آفریجگان: انارام روز از بهمن ماه برابر با ۳۰ بهمن
همچنین هنگام جشن مهرگان (میرما) در تقویم دیلمی و در گیلان اینگونه مراسم برپا می شود.
همچنین هنگام جشن مهرگان (میرما) در تقویم دیلمی و در گیلان اینگونه مراسم برپا می شود.
ارمنیان ایران این جشن را در نیمه ی زمستان و در شب ۱۳ فوریه به نام «تیرن انداراج» یا «دیار نداراج» با تشریفات خاص برپا می کردند و بعدها در ارمنستان «ترانتاز» و «درندز» خوانده شد ولی مراسم کنونی این جشن هنوز شباهت های بسیار به مراسم جشن سده دارد. در ارمنستان باستان برای آتش، صفات زنانه و برای آب، فروزه های مردانه ای می پنداشتند. در افسانه های بسیار کهن ارمنی چنین آمده است که خدایان «آرامازد» (همان اهورامزدا) و «آستقیک» بر قله کوه پاقات نشیمن داشتند و کمی پایین تر از نوک کوه، جایگاه آتشی جاویدان و در پای کوه منزل چشمه ای بزرگ بوده است. پس آتش و آب خواهر و برادر بودند. بنابراین نه تنها آب و آتش بلکه خاکستر نیز مقدس شمرده می شد.
این جشن رفته رفته صورت دینی به خود گرفت و در فرهنگ مسیحی ارمنیان، وارد شد و با برخی پیرایهها در زمره ی جشنهای کلیسای ملی ارمنی درآمد. اکنون ارمنیان هرساله این جشن را در غروب روز ۱۳ فوریه برابر با ۲۴ بهمن ماه به یادبود ورود مریم مقدس همراه با مسیحِ چهل روزه، به بیت المقدس و استقبال از آنها با افروختن آتش و آذین بندی گذرگاه با مشعل و چراغ، در کلیساها جشن می گیرند.
در این جشن، کـُپه های بوته را که در حیاط کلیسا می چینند و با شمع افروخته ای که مقام روحانی ارمنیان از مهراب کلیسا می آورد، آتش می زنند. هر کس پس از جشن درندز و در هنگام بیرون رفتن از کلیسا، شمع یا فانوس یا اخگردانی (مشعلی) را با آتش فروزان در حیاط کلیسا روشن کرده و به خانه می برد.
جشن میانه ی زمستان و گاهنباری فراموش شده که دلیل فراموشی آن دانسته نیست. با این وجود برخی دیگر از جشن های میانه ی زمستان، بازمانده ای از این گاهنبار هستند.
همچنین آغاز سال نو در تقویم های شمال غربی ِهندوکش در افغانستان امروزی، آغاز سال نو در تقویم های محلی لرستان، بختیاری و کردستان بنام «وَهار کردی» و همچنین هنگام جشن مهرگان «میر ما» یا «مهرماه» در تقویم طبری.
روز درختکاری یا جشن سال نو درختان در آیین یهودیان ایران، این جشن با کشاورزی در ارتباط است، پس از نخستین باران زمستانی در روز ۱۵ شباط برگزار می گردد.
این جشن در روز ۱۶ بهمن ماه خورشیدی برابر با روز "باد" از بهمن ماه گاهشمار زرتشتی است
جشنی به نام «بادروزی» یا «کژین» یا «بادبره» یا «باذ وره» در گرامیداشت باد، در اوستایی «واتـَه»، و در پارسی جدید "باد" خوانده می شود و ایزد نگاهبان آن با همین نام که از بزرگ ترین ایزدان ایرانی در باورهای «زَروانی» یا «زُروانی» بشمار می رفته است.
کوشیار گیلانی در «زیج جامع» از آن به نام «باذ وره» یاد کرده است.
این جشن نیز با بازار همگانی همراه بوده است و در آن روز ریسمان هایی از نخ هفت رنگ را به آغوش باد می سپرده اند.
افسانه ای نیز درباره ی این جشن وجود دارد :
گویند هفت سال در ایران باد نیامد، در این روز شبانی نزد كسری آمده و گفت : «دوش آن مقدار باد آمده که موی بر پشت گوسفندان بجنبید»، پس در آن روز نشاط کردند و شادی نمودند.
ابوریحان بیرونی در مورد این جشن می گوید: "در قم و حوالی آن بادروز با مراسم بسیار مفصلی كه با شادی و پایكوبی همراه است، برگزار می شود و بازاری تدارک می بینند كه در آن وسایل شادی و گونه ای كارناوال برپا می گردد. اما در اصفهان این روز را "كژین" می نامند و جشنی تدارک دیده می شود، به مدت یک هفته چون جشن های بزرگ به طول می انجامد."
در تقویم خورشیدی برابر با دوازدهم آبان ماه می باشد، از دیرباز در برخی نقاط ایران خصوصاً مازندران در آبان ماه مراسمی برگزار می شد که همچون سایر مراسم سنتی و اساطیری بار معنایی خاصی دارد و هنوز در مازندران زنده نگهداشته شده
پیش ترها بسیاری از مراسم آیینی و اسطوره ای و حتی عقاید و باورها به صرف خرافی تلقی شدن، پیش پا افتاده و بی خردانه پنداشته می شد و در نتیجه طرد می گشت؛ امّا اخیراً مردم شناسان و اسطوره پژوهان از منظری دیگر به این مباحث می نگرند و از آنها در فهم وقایع دور تاریخی و نحوه ی برداشت پیشینیان کمک می گیرند. از جمله آن مراسم «تیرماه سیزه شو» است که هنوز در بخش هایی از دیار البرز از جمله استان مازندران، گیلان، گلستان، سمنان و تهران برگزار می شود.
شعر خوانی شاعران بومی، تشلاک سما (رقص محلی مازندرانی)، موسیقی های اصیل، غدیر خوانی و نوروز خوانی از جمله برنامه های این جشن سنتی بود که به مناسبت روز ملی مازندران در مجتمع فرهنگی هنری ولی عصر این شهرستان برگزار شد.
مهمترین بخش جشن تیرماه سیزده شو در مازندران آماده کردن 13 نوع خوراکی و خوردن آن در طول شب به همراه جشن است. در این شب انواع شیرینی ها، تنقلات و میوه ها همانند بشتزیک (تهیه شده از شیرۀ خرمالوی وحشی، مغز گردو، کنجد و شکر، پیسه گنده، تهیه شده از مغز پودر شدۀ گردو، برنج، آرد برنج، شکر یا عسل و ...) همچنین میوه ها و تنقلاتی مانند انار، پرتقال، خربزه، هندوانه، ازگیل (کنس)، گندم برشته، کشمش، گردو، تخمه، شاهدانه، سنجد ،حلوا و نخودچی تهیه و خورده می شود. در آمل به اینها «خارچی» به معنی چیز خوب گفته می شود و در سنگسر از سیزده مادّۀ غذایی مثل گوشت، آب، سبزی، برنج، عدس، نخود و نمک غذایی درست می کنند که به آن "سیزده چی" می گویند.
جشن سیزه شو، که شبی از ماه آبان در مازندران برگزار می شود به روایتی تعیین مرز ایران و توران به وسیله کمان به دست آرش کمانگیر و به روایتی دیگر کشتن ضحاک به دست کاوه بر می گردد.
جشن تیرماه سیزده شو قدمت بیش از 3 هزار ساله دارد و هر ساله این جشن در مازندران به ویژه در آمل گرامی داشته می شود.
در برخی مناطق دیگر این آیین به نام «لال شو» نیز معروف است، مردی به عنوان «لال» انتخاب می شود. در گذشته این شخص لباس کهنه و مندرسی می پوشید و یقه های کت را بالا آورده و کلاهش را بر سر می گذاشت و با کاه هایی که به صورت طناب درست می کردند، دور کمر، پاها و سرش را می بستند. ضمناً تارهای کاهی را که به سر بسته می شد، به طوری آویزان بود که صورت او را تقریباً می پوشاند. چنانچه لال سید بود، شال سبزی به کمر خود می بست.
شخصی که نقش لال را بازی می نمود، در غروب تیر ماه طبری در رودخانه روستا که به آن «درکا» می گویند، خود را با آب سرد می شست، به طوری که از سرما قدرت صحبت کردن نداشت و به اصطلاح لال می شد. این شخص را فرد دیگر به نام «لال مار» (مادر لال) که یک پسر نوجوان یا جوان است همراهی می کرد. در برخی مناطق شخص سومی نیز آنها را همراهی می کرد که وظیفه اش حمل ترکه های درخت توت بود. این شخص به «شیش دار» معروف است. «شیش» به معنی ترکه است و ترکه درخت توت را «توت شیشک» می گویند.
مراسم «تیرماه سیزه شو» به همین شکل با رفتن گروه لال به خانه های دیگر و اضافه شدن بچه های هر خانه به دنبال این گروه و هم آواز شدن آنها با گروه لال ادامه داشت تا آخرین خانۀ آن روستا.
در غروب لال شو (تیرماه سیزه شو) افرادی که درختی از درختان آنها محصول نداده بود و یا محصول آن خوب نبود، با یک «تبر» و به همراه فرد دیگری به زیر آن درخت می رفتند و صاحب درخت با پشت تبر ضربه ای بر درخت می زد و به ظاهر قصد قطع کردن درخت را می نمود. فرد همراه ضامن درخت می شد و می گفت: «من ضمانت او را می نمایم که سال آینده محصول خوبی دهد» و معتقد بودند که این عمل موجب پر بار شدن درخت در سال آینده خواهد گردید.
در بعضی نقاط خانواده ها در این شب در خانه هایشان جمع می شوند و فال حافظ می گیرند. همچنین به وسیلۀ گردو بخت و اقبال خود را آزمایش می کردند. به این صورت که فردی از افراد خانواده که احتمالاً بزرگ خانواده بود، تعدادی گردو را در دستش می چرخاند و سپس گردوها را روی زمین می ریخت و بعد از آن یکی از افراد، گردویی را بر می داشت و سپس گردوی او را می شکستند، کیفیت مغز گردو خوش اقبالی یا بداقبالی فرد را در سال آینده نشان می داد.
از جمله آيين هاي متداول در جشن تيرماه سيزه شوصرف غذاها و شيريني هاي محلي مانند:ا
كماج (نوعی نان ، که با آرد برنج، تخم مرغ،شکر و روغن پزند)، بادونه (برنج نیم پخته که در روغن سرخ شود)، حلوا و بشت زيك (سوهان کنجد، نوعی از تنقلات بومی که با روغن، شکر یا شکر سرخ و کنجد تهیه نمایند)، ميوه هايي نظير انار، سيب، پرتقال، نارنگي، ليمو، انگور و ... مي باشد
همچنين است در اين شب خواندن سرود، اميري و اشعار محلي توسط افراد خانواده به دور هم تا پاسي از شب شكستن گردو يكي ديگر از آداب شب تيرماه سيزه شو است. و از مناسبت هاي برپايي جشن تيرماه سيزه شو به جاي آوردن صله رحم، ذكر خيري از گذشتگان و ... مي باشد
امسال اين شب (تيرماه سيزه شو) با غروب هفتم آبان ماه خورشيدي مصادف شده بود.
شوربختانه به دليل اينكه اين تقويم به طور كامل و دقيق و حساب شده مدون نشده است دخل و تصرفي در آن به وجود آمده و الآن بيشتر مردم اين شب را با سيزده آبان ماه خورشيدي مصادف مي دانند حال آنكه اين شب در چهار سال متوالي در يك شب واقع مي باشد و در سال پنجم به يك شب جلوتر منتقل مي شود و چون امسال كبيسه است اين شب در چهار سال آينده يعني سال هاي ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۵ در غروب هشتم آبان ماه واقع مي شود و در چند سال آينده اين شب در ماه هاي ديگري از سال غير از آبان قرار مي گيرد همانند همان قانوني كه ما بين تقويم خورشيدي و قمري برقرار است.
منبع
گلیادشت - پایگاه مجلات تخصصی نور
با توجه به اینکه این مراسم در گوشهای از ایران (شهرستان لاهیجان) برگزار می شود و چون در نقاط دیگر تقریبا ناشناخته است اطلاع از آن خالی از لطف نیست. در لاهیجان از اول ماه محرم بطور مداوم تا هفتم امام که حدودا شانزده شب است مراسم عزاداری دایر است. موضوع جالب اینست که مراسم در هرمحلهای که جداگانه برگزار می شود عموما شب هنگام است یعنی از ساعت ۹ یا ۱۰ شب هئیت عزاداری محله حرکت می کند و در مسیر خود که بشکل دایره وار در اطراف شهر است به محلات دیگر می رود. هر محلهای بنا به وسعت و نام خود سعی می کند امکانات بیشتری بکار گیرد تا بیشتر بچشم آید. این رقابت و چشم هم چشمی صدها سال است که باعث حرف وحدیثهای زیادی در سطح شهر شده است. هر محله دو یا سه دسته زنجیر زن با علم وکتل و سینه زن به حرکت در می آید. و این مراسم تا نزدیکیهای صبح ادامه دارد. این یک نمای کلی از عزاداری در شهر لاهیجان بود.
اما یک رسم دیگری در این شهر رایج است که بیشتر توضیح بالا بخاطر گزارشی از این مراسم بود. در شب تاسوعا به محض تاریک شدن هوا مردم شهر چه آن هایی که نذری دارند و چه آن هایی که به تماشا از خانه خارج می شوند و تا شروع حرکت هئیت عزاداری در کوچههای تنگ و باریک بافت قدیمی شهر برای ادای نذر خود بعضیها هم با پای برهنه در رفت و آمدند. داستان از این قرار است هر نذر کنندهای از روز پیش تعداد چهل عدد خرما و چهل عدد شمع مخصوص اینکار ( شمع رشته ای) را تهیه می کند و در سطح شهر براه می افتد و هر جایی که که آتشی افروخته شده است یک شمع بداخل اتش افکنده و یک عدد خرمای خود را در ظرف صاحبخانه گذاشته و در عوض مقدار کمی برنج را که صاحبخانه در کنار مجمر اتش گذاشته بر می دارد و در خوراکی هایی که می پزد این برنج را بکار می گیرد چون معتقد است این برنج که حاصل یک شب پیاده رفتن به چهل منبر و عزاداری مربوط به انست شفابخش بوده و نذر او را برآورده می کند. از ساعت اولیه غروب تا پایان این مراسم بیشتر فضای شهر در کوچهها را دود حاصل از سوختن شمع فرا گرفته است.
==============
یک رسم دیگر هم مربوط به همین موضوع مرتبط است که نام آن در زبان محلی (هفت کله که) است. کله بدون تشدید (ل) یعنی اجاق. (که) هم به معنی کوچک است. پس می شود اجاق کوچک. حال چرا هفت کله که. از قدیم شهر لاهیجان به هفت محله قدیمی تقسیم می شد . و آن هایی که نذری داشتند (نذر هفت کله که) همین شمع و خرما را به تعداد هفت عدد تهیه می کردند و آنها را در آتشی که در جلوی مقبره امام زادهای که در هر محله هست می انداختند.
===============
فلسفه این کار است. گفته اند که چون اهل حرم امام حسین را به اسارت بردند و آنها را به سوی شام حرکت دادند از کربلا تا شام چهل آبادی یا چهل منزل را طی کردند و این چهل منبر در واقع نمادی از آن آبادیها و منزلگاهها است. زمان و تاری پیدایش این رسم مشخص نیست و بیمناسبت نیست که این رسم را نیز مانند مراسم دیگر به دوره صفویه مرتبط بدانیم.
نخستین روز زمستان در نزد خرمدینانی که پیرو مزدک هستند نیز سخت گرامی و بزرگ دانسته میشود و از آن با نام «خرم روز» (خره روز) یاد میگردد و آیینهایی ویژه در آن روز برگزار میشود.
این مراسم و نیز سالشماری آغاز زمستان هنوز در میان برخی اقوام دیده میشود که نمونه آن تقویم محلی پامیر و بدخشان (در شمال افغانستان و جنوب تاجیکستان) است.
ورف چال در منطقه اسک شهرستان آمل
آیین سنتی ورف چال که بیش از ۶۰۰ سال قدمت دارد، بهار هر سال در منطقه اسک شهرستان آمل برگزار میشود. ورف چال برای تامین آب دام این منطقه برگزار میشود. با سرود خوانی خانم ها به زبان محلی پایان می گیرد.
مراسم ورف چال (چال برف) در دامنه کوه دماوند
در این روز امور روستا به زنان واگذار می شود و هیچ مردی حق ماندن را در روستا ندارند.
مردها از روستا خارج می شوند و اندکی آذوغه با خودشان می برند چون تا شب حق بازگشت به روستا را ندارند ... اصطلاحا زن ها حاکم روستا می شوند و خیلی بازی های محلی و خوراکی های محلی و اموری از این دست انجام می دهند بدون حضور حتی یک مرد که ایجاد مزاحمت کند - البته مردها خارج از شهر خوش گذرونی نمی کنند، از قله کوه برف میارند و تویِ چاه اون منطقه .... برای تابستان و فصل بی آبی ذخیره می کنند .... کار پر مشقتی هست اما مردها با لذت تمام این کار را انجام می دهند
به نظر میاد این رسم چهلم بهار اجرا می شده ممکن است برای این باشد که در این زمان دیگر احتمال سقوط بهمن در آن منطقه نیست و مردها با خیال راحت می توانند سراغ برف ها بروند
===============================
ورف چال - مازندران
در این منطقه جشن ورف چال یا ورف چاه دارای سابقه و تاریخ است. در زمستان که برف می بارید برخی افراد که به این شغل اشتغال داشتند چاه های بزرگی در دل زمین احداث می کردند و برف ها را روی هم می کوبیدند و در آخر با گیاهی که در زبان محلی به آن کَرَف (بر وزن طرف) روی آن را می پوشاندند. و آن را تا تابستان نگهداری می کردند سپس در تابستان درب آن را باز می کردند و قطعه قطعه جدا می کردند و به مشتریان می فروختند. البته از ۴۰-۵۰ سال پیش کم کم کارخانه های یخ سازی متداول شدند از آن پس این برف چاه ها دیده نشد.
به عادت آن دوران در روزهای گرم تابستان مردم به مغازه یخ در هشت فروشی می روند که صاحب مغازه مقداری یخ را در کیسه ی سفید متقال می ریخت و با چوبی بر روی آن می کوبید و آن را بصورت دانه های ریز یخ در پیاله می ریخت و در آخر هم سکنجبین به ان اضافه می کرد
کوسه برنشین - "اورمزد" یا "هُرمزد" روز از آذرماه برابر با 1 آذر در گاهشمار خورشیدی
در روزگار ساسانیان آغاز بهار به دلیل در نظر نگرفتن کبیسه با اول آذرماه مصادف بود از این رو مراسم سنتی «بهار جشن» را در آغاز آذر ماه که همزمان با بهار بود انجام می دادند.
یکی از این مراسم که شهرتی بسیار داشت و همانند جشن های کارناوالی بوده است «کوسه بر نشین» نام دارد.
بیرونی شرح این رسم را چنین آورده که در نخستین روز از آذرماه یا نخستین روز بهار مردی کوسه (بی ریش) با شمایلی عجیب و غریب را بر خری می نشاندند که به دستی کلاغ داشت و به دستی بادبزن و خود را مرتب باد می زد. او برای جلوگیری از نفوذ سرما با روغن های گرم کننده ی ویژه ای خود را چرب کرده و خوراک و آشامیدنی های گرم کننده می خورد؛ مردم به این کوسه ی ژندهپوش که اشعاری در وصف بدرود با زمستان و سرما می خواند می خندیدند و آب و برفابه به سوی او پرتاب می کردند.
شمار فراوانی از مردم کوچه و بازار و نیز برخی ماموران حکومتی به دنبال او بودند و او مجاز بود که از هر خانه و دکانی یک درم سیم یا یک دینار بگیرد. اگر کسی از پرداختن این وجه سرباز می زد مرد کوسه می توانست از ظرف مرکب سیاه یا گل سرخ رنگی که همراه داشت او یا خانه او را نشان کند و گاه به لودگی فرمان تاراج او را می داد. بخشی از این پول که از آغاز مراسم تا میانه ی روز به دست می آمد سهم حاکم و درآمد میانه ی روز تا پایان مراسم به هنگام غروب سهم کوسه و همراهان او بود.
مردم از ترس حکومت و مسخرگی و لودگی کوسه و نیز از بیم آلوده شدن لباس و جامه معمولا این پول را پرداخت می کردند. پس از غروب آفتاب، کوسه باید می گریخت و پنهان می شد، وگرنه مردم مجاز به ضرب و شتم او بودند و کسی نیز مانع آن ها نمی شد.
در برهان قاطع نیز می خوانیم:ا
ا«جشنی است که پارسیان در غره ی آذرماه می کرده اند و وجه تسمیه اش آن است که در این روز مرد کوسه ی یک چشم بدقیافه ی مضحکی را بر الاغی سوار کرده و داروی گرم بر بدن او طلا می کردند و آن مرد مضحک مروحه و بادزنی در دست داشت و پیوسته خود را باد می کرد و از گرما شکایت می نمود و مردمان برف و یخ بر او می زدند و چندی از غلامان پادشاه نیز با اوهمراه بودند و از هر دکانی یک درم سیم می گرفتند و اگر کسی در چیزی دادن اهمال و تعلل می کرد گل سیاه و مرکب [ که ] همراه او بود بر جامه و لباس آن کس می پاشید و از صباح تا نماز پیشین هرچه جمع می شد تعلق به سرکار پادشاه داشت و از پیشین تا نماز دیگر به کوسه و جمعی که با او همراه بودند و اگر کوسه بعد از نماز دیگر به نظر بازاریان درمی آمد او را آنقدر که توانستند می زدند و آن روز را به عربی «رکوب کوسبج» خوانند ... گویند در این روز جمشید از دریا مروارید برآورد و در این روز خدایتعالی حکم سعادت و شقاوت فرمود هر که در این روز پیش از آنکه حرف زند بهی بخورد و ترنج ببوید تمام سال او را سعادت باشد.»ا
در عجایب مخلوقات طوسی نیز آمده است که :ا
ا«...در این روز لٶلٶ از دریا برآرند و گویند که در این روز باری تعالی حکم به سعادت و شقاوت هر کسی معلوم کرده است. هر که در این روز پیش از آن که سخن گوید «سفرجل » (به)تناول کند و ترنج ببوید در تمامی سال مسعود باشد.»ا
شمس الدین صوفی دمشقی نیز به این مراسم اشاره دارد، با این تفاوت که در توصیف او کوسه بر گاوی می نشیند و زمان مراسم نیز هفت روز است. این جشن به جشن های بابلی «ساکئا» و «زگموگ» شباهت فراوانی دارد..
در جشن «ساکئا» شاه مقام خود را به یک محکوم به مرگ تفویض می کرد مرد محکوم به جامه ی شاهانه درمی آمد بر تخت می نشست و فرمان می داد و پادشاه چون دیگر رعایا در بین مردم می ماند. پس از یک روز فرمانروایی (که معمولا با فرامین طنز همراه بود) او را اعدام می کردند و شاه دوباره برتخت می نشست.
در کتاب «گوژپشت نتردام» هم ویکتورهوگو به کارناوالی در روز خاصی به نام «جشن احمق ها» اشاره می کند که به این مراسم شباهت فراوان دارد.
در روزگار ما، با توجه به اینکه بهار در جای خود در اعتدال ربیعی، مراسمی در برخی مناطق ایران انجام می شود که شباهت هایی به کوسه برنشین دارد همچون مراسم «حاجی فیروز» ،«پیر بانو»،«عروس گولی» اما آنچه پیداست این است که امروزه در این مراسم تنها عنصر نمایشی باقی مانده و جنبه های آیینی خود را کاملا از دست داده است، حال آنکه در مراسم «کوسه گردی» و «کوسه گلین» که هنوز در برخی مناطق قم و استان مرکزی توسط شبانان برگزار می شود، نشانه هایی از اعتقادات و باورهای اساطیری برای طلب باران دیده می شود.
نوشته از سوشیانت
همچنين چيزي در آداب و رسوم بختياري ها بوده، بدين صورت كه در اين فصل كه باران نمي باريد. تمام از جوانان روستا شبانه جمع ميشدند و يك نفر را به عنوان كوسه با شكل و شمايلي عجيب كلاه و شاخ و نمدي بر دوش پيشاپيش جماعت مي رفتند و با هم صدا مي زدند (هال هال هلونك) و تك تك در خانه ها را مي زدند و ازصاحب خانه مقداري آرد مي گرفتند و صاحب خانه پس از آن با پاشيدن آب به كوسه و جمعيت همه را خيس مي كرد
اين مراسم تا آخرين منزل روستا ادامه داشت و پس از آن آرد جمع شده را كوسه خمير مي كرد و در بيرون روستا آتش بزرگي با چوب و هيزم برافروخته ميشد و خمير را بصورت يك نان گرده بزرگ در مي آوردند و داخل آن يك قطعه سنگ كوچك (ريگ) كه معلوم نبود كجاي گرده باشد مي گذاشتند و گرده را درون آتش مي پختند.
سپس گرده برشته شده را بين تمام جمع تقسيم مي كردند. ريگ داخل گرده سهم هر كس افتاده بود بايد سريع پس از خوردن سهمش به كوسه تحويل مي داد و كوسه دستور مي داد آن فرد نگونبخت را نيشگون بارون مي كردند. اين باور وجود داشت كه حتما بايد كسي كه ريگ را ببيند بگويد وگرنه خداوند باران نمي بارد آن شخص با اينكه مي دانست بدنش بانيشگون سياه و كبود مي شود ولي با صداقت تمام مي گفت و عجيب تر آنكه روز بعد باران مي آمد.
https://www.facebook.com/ZoroastrianCalendar
برگرفته از هوشنگ ب
هنر تئاتر و نمایش شاخه ها و انواع متعددی دارند كه یكی از انواع جالب تئاتر ،تئاتر خیابانیه!
در این تاپیك قراره از تئاتر خیابانی و سابقه ی اون در ایران و مشكلات و معضلاتش یگیم...
خیلی هنر جالبیه !
فرض كنید ...یه عده ای بازیگر توانا میان تو جای مشخصی از خیابون و نمایش اجرا می كنن بعد مردم دورشون جمع می شن و غرق تماشای نمایش می شن!!
و صد البته خیلی كار سختیه چون امكاناتش به اندازه ی تئاتر معمولی نیست(صحنه و دكور و شلوغی و اینا!)
مردم ایران از دیر باز با نمایش های آیینی در فضاهای باز آشنایی دارند . از زمانی که " کوسه برنشین ها " بوده اند تا زمانی که تبدیل به " میر نورزی " شده اند از مراسم مغ کشی تا سوگ سیاوش و ... تا در دوران سلسله صفویه که اوج این گونه نمایشها که ماندگار ترین شان همان تعزیه می باشد.
مردم آشنا با خرده نمایشهای میدانی ایرانی مانند نقالی ، پرده خوانی ، مارگیری ، معرکه گیری، پهلوان بازی و ... زمینه پذیرش تئاتر خیابان را داشته و آنچه که از شواهد و قرائن به دست آمده نشان می دهد که در سرزمین ایران نیز نمایش های بیرونی اجرا می گردیده است شاید در آن دوران توجهی خاص به اینکه تئاتری خیابانی اجرا می شود نبوده اما آنچه که حائز اهمیت می باشد حضور این گونه نمایشی است که جزئی از تاریخ نمایشی ایران را بر ما می نماید.
شاردن یکی از سیاحان به نام در سیا حتنامه خود می گوید:
« میدان تبریز بزرگترین میدان های عالم است که من دیده ام ، همه روزه شامگاهان این میدان انباشته ازعامه مردم است که برای تفریح و تماشای نمایش هایی که آنجا نشان داده می شود جمع می آیند . تفریحات میدان عبارت است از : نمایش های شعبه بازان و بندبازان و مسخرگان و لودگان و خواندن اشعار و سرودن داستان ها » (بیضایی-1379-72)
نه تنها نمایش های لودگی و تقلید و نقالی بلکه نمایشها تراژیک و تعزیه نیز اجرا می شده است ، که نمونه های بسیاری در گوشه و کنار ایران امروزه به عنوان یک رسم و نمایشی نمادین تثبیت گردیده اند . یکی از معروفترین این نمایش ها که تا به امروز ادامه دارد قالی شوئی در اردهال می باشد . تاریخ این مراسم به قرن دوم هجری بر می گردد
«در اردهال می گویند که در قرن دوم هجری مردم فین کاشان سلطانعلی را به پیشوائی فرا خوانده بودند ، ولی او پیش از رسیدن به فین در حوالی اردهال به دست کفار از پای در آمد . گویند مردم فین که برای نجات او رفته بودند هنگامی رسیدند که جسدتکه تکه اش رایافتند پس آنرا در یک قالی پیچیده و به آب رودخانه شسته ، کفار را به عقب راندند و گور ضریحی ساختند ، جسد را به گورسپردند و قالی را به ضریح ، ناگهان سیصد چهارصد نفر مرد چماق بدست با حرکات و فریادهای ترس آور از راه می رسند ، اینها نشانه جهاد کنندگان هستند ، می آیند و قالی را که نشانه مرد شهید است به کنار رود اردهال می برند و با چماق هایشان به آن می کوبند و آن را می شویند و بعد به ضریح برش می گردانند. » (بیضایی -1379-56)
که هزاران نفر از دور و نزدیک برای دیدن این مراسم نمادین به اردهال می آیند و شاهد این نمایش هستند.
اجرای اینگونه از نمایش ها فقط جنبه آیینی و مناسک مناسبی داشته که هر از چند گاهی به اجرا در می آمدند ، اما اگر بخواهیم به زمانی که اجرای این نمایش ها با انگیزه ای خاص، حتی سیاسی و اجتماعی و ... برسیم ، باید برگردیم به سالهای حکومت دوران قاجار در ایران که افرادی فرهیخته دست به انجام اجرای نمایش در فضای باز زدند. « پس از افتتاح مجدد مجلس شورای ملی، بعد از محمد علی شاه، زمینه هایی فراهم گشت برای نشان دادن آنچه که اتفاق افتاده بود، نشان دادن واقعیات به مردم و رویا روی کردن آن ها به حقایق، و چیزی مثل نمایش می توانست این رسالت را بر عهده گیرد. برای انجام چنین اندیشه ای گروه های کوچکی گرد هم آمدند. گروهی از اینها نام خود را شرکت " فرهنگ " گذاشت - به ریاست فروغی، و به این نتیجه رسیدند که از پارک ها آغاز کنند، این جور جاها جای مردم است، برای آن ها جای وقت گذرانی است و هم سرگرمی و هواخوری ، جای آشناست که می شناسند و گام زنان می آیند پولی هم از آن ها نمی گیرند. " محل اجرای نمایش های این شرکت پارک اتابک، پارک ظل السلطان، پارک امین الدوله بود.
.... بر پا کنندگان این نمایش ها جوانان آگاه و درس خوانده آن روز تک و توک اروپا دیده و کارمندان وزارتخانه های تازه پا بودند و گروه هایی از حزب ها ی دمکرات ترق اعتدال نمایشهایی که در این پارک ها و در گاردن پارتی فرار محمد علی شاده داده شده ، می گویند موضوعش گوشه هایی از جنگ آذربایجان و زندگی محمد علی شاده بود و انتقاد هایی تند از زندگی و اندیشه او .
در آمد این نمایش ها را برای هزینه خرج زندگی خانوانده های شهیدان مشروطه و حریق نشر آمل می گذاشتند و هدف آنان بالا بردن سطح آگاهی مردم کوچه بازار بود.
بدین سان بود که نخستین تماشاخانه های عمومی در هوای آزاد پارک ها شکل گرفت ، کوشش ها همه جانبه بود و اعتقاد برای دادن آگاهی های سیاسی به مردم و تأکید بر شناساندن جنبه های انتقادی حكومت خلل نا پذیر . تمام اجرا ها محتوایی سیاسی ، شعاری داشت که سرگرمی دیگر جایی نداشت و اگر بود شکل اجرا بود که سرگرم می کند زیرا که به تأثیر اجتماعی آن تئاتر ایمان داشتند .
که سرانجام این تلاش ها به تشکیل تماشاخانه ای بنام تئاتر ملی 1329 ه . ش انجامید . نخستین تئاتر عمومی و مردمی ایران بود که ریاست آن با عبدالکریم محقق الدوله بود .» (گوران-1360-صص 101.104)ا
« با تأسیس سازمان و برپایی جشن هنر شیراز در سال 1346 ه . ش تئاتر فضای بیرونی در ایران توسط هنر مندان بین المللی و داخلی ، ساختار ها و دور نمایه هایی تازه در زمینه این نوع نمایش را تجربه کردیم . .... از ابتدای دهه 1350 ه . ش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فعالیت های دامنه گسترده در سراسر ایران کشور در زمینه تئاتر بیرونی آغاز کرد و با خریداری تریلی و وسائل و ابزار آن از سال 1352 ه . ش نمایش سیار در شهرستان ها را به راه انداخت . در سال 1356 ه . ش گروه های خیابانی در پارک ها ، خیابان ها و کارخانه ها به اجرا نوعی تئاتر اعتراضی اجتماعی پرداختند ... در مواردی نیز از قالب های نمایش سنتی برای طرح مسائل سیاسی و اجتماعی استفاده شد .» (میسون- 1380-مقدمه)ا
ا« پس از انقلاب اسلامی در سال های 58-1357 بعضی از هنرمندان تئاتر که تلاطم های اجتماعی و رویدادهای خیابانی ناشی از آن را مؤثر تر از نمایش های داخل سالن یافته اند ، بنابرنیاز اجتماعی روز ، به طور پراکنده و گاه به گاه نمایش هایی در مکان های پر رفت و آمد و محوطه های بیرونی مراکز مختلف اجرا کرده اند . از میانه سال 1376 تحت تأثیر جریان های سیاسی ، اجتماعی پیش آمده ، فعالیت مداوم و چشم گیری به طور خود جوش از طرف جوانان علاقه مند به هنر نمایش خیابانی آغاز شد تا فارغ از دغدغه های گیشه ، محدودیت های مالی ، نبود صحنه و سالن ، در کنار مردم کوچه و خیابان بتوانند به زبان نمایش ، مسائل مختلف روز را مطرح کنند . با این حرکت هنر مندان ، قوانین سنتی حاکم بر هنر نمایشی ، شکسته شد و راه و روش های تازه ای ایجاد شد که امکان رویارویی هنرمند و مخاطب را طبق شرایط موجود فراهم می آورد ، و این گفته را که : ؛ برای اجرای تئاتر هیچ مکانی نا ممکن نیست ؛ بار دیگر زنده کرد . » (زاهدی-1380-4)ا
در سال 1367 بود که گروهی از ایران در جشنواره ادمونتون کانادا با یک نمایش عروسکی حضور خود را در زمینه تئاتر بیرونی هویدا ساخت . اما گام جدی در سال 1376 همزمان با سیزدهمین دوره جشنواره تئاتر فجر بود که نخستین جشنواره نمایش های خیابانی برگزار شد و بدین صورت درسال های 74 و 75 بخش های جنبی جشنواره های نمایشی چون ، نمایش های بین المللی عروسکی ، نمایش های آیینی و سنتی و... ادامه داد تا اینکه جشنواره ای بنام جشنواره حضور را مختص خود کرد و تا به امروز که نمایش های خیابانی برای عموم مردم جایگاه خود را یافته است .
نوشته از: پری ناز
جشنی در گوش روز از دی ماه برگزار می شده است به نام «سیرسور» که در این روز ویژه، همراه با غذا سیر می خوردند یا آن را در میان گوشت نهاده و می پختند و بر این باور داشتند که خوردن این غذاها زیان های دیوها را دور می کند.
نیز روز غلبه ی دیوان بر جمشیدشاه و کشته شدن وی در روایت های ایرانی، که در شاهنامه ی فردوسی هم آمده است که پدیده ی گوشت خواری پس از جمشید رواج پیدا کرده.
در زین الاخبار نیز در این باره آمده است :ا
«... سنت بر آن بود که در این روز از خوردن چربی خودداری کنند ...»
در برهان قاطع نیز می خوانیم :ا
ا«... در این روز فارسیان عید کنند و جشن سازند و در این روز گوشت و سیر برادر پیاز خورند و گویند که خوردن آن ایمن بودن از مس جن است و جن گرفته را از آن دهند. نیک است در این روز فرزند به مکتب دادن پیشه و صنعت آموختن.»ا
https://www.facebook.com/ZoroastrianCalendar
جشنی همراه با ساخت تندیس ها و پیکره هایی به شکل انسان با گل یا خمیر که در پشت بام ها قرار می دادند و گاه آن ها را می سوزاندند.
در باور مردم این کار برای از بین بردن موجودات آزار رسان بوده است.
در برخی متون از این جشن به نام «تبیکان» یا «بتیکان» نام برده شده است که به احتمال شکل تغییر یافته ی «دیبگان» است.
همچنین در بامداد این روز سیب خورده و نرگس می بوییدند و با فرا رسیدن شامگاه سنبل بر آتش می نهادند و بر این باور داشتند که با این کار سراسر سال را آسوده و دور از فقر و خشکسالی خواهند بود.
جشنی به نام «درامزینان» یا «کاکتل» یا «کاکثل» در متون ایرانی که جشنی بسیار کهن و اسطوره ای و ناشناخته است که نام های گوناگون آن ارتباط با «درفش کاویان» و «گاو کتل» یا «گاو درفش» را نشان می دهد. در این روایت ها «فریدون» نیز جایگاه شاخصی دارد و می دانیم که در باورهای کهن، پیوندهای بسیاری میان فریدون و گاو وجود دارد.
(مانند پرورش فریدون توسط «گاو پُرمایه» یا «گاو بَرمایه» و گرزه ی «گاو سر» فریدون)
گونه های مختلف نام های کهن، نشانه ی دیرینگی ِاین آیین و فراموش شدن شکل اصلی نام آن است.
این روز احتمالا در پیوند با دیده شدن صورت فلکی «گاو» یا «ثور» نیز بوده است.
مراسم توی شب عاشورا که نخست آتش روشن می کنند، سپس آنهایی که نذر دارند توی آتش شمع می اندازند و توی یه ظرف دیگه خرما می گذارند و از یه ظرفی که صاحب خونه گذاشته یه مقدار برنج برمی دارند.
این مراسم احتمالا ربطی به عاشورا نداشته چون از امروز که روز "اورمزد روز" از ماه آذر "گاهشمار زرتشتی" هست گاه روشن کردن آتش هست .. احتمالا این به صورت سنتی باقی مونده و این مراسم رو ربط دادن به عاشورا ..مانند خیلی از مراسم محیلی جای جای ایران که ایرانی هست اما برای بعد اسلام پوشش اسلامی بهش داده شده است.
و می دانیم که تقویم قمری روزهایش چرخشی هست ..و این مراسم هر سال ده روز عقب می افتد و با عاشورا تنظیم شده..... پس فقط توی آذر برگزار نمیشه....و کلن مانند مراسم زرتشتی ها گرفته شده است!.. که حس خوبی دارد برپا کردن آتش
اصلش احتمالا بر اساس تقویم خورشیدی بوده منتها هر سنتی وقتی رنگ اسلام بهش می دادند قطعا تغییراتی بهش وارد شده که مانند همین ربط دادنش به عاشورا و تقویم قمری ... و منطقی هم هست که وقتی رنگ اسلامی گرفته بر طبق تقویم قمری از اون موقع به بعدش باید تثبیت بشه ..و مطمئنا این رسم ربطی به عاشورا ندارد
نوشته : رامین ک.