخست نگرش سنتی و سپس دیدگاه گاهانی. 
در نگرش سنتی، برخی از باورها و مراسم هایی كه مشاهده می شود، مربوط به مردمان ساكن در سرزمین ایران پیش از پیامبری اشوزرتشت و بیگانه با سرشت گاهانی است و پاره ای دیگر، نوشته ها و یادگارهای ناهمگون دوره ساسانی و پس از آن است كه بنا به ضرورت زمان تنظیم شده است. 
نگرش دوم، پیام آشنای وخشور ایرانی است كه در كتاب گات ها برای شادی و سربلندی انسان ها به جهانیان سفارش شده است و آشنایانِ آیین خردورزی از آن بیگانه مانده اند. 
نیاز فرهنگی زمان هشدار می دهد تا نوشته های غیر گاهانی یا بیگانه با آن را، برای پژوهش در گنجینه میراث فرهنگی خود، جای دهیم و از پیام آشنا بهره مند شویم زیرا سده هایی سپری شده است و آیین بازیافته و دگرگون شده ساسانی دنبال می شود و گات های اشوزرتشت هم چنان در لابلای ادبیات پنهان مانده است تا پیام مهر و دوستی جهانی در دسترس عاشقان آن قرار نگیرد. 


برای آشنایی چه باید كرد؟ 
باید جان مایه اخلاق و رفتار اجتماعی، آیین ها و مراسم سنتی، برگزاری جشن ها و سوگواری ها، برخوردها و پی آمدهای زیستی جامعه زرتشتی بر نگرش گاهانی استوار شود. 
باید همه پویندگان آیین راستی با بینش پاك و بهره مندی از خرد، اشویی را برای تازه شدن زندگی و جهان هستی برگزینند. 
باید نیایش ها و ستایش های پیروان راستی از روی خرد و دانش، جدا از گرایش های اجتماعی زمان و هماهنگ با پیام اشویی وخشور ایرانی انجام پذیرد. 
باید پیروان آیین راستی به دور از هرگونه خودخواهی آن چه را كه اكنون با سنت ها پیروی می كنند و با پیام دینی هماهنگی ندارد و به نادرست ارزش نامیده می شود؛ آگاهانه تغییر دهند و با دل آگاهی و از روی خرد، كردار خود را بر پایه اندیشه و گفتار نیك استوار سازند.


راه آشنای با آشنای بیگانه كدام است؟ 
پیش از آن كه آزمایش زمان ساسانی تكرار شود و آگاهان فرمایشی برنامه های آیینی تازه برای كیش زرتشتی فراهم كنند. پیام زرتشت روش ساده و فراگیری را سفارش می دهد. 
بهترین گفته را با گوش بشنوید 
با اندیشه روشن به آن بنگرید 
سپس هر مرد و زن 
از دو راه نیكی و بدی 
یكی را از روی خرد و اختیار برگزینند و ... 
گات ها 3 بند 2 

پس باید خودسازی را خردمندانه آغاز كنیم. پیام گات ها را همچون جان در آغوش بگیریم. با اشك هایی كه از دیده دل روان می شود. زنگار از چهره آن بزداییم. ره آورد این پیام را با اندیشه و روان خود دمساز گردانیم و آن گاه شاهد شكوفایی جوانه های اشویی، مهر، پارسایی و فروتنی باشیم كه زمستان رنج آوری را پشت سر نهاده است.


خودسازی دینی، یكپارچگی آیینی را طلب می كند و این میسر نیست، مگر این كه انجمن ها و سازمان های زرتشتی همازور شوند. در بازنگری بسیاری از مراسم و آیین ها، فراخوان مقاله و سپس سمیناری تشكیل دهند كه در آن دانایان دین و پیام اشوزرتشت شركت كنند و پس از گفت وگوهای خردمندانه، رفتارهای اجتماعی زرتشتیان را در برپایی مراسم دینی و سنتی، بر پایه های ارزشمند اندیشه ایرانی، هماهنگ، استوار و فراگیر سازند.

برگرفته از موبد کوروش نیکنام

اندرز و اوستای گواه گیری در آیین پیوند همسری زرتشتیان

نخست : ستایش و نیایش اهورامزدا، آفریدگار هستی بخش یکتا و بی همتا را که همه گونه داد ودهش را در زندگی به ما ارزانی داشته است، بجای آورید.

دوم : به پیامبری اشوزرتشت اسپنتمان و به دین وه مزدیسنی استوار مانید، هر آینه به اشویی و راستی گرایید و با اندیشه و گفتار و کردار نیک در جهان زیوید.
سوم : سدره و کشتی را که نماد پیروی از آیین راستی است، پیوسته با خود داشته باشید و فرزندانتان را سفارش کنید تا به هنگام خردمندی و پذیرش آیین راستی، تا 15 سالگی سدره پوش شوند و درهمه گاه به داد و آیین دین وه مزدیسنی به ستایش و نیایش اهورامزدا بپردازند.
چهارم: در برپایی گاهانبار و دستگیری از نیازمندان کوتاهی مکنید، در پنجه و فروردینگان که روز ویژه هماروانان است آن چه از درون و مِیَزد و آفرینگان در دسترس باشد به جا آرید، تا روان و فروهر نیاکان خشنود گشته، نیکی و شادی افزون گردد.
پنجم : مراسم سنتی یادبود درگذشتگان را انجام داده و نیازمندان را با دهش خود یاری رسانید، زیرا خشنودی روان و فروهر مینوان در انجام کار نیک از سوی گیتیان است.
ششم : از مادر و پدر و استاد سپاسدار باشید و آنها را گرامی دارید، زیرا خشنودی اهورامزدا نیز با خشنودی این سه تن فراهم می گردد.
هفتم : همیشه به یاد خدا و خیراندیش باشید و از روزهای ماه نیز یکی را برگزینید و در آن روز بیشتر به داد و دهش پردازید و اشویی را گسترش دهید ، تا اهورامزدا یاورتان باشد و از هرگونه کژروی و گمراهی باز دارد. روزی که انتخاب کرده اید نام ببرید...............
هشتم : در زندگی راهنمای دانایی را برگزینید تا در پیشرفت کارها راه گشایتان باشد. زیرا دانش پراکنده است و کار با رهنمونی دانا، نیک فرجام باشد. دانایی که برگزیده اید نام ببرید:...................
اورمزد هروسپ توان که انسان را با بخشش نیروی خرد و وجدان و گویایی از دیگر آفریدگان گیتی برتر آفرید، دادش مردم دوستی است، پس دیگران را میازارید، نه به منش، نه به گوشن و نه به کنشن. بیگانه ای که فرا رسد جای و خوراکش دهید و او را از گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما درامان دارید. با زیردستان و کهتران مهربان باشید و سالاران و مهتران را گرامی دارید. به داد و پیام امشاسپندان که فروزگان اورمزد پاک هستند، راه پویید تا داداراورمزد رایومند وخرومند ازشما خشنود باشد.
داد و آیین وهمن امشاسپند آشتی جویی و نیک اندیشی است نیک خواه و وه منش باشید و کینه ورز و ستیزه جو مباشید، بدی مکنید و از همراهی با بدکاران بپرهیزید. دانش اندوزید و خردمندی پیشه کنید. فرهنگ گسترید و با کژاندیشی مبارزه نمایید. با دوستان نیکی ورزید و با دشمنان به داد کوشید. حیوانات را نگاهبان باشید.
داد و آیین اردیبهشت امشاسپند راستی و پاکی است. در جستوی راستی ها باشید و درون و برون خود را پیوسته پاک داشته از کژی و ناپاکی بپرهیزید. اشویی پیشه کنید و به داد اشا راه پویید، زیراهنجار هستی تنها بر اشویی استوار است. به منش نیک منید، به گوشن نیک گویید، به کنش نیک ورزید و با همدیگر یک دل و یک زبان بوده از دروغ و سوگند و فریب دوری نمایید. آتش را که نماد روشنایی و اشویی در گیتی است گرامی داشته، به ناپاکی میالایید.
داد و آیین شهریور امشاسپند نیرومندی و خویشتن داری است. در راه سروری و توانگری کوشا باشید. شهریاران و رهبران دادگر را یاوری نمایید و گرامی دارید و از بیکاری و کاهلی دوری گزینید. از فرارونی (راه حلال) و درستکاری، خواسته اندوزید و بر خواسته کسان دست میازید و رشک مبرید. ایوخشست (فلزات) را گرامی دارید.
داد و آیین سپندارمذ امشاسپند، فروتنی و مهرورزی و پیمان داری است. در زندگی آزاده و فروتن بوده و با همدیگر دوست و مهربان باشید. ترمنشی(غرور) وخودپسندی مکنید. پاک چشم باشید. یکدیگر را باور کنید و به هم بدبین مباشید. خویشاوندان نیازمند را از خواسته (مال) خویش یاری دهید. آموزشگاه، بیمارستان و دیگر بنیادهای نیک نهاده، همچون زمین سودمند و بردبار باشید و زمین را نیز پاک داشته و آباد کنید.
داد و آیین خورداد امشاسپند، رسایی و آبادانی است. دل خود را شاد و تن خود را پاک دارید. زیرا پاکی تن جلوه ای از اشویی روان است. ناسپاسی مکنید و اندوهگین مباشید. گیتی را با چشم نیک بینید و از اهورامزدا خرسند و سپاسدار باشید. آبادی سازید. شادی افزایید. آب را که مایه سرسبزی و آبادانی است پیوسته پاک داشته، بیهوده استفاده نکنید.
داد و آیین امرداد امشاسپند جاودانگی و دیرزیوی است. تن خود را درست و توانا دارید. از سستی و کاهلی دوری گزیده در جستجوی نام نیک و رسیدن به جاودانگی باشید. خانه و جامه خویش و زیستگاه دیگران را پاک و بی آلایش دارید. در پاسداری از چهار آخشیج کوشش نمایید. گیاه و درخت را افزایش دهید تا سرسبزی گسترش یابد. دارو و درمان به نیازمندان رسانید. دردمندان و افتادگان را پرستار باشید.
باشد که به سفارش پیامبرمان اشوزرتشت، در نیک منشی و مهرورزی از یکدیگر پیشی گرفته و همواره زندگی را به خوشی و خرمی سپری کنید. اشم وهو...



نشانه های سفره آیین گواه گیری
قیچی به مفهوم آن است که زن و شوهر باید همه مشکلات زندگی را با مشورت و یاری یگدیگر برطرف سازند و به مانند دو تیغه قیچی با همکاری یکدیگرمشکلات را حل کرده، در مسیر زندگی پیش روند.
نخ وسوزن، به زن و شوهر پیام می دهد که هرگاه اختلافی پیش آمد، کوشش کنند که به سرعت و با دقت آن را رفو کنند.
لاله درطرفین میز، به معنای روشنایی و آرزوی روزهای خوش است .
تخم مرغ، درون پیش دستی را پس از گواه گیری از پشت بام به بیرون پرتاب می کنند، بدین مفهوم که مادر و پدر عروس و داماد همه زحمت های خود را به یک تخم مرغ صلح کرده از این به بعد، تنها نقش مشاور را برای عروس و داماد بازی کرده، در زندگی خصوصی این زوج دخالت نخواهند کرد.
سنجد و آویشن در همه مراسم شادی زرتشتیان به مفهوم آرزوی طول عمر زیاد و پرباری زندگی دیده می شود.
انار و سکه به مفهوم بار دهی و داشتن و تربیت کردن فرزندان شایسته و دارا ، از راه راستی و درستی و زندگی شیرین و پربار است.
قند سبز به نشانه سبز بختی و شیرین کامی بین افراد خانواده عروس و داماد دست به دست می شود.

اندرزنامه و اوستای گواه گیری با آوای موبد دکتر نیکنام 

اندرزهای گُهربارِ اشوزرتشت

اشو زرتشت فرزانه و بینشمندِ ایرانی نخستین اندیشمند در تاریخ جهان هست که با بنیاد گذاری "دَئِنا وَنگئُهی" (دین بهی)، فروزه های ِ راست و درست زندگی را به مردمان نشان داد. 

بینش فلسفی وی چون بر پایه یِ "خرد و راستی" بوده هیچگاه نه شامل زمان و نه شامل مکان شده است. به همین انگیزه آموزه هایِ خردگرای وی نه تنها به یونان باستان راه یافته بود بلکه از سده ی هجده میلادی یا "عصر روشنگری" ( Age of Enlightenment) تاًثیر ژرفی بر فلسفه یِ نوینِ اروپا می گذارد.

گوتفرید ویلهلم فون لایبنیتس، فریدریش ویلهلم نیچه، ریشارد اشتراوس، هرمان هِسه، گوتهولد افرایم لسینگ ... تنی چند از فیلسوفان و ادیبان آلمانی بودند که با فلسفه ی اشوزرتشت آشنایی داشتند. 

در اینجا به چند اندرزی از آموزه های اشوزرتشت می نگریم:
گمراهان را با گفتاری اندیشه برانگیز به سوی راستی رهنمون شویم
تنها از راه راستی و درستی است که زندگانی نیکو پدیدار می گردد
باشد که برای تازه گردانی و نوگرایی در جهان بکوشیم
دانایان با خردورزی به کامیابی می رسند و نه از راهِ زور
خوشبخت کسی است که خواهانِ خوشبختی دیگران می باشد


Die goldenen Weisheiten von Zarathustra zusammengestellt von Aria Homayoun
Die Weisheiten von Zarathustra sind zum ersten Mal in deutsch und persisch zusammengestellt. Aria Homayoun zeigte der persische Weise und Philosoph Zarathustra durch seine eigene Gesänge "Gatha", sehr genau und unkompliziert. Die Weltanschauung von Zarathustra, seine Weisheiten und seiner Geburt sind die zentrale Richtung dieses wertvollen Buches. Dazu kommen auch jede Menge Bilder von Feuertempeln in Persien und Indien
Es ist sehr interessant wenn man es beachtet dass Zarathustra im Zeitalter der Aufklärung im europäischen Literatur auftaucht. Seine Philosophie und Weisheiten beeinflusste etwa nicht nur das alte Griechenland, sondern auch die Philosophie Europas. Friedrich Wilhelm Nietzsche, Gottfried Wilhelm Leibniz, Gotthold Ephraim Lessing, Richard Strauss und Hermann Hesse sind einigen deutschen Philosophen und Denker die sich wissenschaftlich und philosophisch sich mit der Lehre Zarathustra auseinandergesetzt haben. Nun betrachten wir einige Weisheiten von Zarathustra, als ob es gestern für unsere Welt gesungen worden ist
Folgen wir drei Grundsäulen im Leben: Gute Gedanken, gute Worte und gute Taten.
Mögen wir uns alle für die Erneuerung und Entwicklung anstrengen.
Die Weisen kommen immer durch ihre Vernunft zum Erfolg und nicht durch Gewalt
Das Glück gehört denen, die andere glücklich machen
Strengen wir uns an, dass wir unsere Welt grün und blühend erhalten
Das Buch „Die goldenen Weisheiten von Zarathustra“ kann man beim Mehr-Verlag in Köln, das Kulturhaus Pouria in Düsseldorf oder direkt beim Autor bekommen
کتاب "اندرزهای گُهربارِ زرتشت" را می توان از انتشارات مِهر در شهرِ کُلن آلمان، کانون فرهنگ و هنر پوریا در شهر دوسلدورف و یا مستقیم از خودِ نویسنده فراهم کرد

کتاب اوستا، پیام اشو زرتشت

کتاب اوستا،پیام اشو زرتشت به تمامی بشریت بود. کتابی لبریز از امید و وارستگی. این پیام چشمه جهان بخشی است که تشنگان معرفت را سیراب می کند. اوستا در مجموع، یک هزار فصل داشته است و مشتمل بر 21 کتاب می بوده 
پلینی گوید که اشوزرتشت مجموعا دو میلیون بیت تصنیف کرد.اوستای هخامنشی 815 فصل داشته است. در زمان ساسانیان فقط 347 فصل ان گردآوری شد. امروزه حتی ربع اوستای زمان ساسانیان را هم در دست نداریم.

اوستا را با لفظ های "استا" و "وستا" و "افستا" و "پستاک" و "اوستاک" نیز خوانده اند.

اوستای کنونی مشتمل بر 5 دفتر است که درباره هرکدام توضیح خواهیم داد:

یسنا - ویسپرد - گات ها - یشتها - خورده اوستا و وندیداد. 

که فقط گات ها گفته های اشوزرتشت است و بقیه دست نوشت موبدان 


در سراسر گات ها اشوزرتشت به پیروانش سفارش می کند به پاکی روح و پاکی تن و پاکی عناصر و مساکن و پاکی هر آنچه که مربوط به زندگی است.

اوستا، یکی از شامخترین قلل فکری انسانی و مایه مباهات نوع بشر است.

پروفسور جکسون در هنگام بحث در مورد اوستا گوید: "کتب مقدس کمتر مردی، دارای چنین ادراک روشنی از درست و نادرست می باشد و کمتر کتاب مقدسی چنین تصور اخلاقی از«وظیفه» دارد،که در کتاب مقدس زرتشتی ذکر گردیده. کمتر کیشی وجود دارد که با این قوت لزوم پاکی برای جسم و روح را تلقین بنماید."

در برخی از کتب پهلوی، آمده است که اشوزرتشت، به فرمان گشتاسپ کتاب اوستا را همراه با تفسیر(= زند) آن بر روی پوست گاو یا بر الواح زرین نوشت و آنرا در گنج شاهی یا خزانه آتشکده سمرقند نهاد.

در کتاب چهارم دینکرد آمده است که دارا پسر دارا (یعنی داریوش سوم هخامنشی 336-330 پیش از میلاد) فرمان داد که همه اوستا و زند را در دو نسخه یکی در خزانه شاهی و دیگری در "دز نبشت" نگاه دارند.در روایت دیگری از دینکرد امده است که اشوزرتشت به دستور گشتاسپ، آموزش خود را به کتابت آورد که که با آمدن اسکندر مقدونی، نسخه ای که در دزنبشت بود به دست رومیان افتاده و آنرا به زبان یونانی ترجمه کردند.

بلاش، پادشاه اشکانی (51-80 میلادی)، فرمان جمع آوری اوستا و زند را داد. بعدها اردشیر بابکان (226-241 میلادی) به راهنمایی "تنسر" که موبد زمان بود همه آن تعلیمات را به دربار خواست. آنچه معتبر بود را، پذیرا شده و بقیه را کنار نهاد. در مرحله بعد شاپور پسر اردشیر (=شاپور اول241-272میلادی) کتاب هایی را که در اصل، منشعب از دین بودند باز گرد آورد و آنها را با دین تطبیق داد. به دستور او نسخه ای از هر چه درست بود به گنج شاهی سپرده شد. بعدها شاپور پسر هرمز (=شاپور دوم309-379میلادی) دستور داد تا باز ، بر کتب دینی گرد آوری شده، تحقیق شود. از همین رو آذر باد مهراسبندان (یا آتر پاد ماراسپندان در آثار دینی زرتشتی) رئیس موبدان زمان، متحمل آزمایش دینی شد و بنا به روایات بر سینه او،روی گداخته ریختند و از آزمایش، پیروز به در شد.وی، اهل فرق و نحل گوناگون را از بد دینی و انحراف ، بر حذر داشت.

در واقع، صورت مکتوب اوستا و زند و خط آن، به خود زرتشت باز می گردد که پس از پراکنده شدن اوستا بر اثر حمله اسکندر مقدونی ، چندین پادشاه ایرانی، درصدد جمع آوری و تدوین مجدد آن برآمدند.در نامه تنسرآمده است که اسکندر گجستگ (= ملعون) رومی، کتاب دین را که بر دوازده هزار پوست نوشته شده بود، در استخر(=شهری در نزدیکی شیراز کنونی) سوزانید و یک سوم آن، در دلها بماند.

طبری، مورخ بزرگ اسلامی، گوید: "زرتشت کتابی را بر گشتاسب عرضه داشت که می گفت خدا بر او وحی کرده است.آن را بر دوازده هزار پوست گاو نوشتند و برآن پوسته نوشته ها کنده شده بودند و با زر منقش شده بود. " دیگر مورخینی چون ثعالبی-مسعودی-مقدسی-ابن مسکویه و ابن بلخی نیز روایاتی مشابه طبری آورده اند.

زندگی نامه اشوزرتشت اسپنتمان

وخشور پاک با پیام پاک.

بهترین گفته ها را با گوش بشنوید و با اندیشه روشن بنگرید. سپس هر مرد و زن از شما ، از این دو راه نیکی و بدی ، یکی را برای خود برگزینید. پیش از آنکه روز بزرگ گزینش راه زندگانی فرا رسد این آیین را دریابید و نیک بفهمید.

گات ها ، سرود ۲ ، بند ۲


در بهار جهانفزای ششم فروردین سی و شش سال پیش از سال دینی زرتشتی ( ۲۶ مارچ ۱۷۶۷ سال پیش از سال ترسایی ) ، کودکی در خانه زن و مردی ، دغدو و پورشسب نام ، در ایران زمین چشم به جهان گشود و لب با خنده وا کرد.

نامش را اشوزرتشت نهادند . نام خانوادگی اسپنتمان بود.

اشوزرتشت مانند هر کودک دیگر پرسنده و جوینده بار آمد ، اما با پشتکار بیشتری. از خدایان گوناگونی که می گفتند ، می پرسید و از کارهای شگفت انگیزی که به آنها وا می بستند پاسخی روشن می جست. می خواست راه رهایی ستمدیدگان را دریابد . چون پاسخ های درستی نمی شنید و درشتی می دید، پافشاری بیشتری می نمود. سرانجام پیشوایان کیش و فرمانروایان کشور از وی که دیگر جوان شده بود ، به تنگ آمدند و وی را از خود راندند.

اشوزرتشت از آنان نومید گردیده ، روی به خود نمود و همچنان به جهان زنده و سپهر گردنده نگریست. پیرامون هر چیز را دید و سنجید . با مردم نشست و گفت و شنید. از هر کس و هر چیز آموخته هایی اندوخت. از استادی چکامه گفتن و سرودن را آموخت. او در جستجوی پر تلاش خود ، از سامان جهان به دانش و بینش جهان سامان پی برد و جهان آفرین را شناخت. او از خود شناسی و جهان شناسی به خدا شناسی رسیده بود.

آن شناخت و دریافت دانش و بینش خدا بود که اشو زرتشت خدا را مزدا به چم 

"اَ بَردانش" یا به زبانی آسانتر "ابردانا" خواند و توانایی خدا را در دانایی او دید و دریافت . برای همین دین خود را بر پایه "دید ، دانش و بینش خوب" استوار نهاد و نام آن را "دین بهی" به چم دید و بینش بهی گذاشت.

از این پس ، او با خدای خود ، خدای یکتا ، بی همتا ، دانا ، توانا ، آفریدگار ، پروردگار ، دوست و دوست داشتنی ، همسخن گردید و آوای خدایی را چون پیام پاک با گوش هوش می شنید.

اشوزرتشت سی ساله بود که دریافتهای خود را درباره خدای دانا ، یکتا و یگانه و پیرامون زندگانی نیک در جهان چون پیام پاک و روشن آشکار ساخت و دین بهی را بنیان نهاد . آن روز خجسته نوروز بود ، نوروزی که آغاز سال دینی زرتشتی ، ۱۷۳۷ سال پیش از سال ترسایی و ۲۳۵۸ سال پیش از سال خورشیدی ، گردید.

پیام اشوزرتشت هراسی در میان پیشوایان و فرمانروایان انداخت . آنان کمر به دشمنی بستند و او و یاران ناتوانش را آزارها رساندند تا این که پس از ده سال رنج و آزار ، اشوزرتشت با یارانی چند از زادگاه خود به سمت سرزمینی رفت که در آن ، شاه بزرگ کیانی گشتاسب پایتخت داشت. گشتاسب شاهی بود رزم آزما و بزم آرا ، جنگجو و تندخود ، اما سخن دان و سخن سنج. دو سال در گفت و شنید گذشت. سرانجام گشتاسب ، با خانواده و درباریان فرزانه خود به دین بهی گروید. آنان از جنگجویی به آشتی گستری و از بربادی دشمنان به آبادی مردمان درآمدند و به پیروی از بنیادهای دین بهی ، به جهان خود سامان نوینی دادند . دین گسترش یافت و کشور آباد گردید.

اشوزرتشت یاران خود را پیام رسانی آموخت و آنان را برای پراکنی پیام آماده ساخت. آنان هم ، به پیروی از وی ، پیام پاک وی را به گوشه گوشه سرزمین پهناور رساندند و مردم را ، چه ایرانی و چه دیگر ، راه راست نمودند تا آنان به رای خود دین بهی را برگزینند و بر آن استوار بمانند.

اشوزرتشت پس از نشیب و فراز کار خدایی خود ، در هفتاد و هفت سال زندگانی خود ، روز خور از دی ماه از بنیاد دین بهی ( ۴۷ سال دینی زرتشتی ، ۱۶۹۰ سال پیش از سال ترسایی ) خرسند و کامیاب از این جهان چشم بربست ولی لبخند شادی بخش خود را برای جهانی آباد برجا گذاشت.

بنیان های بهدینی

ما زرتشتيان با توجه به آموزش هاي راستين دين مان و پيامِ پيام آورمان، اَشو زرتشت مي پذيريم كه:

١ـ دين زرتشتي يا دين بهي، آنگونه كه اشو زرتشت آن را مي ناميد، نخستين دين يگانه شناسي جهان مي باشد كه انسان را از پرستش خدايان پنداري و گوناگون بازداشته و آنان را با خداي يگانه، اهورا مزدا آشنا ساخت.

٢- بنيان گزار دين بهي، اشوزرتشت از خاندان اسپنتمان، در ميان مردمي به نام “آرياها” برخاست و پس از گذار از روندي در جستجوي خود به دنبال راستی ها، به ذات و گوهر نيروي برتر و يگانه و آفريننده و قوانين پيش برندۀ زندگي و راهِ رسیدن به شادی، آرامش و خوشبختی انسان دست يافت و پيام خدا و خرد را براي مردم به ارمغان آورد. 

ما زرتشتيان براي بزرگداشت پيام آور، پیام دار و آموزگار خود همواره او را با پيش نام “اَشو” و به گونه ي “اشو زرتشت” نام مي بريم. اشو به چم (معني) كسي است كه رهرو راه اَشا باشد (راه راستي) و فرنامی است كه خود آن اشو به راست روان و درست كرداران داده و آنها را “اَشَوَن” ناميده است. 

بر پايه ي آخرين پژوهش ها و شمارش هايي كه از سوي دانشمندان خودي انجام يافته و به پذيرش همگاني رسيده است، مكان پيدايش اشو زرتشت و خاستگاه دين بهي، سرزمين هاي شمال خاوری ايران كنوني (خراسان بزرگ) و زمان آشکار کردن پيام ايشان در سن سي سالگي، در ١٧٣٧ سال پيش از زايش مسيح بوده است. اين تاريخ براي ما آغاز گاهشماري به شمار مي آيد كه به آن “سال زرتشتي” مي گوييم.

٣- بنيان و اساس پيام و آموزش هاي اشو زرتشت كه خود آنها را مانْتْرَ Mânthra ناميده است و در چم "انديشه برانگيز" ميباشد، در دفتری با نام “گات ها” در دسترس ماست كه "كتاب راهنمای" ما زرتشتيان مي باشد. 

اوستا نام جٌنگی (مجموعه ای) از دفترها و نوشتارهاي به يادگار مانده از همگی تاريخ و فرهنگ ايرانيان، در زمان هاي گوناگون است كه سرچشمه ي بسيار باارزشي است براي آگاهي و پژوهش در چگونگيِ زندگي و باورها و فرهنگ مردم ايران زمين در اين پهنه ي گسترده ي تاريخي. گاتها و چند سروده و نوشتار ديگر كه بوسيله ي نزديك ترين ياران اشو و با همان روش فكري و در همان زمان گفته شده اند روي هم جنگی را به نام “سُتوت يَسن“ Yesna Staota تشكيل مي دهند. اين جٌنگ تنها آموزگار و راهنماي ما از “اصول دين” مي باشد.

حلقه ی ازدواج، یک رسم چند هزار ساله ی آیین میتراییسمِ از ایران

 درباره ی پیشینه ی حلقه ی ازدواج یا حلقه ی مهر چیزی می دانید؟؟؟

 

آیا می دانستید حلقه ای که امروزه در تمام دنیا هنگام ازدواج زن و شوهر به دست هم می کنند برگرفته از حلقه ی مهر در آیین میتراییسمِ می باشد؟

 

در آیین میتراییسم بارزترین نشانه ی میترا که ایزد بزرگ این آئین است، حلقه ی مهر بوده که در بیشتر نقش های بجا مانده از میترا در دست وی دیده می شود. حلقه ای که به وضوح آن را در دست فروهر نیز می بینید.

 

میترا ایزد مهر و محبت و پیمان بوده و بیشتر از سه هزار سال پیش کسانی که در ایران پیمان زناشویی می بستند آن را به نشانه ی پیروی از میترا به دست می کردند و با اینکار هم ارادت خود را به میترا نشان می دادند هم از او که ایزد مهر و پیمان است یاری می گرفتند تا همیشه بر سر پیمانی که می بندند استوار باشند چرا که میترا پیمان شکنان را دوست ندارد. انسان های نخستین از آغاز متوجه دگرگونی روز و شب بودند و تغییرات آن را حس می کردند.

 

ولی از یکی از این دوحالت همیشه وحشت داشتند. آن هم شب هنگام بود که سرتاسر آسمان و محیط پیرامونشان را به تاریکی می کشاند و دیگر هیچ روشنایی نبود جز نور اندک ماه. ولی با وجود وحشتی که در این مدت از شبانه روز به خاطر حیوانات و خطرات احتمالی به دلیل دید کم داشتند، به یک چیز امیدوار بودند : اینکه خورشید آسمان حتما دوباره باز خواهد گشت و دوباره به زمین روشنایی خواهد بخشید. آن ها خورشید را در مدت روز ستایش می کردند و شب در انتظار دیدار دوباره او بودند. انسان های نخستین از یک چیز مطمئن بودند و آن وفای خورشید بود.

تا جایی که این خورشید در میان نیاکان ما به نماد وفاداری تبدیل گشت و به هنگام بستن پیمان دوستی، دایره ای را به نشان خورشید برروی دیوار می کشیدند و رفته رفته جسمی یا چیزی حلقوی را به یک دیگر می داند.

 

در بسیاری از نقش نگاره های هخامنشی و ساسانی نیز می بینیم که پادشاهی حلقه ای را به دست کسی می دهد و یا از دست شخصی می گیرد و این نماد پیمان میان آن ها و یا سپردن فرمانروایی سرزمین به دست کسی دیگر بوده.

در نگاره ی فَروَهَر، پیرمردی با لباس پارسی حلقه ای را به دست چپ دارد و دست دیگرش را به سوی آسمان گرفته. در واقع حلقه ی در دست این شخص به معنای این است که او با اهورا مزدا پیمان می بندد. به تدریج این حلقه تغییر شکل پیدا کرد و به شکل امروزی اش درآمده است.

 

یکی از اشیای مفرغین که از شوش به دست آمده و امروزه در موزه ی لوور پاریس نگهداری می شود، مجسمه ی بدون سر شهبانو ناپیراسو همسر اونتاش ناپیریشا پادشاه عیلامی می باشد. در دست چپ این مجسمه، درست در انگشت انگشتری دست چپش یک حلقه دیده می شود و همین تندیس می تواند گواه بر ایرانی بودن ریشه و خاستگاه حلقه ی ازدواج باشد. امروز تمام دنیا بدون اینکه بدانند یکی از کهن ترین رسم های ایرانی متعلق به میترا را بجای می آورند و افسوس که حتی خود ایرانی ها نیز از آن اطلاعی ندارند غیر از تعداد بسیار بسیار محدودی .





برگرفته از علی ت.ز.

سوشیانت ها ؛ نجات دهندگان

خود واژه ی < سوشیانت > ، Sooshiyaant بچم نجات دهنده می باشد و بر خلاف بخش های گوناگون اوستا چه این صفت را برای سه نفر و زمانی مشخص در پس از اشوزرتشت به کار برده اند ، درخود گات ها این نام و صفت ، نام ویژه ای نبوده و مختص افراد خاصی نمی باشد ، چه به هر فرد یا گروهی از اشوان (پیروان راستی) گفته شده است و البته برترین سوشیانت را خود اشوزرتشت می شناساند .

به هر روی ، سوشیانت هر آنکس است که بتواند با پیمودن راه راستی ، جهان را به سوی هر چه تازه تر شدن پیش برد و پیشرفت جهان و جهانیان را یاری رساند ، زین رو بر خلاف دیگر باورها و دین ها که فردی مشخص را برای نجات مردمان نام برده اند، در کیش زرتشتی هر کس می تواند این شایستگی را با توجه به نیروهایی که در وجود خود دارد ، بدست آورد و دیگرانی را نیز راهنما باشد، چه از پایه و اساس های آفرینش نیز رسیدن بچنین جایگاهی است . بنا براین باور ، اینکه همه ی افراد بنشینند و دست به کاری نزنند تا آنکه فردی بیاید و آنان را نجات دهد ، باوری است نادرست و از دیدگاه زرتشتی نابخردانه است و هرکس باید تا بدانجا بکوشد تا بتواند از سوشیانت ها باشد .

سرنوشت روان گناهکاران

فرجام شناسی (آخرت شناسی) زرتشتی

(zoroastrian eschatology) 

بخش دوم : سرنوشت روان گناهکاران

Part two : the eschatological fate


در دین زرتشتی باور به جهان مینو، بی مرگی و جاودانگی روان و داوری روان درگذشتگان از باورهای بنیادین و اساسی قلمداد می شود و در تمامی متون و نوشته های زرتشتی (از اوستای کهن گرفته تا اوستای جوان تر و متون میانه و پازند و پارسی) به گونه جدی این موضوع مورد واکاوی و بررسی ژرف قرار گرفته است.

یکی از مهمترین متون که به فرجام شناسی زرتشتی می پردازد ، هادُخْتْ نَسْکْ (Hadókht Nask) می باشد. این نسک که از ۳۰ فرگرد (فصل) برخوردار بوده است، بیستمین نسک از ۲۱ نسک اوستا می باشد و در میان دسته بندی سه گانه متون اوستایی (گاثیک، مانثریک و داتیک) در مهمترین بخش یعنی بخش گاثیک گنجانده شده است. هادخت نسک موضوعات و مباحث گوناگونی را در بر می گیرد که یکی از آن ها سرنوشت و داوری روان نیکوکاران و گناهکاران پس از درگذشت می باشد.

در اینجا فرگرد سوم از هادخت نسک کنونی پیرامون سرنوشت و داوری روان گناهکاران و دُروندان (پیروان دروج)، در برابر دیدگان شما قرار می گیرد :

 

The immortality of the soul and its responsibility for the good or the evil deeds it has done in this life are one of the most important tenets of the zoroastrian theology. This topic is frequently discussed through the zoroastrian sacred scriptures including the Sacred Avesta (both older avesta and younger avesta) , Pahlavi texts and Pazand and persian zoroastrian sources.

Hadókht Nask which is the 20th Nask (book) of a serie of 21 nasks into which the whole avesta in its entire version was devided deals with the fate of the righteous and wicked souls.

Here, a translation of the third Faragrd of the today Hadókht Nask , dealing with the fate of the wicked souls, is given :

 

چکیده ای از فرگرد سوم هادخت نسک به پارسی:

Persian Translation of the the third Fargard of Hadókht Nask

 

هادخت نسک - فرگرد سوم

 

اشوزرتشت از اهورامزدا چگونگی کار روان ِدُروند را در نخستین سه شب پس از مرگ پرسید. اهوره مزدا در پاسخ می گوید که روان وی در آن سه شب، سرگشته و پریشان بگرد پیکر او بسر می برد و این پاره از «گاهان» را می سُراید :

«ای مزدا اَهوره !

به کدام مرز و بوم روی آورم ؟ به کجا بروم ؟»(۱)

پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان مرد دُروند را چنین می نماید که در میان برف و یخبندان است و بوهای گند و ناخوشی را درمی یابد. او را چنین می نماید که بادی گندآگین از سرزمین های شمالی (۲) به سوی وی می وزد. از خود می پرسد :

- «از کجاست این باد که بدبوتر از آن را هرگز به بینی خویش در نیافته ام ؟»

آنگاه در وزش این باد، «دین» (وجدان) خود را می بیند که به پیکر ِزنی پتیاره، زشت، چرکین، خمیده زانو، همچون پلیدترین خرَفسْتْران و گندیده تر از همه ی آفریدگان گندیده بدو روی می آورد. روان دُروند از او می پرسد :

- «کیستی تو که هرگز زشت تر از تو را ندیده ام ؟»

زن در پاسخ وی می گوید : «ای زشت اندیشه ی زشت گفتار ِزشت کردار!

من کردار زشت توام. از آز و بد کرداری ِتست که من چنین زشت و تباه و بَزِه کار و رنجور و پوسیده و گندیده و درمانده و درهم شکسته ام. هنگامی که تو می دیدی کسی ستایش و نیایش ایزدان را می گزارد و آب و آتش و گیاه و دیگر آفریدگان نیک را پاس می دارد، تو اهریمن و دیوان را خشنود می کردی.

هنگامی که تو می دیدی کسی به دیگران یاری می رساند و اشونان ِاز نزدیک یا دور رسیده را چنان که باید، در پناه می گیرد و میهمان نوازی می کند، تو تنگ چشمی می کردی و در به روی مردم می بستی.

ناپسند بودم، تو ناپسندترم کردی.

هراس انگیز بودم، تو هراس انگیزترم کردی.

نکوهیده بودم، تو نکوهیده ترم کردی.

من در شمال جای داشتم، تو با اندیشه و گفتار و کردار بد خویش، مرا بیش از پیش به سوی شمال راندی.

گمراه شدگان - بدان روی که چندی فرمانبرداری اهریمن بودند - هماره مرا نفرین فرستند.»

آنگاه روان مرد دُروند در نخستین گام به پایگاه اندیشه ی (دوژْمَتَ) بد درآید. پس در دومین گام به پایگاه گفتار بد (دوژهوخْتَ) در آید. سپس در سومین گام به پایگاه کردار بد (دوژوَرْشْتْ) در آید و سرانجام در چهارمین گام به سرای تیرگی بی پایان (اَنَغْرَه تِمَنْگْه) رسد.

آنگاه دُروند مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، از او می پرسد :

«ای دروند !

چگونه از جهان فناپذیر به جهان جاودانه درآمدی ؟

این شکنجه ی دیر پای، تو را چگونه می نماید ؟»

آنگاه اهریمن گوید :

«از کسی که راه پر هراس و سهمگین و تباه را پیموده و درد جدایی، روان از تن را کشیده است، چیزی مپرس.»

پس، او را خورشی زهرآگین آورند چه، بد اندیش ِبد گفتار ِبد کردار بد دین را جز آن خورش نشاید.

زن دروند بسیار بد اندیش ِبد گفتار ِبد کردار ناپاک بد آموخته ی نافرمانبردار از شوی را نیز چنین خورشی دهند.

 

پانوشت :

 

۱ : اوستای پاک، گاثاهای ورجاوند، یسنا ۴۶، بند ۱.

۲ : در اساطیر زرتشتی، شمال منزلگاه و پایگاه اهریمن و دیوان و دروجان است.

 


برگردان به انگلیسی
English translation by James Darmesteter

 

19.

Zarathushtra asked Ahura Mazda: ' O Ahura Mazda, most beneficent Spirit, Maker of the material world, thou Holy One!

'When one of the wicked perishes, where does his soul abide on that night?'

20.

Ahura Mazda answered: 'It rushes and sits near the skull, singing the Kima Gatha (Y46), O holy Zarathushtra!

'"To what land shall I turn, O Ahura Mazda? To whom shall I go with praying?"

'On that night his soul tastes as much of suffering as the whole of the living world can taste.'

21.

-'On the second night, where does his soul abide?'

22.

Ahura Mazda answered: 'It rushes and sits near the skull, singing the Kima Gatha, O holy Zarathushtra! "To what land shall I turn, O Ahura Mazda? To whom shall I go with praying?"

'On that night his soul tastes as much of suffering as the whole of the living world can taste.'

23.

-'On the third night, where does his soul abide?'

24.

Ahura Mazda answered: 'It rushes and sits near the skull, singing the Kima Gatha, O holy Zarathushtra! "To what land shall I turn, O Ahura Mazda? To whom shall I go with praying?"

'On that night his soul tastes as much of suffering as the whole of the living world can taste.'

25.

At the end of the third night, O holy Zarathushtra! when the dawn appears, it seems to the soul of the faithful one as if it were brought amidst snow and stench, and as if a wind were blowing from the region of the north, from the regions of the north, a foul-scented wind, the foulest-scented of al] the winds in the world.

26-32.

And it seems to the soul of the wicked man as if he were inhaling that wind with the nostrils, and he thinks: 'Whence does that wind blow, the foulest-scented wind that I ever inhaled with my nostrils?'

33.

The first step that the soul of the wicked man made laid him in the Evil-Thought Hell;

The second step that the soul of the wicked man made laid him in the Evil-Word Hell;

The third step that the soul of the wicked man made laid him in the Evil-Deed Hell;

The fourth step that the soul of the wicked man made laid him in the Endless Darkness.

34.

Then one of the wicked who departed before him addressed him, saying: 'How didst thou perish, O wicked man? How didst thou come, O fiend! from the abodes full of cattle and full of the wishes and enjoyments of love? From the material world into the world of the Spirit? From the decaying world into the undecaying one? How long did thy suffering last?'

35.

Angra Mainyu, the lying one, said 'Ask him not what thou askest him, who has just gone the dreary way, full of fear and distress, where the body and the soul part from one another.

36.

'Let him eat of the food brought unto him, of poison and poisonous stench: this is the food, after he has perished, for the youth of evil thoughts, evil words, evil deeds, evil religion after he has perished; this is the food for the fiendish woman, rich in evil thoughts, evil words, and evil deeds, evil religion, ill-principled, and disobedient to her husband.

37.

'We worship the Fravashi of the holy man, whose name is Asmo-hvanvant; then I will worship the Fravashis of the other holy Ones who were strong of faith.

38.

'We worship the memory of Ahura Mazda, to keep the Holy Word.

'We worship the understanding of Ahura Mazda, to study the Holy Word.

'We worship the tongue of Ahura Mazda, to speak forth the Holy Word.

'We worship the mountain that gives understanding, that preserves understanding; [we worship it] by day and by night, with offerings of libations well-accepted.

39.

'O Maker! how do the souls of the dead, the Fravashis of the holy Ones, manifest themselves?'

40.

Ahura Mazda answered: 'They manifest themselves from goodness of spirit and excellence of mind.'

41.

Then towards the dawning of the dawn, that bird Parodarsh, that bird Kareto-dasu hears the voice of the Fire.

42.

Here the fiendish Bushyasta, the long-handed, rushes from the region of the north, from the regions of the north, speaking thus, lying thus: 'Sleep on, O men! Sleep on, O sinners! Sleep on and live in sin.'

 


متن اصلی به زبان اوستایی و با آوانوشت لاتین
Avestan scripture with latin transliteration

 

 

19

peresat zarathushtrô ahurem mazdãm, ahura mazda mainyûô spênishta dâtare gaêthanãm astvaitinãm ashâum, ýat drvå ava-mairyeite dva aêtãm xshapanem havô irva vanghaiti.

20

âat mraot ahurô mazdå, avadha bâ ashâum zarathushtra, asne kameredhât handvaraiti, kimãm gâthwyãm vacô srâvayô, kâm neme zãm ahura mazda kuthra neme ayeni, upa aêtãm xshapanem avavat ashâtôish urva ishaiti ýatha vîspem imat ýat juyô anghush.

21

ýãm bityãm dva aêtãm xshapanem havô urva vanghaiti.

22

âat mraot ahurô mazdå, avadha bâ ashâum zarathushtra, asne kameredhât handvaraiti, kimãm gâthwyãm vacô srâvayô, kâm neme zãm ahura mazda kuthra neme ayeni, upa aêtãm xshapanem avavat ashâtôish urva ishaiti ýatha vîspem imat ýat juyô anghush.

23

ýãm xrityãm kva aêtãm xshapanem havô urva vanghaiti.

24

âat mraot ahurô mazdå, avadha bâ ashâum zarathushtra, asne kameredhât handvaraiti, kimãm gâthwyãm vacô srâvayô, kâm neme zãm ahura mazda kuthra neme ayeni, upa aêtãm xshapanem avavat ashâtôish urva ishaiti ýatha vîspem imat ýat juyô anghush.

25

thrityå xshapô thraoshta ashâum zarathushtra vyusã sadhayeiti ýô narsh drvatô urva aêithâhuca paiti gaintîshca vîdidhâremnô sadhayeiti. âdim vâtô upa-vâvô sadhayeiti apâxtarat haca naêmât apâxtaraêibyô haca naêmaêibyô duzhgaiñtish duzhgaiñtitarô anyaêibyô vâtaêibyô. âat tem vâtem nånghaya uzgerembyô sadhayeiti ýô narsh drvatô urva, kudad aêm vatô vâiti ýim ýava vâtem nånghâbya duzhgaintitemem jigaurva.

---------------

27

[anghå dim vâtayå fradvareñta sadhayeiti ýâ hva daêna, jahikayå kehrpa zôizdayå anaiwi-vastrayå frashnaosh apazadhanghô akaranem driwyå avavatô zôizdyå ýatha dâmãn zôizhdishtâish.

28

âat hîm davata peresô ýô narsh drvatô urva, cishca jahika ahi ýãm it ýava jahikanãm kehrpa zôizhdishtãm dâdaresa.

29

âat he paiti-davata ýâ hva daêna, azem bâ te ahmi ýum dushmanô duzhvacô dush-shyaothana duzhdaêna ýâ hva daêna h'aêpaithe tanvô, naêcishca thwãm cakana ava zôizhdâca axtica pavitica duzhgaiñtica everethrajãstaca apaiti-dvaêshayañtaca ýatha ýat me sadhayehi.

30

tum mãm cakañtha ýum dushmanô duzhvacô dush-shyaothana duzhdaêna ava zôizhdâca axtica pavitica duzhgaiñtica everethrajãstaca apaiti- dvaêshayañtaca ýatha ýat te sadhayemi.

31

ýat tum ainim avaênôish gâthåsca srâvayañtem apasca vanguhîsh ýazemnem âtaremca ahurahe mazdå naremca ashavanem kuxshnvãnem asnâatca jaseñtem dûrâatca, âat tum nishhidhôish saocayaca kerenvô baosavasca varaxedhråsca varô-zhinô urvarô-strayãsca kerenvô.

32

âat mãm afrithãm haitîm afrithôtarãm zôizhdãm haitîm zôizhdô-tarãm gerezdãm haitîm gerezdôtarãm apatairê gâtvô ånghanãm apatarô-tairê gâtvô heñdvâ-rayôish, aêta dushmata aêta duzhûxta aêta duzhvarshta, âat mãm dravañtô paskât ýazeñte angrem mainyûm darekhô-ýashtemca dush-hãm-parshtemca.

33

paoirîm gâma frabarat ýô narsh drvatô urva dushmate paiti nidadhât, bitîm gâma frabarat ýô narsh drvatô urva duzhûxte paiti nidadhât, thritîm gâma frabarat ýô narsh drvatô urva duzhvarshte paiti nidadhât.]

--------------- tûirîm gâma frabarat ýô narsh drvatô urva anakhraêshva temôhva paiti nidadhât.

34

âdim aoxta peresô pourvô drvô ava- meretô, katha drvô ava-mairyanguha katha drujô apa- jasô shitibyasca haca gaomavaitibyasca vayaêibyasca haca mâyavaitibyasca astvatat haca anghaot manahîm avi ahûm ithyejanguhatat haca anghaot aithyejanghuntem avi ahûm, katha te darekhem âvôya anghat.

35

adavata angrô mainyush, mâ dim peresô ýim peresahi ýim xrvañtem aithivañtem urvishtrem pañtãm aiwitem ýat astasca baodhanghasca vîurvishtîm.

36

h'arethanãm he beretanãm vishayâatca visha- gaitayâatca, tat asti ýûnô dushmananghô duzhvacanghô dush-shyaothnahe duzhdaênahe h'arethem pasca ava- mereitîm, tat jahikayâi frâyô-dushmatayâi frâyô-duzhûxtayâi frâyô- duzhvarshtayâi dush-hãm-sâstayâi aratuxshathrayâi drvaityâi h'arethem pasca ava-mereitîm!

---------------

37

ahe narsh ashaonô fravashîm ýazamaide ýô asmô-h'anvå nãm, adhât anyaêshãm ashaonãm fraxshti ýazâi fravareta.

38

ushi ahurahe mazdå darethrâi mãthrahe speñtahe, xratûm ahurahe mazdå ýazamaide marethrâi mãthrahe speñtahe, hizvãm ahurahe mazdå ýazamaide fravâkâi mãthrahe speñtahe, aom gairîm ýazamaide ýim ushi-dãm ushi-daranem paiti asni paiti xshafane ýasô-beretâbyô zaothrâbyô.

---------------

39

dâtare ... kva ithra zî heñti iristanãm urvãnô ýå ashâunãm fravashayô.

40

paiti-shê aoxta ahurô mazdå, speñtat haca manyaot zarathushtra, aêshãm cithrem vahishtâatca mananghat.

41

âat ushanghãm para frêretôit aêshô merekhô ýô parôdarsh aêshô merekhô ýô varetô-dãsush, âthrô vâcem susrnaoiti.

42

âat maire fradûraiti bushyãsta darekhô-gava apâxtarat haca naêmât apâxtaraêibyô haca naêmaêibyô uiti aojemna uiti daomna, h'afasata mashyâkånghô h'afasata merezu-jvånghô h'afasata merezu-jîtayô.

 

 

Notes

یاری نامه

۱- پورداوود، ابراهیم، یشتها ، جلد دوم، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۷ یزدگردی

۲- دوستخواه، جلیل، اوستا کهن‌ترین سرودها و متن‌های ایرانی ، ۱۳۶۱ یزدگردی

3- James Darmesteter, Sacred books of the East, , American Edition, 1898

English translation by James Darmesteter

گردآوری و پژوهش : فریدون راستی

سرنوشت روان نیکوکاران

بخش نخست : سرنوشت روان نیکوکاران

Part one : the eschatological journey of the righteous souls


در دین زرتشتی باور به جهان مینو، بی مرگی و جاودانگی روان و داوری روان درگذشتگان از باورهای بنیادین و اساسی قلمداد می شود و در تمامی متون و نوشته های زرتشتی (از اوستای کهن گرفته تا اوستای جوان تر و متون میانه و پازند و پارسی) به گونه جدی این موضوع مورد واکاوی و بررسی ژرف قرار گرفته است.

یکی از مهمترین متون که به فرجام شناسی زرتشتی می پردازد ، هادُخْتْ نَسْکْ (Hadókht Nask) می باشد. این نسک بیستمین نسک از ۲۱ نسک اوستا می باشد و در میان دسته بندی سه گانه متون اوستایی (گاثیک، مانثریک و داتیک) در مهمترین بخش یعنی بخش گاثیک گنجانده شده است. این نسک (هادخت نسک) موضوعات و مباحث گوناگونی را در بر می گیرد که یکی از آنها سرنوشت و داوری روان نیکوکاران و گناهکاران پس از درگذشت می باشد.

در اینجا فرگرد دوم از هادخت نسک کنونی پیرامون سرنوشت روان نیکوکاران و اَشَوَنان، در برابر دیدگان شما قرار می گیرد:

 

The journey of the soul after the end of physical life is well elaborated on in the Sacred Avesta, specifically in the Hadókht Nask. A person’s consciousness meets, after the end of physical life, an exact counterpart of his or her daena/daæná. Daæná/Daäná is the shining light of sight, spiritual vision, the female angel of “luminous vision” that awaits us in our journey to the realms beyond.

Hadókht Nask is the 20th Nask (book) of the 21 Nasks of the entire version of the Sacred Avestaand it belongs to the Gathic division of the avestan Nasks.

Here, a translation of the 2nd Faragrd of the today Hadókht Nask , dealing with the fate of the righteous souls, is given :

 

گزارشی آزاد به پارسی از فرگرد دوم هادخت نسک :

(Persian Translation of the the 2nd Fargard of Hadókht Nask)

 

هادخت نسک - فرگرد دوم :

 

1 - پرسید اشوزرتشت از اهورامزدا :

ای اهوره مزدا ! ای خرد مقدس ! ای آفریدگار جهان مادی ! ای اَشَوَنْ (پاک) !

هنگامی که اشونی (نیکوکاری) از جهان درگذرد، روانش در شب نخست، در کجا آرام گیرد ؟

 

2 - آنگاه اهورا مزدا گفت : او [ روان اشون ] بر سر بالین وی جای نموده و «اُشْتَوَدْگاتا»(۱) سرایان، اینچنین آمرزش درخواست کند :

- «رحمت (اوشتا) باد بر او !

رحمت باد بر آن کسی که اهورا مزدا به خواست خویش، به او رحمت فرستد !»

در این شب، روان [ اشون ] به اندازه ی ِهمه ی زندگی این جهانی، خوشی دریابد.

 

3 - در شب دوم، روانش در کجا آرام گیرد ؟

 

4 - آنگاه اهورا مزدا گفت : او [ روان اشون ] بر سر بالین وی جای نموده و «اُشْتَوَدْگاتا»(۱) سرایان، اینچنین آمرزش درخواست کند :

- «رحمت (اوشتا) باد بر او !

رحمت باد بر آن کسی که اهورا مزدا به خواست خویش، به او رحمت فرستد !»

در این شب، روان [ اشون ] به اندازه ی ِهمه ی زندگی این جهانی، خوشی دریابد.

 

- در شب سوم، روانش در کجا آرام گیرد ؟

 

6 - آنگاه اهورا مزدا گفت : او [ روان اشون ] بر سر بالین وی جای نموده و «اُشْتَوَدْگاتا»(۱) سرایان، اینچنین آمرزش درخواست کند :

- «رحمت (اوشتا) باد بر او !

رحمت باد بر آن کسی که اهورا مزدا به خواست خویش، به او رحمت فرستد !»

در این شب، روان [ اشون ] به اندازه ی ِهمه ی زندگی این جهانی، خوشی دریابد.

 

7 - پس از سپری شدن شب سوم، در سپیده دم روان مرد پاکدین را چنین می نماید که خود را در میان گیاه ها باشد و بوهای خوش در یابد و او را چنین می نماید

که باد معطری از نواحی جنوبی به سوی وی می وزد (۲) [ بادی ] خوشبوتر از همه ی بادهای دیگر.

 

8  - و مرد پاکدین را چنین می نماید که این باد را به مشام خود دریافته باشد [ آنگاه با خود چنین گوید : ]

- این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن به مشام خود درنیافته بودم، از کجا می وزد ؟

 

9 - در وزش این باد، «دین ِ» وی (وجدان وی) به پیکر ِدوشیزه ای بر او نمایان می شود : دوشیزه ای زیبا، درخشان، با بازوان سپید، نیرومند، خوشرو، راست بالا، با سینه های برآمده، نیکوتن، آزاده ، شریف نژاد، که پانزده ساله می نماید و پیکرش به اندازه همه ی زیباترین آفریدگان، زیباست.

 

10 - آنگاه روان اشون مرد، روی بدو کند و از وی بپرسد :

کیستی ای دوشیزه ی جوان ! ای خوش اندام ترین دوشیزه ای که من دیده ام ؟

 

11 -پس آنگاه «دین ِ» وی، بدو پاسخ دهد :

ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین !

من «دین» توام.

[ اشون بپرسد : ]

پس کجاست آنکه تو را دوست داشت برای بزرگی و نیکی و زیبایی و خوش بویی و نیروی ِپیروزمند و توانایی ِ[ تو ] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که تو در چشم من می نمایی ؟

 

12 - [ دوشیزه پاسخ دهد : ]

ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین !

این تویی که مرا دوست داشتی برای بزرگی و نیکی و زیبایی و خوش بویی و نیروی ِپیروزمند و توانایی ِ[ من ] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که من در چشم تو می نمایم.

 

13 - هنگامی که تو می دیدی که دیگری مُردار می سوزاند و بتان را می پرستد و ستم می ورزد و درختان را می برد، آنگاه تو می نشستی و «گات ها» می سرودی و آب های نیک و آذر اهوره مزدا را می ستودی و مرد پاک را که از نزدیک یا دور می رسید، خشنود می کردی.

 

14 - دوست داشتنی [ بودم ]، تو مرا دوست داشتنی تر کردی.

زیبا [ بودم ]، تو مرا زیباتر کردی.

دلپسند [ بودم ] تو مرا دلپسندتر کردی.

بلند پایگاه بودم، تو مرا بلند پایگاه تر کردی.

 

از این پس مردمان مرا - اهورامزدای ِهمیشه ستوده و پناه بخش را - ستایش خواهند نمود.

 

15 - آنگاه روان اشون مرد نخستین گام را بردارد و به [ پایگاه ] اندیشه ی نیک (هومَتَ) درآید.

سپس روان اشون مرد دومین گام را بردارد و به [ پایگاه ] گفتار نیک (هوخْتَ) درآید. سپس روان اشون مرد سومین گام را بردارد و به [ پایگاه ] کردار نیک (هوَرْشْتْ) درآید.

سرانجام، چهارمین گام را بردارد و به «اَنغره رَاُچَه» ([ سرای ] فروغ بی پایان) درآید.

 

16 - آنگاه اشون مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، روی بدو آورد و از وی بپرسد :

ای اشون !

چگونه زندگی را بدرود گفتی ؟

ای اشون !

چگونه از منزل های پر از ستور ِ این جهان ِ سرشار از خواهش و آرزو رهایی یافتی ؟

چگونه از جهان ِگیتوی به جهان ِمینوی و از جهان فناپذیر به جهان جاودانی درآمدی ؟ چگونه می نماید تو را[ این ] سعادت دیرپای؟

 

17 - آنگاه اهورامزدا گوید :

از او مپرس از کسی که راه پر بیم و سهمگین و تباه را پیموده و درد جدایی روان از تن را کشیده است چیزی مپرس.

 

18 - از برای او خورشی از روغن «زَرمَیَه» (۳) آورند.

اینچنین است خورش جوانمرد ِنیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین پس از مرگ. اینچنین [ است ] خورش اشون زن ِجوان بسیار نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار و خوب تعلیم یافته ی فرمانبردار ِشوهر خویش و پاک.

 

پانوشت :

 (۱) : «اُشْتَوَدْگاتا» نام دومین بخش از گاثای ورجاوند است و دربردانده یسنای ۴۳ تا ۴۶ میباشد.

 (۲) : در دین زرتشتی ، طرف جنوب مکان روشنایی و فردوس خوانده شده است و طرف شمال را منزلگه اهریمن و دیوها و مکان دوزخ و آسیب و نحوست دانسته اند.

 (۳) : « زَرِمَیَه » صفت است و به چم (معنی) بهاری میباشد. روغن زرمینه ، کره ایست است که از شیر فصل بهار استخراج کرده باشند و از آنجایی که روغن این فصل بسیار عالی و مطلوب است ،خوراک بهشتی را اینگونه تشبیه کرده اند. در این زمینه نگاه کنید به داتستان دینیک فصل ۳۱ بند ۱۴.


 برگردان به انگلیسی

English translation

 

1. Zarathushtra asked Ahura Mazda: 'O Ahura Mazda, most beneficent Spirit, Maker of the material world, thou Holy One!

'When one of the faithful departs this life, where does his soul abide on that night?'

Ahura Mazda answered:

2.

'It takes its seat near the head, singing the Ushtavaiti Gatha and proclaiming happiness: "Happy is he, happy the man, whoever he be, to whom Ahura Mazda gives the full accomplishment of his wishes!" On that night his soul tastes as much of pleasure as the whole of the living world can taste.'

3.

-'On the second night where does his soul abide?'

4.

Ahura Mazda answered: 'It takes its seat near the head, singing the Ushtavaiti Gatha and proclaiming happiness: "Happy is he, happy the man, whoever he be, to whom Ahura Mazda gives the full accomplishment of his wishes!" On that night his soul tastes as much of pleasure as the whole of the living world can taste.'

5.

-'On the third night where does his soul abide?'

6.

Ahura Mazda answered: 'It takes its seat near the head, singing the Ushtavaiti Gatha and proclaiming happiness: "Happy is he, happy the man, whoever he be, to whom Ahura Mazda gives the full accomplishment of his wishes!" On that night his soul tastes as much of pleasure as the whole of the living world can taste.'

7.

At the end of the third night, when the dawn appears, it seems to the soul of the faithful, one as if it were brought amidst plants and scents; it seems as if a wind were blowing from the region of the south, from the regions of the south, a sweet-scented wind, sweeter-scented than any other wind in the world.

8.

And it seems to the soul of the faithful one as if he were inhaling that wind with the nostrils, and he thinks: 'Whence does that wind blow, the sweetest-scented wind I ever inhaled with my nostrils?'

9.

And it seems to him as if his own conscience were advancing to him in that wind, in the shape of a maiden fair, bright, white-armed, strong, tall-formed, high-standing, thick-breasted, beautiful of body, noble, of a glorious seed, of the size of a maid in her fifteenth year, as fair as the fairest things in the world.

10.

And the soul of the faithful one addressed her, asking: 'What maid art thou, who art the fairest maid I have ever seen?'

11.

And she, being his own conscience, answers him: 'O thou youth of good thoughts, good words, and good deeds, of good religion, I am thy own conscience!

'Everybody did love thee for that greatness, goodness, fairness, sweet-scentedness, victorious strength and freedom from sorrow, in which thou dost appear to me;

12.

'And so thou, O youth of good thoughts, good words, and good deeds, of good religion! didst love me for that greatness, goodness, fairness, sweet-scentedness, victorious strength, and freedom from sorrow, in which I appear to thee.

13.

'When thou wouldst see a man making derision and deeds of idolatry, or rejecting (the poor) and shutting his door, then thou wouldst sit singing the Gathas and worshipping the good waters and Atar, the son of Ahura Mazda, and rejoicing the faithful that would come from near or from afar.

14.

'I was lovely and thou madest me still lovelier; I was fair and thou madest me still fairer; I was desirable and thou madest me still more desirable; I was sitting in a forward place and thou madest me sit in the foremost place, through this good thought, through this good speech, through this good deed of thine; and so henceforth men worship me for my having long sacrificed unto and conversed with Ahura Mazda.

15.

'The first step that the soul of the faithful man made, placed him in the Good-Thought Paradise;

'The second step that the soul of the faithful man made, placed him in the Good-Word Paradise;

'The third step that the soul of the faithful man made, placed him in the Good-Deed Paradise;

'The fourth step that the soul of the faithful man made, placed him in the Endless Lights.'

16.

Then one of the faithful, who had departed before him, asked him, saying: 'How didst thou depart this life, thou holy man? How didst thou come, thou holy man! from the abodes full of cattle and full of the wishes and enjoyments of love? From the material world into the world of the spirit? From the decaying world into the undecaying one? How long did thy felicity last?'

17.

And Ahura Mazda answered: 'Ask him not what thou askest him, who has just gone the dreary way, full of fear and distress, where the body and the soul part from one another.

18.

'[Let him eat] of the food brought to him, of the oil of Zaremaya: this is the food for the youth of goo thoughts, of good words, of good deeds, of good religion, after he has departed this life; this is the food for the holy woman, rich in good thoughts, good words, and good deeds, well-principled and obedient to her husband, after she has departed this life.'

 

متن اصلی به زبان اوستایی و با آوانوشت لاتین

Avestan scripture with latin transliteration 

1

 peresat zarathushtrô ahurem mazdãm, ahura mazda mainyû spênishta dâtare gaêthanãm astvaitinãm ashâum, ýat ashava para-irithyeiti dva aêtãm xshapanem havô urva vanghaiti.

2

âat mraot ahurô mazdå, asne vakhdhanât nishhidhaiti, ushtavaitîm gâthãm srâvayô ushtatâtem nimraomnô,

ushtâ ahmâi ýahmâi ushtâ kahmâicit

vasê-xshayãs mazdå dâyât ahurô. upa aêtãm xshapanem avavat shâtôish urva ishaiti ýatha vîspem imat ýat juyô anghush.

3

ýãm bityãm kva aêtãm xshapanem havô urva vanghaiti.

4

âat mraot ahurô mazdå, asne vakhdhanât nishhidhaiti, ushtavaitîm gâthãm srâvayô ushtatâtem nimraomnô,

ushtâ ahmâi ýahmâi ushtâ kahmâicit

vasê-xshayãs mazdå dâyât ahurô. upa aêtãmcit xshapanem avavat shâtôish urva ishaiti ýatha vîspem imat ýat juyô anghush.

5

ýãm thrityãm dva aêtãmcit xshapanem havô urva vanghaiti.

6

âat mraot ahurô mazdå, asne vakhdhanât nishhidhâiti ushtavaitîm gâthãm srâvayô ushtatâtem nimraomnô.

ushtâ ahmâi ýahmâi ushtâ kahmâicit

vasê-xshayãs mazdå dâyât ahurô. upâca aêtãmcit xshapanem avavat shâtôish urva ishaiti ýatha vîspem imat ýat juyô anghush.

7

thrityå xshapô thraoshta vyusã sadhayeiti ýô narsh ashaonô urva urvarâhuca paiti baoidhishca vîdidhâremnô sadhayeiti. âdim vâtô upa- vâvô sadhayeiti rapithwitarat haca naêmât rapithwitaraêibyô haca naêmaêibyô hubaoidhish hubaoidhitarô anyaêibyô vâtaêibyô. âat tem vâtem nånghaya uzgerembyô sadhayeiti ýô narsh ashaonô urva, kudadh aêm vâtô vâiti ýim ýava vâtem nånghâbya hubaoidhitemem jigaurva.

9

anghå dim vâtayå frêrenta sadhayeiti ýâ hva daêna, kainînô kehrpa srîrayå xshôithnyå aurusha-bâzvô amayå huraodhayå huzarshtayå berezaityå eredva- fshnyå sraotanvô âzâtayå raêvascithrayå pañca-dasayå raodhaêshva kehrpa avavatô srayå ýatha dâmãn sraêshtâish.

10

âat hîm aoxta peresô ýô narsh ashaonô urva, cishca carâitish ahi ýãm it ýava carâitinãm kehrpa sraêshtãm dâdaresa.

11

âat he paiti-aoxta ýâ hva daêna, azem bâ te ahmi ýum humanô hvacô hushyaothana hudaêna ýâ hva daêna h'aêpaithe tanvô, cishca thwãm cakana ava masanaca vanghanaca srayanaca hubaoidhitaca verethrajãstaca paiti-dvaêshayañtaca ýatha ýat me sadhayehi.

12

tum mãm cakana ýum humanô hvacô hushyaothana hudaêna ava masanaca vanghanaca srayanaca hubaoidhitaca verethrajãstaca paiti-dvaêshayañtaca ýatha ýat te sadhayemi.

13

ýat tum ainim avaênôish saocayaca kerenavantem baosavasca varaxedhråsca varô-zhintem urvarô- strayãsca kerenavantem, âat tum nishhidhôish gâthåsca srâvayô apasca vanguhîsh ýazemnô âta-remca ahurahe mazdå naremca ashavanem kuxshnvãnô asnâatca [jaseñtem dûrâatca].

14

âat mãm frithãm haitîm frithôtarãm srîrãm haitîm srîrôtarãm berexdhãm haitîm berexdhôtarãm frataire gâtvô ånghanãm fratarô-taire gâtvô nishâdhayôish aêta humata aêta hûxta aêta hvarshta, âat mãm narô paskât ýazente ahurem mazdãm darekhô- ýashtemca hãm-parshtemca.

15

paoirîm gâma frabarat ýô narsh ashaonô urva humate paiti nidadhât, bitîm gâma frabarat ýô narsh ashaonô urva hûxte paiti nidadhât, xritîm gâma frabarat ýô narsh ashaonô urva hvarshte paiti nidadhât, tûirîm gâma frabarat ýô narsh ashaonô urva anakhraêshva raocôhva paiti nidadhât.

16

âdim aoxta peresô pourvô ashava para- irithyô, katha ashâum para-irithyô katha ashâum apa- jasô shitibyasca haca gaomavaitibyasca vayaêibyasca haca mâyavaitibyasca astvatat haca anghaot, manahîm avi ahûm ithyejanguhatat haca anghaot aithyejanghuntem avi ahûm, katha te darekhem ushta abavat.

17

âat mraot ahurô mazdå, mâ dim peresô ýim peresahi ýim xrvañtem âithavantem urvishtrem pañtãm aiwitem ýat astasca baodhanghasca vî- urvishtîm.

18

h'arethanãm he beretanãm zaremayehe raokhnahe, tat asti ýûnô humananghô hvacangh hushyaothnahe hudaênahe h'arethem pasca para-iristîm tat nâirikayâi frâyô-humatayâi frâyô-hûxtayâi frâyô-hvarshtayâi hush-sâstayâi ratuxshathrayâi ashaonyâi h'arethem pasca para-iristîm!

 

Notes

یاری نامه

۱- پورداوود، ابراهیم، یشتها ، جلد دوم، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۷ یزدگردی

۲- دوستخواه، جلیل، اوستا کهن‌ترین سرودها و متن‌های ایرانی ، ۱۳۶۱ یزدگردی

3- James Darmesteter, Sacred books of the East, , American Edition, 1898

English translation by James Darmesteter

گردآوری و پژوهش : فریدون راستی

بهشت و دوزخ در دین زرتشتی

 یکی از مهمترین و اساسی ترین پایه های جهان بینی زرتشتی، ارزش و جایگاه بی همتایی است که به  انسان در گاهان (گات ها) می شود. این ارزش به این دلیل است که انسان تنها موجودی به شمار می رود که خردمند آفریده شده است. انسان در  بینش زرتشتی یار و یاور اندیشمند اهورامزدا است که با تلاش در راه راستی، می تواند جهان را به سوی کمال و رسایی پیش ببرد و خود نیز با  پیمودن پله های عرفان و اشراق زرتشتی، همچون قطره ای به هستی بیکرانه اهورامزدا بپیوندد.

 

ای مزدا چقدر آرزو دارم که با کردار نیک و خدمت به بشر و در پرتو راستی (اَشه) و اندیشه نیک (وهومنه) و دستگیری از وارستگان، به تو بپیوندم /گات ها هات 34 بند5

 

انسان به سبب داشتن خرد و اندیشه، توانایی آن را دارد تا آزادانه راه خویش را برگزیند و این معنی اختیار در جهان بینی زرتشتی است. اختیار یعنی قدرت گزینش بین دو راه، دستاورد مهم خرد بوده و تنها انسان می تواند از این پیشکش اهورایی برخوردار شود.

 

ای مردم این حقیقت را با گوش بشنوید و با اندیشه روشن آن ها را برسی کنید، سپس هر مرد و زن راه نیک و بد را برای خویشتن برگزینید./گات ها هات 30 بند 2

 

از همین روی انسان خردمند و صاحب اختیار، پاسخگوی تمام اندیشه ها، گفتارها و کردار های خویش و بر پایه ی قانون اَشه بازتاب همه ی اندیشه ها، گفتار ها و کردار هایش به خود او باز می گردد. همین بازگشت و  بازتاب است که فلسفه وجودی بهشت و دوزخ را می آفریند، یعنی واکنش اندیشه، گفتار و کردار انسان، او را به سوی بهترین یا بد ترین جایگاه رهنمود خواهد شد. اگر انسان مانند دیگر موجودات، توانایی اندیشیدن و گزینش نداشت، مفهوم بهشت و دوزخ نیز برای او وجود نداشت، چنانکه برای حیوانات هم مفهومی ندارد. بر پایه گاهان، خوشبختی و بدبختی مردم به دست خود آنها است یا به بیان دیگر بهشت و دوزخ را انسان خود برای خویش می آفریند.

 

بهشت و دوزخ در گات ها

اشوزرتشت در گات ها از وجود دو جهان گیتی و مینو و همچنین پاداشی که در هر دو جهان نصیب دینداران خواهد شد و آنان را به سوی خوشبختی و آرامش پیش خواهد برد، سخن گفته است.


در دیدگاه اشوزرتشت، دو نکته ارزشمند درباره بهشت و دوزخ وجود دارد:

نخست این که سفارش اشوزرتشت به پیروانش این است که نیکی  را تنها  برای نیکی و خشنودی اهورامزدا بخواهند، نه برای به دست آوردن بهشت  یا ترس از دوزخ؛ او می خواهد مردمان بر پایه ی اَشه زنگی کنند و برای پیشرفت و نو کردن خردمندانه جهان و خوشبخت کردن دیگران تمام توان خود را به کار گیرند.

دوم این که اشوزرتشت بهشت و دوزخ را تنها ویژه ی زندگی پس از مرگ نمی داند. به بیان دیگر پرهیزگاران در این جهان نیز می توانند از پاداش برخاسته از اَشه بهرمند شوند و به خوشبختی دست یابند و دروغکاران باز خورد اندیشه، گفتار و کردار نادرست خود را در همین جهان خواهند دید.

 

آری! همگی ما بهشت و دوزخ گاهانی (گات هایی) را بارها در زندگی تجربه کرده ایم؛ هنگامی که با انجام کاری نیک حتی اگر پاسخی شایسته از سوی دیگران دریافت نکرده ایم، به واسطه آرامش دل و آسایش وجدان، احساس شادمانی داشته ایم؛ و یا در صورت سر زدن رفتاری ناپسند، جدا از پاسخ آن از سوی مردم، به دلیل ناراحتی وجدان، در رنج و افسوس به سر به سر برده ایم.

در گاهات( گات ها) توصیفات گوناگونی برای بهشت به کار برده شده است که در این میان سه واژه ی وَهیشتهَ ، وَهیشتهَ مَنهَ و گرودِمان برخسته ترین است.

وَهیشتَه صورت اوستایی واژه فارسی بهشت است و به معنی بهترین (جای) است

وَهیشتَه مَنَه به معنی بهترین اندیشه

گرودِمان به معنی خانه ستایش یا سرود است

 

بهترین(جای)، (سرایِ) بهترین اندیشه و سرایِ ستایش و سرود زیباترین نام هایی است که برای جایگاه و منزل روان پرهیزگاران می توان در نظر گرفت.

برای دوزخ در گاهان چهار واژه به کار رفته است: اَچیشتَه ، اَچیشتَه مَنَه ، اَچیشتَه اَنگهِو و در وجودمان. اَچیشتَه به معنی بدترین (جای)

اَچیشتَه مَنَه به معنی بدترین اندیشه

اَچیشتَه اَنگهو به معنی یدترین زندگی و در وجودمان به معنی خانه دروغ است. دوزخ گاهانی، جایگاه بدترین اندیشه وبدترین زندگی، جایگاه پشیمانی و اندوه دانستنه شده است، پشیمانی به خاطر از دست دادن یک زندگی خوب و دور شدن از بخشایش اهورامزدا.

 

کسانی که کلام مقدس مزدا را به کار نبندند و چنان که من آموخته ام پیروی نکنند، پایان زندگی آن ها پشیمانی و افسوس خواهد بود/گات ها هات 45 بند 3

 

بهشت و دوزخ در اوستا و نوشته های پهلوی

بهشت و دوزخ یا بهترین و بدترین هستی را میتوان یکی از پرکشش ترین موضوعاتی دانست که اندیشه ی بشر را از روز نخست و با هر دین و آیینی به خود مشغول داشته است؛ در حقیقت انسان از هنگام شناخت پیرامون خود و تلاش در راه بهتر زیستن، به مرگ و زندگی پس از آن نیز اندیشیده است؛ زیرا به سبب وابستگی و دلبستگی به زندگی، نمی توانست نابودی و دست کشیدن از خوشی ها را بپذیرد. بنابر این خیلی پیش از پیدایش دین های یکتاپرستی و آمدن پیامبران مردم به حیات پس از مرگ باور داشتند.

 

گواه این گفته را می توان گور مردگانی دانست که در کف خانه به همراه غذا و وسایل زندگی به خاک سپرده شده بودند؛ این شواهد به مدد کاوش های باستان شناسان از خانه های نخستین به دست آمده است، که همانا از چگونگی پندار آن ها پیرامون از بین نرفتن انسان و تصوری که از زندگی پس از مرگ داشتند، خبر می دهد.

 

با  پیدایش دین ها و باور به وجود دادار بی همتا، جهان بینی مردمان درباره گیتی و مینو، پیشرفت فراوانی کرد. در تمام دین ها، پیام آوران همواره مردمان را به راستی و نیکوکاری فرا می خوانند و از دروغ و گناه درو می دارند و می آموزند که در حقیقت، این خود انسان است که با نیک کرداری و رفتار درست، آینده خود را به بهترین جایگاه یا بهشت و با بدی و گناه به بدترین جایگاه یا دوزخ تبدیل می کند. در این میان، سخن اهورایی پیامبر اَشَوَت ایران زمین، همچون گوهری می رخشد.

 

در گاهان (گات ها) بهشت شادی و آرامش است که از وجدان آسوده به دست می آید. بهشت ِ گات ها را می توان رستگاری، وارستگی و زندگی با منش نیک دانست، که از گام نهادن در راه اَشه، درک شهریاری و توانایی خداوند، درست اندیشی، مهر و ایمان حاصل می شود و سرانجام به رسایی و جاودانگی منجر خواهد شد. همچنین دوزخ در گات ها افسوس و اندوهی است که به واسطه عذاب وجدان و به دلیل انجام کارهای نادرست گذشته و پیروی نکردن از راستی و درستی برای روان پیش خواهد آمد. در دیگر بخش های اوستا که نسبت به گاهان (گات ها) جدیدتر هستند و در نوشته های پهلوی، درباره ی بهشت و دوزخ مطالب بسیاری می توان یافت.

 

در این نوشته ها افزون بر اندیشه های اشوزرتشت، مجموعه ای از باورها و آیین های پیش از اشوزرتشت نیز وجود دارد که از صافی آموزه های این پیامبر بزرگ گذشته و رنگی زرتشتی به خود گرفته است. از سوی دیگر، باید توجه داشت که در قسمت های جدید اوستا و نوشته های پهلوی، زبان نمادین نیز به کار گرفته شده است، یعنی مفاهیم انتزاعی به سبب آن که برای همه مردم قابل فهم و دلپذیر باشد، به یاری صور خیال شرح داده شده اند. اگر چه این تصویرها دستاورد اندیشه چند هزار ساله دین مردان اقوام آریایی است ولی همانگونه که اشاره شد در بیشتر جاها آن ها را با تعالیم آسمانی اشوزرتشت هم ساز و هماهنگ کرده اند.

 

در این نوشته ها مانند گاهان تاکید شده است که نتیجه اندشیه، گفتار، کردار نیک یا بد انسان، به او باز خواهد گشت؛ کسی که نیکی می کند، پاسخ نیک و شایسته دریافت خواهد کرد و آن که بدی را پیشه ی  خود می سازند، جز بدی توشه ای نصبیش نخواهد شد و بهشت تنها به واسطه ی کارهای نیک بهدین به دست می آید و به دلیل مقام و جایگاه اجتماعی یا ثروت و قدرت در اختیار کسی قرار نمی گیرد.

 

کسی که آن کند که خواست اورمزد است، آن گاه مزد و پاداش از آن اوست، کسی که آن کند که خواست اورمزد نیست از آنِ او پادافره پل (کیفر) است و از اینجا نمود شود که ثوابکاران را مزد و گناهکاران را پادافره است و اصل بهشت و دوزخ از آن است/گزیده های زادسپرم – راشد محصل 1385، ص 35

 

برای توصیف بهشت و دوزخ در نوشته های متاخر، از دو رمز نور و روشنایی و بلندی بهره بسیار برده شده است؛ بهشت را در بلندای آسمان ها و سرشار از نور و روشنایی نشان داده اند، در حالی که دوزخ در ژرفای زمین و پر از تاریکی است. انسان ها در پارسایی با یکدیگر تفاوت دارند؛ بناراین هر کدام به اندازه ی اندیشه، گفتار، کردار نیک خود از روشنی و بخشش اهورامزدا برخوردار می شوند. این معنای مهم با طبقات بهشت نماد پردازی شده است و هرکس به میزان کرفه یا کار نیکش در یکی از این طبقات جای خواهد گرفت و از آسایش، آرامش، خوشی و نور بهره مند خواهد شد.

آسانی، رامش و شادی روان در بهشت و گرودمان به میزان چگونگی و مقدار کرفه او وابسته است /دادستان دینی، پرسش سی ام

 

بیشتر نوشته های پهلوی بهشت را دارای چهار طبقه دانسته اند و از اندیشه ی نیک، گفتار نیک، کردار نیک و گروهان به عنوان طبقان بهشت نام برده اند. میزان روشنایی و نور هر یک از این طبقات به طور نمادین با ستاره، ماه، خورشید و روشنایی بی پایان وصف شده است که میزان روشنی و نور با هم تفاوت دارند. دوزخ در برابر بهشت، جایی تاریک و در پایین ترین مکان زمین است و مانند بهشت، چهار پایه دارد. اندیشه ی بد، گفتار بد، کردار بد و دوزخ تاریک، طبقات دوزخ هستند و هر انسان گناهکار به میزان بدی و گناهی که در زندگی انجام داده است از تاریکی و سختی در جهان مینو برخوردار خواهد شد.