نخستین و بزرگترین کتابخانه و دانشگاه دنیای باستان در گندی شاپور

تاسیس بزرگترین کتابخانه دنیای باستان در گندی شاپور (خوزستان) یازدهم ژوئن سال 250 میلادی.

کتابخانه گندی شاپور که بزرگترین کتابخانه دنیا باستان بشمار آورده شده است آغاز بکار کرد.

دانشگاهی که در همین محل و به همین نام دایر شده بود نیز بزرگترین مرکز آموزش و پژوهش پزشکی- فلسفه - ادبیات دنیای قدیم خوانده شده است. در این دانشگاه استادان ایرانی - هندی - یونانی - و رومی تدریس می کردند.

دانشگاه جندی شاپور بود که عدد نویسی هندی (سانسکریت) را به دلیل آسان بودن بکارگیری -متداول کرد که بعدا ایرانیان آنرا در جهان اسلام رایج ساختند و به تدریج به اروپا منتقل و جای عدد نویسی لاتین را گرفت و چون اروپائیان انرا از اعراب مستقر در اسپانیا فرا گرفته بودند به نام (عربیک نومرال) بین المللی شده و همین است که امروز در سراسر جهان متداول است و از چپ به راست نوشته می شود. 

در غرب به مرور زمان شکل اعداد اندکی فرق کرده است. برزویه دانشمند پزشکی عهد ساسانیان از دانش آموختگان گندی شاپور بود و در همانجا تدریس می کرد. گفته اند که در آن دانشگاه در آن زمان حتی عمل پیوند اعضای بدن ( دست و پا و انگشتان) انجام می گرفته. 

باید بدانیم که ابتکار روش مدیریت علمی - پستخانه - نظم و نسق کشاورزی و انتقال بین المللی نهال و بذر اصلاح نژاد دام ها و حیوانات اهلی - برخی از روش های هنری و معماری - رده بندی در ارتش و سلسله مراتب نظامی - اقتصاد علمی و..... از ایرانیان بوده است.

شهر جندی شاپور در سال 642 میلادی در جریان حمله اعراب به ایران به دست ابو موسی اشعری افتاد. 

و شاید نخستین کتابخانه جهان مرکب از آجرک(تابلت) در سال 630 پیش از میلاد توسط آشور بانیپال در شهر نینوا تاسیس شده بود، باشد.

دریای پارس

1- بررسي واژه 
واژة دريا در اوستا به گونة زَرَينگه zarayangh آمده‌ است, و اين نام دربارة دريايي است كه در اوستا «وُاوروكَش» Vo-oorookash خوانده مي شود.

«وُاوروكَش» خود از دو بهر برآمده است:
بخش نخستين آن؛ «وُاورو», برابر با پر و بسيار است, و بخش پاياني آن «كَش», برابر با مرز و كناره است و بر روي هم واژة «وُاوروكَش»= پرمرز و بسيار كناره است.

اين واژه در نوشته‌هاي پهلوي, بگونة «فراخْوْكَرت» fraakhvkart درآمده است كه بخش نخستين آن, همان ”فراخ“ و بخش پاياني آن نيز ”كرت“ , يا ”كَش“ و ”كشه“ است و آن نيز بسيار كناره و فراخ مرز و كرت است و در زبان فارسي, اين واژه را «فراخكرد» مي‌خوانند!

گونة ديگر واژة «كش» در اوستا, «كَرْشْ» است كه بخش نخستينِ «كَرش وره=كشور» را مي‌سازد و برروي هم, كشور جايي استكه با «كشه = خط = خد» يا نشانه‌اي كه از زدنِ خيش بر روي زمين پيدا مي‌شود, از ديگر جاي ها جدا مي گردد. و پيشينيان, زمين خويش را از زمين همسايگان, با زدن خيش و نشانة آن, جدا مي‌كردند.

اما «زَرَينگه» اوستايي, در زبان پهلوي, بگونة «زِره» درآمده است, در زبان فارسي , با دگرگون شدن «ز» به «د» دريا خوانده مي‌شود. چنانكه واژة «دْرَنْ‌يَ» فارسي باستان در اوستا «زْرَن‌يَ» و در سانسكريت, «هْرَنْ‌يَ» خوانده مي‌شود.

از اين واژه نيز در زبان فارسي, دو واژه بر جاي مانده است: از «دْرَنْ‌يَ» واژة «دينار», و از «زْرَن‌يَ» واژة «زر», و چنانكه پيداست, هر دو گونة اين واژه, يك سخن را باز مي‌گويند!
از گونة پهلوي اين واژه, تا آنجا كه نويسنده آگاهي دارد,دو نام در ايران امروز, بر جاي مانده است: يكي «گودِزِرِه» در سيستان, و يكي درياچة «زِريوار», در مريوانِ اورامان كردستان و در ديگر جاي ها, همواره واژة دريا بجاي ”زره“ بكار مي‌رود!

2- زره فراخكرت؛ يا وُاوروكَش
در نسك‌ها(دفترها)ي برجاي مانده از اوستاي كهن, بيست‌و هفت بار از درياي فراخكرت ياد شده است ,كه هربار با نشاني شگفت بدان بر مي‌خوريم:

«هنگاميكه آن ها, بگونة ستارگان دنباله‌دار, در ميان زمين و آسمان پرتاب شوند, به نزديك درياي فراخكرتِ نيرومندِ خوش‌منظرِ ژرف, كه آبش, سطح وسيعي را فرا گرفته رسند.» 
”بند 8 از كردة 5 تيريشت,يشت‌ها جلد 1, روية343“

«سراسر سواحل درياي فراخكرت بجوش درافتد و همة ميان آن بالاتر برآيد.... كه داراي هزار درياچه و هزار رود است,و هريك از اين درياچه‌ها و هريك از اين رودها به بلندي چهل روزه راهِ مردِ سوار تندرو است»
”از بند 4 آبان‌يشت؛يشت‌ها جلد 1 روية 235“

«از اين آب من يك رود به همة هفت كشور (كشورهاي شناخته شده در جهان باستان كه ايران در ميانة آنهاجاي داشت) مي‌رود, آب من در زمستان و تابستان يكسان جاري است...» 
”از بند 5 آبان يشت؛ يشت‌هاي همانجا“

اينگونه نشانه‌هاي شگفت از درياي فراخكرد,از شگفت آن دريا سخن مي‌گويد و چنين است كه در «بُن‌دَهِش» در بخش چگونگي درياها , دربارة فراخكرت چنين آمده است: «يك‌سوم اين زمين را دربر دارد, از آنروي فراخكرت ناميده شد كه يكهزار دريا, در او داشته شده است.» 
”بُندهِش؛ترجمة مهرداد بهار , روية 73“

و بنابراين گواهي‌ها, درياي وُاوروكش يا فراخكرت همانست كه در نوشته‌هاي پس از اسلام, با نام «بحر محيط» آمده‌‌است, اما چنانكه خواهيم ديد,بخشي از بحر محيط,چون از آن ايران بوده است, با نامي ديگر خوانده مي‌شده‌است و نام چند درياي ديگر كه پيوسته بدان بوده‌اند در نامه‌هاي ايراني آمده است.

3- درياي چين:سَدُم سال روزي به درياي چين **** پديــد آمــد آن شــاهِ ناپاكدين

4- درياي هند:«... دگرباره از درياي فراخكرت برخيزد, ستويس رايومند فرهمند نيز از درياي فراخكرت بلند شود و پس از آن,همه از آن سوي هند, از كوهي كه در ميان درياي فراخكرت واقع است برخيزد.» و از اين گفتار آشكارا برمي‌آيد كه آن بخش از درياي فراخكرت كه با نام هند شناخته مي‌شده, آنسوي هندوستان, ميانة چين و هند است,جايي كه امروز خليج بنگال مي‌خوانندش.

5- درياي مُكران:
دريايي در كنارة كُرة امروزي بوده‌است, زيرا كه در گذرِ كاووس از آسيا به سوي اقيانوس آرام چنين آمده است:

از ايران بشد تا به مكران و چين **** گذر رد از آن پــس به مـكران‌زمين
ز مكــران شـد آراستــه تا زره **** ميــان‌ها نــديـدنــد, بنــد وگــره

از اين گفتار چنين بر مي‌آيد كه مكران, سرزميني ميان چين و آب‌زره يا زرهِ فراخكرت است كه از آنجا به دريابارِ فراخكرت مي‌رسيده‌اند.

ديگربار در شاهنامه, از لشكركشي كيخسرو پس از پيروزي يافتن بر توران, بدان هنگام كه آهنگ بازگشت به ايران را از راه دريا دارد: 

ز لشكر, فرستادگــان برگزيد **** كه گويند و دانند؛ گفت و شنيد
فـرسـتاد كـس نـزد خاقـان چيـن **** به فغفور و سـالار مـكــران زمـيـن
كـه گـردادگـيريـد و فـرمان كنيد **** ز كــردار بــد, دل پشـيمـان كـنـيد
خـررش‌ها فـرستــيد پيـش سپاه **** ببـينـيـد نــاچــار, مـا را بـــه راه

****

فـرستـاده آمـد بـه هـر كشـوري **** بــجــايـي كـه بـُد, نـامور مهتري
غمين گشت فغفور وخاقان چين **** بزرگــان هـر كشــوري همـچنـين
فرسـتاده را چـند گفـتند گــرم **** سـَخُـــن‌هــاي شيرين و گفتار نرم
كه ما شـاه را سـربسر كهتـريـم **** زميـن جـز به فـرمـان او نسـپريــم
گـذرهـا كـه راه دلـيران بُدست **** بـبينيم, تـــا چنـد, ويــران شدست
كنيم از سر آبـاد, بـا خـوردنـي **** بـيــايــيم و آريــمــش آوردنـــي

****

دگر نامور, چون به مكران رسيد **** دل شاه مكــران, دگرگـــونــه ديــد
بر تخـتِ اورفـت و نـامه بـداد **** بگفت از پـيـام آنـچـه بـودش بـه ‌ياد
سبكسر, فرستاده را خـوار كـرد **** دل انجـمــن, پــر ز تــيمــار كــرد
بدو گفت: با شاه ايـران بـگـوي **** كه ناديده, بر مــا فــزونـي مـجـوي
زمانه همه زيرِ بخـت مـن است **** زمين, روشن از تاج و تخت من است
چوخورشيد,تابان شود بـر سپهر **** نخسـتين, بــر ايـن بـوم تابد به مهر

و اين گفتار شاهنامه, جاي هيچگونه گمان نمي‌نهد, كه براي رسيدن از ميانة آسيا از مرز فغفور و چين مي‌بايد گذشتن, تا به مكران رسند, و سرزمين مكران, نخستين زميني است كه آفتاب تابان بر آن مي‌تابد! و به گمان درست, سرزمين مكران, يا كرة آن روزگار, گسترده‌تر از شبه‌ جزيرة كرة امروزين بوده است, زيرا كه امروز, براي رسيدن به دريا, مي شايد كه از سرزمين‌هاي بالاي چينِ كنوني بگذرند, اما در آن روزگار, بي‌گذر از كره, به دريا نمي‌رسيده‌اند!

گفتار شاهنامه چنين است كه سپاهِ ايران, پس از گذشتن از چين, با سپاهِ مكران جنگ آراستند و آن كشور را گشودند و بسوي خاستنگاهِ خورشيد و درياي مكران رفتند, و:

چــو آمــد بــه نزديـك آبِ زره **** گـشـادنـد گـُردان مـيـان از گــره
همه كــارســازانِ دريــا بــه راه **** ز چين و ز مكران همـي بـرد شـاه
به خشكي بكرد آنچه بايست كرد **** چـو كشتـي به‌ آب اندر افكند مرد
بفرمــود تـا تـوشـه بـرداشـتـنـد **** ز يــكسالـه, تـا آب بگـذاشتـنـد 

6- درياي سرخ:
و اين, نخستين دريانوردي دراز آهنگِ ايرانيان نبوده است, زيرا كه سده‌ها پيش از آن, بدان هنگام كه از سوي مصر و شام, درفشِ شاهي برافراشته مي‌شود و آنان خود را از بند كاووس(كاسيان= كاسپ‌ها) مي‌رهانند, ايرانيان چون گذر از راهِ آن بيابان را, كه امروز صحراي سوريه ناميده مي‌شود, دراز مي‌بينند و جانِ سپاهيان را در اين راه تباه شده مي‌دانند, براي رسيدن به مصر و شام و هاماوران (سرزمين هيتيت‌ها), گذر از راه دريا و آب زره تا درياي ميان عربستان و آفريقا را آسان‌تر مي‌يابند, و بدان كار مي‌شتابند:

بي‌اندازه كشتــي و زورق بساخــت **** بياراست, لشكــر بــدو در نِشـاخـت
هـمانـا كــه فرسـنگ بـودي هــزار **** اگـــر ره را پـــاي كــردي شــمــار
همي راند تــا در ميـــان ســه شـهر **** ز گــيتي بـر ايــن‌گونــه جويند, بَـهر
به‌دست چپش مصر و, بَربَر‌به راست **** رهـي در ميــانه, بدانســو كه خواسـت
بــه پــيش اندرون, شهر هـامـاوران **** بـه هـر كشــوري در,ســپاهـي گــران
خبر شـد بـديشان كـه كاووس شــاه **** بـــرآمـــد ز آب زره, بـــا ســپــاه! 


7ـ درياي پويي‌تيك:
در بند هشتم بندهش(درياها), ازدرياهاي مرز ايران چنين نام مي‌رود:
«سه درياي شورمايه‌ور است كه يكي پويي‌تيك و يكي كمرود و يكي سياه‌بن! از هر سه پويي‌تيك بزرگ‌تر است و در آن آبكاست و آبخاست هست.»

*آبكاست و آبخاست(يا جزر و مد)

و اين, يكي از بزرگترين شگفتي‌هاي گفتار ما است, زيرا كه نشان مي‌دهد ايرانيان از آبكاست و آبخاست آگاه بوده‌اند و از آن براي راندن كشتي‌ها در هنگام آبخاست بهره مي برده‌اند, تا آنجا كه بتوانند كالاي خودرا به روستاهاي دور از دريا برند و هنگام آبكاست, كشتي‌ها, بار و كاروانيِ تازه مي گرفت, تا هنگام آبخاستِ ديگر از آبِ برآمدة به درياي زره (يا پويي‌تيك) باز گردند, و بهمين روي, اين پديدة گيتي نيز در ديدگاه آنان گرامي بوده و ستايش مي‌شد!

و اين برتر, آنكه در همان هنگام مي‌دانستند كه اين پديدة شگفت به ماه بستگي دارد:
«درباره آبكاست و آبخاست گويد كه پيش ماه به هرگاه, دو باد مي‌وزد كه جايگاه ايشان در درياي ستويس است. يكي را فرودآهنگ و يكي را بَرآهنگ (فرازآهنگ) خوانند. هنگامي كه آن برآهنگ وزد, آبخاست, و هنگامي كه آن فرودآهنگ وزد, آبكاست باشد. به ديگر درياها از آنجا كه گردش ماه بدينسان نيست, آبخاست و آبكاست نباشد, درياي كمرود است كه به تبرستان گذرد .»

اين سخن را نيز بدين گفتار مي‌بايد افزودن كه ايرانيان مي‌دانسته‌اند كه آبكاست و آبخاست, در درياهاي آزاد روي مي‌دهد, نه در كمرود (هيركان: تبرستان: خزر:گيلان) و نه در درياچه‌هاي كوچك و نيز هم‌ آنان مي‌دانستند كه اين پديده به نيروي ماه(و نه خورشيد) بستگي دارد. زيرا كه سهروردي نيز كه از نوشته‌هاي اوستايي و پهلوي برخوردار بوده‌ است, هزاران سال پس از آنان مي‌گويد:

«از آثار هردو نيّر, يعني سلطان بزرگ, آفتاب, و وزيرش ماه, از پختن ميوه‌ها و رنگ دادن ايشان, و زيادت و كم شدن آب‌ها بر زيادت و نقصان ماه!. »

اين دريا در اوستا, بگونة سَتَ وَاِسَ Sata-va-esa آمده است, كه از ديدگاه واژه‌اي, «دارندة يكسَد جايگاه يا يكسَد خانه» است و نام ستاره‌ايست در آسمان نيمروزان,كه امروز بدان ”سُهيلِ يماني“ گويند. و از آنجا كه نام عربي اين ستاره را بدان روي برآن نهاده‌اند كه از ايران در آسمانِ يمن ديده مي‌شود, در ايران باستان نيز درياي جنوبي ايران را كه امروز بنام اقيانوس هند خوانده مي‌شود به نام ستارة ”سَتَ‌وَاِس“ با همان نام مي‌خواندند, و اين نام در پهلوي, به «ستويس» برگردانده شد.

در فرهنگِ پس از اسلام, سرخ شدن سيب را از ستاره سهيل يمن مي‌شمارند, و در فرهنگ پيش از اسلام, باران و آب‌رساني به سرزمين‌هاي جهان و پالايش آب ها از گَند و آلايش‌ها, كه از روي زمين بدان ها مي‌رسد, از خويشكاري ‌هاي درياي ستويس مي‌شمردند:
«ستويس‌ پالاي آب,‌افزار هرمزدداد را مي‌ستاييم.» 
”سي‌روزة كوچك؛بند13“

‌اين سخن به زبان امروز, چنين گزارش مي‌شود:
«(درياي) ستويس, افزاري را كه خداوند, براي پالايش آب آفريده است, مي‌ستاييم!»

و باز در سيروزة بزرگ دربارةستويس چنين آمده است:
«ستويس پالاي آب,افزار هرمزدداد- پالايْ آبيِ او اينكه: هر آب اندر زمين هفت كشور بريزد, به ستويس رسد, و ستويس آنرا بپالايد و پاك كند و به پاكي به زره فراخكرت شود. »

و اين نيز يكي از برترين آگاهي‌ها در گسترة دانش جهاني است كه ايرانيان چند هزار سال پيش, مي‌دانسته‌اند كه آب هاي آلوده كه از زمين بسوي دريا روان مي‌شود, با ياري نمك و ديگر ماده‌ها كه در آب هست پالايش مي‌شود .... و يك نكتة ديگر نيز در اين گفتار رخ مي‌نمايد كه ايرانيان مي‌دانسته‌اند كه ستويس را به درياي فراخكرت راه هست!

و نيز اين گفتار بندهش نشان مي‌دهد كه ستويس ميان درياي پويي‌تيك و درياي فراخكرت جاي دارد:
«...هم كُستة(ناحيه) درياي فراخكرت, و به فراخكرت پيوسته است. ميان اين درياي فراخكرت و پهلوي آن, پويي‌تيك را, دريايي فراگرفته است كه درياي ستويس خوانند.
هر ستبري و شوري و ناپاكي از درياي پويي‌تيك به درياي فراخكرت گرد آيد رَوَد. به بادي بزرگ و بلند از آن درياي ستويس باززده شود (پليدي از آن گرفته مي‌شود) و هرچه پاك و روشن است به فراخكرت و چشمه‌هاي اردويسور شود. بندِ اين دريا به ماه و باد پيوسته است به افزايش و كاهش ماه برآيد و فرو شود. »

*جايگاه درياي پويي‌تيك

چون درياي پويي‌تيك:
- در كنار مرز ايران است!
- از درياهاي تبرستان و سياه‌بُن بزرگ‌تر است!
- آبخاست و آبكاست دارد!
- به درياي ستويس و از آنجا به فراخكرت راه دارد!
پس همين درياي پارس است كه از هنگام هخامنشيان, بنام پارسيان, ”پارس“ ناميده شد.
اما تا اين زمان (زمان هخامنشيان), در نوشته‌‌هاي پهلوي و نامه‌هاي ديني و فرهنگي, همان نام پويي‌تيك را دارد. 

*‌خط راست
در هنگام كاسيان(كاووس شاهنامه), ايرانيان«خط راستِ» كرة زمين را كه امروز «خط استواء»اش مي‌نامند, پيدا مي‌كنند و در آنجا ”زوله‌گاه“ مي‌سازند:

همي جايگه ساخت بر خط راسـت 

كه ني روز بفزود و ني شب بكاست

نــبودي تمــوز ايــچ پـيـدا ز دِي 

هــوا عنبريـــن بود و بارانْش, مـي

ز جـــزع يمــاني يــكي گنبـدي 

نشــستــنگه نــامـــور مــوبــدي

ازيرا چنين جايگه كــرد راســـت 

كــه دانش از آن‌ جاي,هرگز نكاست


*جزيرة فاره
اين جايگاه كه بر روي خط راست براي زوله‌گاه برگزيدند, در ميان درياي ستويس بر روي خطي ساخته شد كه روز را در جهان شناخته‌شدة آن هنگام, (از شرق ژاپن تا غرب ايسلند) به دو نيمه مي‌كرد, و اين خط كه نيمروز ناميده مي‌شد, پسان به نصف‌النهار را به زبان‌هاي خود ترجمه ‌كردند, و شگفت آنكه براي هرجا نصف‌النهاري پنداشتند و شگفت‌تر از همه آنكه نصف‌النهار, يا نيمة جهان را به گرينويچ, كه در كنارة روز و آغاز شب جاي داشت كشاندند!
براي آنكه جايگاه آن زوله‌گاه در ميان درياي ستويس روشن شود, مي‌بايد به يك بند از مهريشت بنگريم, كه در آن مرزهاي كشور آريايي باستان, نشان داده مي‌‌شود:
«....كسي كه بازوان بلندش(مهر) پيمان‌شكنان را گرفتار سازد, او را بگيرد اگرچه او در مشرق هندوستان باشد, او را برافكند, و اگر او در مغرب نيغنِ باشد, اگر هم او در دهانة رود اَرَنگ باشد, اگرهم او در مركز زمين باشد.» مهريشت؛ كردة 27 بند 104

اين بندنگارة ايران باستان, پيش از هخامنشيان را فراروي ما مي‌نهد! دهانة رود اَرَنگ (سيردريا= گلزريون= اَرَنگ=سيحون) آنجا كه به درياي خوارزم مي‌ريزد, اندكي با زمان باستان جابجا شده‌ است, زيرا كه در زمان باستان بدان روي كه آمو دريا (جيحون, وهرود) از جايي نزديك چارجو بسوي درياي تبرستان مي‌رفته‌ است, و آن خط كه از دهانة اَرَنگ كشيده مي‌شد, از زابل مي‌گذشت و اگر آن‌ را «صفر» بگيريم, از آنجا تا ژاپن, 90 درجة جغرافيايي و از آنجا تا ايسلند نيز 90 درجه بوده‌ است:
دنبالة اين خط بسوي درياي ستويس, مارا به مركز زمين, يا پايين‌ترين مرز ايران باستاني مي‌رساند, و از برخورد آن با خط راست (استوا) پديدار مي‌شود.

اين جايگاه تا آنجا كه نويسنده پژوهيده است, در هيچيك از نوشته‌ها كه امروز در دست ما هست نيامده‌ است, مگر در نامة گرامي«حدودالعالم» كه در بخش جزيره‌هاي جهان چنين آورده است: «يازدهم جزيرة ناره(يا فاره) است بر خط استوا, بر ميانة آباداني جهان, طول او از مشرق تا مغرب 90 درجه است و زيج‌ها و رصد و جاي كواكب سياره و ثابتات بدين جزيره راست كرده‌اند. اندر زيج‌هاي قديم, اين جزيره را استواءِ ليل و نهار خوانند.»

استواء ليل و نهار يا برابري روز با شب, همان است كه پيش از اين در گفتار شاهنامه آمد و جاي اين جزيره در درياي ستويس, از آن ايرانيان بوده‌است, و آن دريا نيز نامي ايراني داشته‌است, و كهن‌ترين نوشته‌ها و نشانه‌هاي جهان نيز از براي كهن‌ترين نام درياي پارس, نوشته‌هاي ايراني است.

برگرفته از بنیاد نیشاپور

نخستین قالی و تاریخچۀ قالیبافی در ایرانیان

در خصوص تاریخ بافت قالی اطلاع درستی در دست نیست. ظاهراً قدیمی ترین نمونۀ موجود، به نام " پازیریک" به حدود 2500 سال قبل بر می گردد.نمونه هائی از آثار بدست آمده از دره ی پازیریک، درة کوچکی در شمال کوهستان آلتایی، در جنوب سیبری مرکزی، در 79 کیلومتری مرز مغولستان است که در 1328 ش / 1949، سرگی رودنکو، باستان شناس معروف روس ، کهن ترین نمونة فرش گره بافت و پرزدار را از درون گوری یخ زده در آنجا کشف کرد.

 

 

وی پس از بررسی ساختاری و ملاحظة دقیق چگونگی نگاره ها و سنجیدن آنها با دیگر آثار بازیافتة آن دوران، شباهت بسیاری بین نقشمایه های این فرش با نقش برجسته های تخت جمشید دریافت. رودنکو و گریازنف در ابتدا کاوش گوری قدیمی ( متعلق به یک پادشاه سکایی) را که در ارتفاع ۱۶۰۰ متری در پازیریک سیبری قرار داشت آغاز کردند. وقتی از کاوش هایی که در نخستین گور یخ زده انجام شد چیزهای مختلفی چون فرش و لباس بیرون آمد که همه قدمتی بیش از ۲۵۰۰ سال داشتند، نام پازیریک که تا آن زمان ناشناخته بود، شهرة آفاق شد. نتایج آزمایش با کربن رادیواکتیو بر روی این اشیا نشان می دهد که این گورها به قرنهای پنجم و چهارم پیش از میلاد تعلق دارند بنابر اظهار رودنکو، کاشف این فرش و بسیاری از محققان، این فرش را ایرانیان (ماد ها یا پارت ها ) بافته اند و احتمالاً به پادشاه سکایی هدیه داده شده و به عنوان یکی از اشیای قیمتی و منحصر به فرد در گور این پادشاه، به همرام او دفن شده و به دلیل یخ زدگی تا کنون سالم مانده است. 

 

یکی دیگر از فرش های معروف که اثری از آن در دست نیست و تنها در بخی متون تاریخی ذکری از آن شده و ازجمله ابوجعفر محمد طبری در کتاب خود (تاریخ طبری) از آن یاد کرده، فرش " بهارستان" است که بنا بر منابع مکتوب، حدود 400 متر مربع مساحت داشته و در طاق کسری در قصر تیسفون نگهداری می شده است.پس از ظهور اسلام نیز در منابع مکتوب اشاره هایی به قالی و مناطق قالیبافی در ایران شده است و از شهرهای مناطق شمال غربی، خوزستان و فارس به عنوان مراکز عمدۀ تولید فرش نام برده شده است.

 

تعدادی از قالی های دورۀ سلجوقی هم اکنون در موزۀ استانبول نگهداری می شود که این قالی ها در قرن هفتم هجری و برای مسجد علاءالدین در شهر قونیه بافته شده است. "مارکوپولو" که در حدود سال 1270 میلادی به آسیای صغیر مسافرت کرده و از ایران گذشته است، به قالی های زیبای ترکمن اشاره می کند و آن ها را زیباترین و عالی ترین قالی های دنیا می داند.با بررسی های مینیاتورهای ایران در قرن هفتم و هشتم، مشاهده می شود که نقاشی هایی از قالی در این آثار وجود داردو نقش و رنگ آن ها دقیقاً قابل بررسی است. اما نمونه هایی از قالی این دوره که هم زمان با تسلط مغولان و تیموریان در ایران است یافت نشده.

 

 

در دورۀ تیموری این نکته قابل بررسی است که نقش قالی ها بسیار دقیق بوده و احتمالاً توسط هنرمندان نگارگر طراحی و نقاشی شده و توسط بافندگان بافته می شده اند. (( شاید برای اولین بار از دورۀ تیموری بافت قالی بر اساس نقشه متدالول شده است)).ا

 

اما بهترین و زیباترین قالی ها از دورۀ صفویه به جای مانده است. از آثار بافته شدۀ دورۀ صفویه در موزه های جهان نگهداری می شود و تنها یک قطعه فرش این دوره در موزۀ فرش ایران وجود دارد. و مابقی در موزه هایی چون ویکتوریا و آلبرت لندن، موزۀ پولدی بزولی در میلان ایتالیا، موزۀ مترو پولیتن نیویورک و ... نگهداری می شوند.

 

معروف ترین قالی دورۀ صفویه، قالی مقبرۀ شیخ صفی در اردبیل است که در موزۀ لندن نگه داشته می شود و طبق کتیبۀ آن، توسط فردی به نام "مقصود کاشانی" بافته شده، بانقش ترنج و لچک با شاخ و برگ های اسلیمی و ختایی. این فرش در سال 1378 شمسی در محل بقعۀ شیخ صفی در اردبیل، توسط سازمان میراث فرهنگی دوباره بافی شده است.از قالی های معروف دیگر که توسط سازمان میراث فرهنگی بازیافت می شود، قالی معروف به " چلسی " است که چون در لندن و در محله ای به همین نام معامله شد، به قالی چلسی شهرت پیدا کرد. این فرش در تبریز بازبافی می شود و گلدار و بانقش حیوانات است.

 

در بارۀ قالی پازیریک به جز ویکی پدیا می توان به منابع زیر مراجعه کرد:ا

 

 جیمز اوپی، معمایی بنام پازیریک، ترجمة کیخسرو سُبحه، قالی و گلیم، دورة 2، ش 3 (شهریور 1372

سیروس پرهام، قالی ایران در دایرة المعارف ایرانیکا، نشر دانش، سال 12، ش 2 (بهمن و اسفند 1370؛

 سیروس پرهام، قالی پازیریک چگونه ممکن است بافت بیابانگردان آلتایی باشد، فرش دستباف ایران، سال 3، ش 1 (بهار و تابستان 1375 الف

؛- سیروس پرهام، ماجرای شگفت قالی پازیریک، فرش دستباف ایران ، سال 3، ش 1 (بهار و تابستان 1375 ب

 ماریا ب. زاویتوخینا، پازیریک، پیام یونسکو، سال 8 ، ش 86 (دی 1355

 طاهر صباحی، فرش پازیریک : تاریخچة یک اکتشاف در کوه های آلتائی، فرش دستباف ایران، سال 3، ش 1 (بهار و تابستان 1375

؛ - رومن گیرشمن، هنر ایران، ج 1: در دوران ماد و هخامنشی، ترجمة عیسی بهنام، تهران1346؛

 

 

S. Rudenko, The frozen tombs of Siberia: the Pazyryk burials of Iron-Age horsemen , London 1970

Although there are references to carpets by early Greek and Arab writers, just when the first Oriental rug was woven is unknown. In 1949, a Russian archaeological expedition to the Altai mountains in southern Siberia excavated a royal burial mound that contained a miraculously preserved frozen carpet, Known as the Pazyryk carpet, it was used as a saddle cover for a horse interred in the burial mound. Beautifully designed, the rug dates from the 4th or 5th century B.C. and is the earliest-known surviving example of a hand-knotted carpet.

 

See more here:

http://www.allcleanuk.com/about_rugs.htm

http://www.wovenonline.com/carpet-blog/the-worlds-most-antique-rug.htm

 


نام های دخترانه در افسانه و اسطوره ی ایران باستان

نام های دختران :


آ

آباندخت : نام زن داریوش سوم

آبگینه : شیشه، بلور

آپامه : خوشرنگ و آب. دختر اردشیر دوم هخامنشی 

آتری : آذر

آتشگون : سرخ فام، سرخ رنگ

آتوسا : نام دختر کورش، زن داریوش

آدخت : خجسته و نیکو

آذر : آتش، فروغ، روشنایی

آذربانو : بانوی آتش گون

آذرچهر : همانند روشنایی

آذرگون : گل همیشه بهار و نام دختری در ویس و رامین

آراسته : با نظم و ترتیب

آرام : قرار، سکون

آرام دخت : از نام های برگزیده

آرام دل : از نام های برگزیده

آرامش : آرمیدن

آرمیتا : آرمان، عشق پاک

آرمیتی : فروتنی و پاکی و محبت

آرمیدخت : از نام های برگزیده

آزادچهر : آزاده نژاد

آزاده : نام مادر گشتاسب

آزیتا : از نام های برگزیده

آژند : نام گلی است

آشتی : مهر و دوستی، یکرنگی

آشنا : یار، دوست

آشوب : شور، انقلاب

آشیان : لانه و کاشانه

آفتاب : گرمی، روشنایی

آفرین : درود و سپاس

آلاله : نام گلی است

آمی‌تیس : نام دختر آستیاک، پادشاه ماد، نام زن کورش

آناهیتا : بانوی پاک و بیگناه، پاکبانو

آندیا : نام زن اردشیر ساسانی

آنیتا : از نام‌های برگزیده

آهنگ : سرود و نغمه

آوا : آواز، آهنگ

آوازه : شهرت و نام آوری

آویشن : گیاهی خوشبو


الف

اختر : ستاره، شهاب

ارشیا : راست و درست

ارغوان : نام گلی است

ارمغان : پیشکشی، هدیه

ارنواز : نیکو سخن و خوش گفتار. نام یکی از خواهران جمشید

اروس : سپید، درخشان و زیبا

اشااونی : زن پاک و راست

اشوچهر : از نام های برگزیده

اشودخت : از نام های برگزیده

اشوروی : از نام های برگزیده

اشوزاد : از نام های برگزیده

اشومهر : از نام های برگزیده

افروز : روشن، روشن کننده

افسانه : داستان، خاطره و یادمان

افسر : بالا و سرور

افسون : از نام های برگزیده

افشان : از نام های برگزیده

اَمُرداد : کمال و رسایی جاودانی

انارام : روشنایی بی فروغ و بی پایان

انگبین : عسل، شهد

انوش : جاوید

انانوشک : انوشه، جاودان

انوشه : بی‌مرگ و جاودان

انیران : روشنایی بی پایان

اَهونَوَر : نگهبان تن

ایران : آزادگان و سرزمین آزادی

ایرانبانو : بانوی ایرانی

ایراندخت : دختر ایران

ایشتار : ستاره باران و آب، تشتر(تیر) 

ب

باوَند : از اسپهبدان مازندران

بباستیان : بردبار، شکیبا

بانو : خانم، کلمه احترام درباره بانوان 

بانو گشسب : نام دختر رستم زال، زن گیو و مادر بیژن

بردبار : شکیبا، با حوصله

برسومه : برسم، شاخه‌های گیاه

برنا : جوان ، خوش اندام

برومند : خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین

بلوت : درخت سودبخش

بنفشه : نام گلی است

به آفرید : نام دختر کی گشتاسب

به نگار : خوب چهره، نیکو صورت

به‌آفرین : نیک آفریده شده

بهار : نخستین فصل سال

بهاره : از آن بهار

بهدخت : نیک ترین دوشیزه

بهرخ : نیک چهره

بهرو : نیکو چهره

بهشت : پردیس، بهترین

بهگل : نیکوترین گل

بهناز : از نام های برگزیده

بهنوش : نیکوترین نوشیدنی 

بهین : بهترین، نیکوترین

بوته : گیاه، ساقه جوان

بوختار : از نام های برگزیده

بوستان : باغ پر گل

بی تا : یکتا، بی‌مانند

بیدار : هشیار و سرزنده

بینا : روشن، دل آگاه 


پ

پاداش : پاداش

پارمیدا : از نام های برگزیده

پارمیس : نام دختر بردیا پسر کورش بزرگ

پارند : نیک بختی و فرارونی. نگهبان گنج و خواسته

پاک سیما : از نام های برگزیده

پاکبانو : آناهیتا، بانوی پاک

پاکچهر : خوش صورت

پاکدل : پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب

پاکرخ : از نام های برگزیده

پاکروز : از نام های برگزیده

پاکروی : از نام های برگزیده

پاکفر : از نام های برگزیده

پاکناز : از نام های برگزیده

پاکیزه : بدون آلودگی، پاک

پانته‌آ : پایدار، نام زن آریاسب، سردار نامدار کوروش بزرگ

پرتو : فروغ، روشنایی

پرخیده : سخن سربسته

پردیس : باغ بهشت 

پرشت : پر آرزو

پرند : پارچه ابریشمی

پرنیان : حریر ، دیبا

پروانه : از نام های برگزیده

پروین : نام ستاره‌ای

پری : زن زیبا 

پری بانو : از نام های برگزیده

پری سیما : زیبا روی

پریچهر : پری رخسار، خوشگل، زیبا روی

پریدخت : از نام های برگزیده

پریدخت : از نام های برگزیده

پریرخ : پری رو، پری رخسار، خوبروی

پریروی : خوشگل، زیبا رو

پریزاد : فرزند پری، فرزند زیبا

پریسا : مانند پری

پریسان : از نام های برگزیده

پریفام : زیبا چهره

پریگون : مانند پری

پریماه : از نام های برگزیده

پریمرز : از نام های برگزیده

پریناز : از نام های برگزیده

پریوش : پری مانند

پگاه : سحر، بامداد

پوپک : پرنده‌ای است، هدهد

پودینه : پونه

پوران : از نام های برگزیده

پوروچیستا : نام کوچکترین دختر اشوزرتشت

پونه : بوته و گلی خوشبو

پیراسته : با نظم، با آرایش

پیرایه : آراسته، آرایش

پیروزه : از سنگ های قیمتی


ت

تابان : نورانی، فروغمند

تابانروی : از نام های برگزیده

تابانمهر : از نام های برگزیده

تابش : نورافشان

تابناک : پرتو، نورانی

تابنده : تابیدن

تازه : جدید، پرتراوت، لطیف

تاژ : لطیف و نازک

تخشک : خوبرو و زیبا

تذرو : نام دختر داریوش سوم هخامنشی

ترانه : تر و تازه، لطیف، نرم

ترگل : گل تازه

تُرنج : نام میوه ای است

ترنگ : آواز تارهای ساز

تَرَنُم : آواز خوش

تریتی : نام دختر میانه اشوزرتشت

تشتر : نام ستاره تیر. نگهبان باران

تکاو : نام یکی از آهنگ های نامی باربد

تمیس : گیاهی بالا رونده

تناز : نام مادر لهراسب. دختر آرش

تنبور : نوعی ساز، دنبره

تَندُر : بلبل

تندیس : پیکره، تصویر

تِهرت : نام دختر میانه اشوزرتشت

تهمینه : زن رستم و مادر سهراب

توران : از نام های برگزیده

تورانبانو : از نام های برگزیده

توراندخت : از نام های برگزیده

تِیتَک : شبکیه چشم به زبان پهلوی

تیهو : پرنده‌ای خوش رنگ


ج

جالیز : کشتزار

جام : پیاله، ساغر

جان پرور : از نام های برگزیده

جانانه : دوست داشتنی

جانمهر : از نام های برگزیده

جر یره : زن سیاوخش، مادر فرود

جلبک : گیاه سبز آبزی

جلگه : زمین پهناور

جوانه : جوان، جوانی، رویش

جویبار : کنار جوی آب


چ

چام : ناز و عشوه

چشمه : آب طبیعی از کوه

چکاو : نام پرنده ای خوش آواز

چکاوک : آهنگی از موسیقی ایرانی

چَمان : خرامان

چهرزاد : از نام های برگزیده

چیترا : از نام های برگزیده

چیستا : دانش و دانایی. نام جوانترین دختر اشوزرتشت، ایزد دانش 

چیستی : دانش و آگاهی


خ

خاور : جای خورشید یا سرزدن خورشید

خجسته : شادباش، مبارک

خجیر : زیبا روی و پسندیده

خرامان : با ناز و وقار راه رفتن

خرم چهر : از نام های برگزیده

خرمدل : خوشدل، خوشحال، شادمان

خندان : خندیدن، با لبخند

خوب چهر : از نام های برگزیده

خوبرخ : از نام های برگزیده

خوبروی : از نام های برگزیده

خوردخت : از نام های برگزیده

خورزاد : از نام های برگزیده

خورشاد : از نام های برگزیده

خورشید : هور، هور شید

خورشید چهر : از نام های برگزیده

خُوروَش : همانند خورشید

خوشبوی : از نام های برگزیده

خوشچهر : نیکو روی

خوشخو : نیک رفتار، با صفا

خوشدل : شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال

خوشروی : خوشرو، خوش صورت، خوشگل

خوشگو : خوش سخن

خوشنوا : خوش آواز، خوش آهنگ

خوشه : چند دانه که در کنار هم آویزان باشند


د

دُخمل : از نام های برگزیده

دراج : نام پرنده‌ای است

دُرافشان : روشن، تابان، شیرین سخن

درخشان : درخشنده، روشنایی دهنده

دُردانه : دانه در، مروارید بزرگ

درسا : از نام های برگزیده

درمان : چاره

دِرمنَه : گیاهی خوشبو

دُرنا : نام پرنده ای است

دریا : از نام های برگزیده

دَستنبو : میوه ای خوشبو

دُغدو : نام مادر اشوزرتشت

دل آرا : مایه نشاط و خرمی

دل آرام : آرامش دهنده دل

دل آشوب : از نام های برگزیده

دل افروز : روشن کننده دل

دل انگیز : نشاط آور

دلاویز : دلپسند، مرغوب، دلخواه

دلبر : یار و معشوق

دلپذیر : دلخواه, پسندیده

دلپسند : پسندیده، مرغوب

دلجو : نوازش کننده

دلخوش : خوشدل، خوشحال ،شادمان

دلدار : دلبر, معشوق, دلیر, دلاور, شجاع

دلشاد : خوشحال ، شادمان

دلکش : دلربا, دلپذیر, دلفریب

دلگرم : خشنود، امیدوار

دلنواز : دلارام, دلجو, دلپذیر

دمساز : همدم، همراز، هم صحبت

دنبره : نوعی ساز، تنبور

دنیا : گیتی ،جهان

دیبا : نوعی پارچه ابریشمی

دیبارخ : از نام های برگزیده

دینا : از نام های برگزیده

دیناز : از نام های برگزیده


ر

رادنوش : از نام های برگزیده

رازمهر : از نام های برگزیده

رازیانه : گیاهی خوشبو

رام افزون : شادی افزون، آرامش بخش

رام دخت : از نام های برگزیده

رامش : خوشیرامک : آرامش دهنده

رایکا : پسندیده و دوست داشتنی

رایومند : دارنده فروغ و شکوه

رخسار : روی، چهره، صورت، سیما

رخشا : رخشان، درخشان

رخشانه : رخشان و درخشنده

رخشنده : درخشان ، نورانی

ردیمه : نام زن کمبوجیه و دختر هوتن

رسا : بالغ، بلند

رَسابانو : از نام های برگزیده

رَسادخت : از نام های برگزیده

رُکسانا : نام دختر داریوش سوم هخامنشی

رودابه : فرزند تابان و مادر رستم دستان

روژین : سرخ فام

روشنک : دختر دارا

روناک : روشنایی

رویا : خاطره‌های شیرین

ریواس : گیاهی با شاخه‌های سپید


ز

زادمهر : برآمده از روشنایی

زرافشان : افشاننده سیم و زر

زراندام : از نام های برگزیده

زربانو : نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب

زرستان : نام دختر ارجاسب

زرشام : نام دختری از خاندان جمشید

زرگیس : از نام های برگزیده

زرگیسو : از نام های برگزیده

زرمان : زرمانند و بسیار زیبا

زرنگار : از نام های برگزیده

زری : منسوب به زر، زر دار

زرین : طلایی

زرین بانو : از نام های برگزیده

زرین چهر : از نام های برگزیده

زرین چهر: : از نام های برگزیده

زُمرد : گوهر، از سنگ های قیمتی

زیبا : خوبروی، خوش چهره

زیبا دخت : از نام های برگزیده

زیباچهر : خوش رو

زیبارخ : از نام های برگزیده

زیباروی : از نام های برگزیده

زیبنده : شایسته، سزاوار

زیور : آرایش، پیرایه


ژ

ژاله : شبنم 

ژیان چهر : از نام های برگزیده

ژیان دخت : از نام های برگزیده


س

ساحل : از نام های برگزیده

سارا : از نام های برگزیده

ساغر : جام و پیمانه

سالمه : سالومه

سالومه : حساب سال و ماه

سامیار : از نام های برگزیده

ساویس : با ارزش، گرانمایه

سایه : از نام های برگزیده

سپیتا : سفیدترین و پاکترین

سپیته : سپید و درخشان

سپیده : آغاز بامداد

ستاره : اختر، کوکب 

ستی : بانو، خانم، کلمه احترام

سداب : نام گیاهی است

سرور : شادمانی

سَروَر : رییس ، پیشوا

سمن : نام گلی است، یاسمین

سمن چهر : از نام های برگزیده

سمن رخ : از نام های برگزیده

سمن روی : از نام های برگزیده

سمن ناز : نام دختر کورنگ

سمنبر : لطیف، سفید و خوشبو

سمنزار : بوستان یاسمن

سمیرا : از نام های برگزیده

سنبل : نام گلی است

سهی : راست، نام زن ایرج

سودابه : نام زن کیکاووس

سوزان : نام زن رامشگر تورانی

سوسن : نام گلی خوشبو

سوگل : از نام های برگزید

سوگند : از نام های برگزیده

سیما : روی، چهره، صورت

سیمبر : دارنده اندام سفید

سیمروی : سپیدروی

سیمگون : نقره فام

سیمین : نقره فام، سفید

سیمین چهر : سپیدروی

سیمین دخت : ازنام های برگزیده

سیمین رخ : از نام های برگزیده

سیندخت : نام دختر مهراب، پادشاه کابل


ش

شاد آفرید : از نام های برگزیده

شاداب : تر و تازه، خرم - نام سخنوری بوده است

شادبانو : از نام های برگزیده

شادپری : از نام های برگزیده

شاددل : از نام های برگزیده

شادروز : نیک روز، خوشبخت

شادروی : از نام های برگزیده

شادکام : شادمان، کامران، کامروا 

شادمان : خوش، مسرور

شادمهر : از نام های برگزیده

شادی : سرور و شادمانی، خوشی

شادی آور : از نام های برگزیده

شادی افزا : افزاینده شادی و نشاط

شاهدخت : از نام های برگزیده

شاهرو : از نام های برگزیده

شایسته : با ارزش، سزاوار

شب بو : نام گلی است

شبنم : ژاله

شراره : جرقه، ریزش آتش

شرمین : از نام های برگزیده

شکربانو : از نام های برگزیده

شکرناز : از نام های برگزیده

شکفته : از نام های برگزیده

شکوفه : گل‌های رنگارنگ میوه

شکوه : بلندجایگاه، با عظمت

شگون : خجستگی، با شانس

شنایا : همه چیز دان 

شهربانو : نام زن رستم

شهرخ : از نام های برگزیده

شهردخت : از نام های برگزیده

شهرزاد : از نام های برگزیده

شهرناز : نام خواهر جمشید

شهرنواز : خواهر شاه جمشید پیشدادی

شهرو : نام مادر برزویه پزشک

شهرود : نام زن سهراب و مادر برزو

شهگل : از نام های برگزیده

شهلا : از نام های برگزیده

شهناز : از نام های برگزیده

شهنواز : از نام های برگزیده

شهین : از نام های برگزیده

شهین بانو : از نام های برگزیده

شورانگیز : از نام های برگزیده

شیدا : شیفته

شیدبانو : از نام های برگزیده

شیددخت : از نام های برگزیده

شیدرخ : از نام های برگزیده

شیرین : مزه شادکامی

شیرین گل : از نام های برگزیده

شیفته : عاشق، مجنون

شیوا : رسا و بلند و کشیده


غ

غنچه : از نام های برگزیده


ف

فایدیم : گل نیلوفر، نام همسر داریوش، دختر هوتن

فراتاگون : نام دختر آرتان، برادر داریوش بزرگ

فرانک : نام مادر شاه فریدون

فرخ ناز : از نام های برگزیده

فرخنده : مبارک، پرارج

فردخت : از نام های برگزیده

فرزان : از نام های برگزیده

فرزانه : گرامی، ارجمند

فرسیما : از نام های برگزیده

فرشته : از نام های برگزیده

فرگون : مانند روشنایی

فرمهر : از نام های برگزیده

فرناز : از نام های برگزیده

فرنگیس : نام دختر افراسیاب، زن سیاوش، مادر شاه کیخسرو کیانی

فرنوش : از نام های برگزیده

فرنی : بسیار، افزون و فروزان

فروردین : نخستین ماه هر سال 

فروزان : نورانی، شعله ور

فروزش : روشن 

فروزنده : از نام های برگزیده

فروغ : روشنایی، تابش

فروغبانو : از نام های برگزیده

فریبا : فریبنده

فریماه : از نام های برگزیده

فرین : نام یکی از دختران اشوزرتشت

فریناز : از نام‌های برگزیده

فلامک : الماس گلی رنگ 

فیروزه : نگین انگشتر


ک

کاساندان : نام زن کوروش بزرگ و مادر کمبوجیه

کامدل : از نام های برگزیده

کامروا : خوشبخت، خرسند

کاویش : پیمانه شیر

کبیتا : نوعی شیرینی

کتایون : نام زن کی گشتاسب در شاهنامه

کشور : از نام های برگزیده

کشوربانو : از نام های برگزیده

کُنیا : دختری که ازدواج نکرده است

کی بانو : از نام های برگزیده

کی دخت : از نام های برگزیده

کیارنگ : از نام های برگزیده

کیانا : طبیعت، اهل هرچیز

کیانبانو : از نام های برگزیده

کیاندخت : از نام های برگزیده

کیسر : از نام های برگزیده

کیمیا : کمیاب

کیوان بانو : از نام های برگزیده

کیوانچهر : از نام های برگزیده

کیواندخت : از نام های برگزیده

کیوانرخ : از نام های برگزیده

کیوانزاد : از نام های برگزیده


گ

گاتا : سرودهای جاودانه اشوزرتشت 

گردآفرید : نام دختر 

گژدهم و یکی از بانوان پهلوان

گردیه : نام خواهر بهرام چوبینه و زن خسرو پرویز

گل آذین : طرز قرار گرفتن 

گل‌ها بر روی ساقه یا شاخه

گل آرا : از نام های برگزیده

گل آسا : ز نام های برگزیده

گل آفرید : از نام های برگزیده

گل آگین : از نام های برگزیده

گل آور : از نام های برگزیده

گل آویز : از نام های برگزیده

گل آیین : از نام های برگزیده

گل افروز : از نام های برگزیده

گل افسر : از نام های برگزیده

گل افشان : از نام های برگزیده

گل اندام : نازک بدن 

گل برگ : برگ های رنگین گل و شکوفه

گل بیز : کلاله گل بیدمشک

گل پر : گیاهی خوشبو

گل پری : از نام های برگزیده

گل پونه : نام گلی همانند نعنا

گل پیکر : از نام های برگزیده

گل تن : از نام های برگزیده

گل چین : از نام های برگزیده

گل خند : از نام های برگزیده

گل دخت : از نام های برگزیده

گل دوست : دوستار گل، گل پسند

گل ربا : از نام های برگزیده

گل سان : از نام های برگزیده

گل سیما : از نام های برگزیده

گل شاد : از نام های برگزیده

گل فشان : از نام های برگزیده

گل گون : سرخ رنگ، برنگ گل

گل گونه : مانند گل، به رنگ گل

گل نوش : از نام های برگزیده

گل وش : از نام های برگزیده

گلاب : از نام های برگزیده

گلاله : از نام های برگزیده

گلباد : از نام های برگزیده

گلباش : از نام های برگزیده

گلبان : از نام های برگزیده

گلبانو : بانویی همانند گل

گلبن : از نام های برگزیده

گلبهار : از نام های برگزیده

گلبو : از نام های برگزیده

گلپاد : از نام های برگزیده

گلچهر : از نام های برگزیده

گلچهره : زیبا، دارای چهره‌ای چون گل

گلدسته : از نام های برگزیده 

گلدیس : از نام های برگزیده

گلرخ : خوبرو، خوشگل

گلرخسار : زیبا، خوش چهره

گلرنگ : به رنگ گل

گلروی : خوشگل، زیبا

گلریز : از نام های برگزیده

گلزاد : زادةگل

گلزار : گلستان، محل رویش گل‌های فراوان

گلستان : از نام های برگزیده

گلشن : گلزار، گلستان

گلشید : از نام های برگزیده

گلفام : از نام های برگزیده

گلنار : از نام های برگزیده

گلناز : گل انار

گلناز : از نام های برگزیده

گلنام : از نام های برگزیده

گلنواز : از نام های برگزیده

گلی : از نام های برگزیده

گلی ناز : از نام های برگزیده

گهر : از نام های برگزیده

گهربانو : از نام های برگزیده

گهرچهر : از نام های برگزیده

گهردخت : از نام های برگزیده

گهرناز : از نام های برگزیده

گهرنگار : از نام های برگزیده

گوهر : جواهری با ارزش

گوهربانو : از نام های برگزیده

گوهرچهر : از نام های برگزیده

گوهردخت : از نام های برگزیده

گوهرزاد : از نام های برگزیده

گوهرسان : از نام های برگزیده

گوهرشاد : از نام های برگزیده

گوهرشید : از نام های برگزیده

گوهرفشان : از نام های برگزیده

گوهرناز : از نام های برگزیده

گیتی : جهان هستی

گیسو : زلف نگار

گیسیا : از نام های برگزیده


ل

لادن : نام گلی است

لاله : نام گلی است

لاله رو : از نام های برگزیده

لاله گون : از نام های برگزیده

لاله وش : از نام های برگزیده

لبخند : احساس شادی بر لبان

لَچَک : دستمال سه گوش

لیو : خورشید، آفتاب


م

مارال : از نام‌های برگزیده

ماسیس : نام دختر سی زین از خاندان ایرانی سورن

مانترَه : سخن منش انگیز و مقدس

ماندانا : نام دختر پادشاه ماد و همسر کمبوجیه

ماه آفرید : نام زن ایرج مادر منوچهر

ماه بانو : از نام های برگزیده

ماه دیس : از نام های برگزیده

ماهرُخ : خوشگل، زیبا

ماهرو : از نام های برگزیده

ماهوار : مانند ماه

ماهوش : مانند ماه

مخمل : نوعی پارچه

مرجان : از گیاهان دریایی

مرمر : سنگ خوشرنگ و قیمتی

مروارید : گوهر باارزش دریایی

مژده : نوید ، خبر شادی

مژگان : چشم پوش

مَشیانه : نام نخستین زن(حوا)

منیژه : خواهر فرنگیس، دختر افراسیاب

مه پیکر : از نام های برگزیده

مه سیما : ماه رو، ماهرخ، زیبا

مهتاب : نور آرام ماه

مهدخت : از نام های برگزیده

مهر رخسار : از نام های برگزیده

مهرآگین : از نام های برگزیده

مهرآمیز : از نام های برگزیده

مهرآور : از نام های برگزیده

مهراسا : از نام های برگزیده

مهرافروز : از نام های برگزیده

مهرافزا : آنکه مهر و محبت بیفزاید

مهرافزون : از نام های برگزیده

مهرافشان : از نام های برگزیده

مهرانگیز : از نام های برگزیده

مهربانو : از نام های برگزیده

مهرچهر : از نام های برگزیده

مهرچین : از نام های برگزیده

مهرخ : از نام های برگزیده

مهرکیش : از نام های برگزیده

مهرناز : از نام های برگزیده

مهرنگار : از نام های برگزیده

مهرنواز : از نام های برگزیده

مهروی : از نام های برگزیده

مهری : از نام های برگزیده

مهسان : از نام های برگزیده

مهستی : بزرگترین ریشه

مهشید : مهتاب، روشنایی ماه 

مهناز : از نام های برگزیده

مهوش : مانند ماه، خوشگل 

مهین : بزرگ، بزرگتر

مورد : نام درخت همیشه سبز

مُوژان : غنچه نرگس

میترا : مظهر دوستی و محبت و صلح و صفا و روشنایی

مینا : نام گلی است

مینو : جهان معنوی


ن

نارگل : گل سرخ انار

نارگون : همانند سرخی آتش

ناز : دوست داشتنی، نام گلی است

نازآفرید : از نام های برگزیده

نازآفرین : از نام های برگزیده

نازبانو : از نام های برگزیده

نازپرور : از نام های برگزیده

نازپری : از نام های برگزیده

نازمهر : از نام های برگزیده

نازنین : دارای ناز، نازک اندام

نازیاب : از نام های برگزیده

ناهید : آناهیتا، پاک بانو

نایریکا : از نام‌های برگزیده

نخستین : آغازین، اولین

نرگس : نام گلی است

نساک : نام زن سیامک، پسر کیومرس

نسترن : گلی سپید رنگ

نسرین : از نام های برگزیده

نسیم : هوای ملایم بامدادی

نکوزاد : از نام های برگزیده

نکویار : از نام های برگزیده

نگار : چهرة زیبانگین : جواهر انگشتری

نورسته : جوانه تازه

نوشین : شیرین و گوارا

نوگل : از نام های برگزیده

نونهال : نهال تازه، درخت جوان

نیایش : نماز بردن

نیکچهر : از نام های برگزیده

نیکچهره : از نام های برگزیده

نیکدخت : از نام های برگزیده

نیکرخ : از نام های برگزیده

نیکروی : از نام های برگزیده

نیلوفر : نام گلی استنینا : از نام‌های برگزیده

نیوشا : شنونده


و

واپسین : آخرین، بازپسین

واج : زمزمه

وارسته : آزاد

واژه : کلمه، لغت

وَرد : گل سرخ

وِستا : دانش

وهشتیه : نام شهبانوی خشایار شاه

وهوگون : خوشبو، معطر، خوشرنگ

ویدا : در اوستا به چم دانش و فرهنگ

ویس : نام دختر شاه غارن و شهبانو شهرو

ویستا : دانش و فرهنگ


ه

هاله : خرمن ما

ههدیه : پیشکشی

هلیله : نام درختی است

هما : مرغ خوش پرواز

هماچهر : از نام های برگزیده

همافر : از نام های برگزیده

همایون : فرخ، شادان

همدم : از نام های برگزیده

همراز : از نام های برگزیده

همساز : از نام های برگزیده

همگام : همراه، همسفر

هنگامه : وقت و زمان

هوآفرید : خوش ستوده، خوش آمرزیده

هوپاد : خوب نگهداری شده

هوداد : از نام های برگزیده

هور : خورشیدهورام : شاد، خنده رو

هوربانو : از نام های برگزیده

هورتن : از نام های برگزیده

هورچهر : از نام های برگزیده

هورداد : از نام های برگزیده

هوردخت : دختر خورشید

هورزاد : زاده خورشید

هورسان : مانند خورشید

هورشید : خورشید

هورفَر : از نام های برگزیده

هورمهر : از نام های برگزیده

هوروَش : از نام های برگزیده

هوزاد : خوب زاده، اصیل

هوزان : نرگس نوشکفته و نیک دان

هوشبام : سپیده دم

هوفر : نام خواهر یوئشتا

هوگون : خوب گون، خوش رنگ، ممتاز

هووَرشت : نیکوکار

هُووی : نام زن اشوزرتشت، دختر فرشوشتر


ی

یاس : نام گلی است

یاس رخ : از نام های برگزیده

یاس گل : از نام های برگزیده

یاسمن : نام گلی است

یاسمین : گل یاسمن

یگانه : بی همتا

نام های پسرانه در افسانه و اسطوره ی ایران باستان

نام های پسرانه در افسانه و اسطوره ی ایران باستان 

نام های پسران 

آ

آبادان : خرم و باصفا 

آبتین : نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی

آبدوس : نام یکی از درباریان اردوان سوم اشکانی

آبستا : اوستا

آتروپات : نام والی 

آتروپاتن(آذرآبادگان)

آترین : نام پسر اوپدرم در زمان داریوش بزرگ

آتش : فروغ و روشنایی

آخشیج : نماد، عنصر

آدُر : آذر، آتش

آدُرباد : نام موبد موبدان دوران شاپور

آذر بُرزین : نام موبدی بوده

آذر بُرزین : نام موبدی بوده

آذرآیین : نام پسر 

آذرساسان

آذرافروز : نام پسر مهرنوش پسر اسفندیار

آذرباد : نام موبد موبدان روزگار شاپور دوم

آذربُد : نام پسر هومت که نوشتن نامه دینکرد را به انجام رساند

آذربود : موبدی در زمان یزدگرد

آذرپَژوه : پسر 

آذرآیین پسر گستهم نویسنده کتاب گلستان دانش

آذرپناه : نام یکی از ساتراپ 

آذرآبادگان

آذرخش : صاعقه، برق

آذرفر : در اوستا به دارنده فرآذر

آذرکیوان : از موبدان بزرگ شیراز در روزگار حافظ

آذرمهر : نام موبدی است در زمان کواد

آذرنوش : در اوستا به دوست‌دار فرهنگ

آذین : زیور، نام فرمانده لشکر بابک خرمدین

آراستی : نام عموی اشوزرتشت و پدر میدیوماه

آرتمیس : نام فرمانده نیروی دریایی خشایارشاه 

آرتین : نام هفتمین پادشاه ماد

آرش : پهلوان و یکی از بهترین تیراندازان ایرانی

آرمان : آرزو، خواسته

آرمین : آرامش، آسودگی

آریا : اصیل و آزاد ، فرمانده ارتش ایران در روزگار کورش

آریامن : نام فرمانده ناوگان خشایار شاه

آریامنش : نام پسر داریوش

آریامهر : دارنده مهر ایران

آرتاباز: از نام های برگزیده

آریوبَرزَن : دلاور و پهلوان. سردار داریوش سوم

آزاد : نام بهدینی که در فروردین یشت ستوده شده

آزاد منش : راد، جوانمرد، دارنده خوی آزادگی 

آزادمهر : از نام های برگزیده

آژمان : بی زمان

آسا : نام پدر بهمن که در چکامه از او یاد شده

آستیاک : نام چهارمین و آخرین پادشاه ماد

آونگ : آویخته، نگهدارنده

آویز : آویختن، نگهداری

آیریک : نام نیای یازدهم اشوزرتشت


الف

اَبدَه : بی آغاز

اَبیش : بی رنج 

اپرنگ : نام پسر سام

اَپروَند : دارنده بلندی و شکوه یا فرهمند

اَپروَیژ : پیروزمند و شکست ناپذیر . نام خسرو دوم پادشاه ساسانی

اَپیوه : نام پسر کیقباد نخستین پادشاه کیانی

اَترس : دلیر، بی ترس

اَرتان : راستگو. نام پسر ویشتاسب

ارج : ارزنده. نام یکی از نیاکان اشوزرتشت

ارجاسب : اوستایی آن یعنی دارای اسبان پرارزش

ارجمند : با ارزش

ارد : نام سیزدهمین پادشاه اشکانی

اردشیر : نام پادشاه هخامنشی و ساسانی

اردلان : از واژه ارد ایرانی است

اردوان : در اوستا ، پشتیبان راستی و درستی است

ارژنگ : نام سالار مازندران

ارشا : راست و درست

ارشاسب : دارنده اسب های نر

اَرشام : پسر عموی داریوش بزرگ

اَرشان : نام نیای داریوش بزرگ

ارشک : نام نخستین پادشاه اشکانی

اَرشَن : نام برادر کاووس

اروتَدنر : نام پسر میانی اشوزرتشت. فرمان گذار

اروَند : شریف- نجیب. نام پدر لهراسب

اُزیرن : گاه پسیناسپ

اد : دارنده سپاه نیرومند

اسپنتمان : نام خانوادگی و یکی از نیاکان اشوزرتشت

اسپهبُد : نام پدر بزرگ خسرو انوشیروان

اسفندیار : نام پسر کی گشتاسب کیانی و برادر پشوتن

اشا : راستی ، درستی ، راه خوشبختی

اشاداد : داده پاکی و پارسایی

اشتاد : راستی

اشکان : نام سومین نیای پاکر

اُشهن : گاه سپیده دم، آغاز روشنایی

اَشوداد : نام برادر هوشنگ پیشدادی

اشوفْرَوَهَر : پاکروان

اشومنش : پاک منش

افروغ : روشنایی و فروغ. از مفسران اوستا در زمان ساسانیان

افشین : نام سردار ایرانی

اقاقیا : درختی با گل های سپید

اَگومان : بی گمان

البرز : کوه بلند. نام پهلوانی است

الوند : توانا و تیزپا

امید : نام پدر آذرپات، از نویسندگان نامه دینکرد

امیدوار : نام پسر خواستان دیلمی از سرداران مازیار

اندریمان : کسی که اندیشه اش در پی شهرت و ستایش است

اَنوش : بی مرگ. جاویدان

انوشیروان : پاکروان، پادشاه ساسانی

اَهنَوَد : رهبری و فرمانداری . نخستین بخش از سروده گات‌ها

اهورا : هستی بخش، خداوند

اوتانا : نام یکی از یاران داریوش

اَوَخشیا : بخشاینده

اَوَرداد : از سرداران کورش بزرگ

اَوَرکام : نام پسر داریوش هخامنشی

اورمزدیار : خدایار، یاور اهورا

اَُورنگ : تخت پادشاهی . نام فرستاده پادشاه کشمیر به یمن

اُوژن : زننده و شکست دهنده دشمن

اوس : در اوستا به چم دارنده چشمه ها

اوستا : دانش، کتاب دینی

اوستانَه : نام سردار سغد در زمان هخامنشی

اوشَه : بامداد و سپیده در اوشهین گاه

اوشیدر : پروراننده قانون مقدس

ایدون : اینچنین، اینگونه

ایران پناه : از نام های برگزیده

ایرانپور : از نام های برگزیده

ایرانشاه : نام یکی از بزرگان ایران

ایرانمهر : روشنایی ایران

ایرج : یاری دهنده آریایی ها

ایزد : ستایش و ستودن

ایزدیار : یاور ستودنی

ایسَدواستَر : خواستار کشتزار و آبادکننده. بزرگترین پسر اشوزرتشت


ب

بابک : نام پسر ساسان در زمان اشکانیان

باتیس : نام دژبان غزه در هنگام داریوش سوم

بادرام : کشاورز

باربُد : نام نوازنده و رامشگر نامی زمان خسرو پرویز

بامداد : نام پدر مزدک

بامشاد : نام نوازنده. نامی در روزگار ساسانیان

بامگاه : هنگام بامداد

بایگان : نگهدارنده

بخت آفرین : نام پدر هیربد شهریار

بَختیار : از فرزندان رستم در روزگار خسرو پرویز

بَخشا : از نام های روزگار هخامنشیان

بَدخشان : لعل

بدره : بهره. نام یکی از سرداران خشایار شاه

بَرازمان : بلند اندیشه

بَردیا : نام پسر کوچک کورش

بُرزو : بلندبالا. نام پسر سهراب

بُرزویه : نام رییس پزشکان شاهی در روزگار خسرو

بَرسام : نام یکی از سرداران یزدگرد ساسانی

بَرَسم : شاخه های گیاهی

بَرِشنوم : پاک و تمیز

بَرمک : نام وزیر شیروی ساسانی

بُزرگمهر : نام مهین دستور انوشیروان دادگر

بَگاداد : نام یکی از سرداران ایرانی روزگار هخامنشی

بَگاش : نام یکی از سرداران هخامنشی

بلاش : نام نوزدهمین پادشاه ساسانی

بُندار : دارنده اصل و بنیاد

بُنشاد : شاد بنیاد

بَهاوند : در اوستا به چم وهوونت دارنده نیکی

بِهراد : نیکی بخش

بهرام : فتح و پیروزی است. نام پهلوانی در شاهنامه

بَهرامشاه : نام یکی از دانشمندان و عارفان زرتشتی

بِهروز : روزگار نیک و خوش

بِهزاد : نام یکی از پهلوانان ایران پسر پیل زور

بِهمرد : از نام های برگزیده

بهمن : نیک منش. نام پسر اسفندیار

بهنام : نیک نام

بوبار : دارنده زمین. نام کشاورزی در زمان خشایار

بوجه : رهایی یافته. نام یکی از بزرگان هخامنشی

بوخشا : رستگار

بیژن : نام پسر گیو


پ

پارسا : پرهیزکار

پاساک : نام برادر زاده داریوش بزرگ

پاکدین : دین درست، دین پاک

پاکروان : پاک باطن، نیک نفس

پاکزاد : پاک نژاد، نجیب

پاکمهر : از نام های برگزیده

پالیز : کشتزار

پَتَه مانی : دادگستر

پدرام : نام نبیره سام. درود، شادباش

پرچم : درفش

پَرنگ : نام پسر سام

پرهام : از نام های برگزیده

پرویز : شکست ناپذیر و پیروزمند. کنیه خسرو دوم ساسانی

پَریبُرز : بلند بالا، نام پسر کیکاووس

پژدو : نام نیای اشوزرتشت، بهرام پژدو از چکامه سرایان نامی زرتشتی

پژمان : از نام های برگزیده

پَشَنگ : نام برادر زاده فریدون پیشدادی

پشوتَن : پیشکش کننده تن یا فداکار

پوروشسب : دارنده اسبان زیاد پدر اشوزرتشت

پوریا : نام یکی از پهلوانان ایران

پولاد : نام پسر آزادمرد پسر رستم

پویا : جوینده

پویان : پوییدن

پیروز : پادشاه ساسانی

پیروزگر : پیروز، کامیاب 

پیشداد : نخستین قانون گذار، بنیانگذار عدل و دادگری

پیلتَن : پهلوانی بوده از فرزندان رستم زال

پیمان : مهر، عهد


ت

تاژ : برادر هوشنگ پیشدادی

تخشا : کوشنده

تَسو : واحد زمان

تکاپو : جستجو

تَنسِر : نام موبد موبدان روزگار اردشیر بابکان

تَهماسب : از بزرگان ملک داراپادشاه ایران

تَهمتَن : بزرگ پیکر

تهمورس : دلیر و پهلوان. نام دومین پادشاه پیشدادی

توانا : نیرومند، زورمند

تور : نام پسر شاه فریدون

تورج : دلیر و پهلوان

توس : نام پسر نوذر یکی از پهلوانان نامی ایران

تیرداد : بخشنده تیر. نام دومین پادشاه اشکانیان

تیس : نام درختی است

تیگران : نام یکی از سرداران خشایار شاه


ج

جان‌پرور : نشاط انگیز

جانان : دلیرو زیبا

جاوید : نام پدر اردشیر یکی از بهدینان خراسان

جم : مخفف جمشید

جمشید : از پادشاهان پیشدادی

جهانگیر : نام پسر رستم زال پهلوان نامی ایران


چ

چالش : با ناز و غرور

چالیک : از بازی‌های کودکان

چلیپا : گردونه مهر

چوگان : ابزار بازی قدیمی

چینوَد : چگونه زیستن


خ

خدابخش : از نام های برگزیده

خداداد : از نام های برگزیده

خدایار : از نام های برگزیده

خدیو : بلند جایگاه، سرور

خردمند : نام یکی از پیروان دستور آذرکیوان

خرم : شادمان، خوش

خسرو : نیک آواز. نام پادشاه ساسانی

خشاشه : از سرداران ایرانی در دورة پادشاهی شاه گشتاسب

خشاشه : از سرداران ایرانی در دوره پادشاهی شاه گشتاسب

خشایار : شاه دلیر و مردمنش

خشنود : شاد، شادمان، خوشحال

خورسند : راضی

خوش‌منش : نیک نهاد

خوشنام : درستکار، نیکنام

خُونیرِث : نام یکی از هفت کشور زمین


د

داتَه : دادگری، قانون

دادار : دادگر، عادل

دادبان : نگهبان قانون

دادبه : قانون خوب. پسر دادگشنسب که نامه تنسر را به تازی برگردانده

دادپویه : از شاگردان موبد کیخسرو پور آذرکیوان

دادجو : جوینده عدل و داد

دادخواه : خواستار عدل و داد

دادرس : دادرسنده

دادفر : از نام های برگزیده

دادمهر : از نام های برگزیده

دادنام : از نام های برگزیده

دادوَر : دادگر، عادل

دارا : دارنده، نام نهمین پادشاه کیانی

داراب : نام پسر بهمن، هشتمین پادشاه کیانی

داریوش : نام سومین شاهنشاه هخامنشی

داژو : سوخته، داغ

دانا : هوشیار، آگاه

داور : نام موبدی است

دَریز : نام داماد داریوش بزرگ

دَسَم : فرمانده ده تن سرباز

دلاور : دلیر، قهرمان

دماوند : نام سرداری در زمان ساسانیان

دهناد : از نام های برگزیده

دینشاه : یاور و سرور دین

دینیار : یاری دهنده دین

دیهیم : کلاه پادشاهی


ر

راتین : بخشنده. یکی از سرداران اردشیر دوم

راد : بخشنده

رادمان : سخاوتمند . نام سپهدار خسرو پرویز

رادمهر : مهربخش. نام سردار داریوش سوم

رادین : بخشندگی

رازقی : گل سپید، گونه‌ای انگور

رامتین : نام چنگ نواز نامی خسروپرویز

رامیار : کسی که ایزدرام(شادمانی) یاور اوست

رامین : نام یکی از فرزندان کیخسرو

رپیتون : گاه نیمروزی

رَتوشتَر : نام برادر بزرگتر اشوزرتشت

رَتوناک : دارای بزرگی و سروری یکی از بزرگان هخامنشی

رَخشان : تابان، از سرداران داریوش

رَزین : واژه پهلوی به چم زورمند

رَسام : نام پیکار نگار بهرام گور

رستم : بالش و روینده. پسر زال پهلوان نامی ایران

رشن : نام یکی از مفسران اوستا

رَشنُو : ایزد دادگری و آزمایش

رشنواد : نام سپهدار همای بهمن

رَنگوشتَر : نام برادر بزرگ اشوزرتشت

رها : آزاد

رُهام : نام یکی از پهلوانان ایرانی. پسر گودرز

رهی : آزاد، رها

روزبِه : نام وزیر بهرام گور

روشاک : نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر

روشن : تابان ، درخشان

رویین تن : نام دیگر اسفندیار پسر گشتاسب کیانی

ریوند : میوه ریواس


ز

زادان : نام پدر شهریار از زرتشتیان کازرون

زال : نام پدر رستم

زامیاد : نگهبان زمین

زروان : نام خوانسالار انوشیروان ساسانی

زَریر : دارنده جوشن زرین

زَم : نام یکی از پسران غباد ساسانی

زنگه : از پهلوانان ایرانی در دوره کاووس شاه کیانی

زَهیر : نام یکی از سرداران شاه کیخسرو کیانی

زَواره : پهلوانی ایرانی. نام پسر زال و برادر رستم

زوپیر : یکی از همدستان داریوش بزرگ در جنگ بابل

زیار : نام پدر مردآویچ

زیگ : راه ستاره شناسی


ژ

ژاماسب : نام شوهر پورچیستا جوانترین دختر اشوزرتشت 

ژوپین : نام پسر کیکاووس

ژیان : از نام های برگزیده


س

ساسان : نام پدر بزرگ اردشیر بابکان

سالار : پدر زال، پسر نریمان

سام : بهدینی از خاندان گرشاسب

سامان : نام بزرگ زاده بلخ

سَپْرَنگ : نام پسر سام

سِپنتا : مقدس، ورجاوند

سپند : ورجاوند و مقدس. اسفند

سِپِهر : آسمان

سپهرداد : داده یا آفریده آسمان

سپیدار : درخت بلند و راست

ستایش : خوب گفتن

ستُرگ : قوی هیکل، نیرومند

سرافراز : سربلند، با افتخار

سُرایش : سرودن

سُرخاب : نام پنجمین پادشاه باوندی

سُروش : گوش دادن به صدای وجدان و فرمانبردار

سزاوار : شایسته

سَلم : نام یکی از سه پسران شاه فریدون پیشدادی

سهراب : تابش سرخ. نام پسر زال

سورن : دلیر و پهلوان ، توانا

سوشیانت : برگزیده دینی

سیامک : نام پسر کیومرس در شاهنامه

سیاوخش : سیاوش، پسر کیکاووس

سیاوش : نام پسر کیکاووس

سیروس : نام کورش به پیکره دیگر

سینا : یکی از نخستین پیروان اشوزرتشت


ش

شاه بهرام : نام بهرام گور پادشاه ساسانی

شاپور : نام دومین شاهنشاه ساسانی

شاخه : بخشی از گیاه و درخت

شاد : نام یکی از بزرگان روزگار ساسانیان

شادان : شادمان و خشنود. نام پسر برزین. از کارمندان نگارش شاهنامه

شادبه : از نام های برگزیده

شادفر : از نام های دوران هخامنشی

شادکام : نام برادر فریدون

شادمان : خوشحال

شادنوش : از نام های برگزیده

شاهرخ : از نام های برگزیده

شاهروز : نام پسر شاه بهرام پادشاه کشمیر

شاهین : نام یکی از بزرگترین سرداران لشکر ایران در زمان خسرو پرویز

شایان : سزاوار، شایسته

شایگان : گرانمایه، لایق

شباروز : همه گاه، شبانه روز

شباهنگ : مرغ سحر، ستاره بامدادی

شباویز : پرنده شب پرواز

شتاب : چالاکی و سرعت

شتابان : پرسرعت

شروین : نام پسر سرخاب

شکیبا : بردبار

شهاب : ستاره باران

شهباز : باز سفید و بزرگ

شهداد : از نام های برگزیده

شهراد : از نام های برگزیده

شهرام : از نام های برگزیده

شهران : از نام های برگزیده

شهرَوان : از نام های برگزیده

شهروز : از نام های برگزیده

شهریار : فرمانروای شهر ، نام پسر خسروپرویز

شهزاد : از نام های برگزیده

شهسوار : دلاور، ماهر

شهیار : از نام های برگزیده

شیان : درختی بلند ، خون سیاووشان

شیدفر : از نام های برگزیده

شیده : نام پسر افراسیاب

شیدوَر : از نام های برگزیده

شیدوش : نام پسر گودرز. پهلوان نامی زمان

شیردل : شجاع، دلیر

شیرزاد : زاده شیر، بچه شیر ، نامی از روزگار انوشیروان

شیرمرد : از نام های برگزیده

شیروان : از نام های برگزیده

شیروَش : همانند شیر

شیشَم : از ابزار خنیاگری


ف

فاتک : نام پدر مانی نقاش دوران ساسانی

فراز : بالا، بلندی

فرازمان : از نام های برگزیده

فرازمند : از نام های برگزیده

فرامرز : نام پسر رستم زال

فربُد : نگهبان و نگهدار فر

فربود : راست و درست

فرخ : بزرگی و شوکت. از مفسران اوستا در زمان ساسانی

فرداد : از نام های برگزیده

فردین : پیشرو در دین

فرزاد : از نام های برگزیده

فرزام : از نام های برگزیده

فرزین : از نام های برگزیده

فرشاد : شادبخت و شادمان

فرشوشتر : یکی از وزیران کی گشتاسب

فرشید : نورانی تر

فرمنش : از نام های برگزیده

فرنام : نام یکی از سرداران شاپور

فرنوش : از نام های برگزیده

فرهاد : پیشرو قانون .نام پهلوانی در شاهنامه . نام چند پادشاه اشکانی

فَرََهمند : از نام های برگزیده

فَرهود : از نام های برگزیده

فرهومند : باشکوه و بزرگ

فُرود : نام پسر سیاوش

فْرَوَرِتیش : نام دومین پادشاه ماد

فَرَوَشی : فَرَوَهَر، نیروی اهورایی

فَرَوَهَر : نیروی اهورایی درون انسان

فریان : خاندانی از دوستان اشو زرتشت

فریبرز : نام پسر کیکاووس

فریدون : از پادشاهان پیشدادی، نجات دهنده قوم آریا

فوکا : نوعی درخت بید

فوگان : نوشیدنی از دانه جو

فولاد : از نام های برگزیده

فیروز : نام هجدهمین پادشاه ساسانی


ک

کاچار : سر و سامان

کاردار : پسر مهر نرسی از ارتشتاران دوره ساسانی

کارن : از نام های برگزیده

کاری : تلاشگر

کامبوزیا : کمبوجیه

کامبیز : از نام های برگزیده

کامجو : از نام های برگزیده

کامدین : از نام های برگزیده

کامران : نام دانشمندی زرتشتی اهل شیراز

کامکار : کامروا، کامران

کاموس : نام یکی از سرداران افراسیاب

کامیاب : کامروا، خوشبخت

کامیار : کامیاب ، کامروا

کاوش : جستجو کردن، کاویدن

کاوه : نام آهنگر نامی که پادشاهی ذهاک را برانداخت

کاووس : از نام های برگزیده

کاویان : از نام های برگزیده

کرتیر : نام موبد موبدان روزگار شاپور یکم

کرکوی : از نوادگان سلم، پسر فریدون

کمبوجیه : از نام های برگزیده

کورنگ : نام پادشاه زابلستان و پدر زن جمشید پیشدادی

کوروش : بنیانگزار شاهنشاهی هخامنشی

کوسان : نام رامشگری است

کوشا : کوشیدن

کوشان : کوشا بودن

کوشیار : نام یکی از سرداران تبری

کیا : بزرگ، صاحب، پادشاه

کیافر : از نام های برگزیده

کیامرد : از نام های برگزیده

کیامنش : از نام های برگزیده

کیان : جمع کی، پادشاه

کیان پور : از نام های برگزیده

کیانزاد : از نام های برگزیده

کیانفر : از نام های برگزیده

کیانمهر : از نام های برگزیده

کیانوش : نام برادر شاه فریدون پیشدادی

کیقباد : نام سردودمان و نخستین پادشاه کیانیان

کیکاووس : پدر سیاوش و پدر بزرگ شاه کیخسرو کیانی

کیهان : جهان، گیتی

کیوان : نام پدر موبد سروش، از شاگردان دستور آذرکیوان

کیومرس : نام نخستین انسان روی زمین


گ

گالوس : نام پسر فارناک پادشاه کپاد و کیه و هوتیس

گرامی : ارجمند، مقدم

گرانمایه : پرارزش، پر ارج

گرایش : گرویدن، پیروی

گَرشاسب : در اوستا به چم پهلوان نامی ، همانند رستم شاهنامه

گرگین : نام پهلوان نامی ایران

گژدهم : از جنگجویان و سرداران کیانی و پدر گردآفرید

گژگین : از نام های برگزیده

گشتاسب : نام پنجمین پادشاه کیانی

گشواد : نام پهلوانی در شاهنامه

گوارا : خوش‌آیند، با مزه

گودرز : نام پسر گیو، از پهلوانان نامی لشکر کیکاووس

گیل : گرد و پهلوان

گیو : پهلوان ایرانی


ل

لهراسب : دارنده اسب تیزرو . پدر گشتاسب


م

مازار : یکی از سرداران مادی کورش

مازنه : مازندران در اوستا

مازیار : نام پسر غارن. از اسپهبدان تبرستان

ماکان : نام پسر کاکی یکی از فرمانروایان ایرانی

ماندگار : پایدار، ماندنی

مانوش : نام پسر کی پشین و پدربزرگ لهراسب

مانی : نام پیکر نگار نامی در دوران شاپور

ماهان : نام پسر کیخسرو پسر اردشیر پسر غباد

ماهر : زبر دست

ماهوار : از گوشه‌های موسیقی

ماونداد : نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان

مزدا : دانای بزرگ، پروردگار

مزدک : نام پسر بامداد در دوران ساسانی

مشیا : نام نخستین مرد در اوستا

منوچهر : پهلوان نژاد. نام نیای سیزدهم اشوزرتشت. نام ششمین پادشاه پیشدادی

منوشفر : نام پدر منوچهر شاه پیشدادی

مه زاد : از نام های برگزیده

مِهراب : نام پادشاه کابل و پدر رودابه

مهران : یکی از هفت خاندان نامی دوران ساسانی

مهربان : نگهبان روشنایی و مهر

مهربُرزین : دارنده برترین مهر. نام پسر فرهاد در دوره بهرام پنجم

مهرپرور : از نام های برگزیده

مهرپوی : از نام های برگزیده

مهرپیکر : از نام های برگزیده

مهرجو : از نام های برگزیده

مهرداد : نام چوپانی که کوروش را پرورش داد

مهرزاد : زاده مهر

مهرگان : جشن ملی ایران

مهرمَس : مهر بزرگ یا بزرگ مهر. نام نیای ششم اردشیر بابکان

مهرنوش : نام یکی از چهار پسران اسفندیار

مهریار : از نام های برگزیده

مِهرین : از نام های برگزیده

مهیار : از نام های برگزیده

مویز : دانه خشک انگور


ن

نارون : نام درختی تنومند

ناشا : دادگر

نامجو : جوینده نام

نامدار : دارنده نام

نامور : از نام های برگزیده

ناوَرز : سرباز دریایی. از نام های دوران هخامنشی

نریمان : دلیر و پهلوان. دارای اندیشه بلند و مردانه

نَستور : نام پسر زریر، برادر شاه گشتاسب

نکیسا : نام نوازنده نامی دوران خسرو پرویز

نمایان : آشکار، هویدا

نوبخت : از نام های برگزیده دوران ساسانی

نوبهار : نام نویسنده دساتیر

نوتریکا : نام سومین برادر اشوزرتشت

نوذر : یکی از سه پسران منوچهر

نوش : شهد، عسل ، انگبین

نوش آذر : نام پسر آذرافروز

نوشی : نوشیروان

نوشیروان : انوشیروان. از نام های برگزیده

نوید : مژده شادمانی

نیسان : نی‌زار، محل روییدن نی

نیک پی : خجسته ، خوش قدم

نیکدل : از نام های برگزیده

نیکروز : سعادتمند، خوشبخت

نیکزاد : از نام های برگزیده

نیکنام : نیکونام، خوشنام

نیکو : خوب، زیبا، نیکو کار

نیما : نام یکی از شاعران ایرانی

نیو : پهلوان و دلیر

نیوتیش : نام کوچکترین برادر اشوزرتشت


و

واته : ایزد آب در اوستا

وخش : روشنایی یا رویش. نام چهاردهمین نیای آدرباد مهر اسپند

وخش داد : آفریده روشنایی، نام یکی از سرداران هخامنشی

وخشور : پیام آور

ورجاوند : مقدس و نورانی . از نیاکان شاه بهرام

ورزم : شعله آتش، گرمی آتش

ورساز : جوان آراسته و زیبا 

وَرَهرام : نماد پیروزی

وَسپار : بخشنده

وَسنه : نام کوهی در اوستا

وفادار : از نام های برگزیده

وَلخش : بلاش، پادشاه اشکانی

وهامان : نام پدر سلمان فارسی

وَهمنش : خوش منش، نیک منش

وُهومن : ریشه اصلی بهمن امروزی

ویسپرد : از بخش‌های اوستا

ویشتاسب : نخستین پادشاه همزمان با اشوزرتشت


ه

هارپارک : نام وزیر استیاک آخرین پادشاه ماد

هامان : یکی از درباریان خشایار شاه

هامرز : نام سپهسالار خسروپرویز ساسانی

هامون : از نام های ایرانی

هامین : تابستان در اوستا

هاون : گاه بامدادی

هاونی : ایزد نگهبان بامداد

هَخامنش : دوست منش. نام سردودمان هخامنشیان

هَردار : نام هشتمین نیای اشوزرتشت

هُرمز : نام سومین پادشاه ساسانی

هرمزدیار : یار خدا

هُزوارش : شرح و تفسیر

هُژبر : دلیر و نامجو

هَژیر : خوو پسندیده، از پهلوانان دوره کیانی پسر گودرز

همتا : مانند، شریک

همگون : همرنگ، همانند

هنگام : زمان، گاه

هوبَر : دربردارنده نیکی

هوتَخش : سازنده خو. پیشه ور

هوتن : فرماندار ساحلی در روزگار داریوش

هوداد : نیک آفرید

هودین : نام سومین نیای آدرباد مهر اسپنتمان

هور : خورشید

هورا : می صاف و مقدس

هوشنگ : پسر سیامک پسر کیومرس، دومین پادشاه پیشدادی

هوشیدر : از نام های برگزیده

هوکَرپ : واژه ای پهلوی خوش اندام

هوم : گیاه مقدس

هومان : از نام های برگزیده

هومَت : اندیشه نیک

هومن : خوب‌منش

هیمه : نام داماد داریوش و از سرداران بزرگ پارسی


ی

یادگار : اثر و نشان که کسی از خود باقی بگذارد

یزدان داد : موبدی در سده نهم که در کرمان می‌زیسته

یزدان مهر : از نام های برگزیده

یزدان یار : از نام های برگزیده

یزدانشاه : نام پسر انوشیروان دادگر

یزدگرد : نام پادشاه ساسانی

یَسنا : از بخش‌های اوستا

آیا می دانید: نخستین مردمانی که ..... ایرانیان بودند

1- آیا می دانید: نخستین مردمانی که سیستم اگو یا فاضلاب را جهت تخلیه آب شهری به بیرون از شهر اختراع کرد ایرانیان بودند.

2- آیا می دانید: نخستین مردمانی که اسب را به جهان هدیه کردند ایرانیان بودند.

3- آیا می دانید: نخستین مردمانی که حیوانات خانگی را تربیت کردند و جهت بهره مندی از آنان استفاده کردند ایرانیان بودند.

4- آیا می دانید: نخستین مردمانی که مس را کشف کردند ایرانیان بودند.

5- آیا می دانید: نخستین مردمانی که آتش را در جهان کشف کردند ایرانیان بودند.

6- آیا می دانید: نخستین مردمانی که ذوب فلزات را آغاز کردند ایرانیان بودند در شهر سیلک در اطراف کاشان.

7- آیا می دانید: نخستین مردمانی که کشاورزی را جهت کاشت و برداشت کشف کردند ایرانیان بودند.

8- آیا می دانید: نخستین مردمانی که نخ را کشف کردند و موفق به ریسیدن آن شدند ایرانیان بودند.

9- آیا می دانید: نخستین مردمانی که سکه را در جهان ضرب کردند ایرانیان بودند.

10- آیا می دانید: نخستین مردمانی که عطر را برای خوشبو شدن بدن ساختند ایرانیان بودند.

11- آیا می دانید: نخستین مردمانی که کشتی یا زورق را ساختند ایرانیان بودند به فرمان یکی از پادشاهان زن ایرانی.

12- آیا می دانید: نخستین مردمانی که ارتش سواره نظام در دنیا توسط سام ایرانی با 115 سرباز اختراع شد.

13- آیا می دانید: نخستین مردمانی که حروف الفبا را ساختند در 7000 سال پیش در جنوب ایران، ایرانیان بودند.

14- آیا می دانید: نخستین مردمانی که شیشه را کشف کردند و از آن برای منازل استفاده کردند ایراینان بودند.

15- آیا می دانید: نخستین مردمانی که زغال سنگ را کشف کردند ایرانیان بودند.

16- آیا می دانید: نخستین مردمانی که مقیاس سنجش اجسام را کشف کردند ایرانیان بودند.

17- آیا می دانید: نخستین مردمانی که به کرویت زمین پی بردند ایرانیان بودند.

18- آیا می دانید: نخستین مردمانی که قاره آمریکا را کشف کردند ایراینان بودند (لشکریان داریوش بزرگ) و کریستف کلمب و واسکودوگاما بر اثر خواندن کتاب های ایرانی که در کتابخانه واتیکان بوده به فکر قاره پیمایی افتادند.

19- آیا می دانید: کلمه شاهراه از راهی که کورش بزرگ بین سارد پایتخت کارون و پاسارگاد احداث کرد گرفته شده است.

20- آیا می دانید: کورش بزرگ در شوروی سابق شهری ساخت به نام کورپولیس که خجند امروزی نام دارد.

21- آیا می دانید: کورش پس از فتح بابل به معبد مردوک رفت و برای ابراز محبت به بابلی ها به خدای آنان احترام گذاشت و در همان معبد که بیش از 1000 متر بلندی داشت برای اثبات حسن نیت خود به آنان تاج گذاری کرد.

22- آیا می دانید: نخستین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران توسط کورش بزرگ در شوش جهت تعلیم فن و هنر ساخته شد.

23- آیا می دانید: دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کورش در شمال ایران در سال 544 پیش از میلاد برای جلوگیری از تهاجم اقوام شمالی ساخت، ساخته شد.

24- آیا می دانید: نخستین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش بزرگ در ایران پایه گذاری کرد.

25- آیا می دانید: کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 525 قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان می دهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.

26- آیا می دانید: داریوش بزرگ با شور و مشورت تمام بزرگان ایالت های ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار 520 قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت 2 نوع سکه طرح دار با نام داریک (طلا) و سیکو نقره را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پول های جهان شد.

27- آیا می دانید: داریوش بزرگ طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت. (داریوش به حق متعلق به زمان خود نبود و 2000 سال جلو تر از خود می اندیشید.)

28- آیا می دانید: داریوش در پایئز و زمستان 518 - 519 قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغد آورد.

29- آیا می دانید: داریوش بعد از تصرف بابل 25 هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد.

30- آیا می دانید: داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت.

31- آیا می دانید: نخستین بار پرسپولیس به دستور داریوش بزرگ به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس 3 سال طول کشید و کل ساخت کاخ 80 سال به طول انجامید.

32- آیا می دانید: داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار کارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5 روز یکبار یک سکه طلا (داریک) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آن ها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن - کره - عسل و پنیر می داده است و هر 10 روز یکبار استراحت داشتند.

33- آیا می دانید: داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب می شده. این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است.

34- آیا می دانید: تقویم کنونی (که ماه 30 روز دارد) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود. بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که یکی از آن ها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است.

35- آیا می دانید: داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند.

36- آیا می دانید: داریوش برای نخستین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف (چاپارخانه) را بنیان نهاد.

37- آیا می دانید: نخستین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد.

38- آیا می دانید: داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد.

39- آیا می دانید: فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش بزرگ دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد.

40- آیا می دانید: در طول سلطنت داریوش بزرگ 242 حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با 242 مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد. او در سال آخر پادشاهی به اندازه 10 میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت.
داریوش در سال 521 پیش از میلاد فرمان داد: 
من عدالت را دوست دارم، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم.

سنگ نوشته کله شین و ترجمه اش

          منطقه باستاني اشنويه آثار متعدد تاريخي را در خود جاي داده و بخشي از تاريخ تمدن ايران باستان مديون آثاري است كه در اين منطقه پيدا شده است و هم اكنون بقاياي آثار و تپه‌هاي متعددي كه هر كدام نشان از تمدن پيشرفته جهان كهن را در سينه دارند در اين خطه به جاي مانده است. باستان شناسان به اين نتيجه رسيده اند كه اين ستون ماندگار تاريخي در سال 814 قبل از ميلاد به دست اشپويني پادشاه اورارتو در اين محل نصب شده است.

مرحوم نصرت الله مشكوتي در فهرست بناهاي تاريخي ايشپويني را به اورارتو نسبت مي‌دهد. در حالي كه در متن كتيبه اسمي از اورارتو برده نشده است و از شاه تاتيري سخن مي گويد اگر نائيري را با نهري امروزي كه منطقه‌اي در همان حوالي كتيبه است بدانيم امپراطوري نهري به زمانهاي بسيار دور مي رسد.


معني لغوي كلاشين

كلاشين استوار سنگ بناي تاريخ - كلاشين نام خود را از دو واژه كردي (كله به معناي سنگ قبر و شين به معناي آبي يا كبود) گرفته است لغت كل (به معناي (به معناي سنگ قبر) در ميان مسلمانان معني خاصي دارد و آن عبارت است از سنگ كوچكي به صورت مكعب مستطيل يا استوانه كه در كنار قبر يا در بالاي سر اموات نصب مي نمايند.

 

جايگاه تاريخي

جايگاه اين سنگ تاريخي جزو ملك روستاي درود به غرب شهرستان اشنويه است كه در زبان محلي (كردي) درو به معناي خار خوانده مي شود. روستاي درود بالاتر از روستاي شيخان در دهستان هيق قرار گرفته است معبد و گذرگاه و همچنين رشته كوه معروفي در نوار مرزي ايران وعراق نام خود را از اين سنگ گرفته اند. اين سنگ نوشته به جاي ستون مرزي در سر راه رواندوز به اشنويه در وسط گردنه كوهي كه اشنويه را از رواندوز جدا مي سازد نصب شده بود با وقوع جنگ بين ايران و عراق با توجه به اهميت تاريخي و به منظور حفظ اين ميراث ارزشمند فرهنگي از آسيب هاي احتمالي در سال 1365 به پيشنهاد برخي از فرهنگ دوستان منطقه و با مساعدت هاي مركز باستان شناسي ايران و سازمان ميراث فرهنگي اين سنگ نوشته تاريخي به موزه اروميه انتقال يافت و با انتقال اين كتيبه به موزه اروميه از خطر نابودي نجات يافت اميد است در آينده بعداز آرامش كامل با اتخاذ تدابير لازم به محل اصلي انتقال و تحت حفاظت قرار گيرد.


مشخصات فيزيكي

كتيبه سنگي گلاشين به خاطر جنس خاص اين سنگ مشهور است كه اين نوع سنگ در منطقه يافت نمي‌شود و ظاهرا اين سنگ از مكان ديگري به اين مكان آورده شده است كتيبه به صورت يكپارچه و با دو خط ميخي او رارتويي و آشوري در هر چهار طرف سنگ داراي نوشته مي‌باشد.

قسمت آشوري اين سنگ در اثر تيراندازيهاي مكرر افراد ناآگاه به شدت آسيب ديده است ولي خطوط آن هنوز خواناست. در قسمت پشت كتيبه كه به زبان اورارتويي است ساييدگي بر روي سنگ ديده مي شود.

ارتفاع اين سنگ نوشته 167 سانتي متر است وعرض باريك آن چهل سانتي متر است كه به عنوان رشته واتصال در مقر چهارگوش وسط پايه به ابعاد 23*4 سانتي متر جاي گرفته است ضخامت كتيبه از بالا به پايين از 28 تا 30 سانتي متر متغير است . اضلاع چهارگوش پايه حدود 112*114 سانتي متر است و اين سنگ بر روي يك پايه مكعب شكل گرفته است و وزن اين كتيبه همراه با پايه‌اش 6/1 تن مي باشد.

 

معرفي كله شين

نخستين كسي كه اين لوحه را به دنيا معرفي كرد شولتز باستان شناس آلماني بود كه در سال 1829 اين سنگ را كشف كرده و از آن كپي برداري نمود، اما چند روز بعداز كپي برداري اين شخص به قتل رسيد و هنگام كشته شدن رونوشتي را كه از خطوط اين سنگ برداشته بود از بين رفت.

پس از مرگ شولتز در سال 1838 ژنرال راولسنين كاشف معروف بيستون و آشورشناس مشهور انگليسي قسمتي از خطوط اين سنگ را رونويسي نمود  و آن را در معرض مطالعه دانشمندان و علاقمندان قرار مي دهد. در سال 1852 خانيكوف روسي و در سال 1858 بلاو از اين سنگ قالب تهيه مي كنند و در سال 1858 بلاو از مجموع مطالعات انجام شده مطلبي تهيه و منتشر مي نمايد.

در سال 1882 ميلادي مستشرق ديگري به نام سايكه موفق به ترجمه متن اورارتوريي اين كتيبه مي شود. در سال 1890(م) دمرگان فرانسوي در جستجو و كشف راز اين سنگ برميآيد. تا اين تاريخ هيچگونه قالب گيري كاملي از سنگ نوشته كلاشين گرفته نشده بود در پاييز همان سال دمرگان شخصاَ به آذربايجان آمده و پس از اينكه حكومت وقت آذربايجان يكي از خوانين ايل زرزا را در اختيار وي قرار مي دهد همراه با خان مزبور از دهكده هيق به طرف گردنه كلاشين حركت مي كند و پس از رسيدن به مقصد در مدت دو ساعت به طريقه اشامپاژ نسخه كاملي از تمامي جهت هاي لوحه تهيه مي كند.

بخشي از خطوط اين لوحه كه به زبان آشوري است براي اطلاع كامل از متن آن به وسيله ژاك دمرگان به پرشيل آشورشناس مشهور عرضه مي‌گردد. پرشيل پس از زحمات فراوان موفق به ترجمه آن گرديد و آن را همراه با مقدمه اي در يكي از روزنامه هاي پاريس انتشار مي دهد.

متن اصلي كتيبه كلاشين از 42 سطر تشكيل شده است و از آن چنين مستفاد مي گردد كه ... مهر كپوسي، ايشيويني و منوا كه هر سه از پادشاهان سرزمين توشيبا بوده اند، اين سنگ را به هالديه خداوند شهر موازير اهدا كردند.

ولايت پارسوا در غرب درياچه اروميه (چي چست) قرار داشت ودر قرن ششم قبل از ميلاد دولت جديدي بنام هالديه يا خالديه ظهور كرده و ولايت پارسوا را به خود ضميمه كرده پادشاه خالدي سنگ كلاشين را تراشيده و در گردنه كلاشين در جنوب غربي درياچه نزديك سرحد نصب كرده است.

نکته ای درمورد ترجمه متن اورارتويي سنگ نوشته كلاشين:

نزد خداي خالدي به شهر موساسير براي تقديس آمدند رمه اي به خداي خالدي تقديم داشته و چنين گفتند آن كس كه اين رمه هاي رها شده را از جلوي دروازه معبد خداي خالدي بريابد، آنكس كهب بيند آنها را مي دزدند و خود را در تاريك و خفا پنهان سازد، و آنكس كه در مركز شهر موساسير زندگي مي كند و مي شنود.

مشخص اين رمه ها را، از برابر دروازه هاي خداي خالدي از نابودي آنها، افسرده نمي شود به چنين آدمي ، خداي خالدي مرحمت و الطاف بيكران ندارد و نسل او را از روز زمين برخواهد داشت.

هر كس اين سنگ نبشته را از اين جا بردارد، هر كس اين سنگ نبشته را بشكند، هر كس به كس ديگري بگويد، برو اين سنگ بشته را بشكن، تمامي خدايان شهر موساسير، خداي خالدي، خداي هوا، خداي خورشيد نسلش را از روي زمين برخواهد انداخت.

«ترجمه متن اورارتويي سنگ نوشته كلاشين»

آنگاه كه ايشپويني پسر «ساردور»

شاه بزرگ، شاه قدرتمند،

شاه جهان،

شاه سرزمين «نايري»

سرور بزرگ شهر «توشيبا شهر»

و «منووا» پسر او

نزد خداي «خالدي»

به شهر «موساسير»

به معبد بلندي

كه براي خداي «خالدي»

بنا كرده بودند، آمدند،

«ايشپويني» پسر «ساردور»

براي معبد بزرگ،

جنگ افزارهاي نفيس، و

رمه هاي زيبا

آورده است.

«ايشپويني» اشياء مفرغي

و ظروف مفرغي

آورده است.

ايشپويني

رمه‌هاي بسيار

آورده است

(كه)

تمام اين هدايا را

دوباره (مجددا)

(براي اين معبد)

مقرر داشته است.

«ايشپويني»

تمامي اين هدايا را

در برابر دوازده «خالدي»

به خداي «خالدي»

به خاطر (دوام) زندگي خود،

ارزاني مي دارد...

«ايشپويني» بعنوان كفاره

1112 گاو

120 (9 ( بز فربه، و قوچ، و

12480 بز فربه

براي وقف آورده است

هنگاميكه «ايشپويني» پسر «ساردور»

شاه بزرگ، شاه قدرتمند،

شاه جهان،

شاه سرزمين «نايري»

سرور بزرگ شهر «توشپا شهر» در برابر «خالدي»

به نياز، آمد

براي (جلب) مرحمت خداي «خالدي»

اين...

 و سپس،

او «ايشپويني»

اين حيوانات و اشيا را

در مسير دروازه هاي، معبد خداي «خالدي» گذارد.

در «موساسير» رمه هاي اهدايي را، نگهبانان رها كرده، 

يا در نگهداري آن ها كوتاهي كرده بودند.

از برابر دروازه‌هاي (معبد خداي «خالدي» دزديدند و فروختند.

اينكه در اينهنگام كه آن ها «ايشپويني» پسر «ساردور» و «منوا» پسر اپشيويني

به شهر موساسير

براي تقدس آمدند

رمه اي به خداي «خالدي»

تقديم داشته و چنين گفتند:

آن كس كه اين رمه هاي رها شده را از جلوي دروازه «خالدي»

بدزدد، آن كس كه ببيند آن ها را مي دزدند، و خود را در تاريكي و خفا پنهان سازد، آن كس كه در مركز شهر «موساسير» زندگي مي كند

و مي شنود شخصي (اين) رمه ها را، از برابر دروازه هاي «خالدي» دزديده و به همراه (خود) برده است، و از نابودي آن ها،‌ ناراحت (افسرده) نمي شود، به چنين آدمي، خداي «خالدي» مرحمت ندارد، و نسل او را از روي زمين برخواهد داشت.

هر كس اين كتيبه را از اين جا بردارد، هر كس اين كتيبه را بشكند،‌ هر كس كه به كس ديگر بگويد «برو... اين كتيبه را بشكن، تمامي خدايان شهر «موساسير» خداي «خالدي»، خداي «هوا» و خداي «خورشيد» نسلش را از روي زمين، برخواهند داشت.

تحقيق و گردآوري- اشنويه- پرويز راد

منابع و مآخذ :

1-  پدرام محمود (1373  ) تمدن مهاباد- چاپ اول - نشرهور

2-  آذرنگ عبدالحسين (1372) - تاريخ تمدن- هنري لوكا س- چاپ اول-كيهان

3-  مرواريد يونس    (1371 ) مراغه- چاپ دوم  - انتشارات علمي

4-  اشنويه گنجينه آثار باستاني - روزنامه كيهان 17- بهمن 1374

سنگ‌ نگاره‌های دهتل

ده‌تل، روستایی از توابع شهرستان بستک استان هرمزگان است، منطقه‌ای در جنوب ایران و در نزدیکی خلیج فارس که در زمان ساسانیان، بخشی از ایالت لارستان بوده است. این روستا امروز میان سه سایت باستانی " تنگ کارون و کارگر"، " جم و ریز" و " جهرم" قرار گرفته است. 
وجود قبرستانی وسیع، بقایایی از گورهای موسوم به دخمه، روایت‌هایی درخصوص صنعت استخراج طلا در گذشته و مهمتر از همه، سنگ‌نگاره‌هایی که اهالی آن ها را منتسب به " گبر"ها می‌کنند همه حکایت از قدمت این روستا دارند. مقاله حاضر به بررسی همین سنگ‌نگاره‌ها می‌پردازد که یکی از منابع مهم در مطالعه جوامع فاقد خط است. 
سنگ‌نگاره‌ها عموما به عنوان اولین تلاش‌های انسان برای ثبت اندیشه‌هایش محسوب می‌شوند و از این‌ رو مطالعه آن ها از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. سنگ‌نگاره‌ها در ایران از پراکندگی قابل‌توجهی برخوردارند که از جمله می‌توان به ارسباران، سنگستون و کهک، احمد آباد خنداب، تیمره و... اشاره کرد.

چند شخصیت برتر ایران زمین

 ديا اكو : پدر تاريخ ايران ، اولين شاهنشاه ماد و ايران زمين كه از تبار و نژاد آريايي بود

در مدت پنجاه و سه سال پادشاهی قبايل ماد را که تا آن زمان پراکنده بودند متحد ساخت و به مليت واحدی مبدل کرد و اولين سلسله شاهنشاهي ايراني را بنا نمود كه بعدها جانشينانش ابر قدرت زمانه خود شدند و تمامي قدرتهاي زمان خود را بزير كشيدند 

 

كورش بزرگ : اولين شاهي كه توانست تمامي اقوام ايراني و آريايي نژاد را به زير يك پرچم در بياورد و با روشن انديشي و رفتار انساني كه داشت در ميان تمامي اقوام و اديان بزرگ و عالي قدر شناخته شد و تا به امروز دوست و دشمن در مقابل نام عظيمش سر تعظيم بر زمين مي سايند نه از روي ترس بلكه از روي احترام 

 

داریوش بزرگ ... دانشمند و پادشاهی که دانشمندان کنونی افکار ایشان را در دو هزار سال جلوتر از زمان خود می بینند .... داریوش دانشمندی بود که علم نانو که به تازگی دانشمدان کشف کردند را در سکه های زمان بکار می برد. (سکه های زمان داریوش 95 درصد طلا و 5 درصد نقره ... چنین ترکیبی فقط با علم نانو امکان پذیر است)ا

 

آريو برزن : سردار شجاعي كه تا آخرين لحظات حيات و تا آخرين قطره خوني كه در تن داشت از ميهن خويش دفاع كرد و درس وطن پرستي را به ما آموخت ، درود بر روح پاكش

 

ارشك : كسي كه با انديشه و تاكتيك نظامي پيشرفته و دانش و فن جنگاوري برتر از زمانه خود توانست متجاوزان را از سرزمين پاك ايران زمين بيرون براند و نام ايران را زنده كند

 

اردشير بابكان : كه بازگشت ايران به قدرت زمان هخامنشيان را در سر مي پرواند و دين زرتشت را جاني دوباره بخشيد

 

طاهر بزرگ : كه اولين حكومت ايراني را پس از هجوم اعراب هر چند نه چندان قدرتمند بر پا ساخت

 

ابومسلم خراساني : نامدارترين و بزرگترين سردار ايراني كه تمامي هدفش باز گرداندن شكوه و عظمت گذشته ايران زمين بود و خود و سرداران و پيروانش (بابك خرمدين ،‌مازيار ، اسپهبد خورشيد و .... ) دويست سال براي آزادي اين مملكت جنگيدن و جانفشاني كردن 

 

يعقوب ليث صفاري : كه زبان پارسي را دوباره در ايران رسميت بخشيد

 

فردوسي بزرگ : با شاهنامه و اثر فراموش ناشدني و زندگي بخشش ( بسی رنج بردم در این سال سی....عجم زنده کردم بدین پارسی)

 

سلطان جلالدين : خوارزمشاه دلاور نامي و سردار شجاعي كه تنها بر عظمت و قدرت خويش استوار بود با اينكه تمامي بزرگان تنهايش گذاشتند يكتنه و با قواي اندك در دفاع از ميهن به پا خواست

 

عباس ميرزا : تنها فرد لايق و دلاور خاندان قاجار

 

امير كبير : وزير دانشمند و عالمي كه سعي اش پيشرفت مملكت و مجهز كردن به دانش روز بود ، و با تمامي كاسه ليسان و مفت خوران درباري مي جنگيد كه كساني چون آنان مملكت را بين خود تقسيم نكنند و حقوق ملت پايمال نشود

 

از بزرگان ایران زمین

من جلوی جرثقیل ایستادم و از تخریب کوه‌های جم جلوگیری کردم.

 درباره منطقه باستانی جم و کوه پردیس احتمالا مطالب زیادی خوانده یا شنیده‌اید اما کمتر کسی می‌داند که اولین مطرح کننده این کوه باستانی زنی ایرانی از اهالی همان منطقه است که در دوران تحصیل خود در خارج از کشور توانسته به ویژگی منحصر به‌فرد این کوه پی ببرد.

 خانم بدیعه دشتی با استفاده از کتب موجود در کتابخانه‌های انگلستان به حقایقی پی برد که اثبات آن می‌توانست برای هر ایرانی غرور آفرین باشد. وی پس از آنکه موفق شد این حقایق را در مجامع بین‌المللی از جمله یونسکو به ثبت برساند، با بازگشت به کشور سعی کرد از نزدیک ضمن آگاهی‌ بخشی به مسئولان در جهت حفظ این منطقه، با حضور دایمی خود، از این بنای ارزشمند حفاظت کند که نمونه آن جلوگیری از ساخت بزرگراهی بود که قرار بود از میان کوه باستانی پردیس عبور کند.

موضوع این پرونده بهانه‌ای شد تا با گفت‌ و گو با خانم دشتی که در منزل این بانوی فرهیخته در تهران صورت گرفت، ابعاد ارزشمند منطقه باستانی جم و کوه پردیس را تبیین کنیم. آنچه در پی می‌خوانید خلاصه‌ای از گفت‌ و گوی همشهری آنلاین با بدیعه دشتی است.

 

خانم دشتی منطقه جم چقدر وسعت دارد؟

کمی در رابطه با مشخصات این منطقه از نظر سابقه تاریخی، منابع طبیعی، آثار تاریخی و به‌ویژه کوه معروف پردیس در آنجا توضیح دهیدمنطقه بکر جم بنا به تحقیقات من حدود 3 هزار کیلومتر مربع وسعت دارد. جم از مناطق کوهستانی و خوش آب و هوای استان بوشهر است. آب و هوای متفاوت شهرستان جم نسبت به سایر نقاط استان بوشهر و قرار گرفتن این شهرستان در ارتفاعی بالاتر از دیگر نقاط استان باعث شده تا در ایام گرم و نیمه گرم سال نیز این منطقه آب و هوایی به‌ مراتب بهتر و مساعدتر از دیگر نقاط استان بوشهر داشته باشد. در بین کوه‌ها و تپه‌های این منطقه رودها و چشمه‌هایی وجود دارد که در یک‌ کلام می‌توان گفت خارق‌العاده هستند. در منطقه گرم جنوب در لابه‌لای کوه‌هایی با شکل‌های متفاوت، ناگهان حوضچه‌ای با آب صاف و زلال دیده می‌شود که واقعا بی‌نظیر است.

 

در حومه شهرستان جم از توابع عسلویه استان بوشهر و در نیمه‌های راه بندر کنگان به فیروزآباد شیراز کوهی باستانی به نام پردیس قرار دارد. قله این کوه نزدیک‌ترین نقطه زمین به خورشید به حساب می‌آید زیرا بالاترین ارتفاع در نزدیکی خط استواست. من در این مورد سال‌ها تحقیق کردم تا توانستم این نظریه را به اثبات برسانم که کوه پردیس نزدیک‌ترین نقطه روی زمین به خورشید به‌حساب می‌آید. روی این کوه که در واقع خانه پیشینیان و اقوام ایرانی ما بوده، نقش‌های برجسته و کنده‌کاری‌هایی نمایان است که نشان از سکونت در آن دارد. در میان کوه مشخص است که آبراهی درست شده تا افراد بتوانند به آب دسترسی داشته باشند. قدمت چاهه و دره پلنگی میان کوه به‌درستی مشخص نیست ولی نشانه‌هایی از غارنشینی و وجود فسیل‌های بسیار قدیمی در منطقه دیده شده است.

 

در کوه‌های ناحیه جم، دیوارهای صیقل‌ زده ‌شده بزرگی با زاویه‌هایی خاص وجود دارد که در افسانه‌ها و روایات قومی جم در لهجه محلی به آنها «چرم آینه» می‌گویند. به گفته بزرگان و برخی پژوهشگران در این ناحیه، شیشه‌های کوچک ارزشمندی از زیر این «چرم آینه»ها پیدا شده است که نشان می‌دهد مردمان ثروتمند و با قدرتی در این منطقه زندگی می‌کردند و فرضیه پادشاهی جم بر بخش عظیمی از زمین در روزگار باستان را قوی‌تر می‌کند. البته بخشی از این شیشه‌های گرانبها ناپدید شده‌اند که خود جای پرسش دارد. به‌ هر حال وجود این بقایای تاریخی می‌تواند بخش‌های مبهمی از تاریخ جم را روشن کند.

یکی از شگفتی‌های منطقه جم تنوع بی‌نظیر محصولات کشاورزی آن است. بخش وسیعی از زمین‌های کشاورزی اطراف جم زیرکشت درختان خرما، مرکبات و زیتون قرار دارند. منطقه جم دارای خرمای مخصوصی است که به خرمای خاصه معروف است. خرمای خاصه کوچک‌تر از دیگر نمونه‌های خرما بوده و بسیار لذیذ است.

 

آیا تاکنون تخریب و سرقت اشیای تاریخی در این محل و به‌خصوص کوه پردیس صورت گرفته است؟

در سال 82 به‌طور ناگهانی متوجه شدم که قرار است برای احداث یک آزاد راه قسمتی از کوه پردیس تخریب شود. البته پیش از آن می‌دانستم که قرار است در این منطقه آزاد راهی ساخته شود ولی رییس راه‌سازی وقت بوشهر به من قول داده بود هیچ آسیبی متوجه کوه و این اثر تاریخی نشود. وقتی یکی از آشنایانم که از اهالی شهرستان دشتی است به من خبر داد که دستگاه‌های کنده‌کاری و بولدوزر عملیات تخریب را شروع کرده‌اند، هرچه سریع‌تر به آنجا رفتم. در آن زمان تنها کاری که می‌توانستم انجام دهم این بود که جلوی جرثقیل و بولدوزر را بگیرم. چند شاهد عینی دارم که پای یک‌طومار را امضا کرده‌اند که من جلوی جرثقیل ایستادم و از تخریب کوه‌های جم جلوگیری کردم. رئیس اجرایی این پروژه با من همکاری کرد اما متاسفانه مقداری از کوه پردیس تخریب شد.  10 نفر از اعضای میراث فرهنگی و گردشگری بوشهر به محل آمدند و اعلام کردند که در این منطقه هیچ نشانه تاریخی منحصر به‌ فرد و خاصی وجود ندارد و به‌ همین خاطر پروژه می‌تواند ادامه یابد.

 

 SHAPE  \* MERGEFORMAT

 

جالب اینجاست که وقتی قسمتی از کوه فرو  ریخت، سنگ‌ها را به داخل رودخانه جم ریختند که این مسئله از نظر محیط‌ زیست نیز اصلا قابل‌ قبول نبود. از طرف دیگر این نکته برای من مبهم ماند که چرا در این منطقه با توجه به رفت‌ و آمد محدود کنونی آن باید چنین آزاد راهی احداث شود. البته اگر در آینده امکانات گردشگری منطقه مناسب شود مطمئنا باید آزاد راهی در شأن آن و نه با تخریب آثار تاریخی و کهن ساخته شود.

 

تحقیقات باستان‌شناسی در این زمینه چه ابهاماتی را روشن می‌کند و چه اسنادی در این زمینه ارائه شده تا میراث گرانبهایی مانند کوه جم رو به نابودی نرود؟

از لابه‌لای این کوه نمونه‌هایی تاکنون برداشت شده است که تاریخی  40 هزار ساله را نمایان می‌کند. به‌طور کلی در کوه‌های جنوب و به‌ویژه کوه‌های جم آثاری از کنده‌کاری وجود دارد که نشان می‌دهد در این کوه‌ها خانه که چه عرض کنم حتی کاخ‌هایی بنا شده بوده‌ که نشانه‌ای از نخستین اقوام ایرانی دارد. در اوستا نیز کلمه «وَرجمکرد» آورده شده که تحقیقات نشان می‌دهد در واقع این کلمه «وَرِ جم کرد» است؛ " وَر " یعنی پناهگاه یا حتی به استناد برخی منابع یعنی کشور، "جم (جمشید)" نیز کاملا گویاست و " کرد" نیز به معنای بنا کرد یا ساخت؛ به‌عبارت دیگر یعنی کشور یا پناهگاهی که جم ساخت. با وجود این، ماجرای دقیق این خانه‌ها هنوز برای بسیاری یک‌ معماست و هنوز هم برای کارشناسان و باستان‌ شناسان جهانی به‌ درستی کشف نشده است. شاید همین مسئله باعث می‌شود که گاهی نسبت به چنین آثاری بی‌مهری صورت بگیرد.

این در صورتی است که به‌جای تخریب این آثار باید از آن ها به‌دقت محافظت کنیم و با حمایت‌های مالی و معنوی راه را برای کشف رمز و رازهای آن فراهم آوریم. ابهامات بسیاری در مورد عصر یخبندان، جدایی قاره‌ها و کوه‌زایی، انسان‌های اولیه، کشتی نوح و سایر مسائل مربوط به آغاز تمدن انسانی و رهاوردهایش مانند زمان وجود دارد. جامعه شناسان بین‌المللی معتقدند که فراگیری‌های بی‌پایه و مغشوش ملل، همواره موجب ناهنجاری‌های رفتاری و بحران هویت مردمان و در نتیجه بروز نابسامانی‌ها و اخبار غیر متمدنانه مثل جنگ، خودکشی و اعتیاد شده‌اند.

به اعتقاد من منطقه بکر تاریخی جم حاوی آدرس‌ها و آثار مورد نیاز برای کشف حقایق هویت انسانی است. آثار مکشوفه در جم، پاسخگوی بسیاری از نکات مبهمی است که دانشمندان را به پیدایش‌های اولیه چه از نظر انسان‌های نخستین و چه از نظر اکتشافات آن ها راهنمایی می‌کند.

 

این منطقه چه استعدادهـایـی بـرای تبدیل‌شدن به یک‌منطقه نمونه گردشگری دارد؟

منطقه جم نزدیک خلیج‌فارس است و از نظر استراتژیک در موقعیت بسیار مناسبی قرار گرفته است. اگر بر بالای کوه پردیس قرار بگیرید، می‌توانید دریا را مشاهده کنید. از این منطقه تا بندر سیراف (بندر طاهری) که به یک ‌بندر ملی تبدیل شده، حدود نیم ساعت راه است.

 

برای ایجاد تحول در این منطقه به‌نظر شما چه اقداماتی باید صورت گیرد؟

طرحی ارائه کرده‌ام برای نصب تله‌کابین روی این کوه. تله‌کابین می‌تواند نقش بسزایی برای رساندن گردشگر به قله‌ای که آرزویش را دارد داشته باشد؛ زیرا طی کردن مسیر کوه کار سختی است. در این منطقه باید هتل‌سازی صورت بگیرد. به‌طور کلی در جم هتل مناسبی وجود ندارد؛ مکانی راحت و امن از نخستین نیازهای گردشگر به‌حساب می‌آید. حتی در این منطقه یک‌سرویس بهداشتی مناسب هم وجود ندارد. البته شهرکی آپارتمانی متعلق به پالایشگاه نفت در جم وجود دارد که اتاق‌هایشان را به مسافران اجاره می‌دهند اما این برای تبدیل جم به منطقه نمونه گردشگری مناسب نیست.

همانطور که می‌دانیم تا چند سال دیگر قرار است مسابقات فوتبال جام‌جهانی در قطر برگزار شود. از قطر تا جم فاصله‌ای نیست؛ شاید از قطر تا بندر حدود 45 دقیقه با قایق زمان لازم باشد. ما می‌توانیم از این فرصت استفاده کنیم و با ایجاد امکانات لازم تا زمان باقیمانده، پای گردشگران خارجی را به این منطقه باز کنیم. فقط کافی است گردشگری یک‌ صبح تا عصر را در جم بگذراند و از دیدن کتیبه‌ها، زیبایی‌های جغرافیایی و در کل اولین‌های تاریخی لذت ببرد. جم مردمان مهمان دوستی دارد.

 

گفتید مردمان جم؛ آیا مهاجرت هم از این منطقه صورت می‌گیرد؟

من فقط در یک‌کلام، مهاجرت از جم را رد می‌کنم. به‌نظر من مردمان این منطقه گرچه در طول تاریخ صدمات بسیار دیده‌اند و از مردمان محروم کشور به‌حساب می‌آیند اما برای دفاع از آنچه به هویت ایرانی کمک می‌کند باید در شهرستان خود بمانند و از سرقت و تخریب آثار تاریخی این منطقه جلوگیری کنند.


شایعاتی شنیده می‌شود که کوه پردیس خاصیت درمانی دارد. آیا این مسئله را تایید می‌کنید؟

خیلی‌ها با من تماس می‌گیرند و توقع دارند که با استفاده از خاصیت‌های این کوه، بیماری‌های خودشان یا بستگانشان را درمان کنم. اما همه اینها شایعه است و درست نیست. برخی می‌گویند این کوه حتی خاصیت درمان ایدز را دارد؛ این ها حرف‌های بی‌پایه و اساسی هستند که بیشتر از آنکه به سود حفاظت از کوه باشند، آن‌ را تخریب می‌‌کنند. شاید خواص درمانی‌ای هم وجود داشته باشد ولی پزشکان و متخصصان امر باید این مورد را بررسی کنند ولی تاکنون سندی ارائه نشده است، پس اینگونه اخبار فقط در جهت منحرف کردن ذهن مردم منتشر می‌شود. البته این کوه خاصیت مغناطیسی زیادی دارد که نیازمند بررسی‌های بیشتر است. متاسفانه اطلاع‌ رسانی خوبی در مورد اکتشافات صورت نمی‌گیرد. این باعث می‌شود تا سودجوها بتوانند از تلاش‌هایشان در جهت تغییر هویت یک‌ اثر تاریخی و حتی سرقت از بناهای کهن نتیجه دلخواه را بگیرند.

کشف فسیل آدم در کوه پردیسدر سال 83  خبرهایی به من رسید که نشان می‌داد تکه‌های ارزشمندی از کوه پردیس کشف شده‌اند و متأسفانه به سرقت رفته‌اند. یکی از مهم‌ترین کشفیاتی اینچنینی فسیل آدم بود که بررسی‌های اولیه قدمت آن ‌را به میلیون‌ها سال پیش ربط می‌داد. فسیل آدم را می‌توان قدیمی‌ترین و شاید تنها فسیل به جا مانده از انسان در دنیا دانست. با پیگیری‌هایی که انجام دادم متوجه شدم این فسیل را یکی از افراد محلی کشف کرده و فردی که عتیقه را خرید و فروش می‌کند، قصد خریدش را دارد. خوشبختانه این فرد محلی به هیچ عنوان حاضر به فروش این فسیل نشد. به‌ نظر می‌رسد افراد محلی جم ارزش عناصر تاریخی موجود در منطقه را خیلی بیشتر از مسئولین می‌دانند. 

به‌ هر حال در زمان‌های مختلفی اجسام و تکه‌های کهن از داخل و محدوده کوه پردیس بیرون کشیده شده‌اند و برخی از آن ها توسط افرادی از محدوده ناحیه جم به ناکجاآبادی انتقال یافته‌اند. اگر چه مردم محلی جم همیشه از این منابع ارزشمند محافظت کرده‌اند و درصورت اطلاع جلوی سارقان را گرفته‌اند اما هنوز که هنوز است، اشیا و سنگ‌های تاریخی کوه از دست سارقان در امان نیست. این در حالی است که هر تکه از این کوه ارزش بسیار زیادی دارد؛ به‌طور نمونه چند سال پیش تکه سنگ تراش‌ خورده‌ای را به دانشگاه هاروارد بردم و محققان آنجا گرچه قدمت میلیون‌ سالی روی آن گذاشتند اما اعلام کردند بررسی دقیق زمانی آن از عهده‌شان خارج است.


http://www.ekhtesasi.ir/politics/item/5894-1.html

24 اردیبهشت 1391

گوردخمۀ قیزقاپان

در دهکدۀ سورداشی نزدیک سلیمانیه عراق ،مقبره ای از دوران مادها شناسایی شده که قیزپان نام دارد...ا

 

سطح بیرونی گوردخمه کلا به صورت ستوندار تراشیده شده بود.

سطح بیرونی 7 متر طول ،2.89 متر عرض و 4.11 متر ارتفاع دارد. 

نمای ورودی آن به وسیله دونیم ستون عمودی به 3 قسمت تقسیم می شود.

پایۀ ستون، شامل یک ته ستون به عرض 80 سانتی متر  و بلندی 17.5 سانتی متر با یک شال به ارتفاع 16.25 سانتی متر.

خود ستون 2.89 متر بلندی دارد. 

در بالای آن یک سرستون بزرگ از نوع ایونیک با یک پالمت در میان حلزون ها که از هنر آشوری پذیرفته، به دارد.

 

 سه نقش تیر بزرگ چوبی روی هر ستون و یک تیر افقی که تیرهای عمودی را قطع کرده و دو جفت تیر افقی درپیش برآمدگی بنا نمایان است. جلوه نمای این گور دخمه ها نمای یک بنای معمولی نشان داده شده است. پایه ستون سمت راست به شدت آسیب دیده است. سمت چپ حلزون سرستون سمت چپ شکسته است. فضای بین دوستون به وسیله یک نوار افقی از زیر نقش برجسته به دو قسمت مساوی تقسیم شده است.

در نیمه پایینی یک در کوتاه با 106 سانتی متر عرض و 113 سانتی متر بلندی وجود دارد که به یک اطاق قبر راه می یابد. اگرچه این صخره صدمه دیده است ولی گوشه بالایی سمت چپ سر در سنگی صوه ندیده و این صدمه دیدگی بیشتر در پایین نقش برجسته آشکار می شود. در نیمه بالایی در اطراف یک آتشدان، دو نفر نشان داده شده اند که رویشان به طرف آتشدان است.

آتشدان از 3 پله به عرض 7.8 . 6.25 و 5 سانتی متر یک میله با 3.25 سانتی متر عرض و 3.75 سانتی متر بلندی روی آن 3 لوحه سنگی شبیه به پله ها، شکل گرفته است.

روی قطعه سنگ بالایی یک نیم کره به قطر در حدود 5.5 سانتی متر نشان داده شده است.

پیکر انسان ها در حدود 1.32 متر بلندی دارند.

4/3  اندازۀ طبیعی دست راست هر دو به طرف بالا و جلو بند شده و با دست چپ آن ها نوک یک کمان شبیه به کمان سکاها را نگه داشته اند که احساس می شود بین پا و آتشدان قرار گرفته است.

 

 

تزیین مو به صورت کوتاه و از نیمه عقبی سر پایین ریخته است. یک نوار، چانه و دهان آن ها را پوشانده است. ریش آن ها از زیر نوار ظاهر شده است. کفش ها چنان نشان داده شده اند که روی رویۀ آنها قلاب و یک تسمه دارند. لباس های دونفر با هم فرق دارند. آنکه در راست نشان داده شده، یک جامه یا پیراهن که تا روی ساق پا پایین آمده و بازوی چپش از شانه به صورت لخت دیده می شود. نفر سمت چپ به نظر می رسد یک جبه، که تا روی قوزک پا قد دارد، با لبه های آراسته شده از روی شانه ها پایین افتاده با آستین های خالی آویزان، داشته باشد. جلو بازوها و یک ران از زیر جبه بیرون آمده است. جامه ای که بازوان و ران را می پوشاند ممکن است با چکمه ساق بلند یا پاتابه پوشیده شده باشد.

 

از آنجایی که در نزد ایرانیان کمان، علامت پادشاهی و قدرت بوده روی همین اصل احتمالا پیروزی پادشاه ماد ها را با مغی که در سمت چپ با لباس بلند جاری کرده اند،که احتمال دارد پادشاه مادی کیاکسار(هوخشتره)باشد.

در میان بالاترین قسمت قاب، نقش برجسته ی بین سرستون ها و زیرپیش آمدگی های بنا یک مدالیون دایره ی به قطر 4.5 سانتیمتر وجود دارد. که در پایین خطی ضخیم آن را به شکل هلالی در آورده است. مدالیون با یک پیکر انسانی که به طرف چپ نگاه می کند، با یک کلاه کوتاه و پست، ریش و موی پرپشت به طرف بیرون و بالا آمده مثل آنچه که کرد ها کاکل می نامند، نشان داده شده است. در دستش شیئی دارد که با توجه به شکلش ممکن است یک باتون یا یک جام نوشیدنی باشد. او به صورت پیچیده شده درون یک جبه و به صورت نشسته روی صندلی نشان داده شده است.

 

در جبهه ی سمت نمای گور دخمه، یک دکوراسیون منفرد و مجزا به شکل یک قاب نزدیک به چهارگوشه در ارتفاع 2.70 متری از سطح کف که 70 سانتی متر عرض دارد.

آن به شکل یک انسان بالدار که به طرف چپ نگاه می کند نشان داده شده است که به پیکر اهورا مزدای بیستون و دیگر پیکر تراشی های هخامنشی شباهت دارد. اما اختلاف آن ها در این است که بال های بالای این به طرف بالا انحنا یافته،(به طرف گوشه ی قاب) و بال های کوتاه پایینی فقط به صورت افقی است و دیگر آنکه سر آن بزرگ است و هیچ بالا تنه ای ندارد. این قاب به طور زیادی در اثر تغییر آب و هوا صدمه دیده است اما دو بال بالایی، یک دست را به طرف بالا بین بال بالایی سمت چپ دیده می شود.

 

بال پایینی سمت راست و نوار زیر آن و دم یا دنباله آن همه مشخص و واضحند سرش به آسانی با چشم قابل تشخیص نیست اما در طراحی واضح است. حد فاصل کف تا این قسمت نما، گودالی به عمق 12.5 یا 15 سانتی متر و عرض 10 یا 12.5 سانتی متر وجود دارد که ممکن است به عنوان یک حفره به کار رفته باشد.

در جبهه سمت راست نمای بیرونی یک تزیین منفرد و مجزای دیگر همسطح با مدالیون مرکزی و به شکل 3 دایره متحدالمرکز به قطرهای نسبی 10 و 22 و 44 سانتی متر وجود دارد. در حلقه بیرونی، 11 پره چرخ هست که به شکل گیلاس شراب نوشی با ساقه مخروطی شکل می باشد. دیسک درونی که قرمزتر از صخره اطرافش است احتمال می رود رنگ آمیزی شده باشد. این مدالیون از یک سطح آماده شده، ساخته شده و برجسته ترین نقطه ی حلقه ی بیرونی و نقطه ی برجسته ی مرکزی همسطح با سطح آماده شده، هستند. حلقه ی بیرونی به وسیله ی یک سطح متمایل یا شیب دار احاطه شده است. اعتقاد عضی ها بر این است که این سه نقش مجزا(مدالیون)احتمالا باید سمبل اهورا مزدا  و میترا(ماه)و آناهیتا باشند.

 

اتاق قبر به عمق 3.15 متر به درون صخره کنده شده و هم سطح با کف بیرونی ارتفاعش به طور غیر دقیق 2.10 متر است. 

اطاق قبر بعدا به 3 اتاق (الف) (ب) (پ) تقسیم می شود که هر اطاق در حدود 2.30 متر و 1 و 98 متر و 2.15 متر عرض دارند.

هر اتاق یک گور وان شکل دارد به عمق 60 تا 75 سانتی متر در کف اتاق حفر شده اند. 

گور اتاق (الف) در گوشه سمت چپ آن و به ابعاد 1.72 متر در 1.10 متر و دیوار چار گوش دارد. 

اتاق (ب) قبرش باز در گوشه ی سمت چپ است، به ابعاد 1.98 و 1.02 متـــر که گوشه های نزدیکش به نظر می رسد که گرد هستند.

گور اتاق (پ) در گوشه ی سمت راست آن است. ابعاد آن 1.70 در 1.05 متر می باشد و تقریبا به شکل بیضی یا تخم مرغی است.

هر کدام از گورهای وان شکل لبه ای به عمق 7.5 سانتی متر دارند که می اطاق  1.02 سانتی متر عرض و 1.18 متر بلندی دارد.

 

تیر سر در و چهار چوب درها همانند آنچه در پایین نقش برجسته نشان داده شده اند می باشد. یک جای چفت و بست در دیوار با صخره سمت چپ در اصلی و یک سوراخ در دیوار کوتاه مابین اطاق های (ب) و (پ) نشان می دهند که در عرض در ورودی اصلی یک حلقه کلون وجود داشته باشد.یک چفت جلو دیوار (پ) نشان می دهد که آنجا روشی برای قفل کردن انتهای کلون در وجود داشته است.

 

با توجه به آرامگاه های سکاوند و مقایسه آنها با یکدیگر چنین به نظر می رسد که دو جریان در ساختمان این مقبره ها از نظر هنری وجود داشته است.

با توجه به ظاهر امر، آرامگاه قیزپان از جنبه ی هنری و تکنیک شبیه به آرامگاه های مادی است ولی در حال با آنها اختلافاتی نیز دارد. و آن این است که سقف این آرامگاه سکایی در روسیه جنوبی و ماوراء قفقاز می توان چنین استنباط نمود که احتمالا گور دخمه قیزقاپان با اقتباس از آرامگاه های سکایی ساخته شده است و یا اینکه از آن امیر یا پادشاهی سکایی بوده که با توجه به هنر اجدادی خود و با تاثیرهنر مادها آن را در دل کوه کنده اند.

 

قیزقاپان (خانا)ا

زمان ورود آریاها و منشأ اولیه آریاها در فلات ایران

درباره زندگی نخستین ایرانیان، تا کنون پژوهش های زیادی انجام گرفته است و نظریه ها و گفته های زیادی در این باره مطرح شده است.

همانطور که آگاه هستید؛ محققان، ایرانیان امروز را بازمانده های آریاها می دانند. بسیار مشهور است که آریاها از اقوام مهاجر به فلات ایران بودند و درباره ی خواستگاه اصلی آنها هزاران نظر و عقیده وجود دارد. از آنجایی که زندگانی نخستین آریاها به دوره پیش از تاریخ بر می گردد و به طور کلی درباره این دوره اطلاعات کامل و دقیقی در دسترس نیست، پژوهشگرانِ حوزه تاریخ، هنوز به اتفاق نظر درباره چگونگی مهاجرت آنها نرسیده اند و باید پذیرفت که این موضوع با توجه به داده های تاریخی هنوز هم مبهم و رمز آلود است.


اما جدا از پژوهش های تاریخی، شاید پژوهش های ژنتیکی بتوانند آگاهی درست تر و معتبر تری را در اختیار ما بگذارند. خوشبختانه پژوهش های ارزشمندی در این باره صورت گرفته است که هم وضعیت ژنتیکی امروز ایرانیان و هم گذشته آنها را نشان می دهند.


با قرار دادن این پژوهش های ژنتیکی در کنار پژوهش های تاریخی، شاید حقایقی درباره زندگی مردمان فلات ایران در اختیار ما قرار گیرد. به نظر می رسد بر خلاف آنچه که جا افتاده است، حضور آریاها در فلات ایران مربوط به هزاره های دوم و سوم پیش از میلاد نیست بلکه آریاها حداقل از ده هزار سال قبل در فلات ایران ساکن بودند.


ا«آریایی بودن» چیست؟

نظریه پردازان معمولا با بررسی های زبان شناسی به نتیجه رسیده اند و نام «هند و اروپایی» یا «آریایی» را بر روی یک جمعیت خاص قرار داده اند. زیرا از هند تا اروپا گسترش دارند.


هند و اروپاییان خود به گروه های شرقی و غربی تقسیم می شوند. گروه های غربی را بخش اروپایی می دانند (البته به نظر می رسد همه ساکنین قاره اروپا، هند و اروپایی نیستند).ا


دسته ی شرقی گروه هند و اروپایی شامل هندی ها و ایرانی ها می شوند که «هند و ایرانی» نام دارند. «آریا» (یا نام هایی مانند آن) نامی است که در منابع ایرانی و هندی مشاهده می شود و ایرانیان و هندی ها خود را آریایی می دانستند. برخی از پژوهش گران «هند و اروپایی» را معادل واژه آریایی می دانند. البته به نظر می رسد اگر بخش هندو و ایرانیِ هند و اروپاییان را آریایی بنامیم صحیح تر است.


اما به طور کلی به مردمان «هند و اروپایی»، آریایی هم گفته می شود و در این نوشتار واژه آریاها اشاره به جمعیت هند و اروپایی در دوران نخستین زندگی ایشان دارد.

لازم به ذکر است که در این نوشتار معنای روزمره واژگان مد نظر است. ممکن است مفهومی به نام نژاد در مباحث علمی وجود نداشته باشد اما منظور از واژه نژاد در این نوشتار مفهوم کلی آن در کاربرد روزمره است.


نظریه های مهاجرت آریاها به فلات ایرانبسیاری از پژوهش گران، آریاها را مهاجر به فلات ایران دانستند اما درباره زمان ورود آن ها و منشأ اولیه آن ها، نظریات زیادی مطرح شده است. پاره ای از پژوهش گران هم آریاها را ساکنین اصلی فلات ایران بر می شمارند.


در اینجا فقط چند مورد از نظریه های مشهور که درباره مهاجرت آریاها داده شده است را می آوریم و این موضوع را در دو بخش ١ - زمان ورود آریاها به فلات ایران و ٢ - منشأ اولیه آریاها، بیان می کنیم.

در ادامه نوشتار به نقد و بررسی این نظریه ها با توجه به پژوهش های ژنتیکی می پردازیم.



١ - زمان ورود آریاها به فلات ایران

آریاها از ابتدا در فلات ایران بودنداین نظریه ها نسبت به نظریات دیگر کمتر شنیده شده اند. این نظریات اظهار می دارند که اصلا آریاها مهاجرت وسیعی به فلات ایران نکردند و از ابتدا در ایران ساکن بودند. صاحبان این نظریه ها معتقدند از افسانه ها و اسطوره های ایرانی می توان به هویت تاریخی ایرانیان پی برد و اشاره می کنند که در این منابع صحبتی از مهاجرت ایرانیان نیست و مردمان این سرزمین از ابتدا ساکن این کشور بودند.برخی از پژوهش گران هم با بررسی های دیرینه شناسى به این موضوع دست یافته اند.

برای دانش بیشتر بنگرید به: آریایی‌ها از شمال نیامدند

همچنین برای دانش کامل تر، بنگرید به :فریدون جنیدی، زندگی و مهاجرت آریاییان جهانشاه درخشانی، آریاییان، مردم کاشی، امرد، پارس و دیگر ایرانیانحضور آریاها در فلات ایران به بیش از ١٠ هزار سال تا ٧ هزار سال پیش بر می گردد


برخی از محققین با توجه به آنکه نام آریا (یا نام هایی مانند آن) در کتیبه ها و متون تاریخی دیده می شود و همچنین زمان برخی از اشخاص آریایی که بنا بر گفته ها به بیش از ٧ هزار سال پیش از میلاد بر می گردد به این نظریه روی آوردند.


یکی از مواردی که می توان در اثبات این نظریه بدان اشاره کرد گفته مورخان یونانی درباره زمان زرتشت می باشد که آنرا نزدیک به ۶۵٠٠ سال پیش از میلاد (نزدیک به ٨۵٠٠ سال قبل) می دانند. برخی از پژوهشگران معتقدند که اگر این گفته ها را در کنار منابع ایرانی مانند اوستا، شاهنامه و متون پهلوی قرار دهیم، حضور آریاها در ایران به بیش از ١٠ هزار سال قبل بر می گردد. برای دانش بیشتر بنگرید به: قدمت آریاها با توجه به زمان زرتشت


حضور آریاها در فلات ایران نزدیک به ۴ هزار سال قبل استشاید این نظریه بیشتر از نظریه های دیگر شنیده شده باشد. این نظریه معمولاً به عنوان یک اصل پذیرفته می شود. هرچند نقد های بسیار زیادی به آن شده است ولی در کتاب های زیادی با این نظریه روبرو می شویم.


معتقدان به این نظریه اقوام بومی فلات ایران را غیر آریایی می دانند و حتی برخی از آنان معتقدند پیش از آریاها اقوام دیگری (مانند آزیانیک) هم به این فلات مهاجرت کرده اند.


در کل، مهاجرت های عمده را در سه موج مهم بررسی می کنند :ا

١ - آزیانیک در حدود هزاره چهارم قبل از میلاد

٢ - هند و اروپایی در حدود هزاره سوم قبل از میلاد

٣ - هند و ایرانی حدود هزاره دوم قبل از میلاد که مهمترین آنها مادها و پارس ها می باشند



٢ - منشأ اولیه آریاها

آریاها ساکنین اصلی فلات ایران بودنددر این نظریه منشأ اصلی آریاها سرزمین ایران معرفی می شود. این نظریه با توجه به افسانه ها و اسطوره های ایرانی بیان می دارد که مهاجرت از داخل فلات ایران به دیگر مناطق صورت گرفته است. دوره فریدون را دوره سه گانه شدن نژاد آریا می دانند که بخشی از آریاها در جایگاه اولیه خود یعنی ایران باقی ماندند و بخشی دیگر به سرزمین های دیگر رفتند.


برای دانش بیشتر بنگرید به: آریایی‌ها از شمال نیامدندهمچنین برای دانش کامل تر، بنگرید به :فریدون جنیدی، زندگی و مهاجرت آریائیانجهانشاه درخشانی، آریاییان، مردم کاشی، امرد، پارس و دیگر ایرانیان


غرب و شمال غرببرخی از پژوهشگران معتقدند که آریاها از سوی غرب فلات ایران روانه این سرزمین شده اند. شبه جزیره اسکاندیناوی، شمال آلمان و جنوب دانمارک، میان رودان و ... از مواردی هستند که به عنوان منشأ اولیه آریاها بیان می شوند که در غرب و شمال غرب فلات ایران قرار دارندشبه جزیره اسکاندیناوی که امروز شامل کشور های سوئد، نروژ و دانمارک می شود یکی از مواردی است که به عنوان منشأ اولیه آریاها معرفی می گردد. شمال آلمان و جنوب دانمارک از دیگر مواردی است که به عنوان منشأ اولیه آریاها بیان می شود. میان رودان که شامل کشور عراق امروزی و بخش هایی از ایران کنونی است و خواستگاه تمدن های بزرگی بوده است از موارد دیگری است که به عنوان منشأ اولیه آریا ها معرفی می گردد. صاحبان این نظریه معتقدند مردمان کشورهایی مانند سومر و بابل و... با ایرانیان هم نژاد بوده اند.


شمال و شمال شرق آسیای میانه و قفقاز دیگر مکان هایی است که به عنوان منشأ اصلی قوم آریا بیان می شود. آسیای میانه که در شمال شرق فلات ایران قرار دارد امروز شامل کشورهای قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان می شود. منطقه قفقاز شامل کشور های جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و بخش های کوچکی از شمال باختری ایران و شمال خاوری ترکیه می‌شود.


پژوهش های ژنتیکی پژوهش های دکتر اشرفیان بناب

یکی از پژوهش های مهمی که درباره نژاد ایرانیان صورت گرفته است، پژوهش های آقای دکتر مازیار اشرفیان بناب و همکارانش در دانشگاه پورتسموت است. این پژوهش ها در سال ۲۰۱۱ به نتیحه رسید. به طور کلی این پژوهش ها نشان می دهند که ایرانیان ریشه ده هزار ساله در فلات ایران دارند.



دکتر مازیار اشرفیان بنابهم ریشه بودن همه اقوام ایرانیپژوهش های دکتر اشرفیان و همکارانش نشان داد که اکثر قومیت های ایرانی از جمله اقوامی که با نام تُرک(آذری) می شناسیم با دیگر اقوام ایرانی، ریشه مشترک دارند.پخش هایی از صحبت های دکتر اشرفیان درباره نتایج پژوهش هایشان را از زبان خود ایشان بخوانید:تحقیقات ژنتیکی اینجانب نشان می دهند که عموم اقوام و گروه های جمعیتی ایرانی که در ایران امروزی (و حتی فراتر از مرزهای سیاسی فعلی ایران) ساکن هستند، علیرغم اینکه دارای تفاوتهای جزئی فرهنگی هستند و حتی گاه به زبانهای مختلف هم تکلم می کنند، دارای ریشه ژنتیکی مشترکی هستند.توضیح در مورد نتایج یک تحقیق پیرامون نژاد ایرانیان، بی بی سی فارسی


نزدیکی ژنتیکی میان اقوام ساکن در فلات ایران و از سوی دیگر خاص بودن این محتوای ژنتیکی در فلات ایران، به قدری ملموس و غیر قابل انکار است که حتی کاربرد واژهی اقوام را در مورد جمعیت ساکن در فلات ایران با شک و تردید روبرو می کند. به این معنی که آنچه باعث تمایز ژنتیکی گروه‌های انسانی می شود تا بتوان آن‌ها را به صورت اقوام تمایز یافته در زمان و مکانی خاص تصور کرد؛ ابداً در محتوای ژنتیکی ایرانیان اعم از فارس(شیرازی، اصفهانی، خراسانی) و آذری و لر و بلوچ و ترکمن و .... دیده نمی شود...


یکی از یافته های جالب توجه در مطالعه اخیر این است که گروه‌های غیر فارسی زبان به ویژه جمعیت آذری زبان ساکن در فلات ایران ریشه ژنتیکی مشترکی با اقوام ترک زبان ساکن در کشور ترکیه و اروپای شرقی ندارند و برعکس، شاخص تمایز ژنتیکی آن‌ها با سایر گروههای ساکن در فلات ایران به ویژه فارسی زبانان نزدیک به صفر است که نشانگر ریشه ژنتیکی مشترک آن‌ها در اعماق تاریخ این مرز و بوم است.


گفتگوی دکتر اشرفیان بناب با ایسنا - آریاها ساکنین ده هزار ساله فلات ایران

در پژوهش های این گروه به سرپرستی آقای اشرافیان بناب، بررسی ژنتیکی اقوام باستانی صورت گرفته است. گویا استخوان های بدست آمده از مکان های مشهور باستانی مانند مسجد کبود و شهر سوخته مورد بررسی این گروه قرار گرفتند.


به گفته آقای اشرفیان بناب، ایرانیان بازمانده ی آریاهایی هستند که از ده هزار سال قبل ساکن فلات ایران بودند:ا

مطالعه "دی ان اِ"  میتوکندریال نشان می دهد که ریشه ی مشترک مادری تمام اقوام ایرانی ساکن در فلات ایران، به زمانی بسیار عقب تر از آن چه در نظریه ی مهاجرت اقوام آریایی مطرح می باشد بر می‌گردد. بدین ترتیب که اگر تمامی اختلاط ها و شاخص های ژنتیکی مربوط به سایر مناطق جغرافیایی و قومی را از محتوای ژنتیکی نمونه‌های مدرن ایرانی حذف کرده و به کناری بگذاریم، اخیرترین جد مشترک مادری ما، زمانی حدود ۱۰ هزار تا ۱۱ هزار سال قبل در فلات ایران می زیسته است.

  (Most Recent common ancestor- MRCA)


گفتگوی دکتر اشرفیان بناب با ایسنا

اسناد و شواهد تاریخی و باستان شناسی نشان می دهد که آریائیان اقوامی مهاجر نبوده اند، بلکه از حدود ده هزار سال قبل در این سرزمین ساکن بوده و مبدا و منشاء بزرگترین ابداعات و نو آوری های انسان مدرن بوده اند (از جمله ابداع کشاورزی، پیدایش نخستین روستاها و شهرهای کشف شده در جهان، اهلی کردن حیواناتی چون احشام برای اولین بار، ابداع خط و نگارش و بنیان گذاری بزرگترین و اولین تمدن های پیشرفته بشری در بسیاری از نقاط ایران مانند جیرفت، سیلک، شهر سوخته).ا


اعتقاد بنده اینست که عموم ما ایرانیان از اعقاب آریاییهایی هستیم که از بیش از ده هزار سال قبل در این سرزمین می زیسته اند و بزرگترین تمدنهای انسانی را پایه گذاری کرده اند. توضیح در مورد نتایج یک تحقیق پیرامون نژاد ایرانیان، بی بی سی فارسی


شباهت ژنتیکی ایرانیان با اروپاییان

به گفته ی دکتر اشرفیان این پژوهش ها نشان می دهد که شباهت ژنتیکی ایرانیان و اروپاییان احتمالا به دلیل مهاجرت اقوامی از فلات ایران به اروپاست:


این مطالعات ژنتیک نشان می دهند که شباهت های ژنتیکی ما ایرانیان با اروپائیان نه به دلیل مهاجرت اقوامی از اروپا به ایران (در حدود چهار هزار سال قبل) بلکه به دلیل مهاجرت کشاورزان ایرانی به سمت اروپا (در حدود ده هزار سال قبل) می باشد.


توضیح در مورد نتایج یک تحقیق پیرامون نژاد ایرانیان، بی بی سی فارسیمصون ماندن محتوای ژنتیکی ایرانیان در طول تاریخ


اشرفیان بناب، در گفتگو با ایسنا، به مصون ماندن محتوای ژنتیکی ایرانیان در طول تاریخ اشاره می کند:ا

ساکنان فلات ایران در گذر تاریخ هر چند بسیار مورد هجوم و آسیب سایر اقوام قرار گرفته اند و گاه زبان و تکلم آن‌ها کمابیش تحت تاثیر قرار گرفته است نه تنها هویت فرهنگی و تاریخی خود را حفظ کرده‌اند بلکه محتوای ژنتیکی خود را که نشان از ریشه مشترک چندین هزار ساله آنان دارد را نیز مصون داشته اند.

برای بررسی بیشتر این موضوع، در ادامه نوشتار به چند مورد از پژوهش های پیشین که به این حوزه ارتباط پیدا می کند اشاره می کنیم.


پژوهش های کاوالی اسفورتسا

تصویر زیر نتایج پژوهش های «کاوالی اسفورتسا» را نشان می دهد. همانطور که مشخص است اقوامی که هند و اروپایی خوانده می شوند از نظر تباری نزدیک هستند.


Luigi Luca Cavalli-Sforza, Paolo Menozzi, Alberto Piazza.

The History and Geography of Human Genes.

1994. ISBN: 978-0691087504


تحقیقات آقای کاوالی اسفورتسا بر روی نمونه های واجد شرایط از بیست و شش ملیت مختلف انجام گرفت که نتایج جالبی بدست آمد. مطابق با این گراف نزدیکترین گروه به ایرانیان، یونانیان هستند با ۰٫۰۰۷۰ اختلاف، پس از ایشان به ترتیب ۰٫۰۱۳۳ مردمان ایتالیا و ۰٫۰۱۵۲ هندوستان و...


این موضوع نشان از نزدیکی ملت های هند و اروپایی به یکدیگر دارد و همان آریایی بودن این ملت ها را نشان می دهد.


برای دانش بیشتر بنگرید به: میزان خویشاوندی و شباهت ژنتیکی بیست و شش گروه جمعیتی


پژوهش های ریگوئیرو

تحقیق ریگوئیرو و همکارانش از دانشگاههای فلوریدا و استنفورد در سال ٢٠٠۶ نشان از نزدیکی فراوان ساکنان کنونی ایران با یکدیگر داشت. به موجب همین تحقیق بخش عمده ژنوم ایرانی ها به نژاد آریایی تعلق دارد.


برخی از پژوهش های داخلی

پژوهش مهم دیگر بر روی آذریهای ایران توسط محققان دانشگاه تبریز (اصغرزاده، رهبانی نوبر و رنجبر)، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی (رحیمی پور) و دانشگاه علوم پزشکی ارتش (صمدی کفیل) در سال ٢٠١١ انجام شد که نتایج قابل ملاحظه ای در پی داشت. بر این اساس ٨٢ درصد از هاپلوگروپهای شناسایی شده در ژنوم مردم آذربایجان متعلق به هاپلوگروپهای نژادسفید(اروپایی) است.


ژورنال بیوتکنولوژی ایران: ١٢٠ ، ٢٠١١

همین پژوهش مطالعه کوینتانا و مورسی در سال ٢٠٠۴ را نیز مورد مقایسه قرار می دهد که بر اساس آن، مخزن ژنی مردم ایران به میزان بیش از ٧۴ درصد متعلق به هاپلوگروپهای آریایی است.


ژورنال بیوتکنولوژی ایران

جدول صفحه ١٢٣ ، ٢٠١١


دستاورد های پژوهش های علمی

می توان گفت نتایج پژوهش های ژنتیکی، دلیل دیگری برای رد بعضی از تفکراتی است که درباره ایران باستان وجود دارند و این تفکرات با کلیت منابع باستانی ما در تضاد اند.


این غربی ها بودند که به نظریه پردازی مشغول شدند وگرنه فردوسی پاکزاد، ما را آگاه کرده بود که از هزاران سال قبل نیاکان ما در این سرزمین زندگانی به سر می بردند.


مردمان همین سرزمین که همه از یک نام و نشان بودند در سده های نخستین تمدن بشری دست آورد های بزرگی داشتند و از میان همین مردم چند هزار ساله اسطوره هایی مانند آرش و رستم و سیاوش ظهور کردند و بزرگانی مانند زرتشت و کوروش پیام آور نیکی شدند. همین مردمان نام زیبای ایران (به معنای جای آریا یا سرزمین آزادگان و بزرگان زاده گان) را بر روی سرزمین خود گذاشتند و خود را ایرانی نامیدند. مردم ایران، دوره های مختلف تاریخ خود را با نام هوشگ و جمشید و فریدون در یادها نگاه داشتند تا فردوسی بزرگ با افتخار بگوید «چو ایران نباشد تن من مباد».


اشعار بسیاری از شاعران ما پیوند عمیقی با اندیشه ایرانی دارد که از دوران باستان در میان ایرانیان بوده است و این موضوع نشان می دهد که ایرانیان آبشخور فرهنگی یکسانی داشتند.


نماد هایی مانند چلیپا یا گردونه مهر (که به اشتباه صلیب شکسته هم گفته می شود) از هزاران سال قبل در فلات ایران یافت شده است و تا دوران بعد از اسلام هم محبوبیت خود را حفظ کرده است.


برای دانش بیشتر بنگرید به

آرم هیتلر یا گردونه مهر

حضور آریاها در فلات ایران از ده هزار سال قبل موضوعی منطقی است که با منابع باستانی و همچنین افسانه ها و اسطوره های ما هم خوانی دارد و بسیاری از ابهامات را رفع می کند.


پژوهش های ژنتیکی هم نشان می دهند که ایرانیان از ده هزار سال قبل ساکن فلات ایران بودند و با وجود تهاجمات گسترده به ایران، هنوز اکثر ایرانیان، آریایی هستند.


هرچند که مهم ترین موضوع در هویت یک ملت، فرهنگ آن ملت است. مطمئناً اهمیت زبان و نژاد کمتر از فرهنگ یک ملت است. تاریخ نشان داده است که ایرانی راستین بودن قبل از آنکه به نژاد و تبار بستگی داشته باشد به بینش بستگی داشته است. در طول تاریخ، نژاد اهمیت چندانی برای بزرگان این سرزمین نداشته است؛ اما در شرایطی که انواع و اقسام نظریه ها درباره آریاها داده شده است و برخی از آن ها ایجاد تمایلات جدایی طلبانه کرده اند، نیاز به بیان حقایق احساس می شود.


بن مایه ها و یاری نامه ها:ا

خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا

تارنمای خبرگزاری بی بی سی فارسی

تارنگار پژوهشی فردا

تارنمای خبری-پژوهشی ایران بوم

تارنمای خبری زرتشتیان، امرداد

ژورنال بیوتکنولوژی ایران

عبدالعظیم رضایی. اصل و نسب و دین های ایرانیان باستان. چاپ ششم، تهران: دُر، ۱۳۸۱

هنر و باستان شناسی ماد، هخامنشی، پارت و ساسانی. انتشارات مارلیک.

فریدون جنیدی. زندگی و مهاجرت آریائیان. چاپ پنجم، تهران: نشر بلخ، ١٣٨٩

جهانشاه درخشانی، آریاییان، مردم کاشی، امرد، پارس و دیگر ایرانیان

Luigi Luca Cavalli-Sforza, Paolo Menozzi, Alberto Piazza. 

The History and Geography of Human Genes. 1994


با سپاس ویژه از:ا

دکتر مازیار اشرفیان بناب

دکتر شاهین بزرگمهر

جناب آقای سورنا فیروزی

با سپاس از وحید رنجبری


از تک تک دوستان عزیزم سپاسگذارم با صرف کمی وقت، این جستار ارزنده رو که چکیده نویسی از چندین منبع و تحقیق معتبر بین المللی هست رو مورد مطالعه قرار دادند. مطمئنا مفید بوده . لازم به توضیح می دانم بنده این جستار رو از یکی از گروه های ایراندوست برداشتم و جمع آوری کننده ی مطالب شخص دیگری می باشد که شوربختانه نامشان را پیدا نکردم


سپاس از گروه جنوبی ها و فرضیه های تذکر داده شده ی آقای آ خ: با دو تکنیک می شود نیای همه اقوام کره زمین رو مشخص کرد:
یکی نیای مادری است که توسط ژنوم میتوکندری مشخص می شود، چون میتوکندری تقریبا در 99% موارد در انسان ها از مادر به ارث می رسد 
دیگری شناخت نیای پدری که توسط کروموزوم Y انجام می شود. برای اینکه کروموزوم Y هم همیشه از پدر به ارث می رسد و این یعنی کروموزوم Y من همون کروموزومی هستش که اولین انسان نر مدرن بوجود آمده بروی زمین داشته.
البته نظریه های دیگری هم میگوید که یک آدم و حوا نداشتیم بلکه جمعیت ابتدایی در حدود ده هزار نفر بوده است.

غار اسپهبد خورشید - نماد استقامت و اخرین سر پناه ایرانیان

از جاده فیروزکوه که به سمت قائم شهر بعد از گردنه گدوک و ورسک، نرسیده به دوآب به خطیر کوه در دل سواد کوه از طریق جاده ای فرعی در سمت راست و پس از شش کیلومتر راه به یکی از بزرگترین دهانه های غاری در جهان می رسیم به نام غار خورشید! ارتفاع طاق آن حدود ۸۰ متر و پهنای آن نیز ۸۰  متر و تقریبا به صورت دایره است! و حدود یک ساعت پیاده روی از لب جاده (پای کوه) تا دهانه غار است. اين‌جا بود كه اعراب گرفتن ايران را به پايان رساندند و اين غار آخرين سرپناه ايراني بوده...

 

در مورد داستان تاریخ این غار روایت های متفاوتی هست که دو تا از مرسوم ترین آن ها رو به طور خلاصه در زیر می آوریم یکی از وبسایت سازمان میراث فرهنگی و دیگری از قلاع باستانی مازندران تالیف سامان سورتیجی

 

روایت نخست:ا

این غار آخرین پناهگاه اسپهبد خورشید دوم آخرین بازمانده دودمان باوندیان در فاصله سال های ۲۵ تا ۱۴۴ هجری قمری می باشد که در زمان او مهاجمان عرب، تبرستان (مازندران) را مورد حمله قرار دادند و ناگریز شد زنان و فرزندان خویش و اموال و غنایمی که از ابو مسلم خراسانی و سنباد نیشابوری گردآورده بود را در غار مورد بحث پناه دهد. ابومسلم در نبرد با سرداران عرب کشته شد و سنباد به خونخواهی ابومسلم برخواست و برای حفظ خزاین و اموال خود و غنایم ابومسلم آن ها را نزد اسپهبد خورشید فرستاد .

خبر کشته شدن سنباد و گردآوری آنهمه خزائن به گوش منصور خلیفه عباسی رسید. اسپهبد خورشید برای حفظ عایله و اموال خود آن ها را به این غار یا دژ فرستاد و فرمان داد تا مایحتاج ده سال آن ها را در قلعه ذخیره کنند. و خود از راه لاریجان به دیلمان رفت تا سپاهی برای مقابله با مهاجمان فراهم آورد این اقامت و پایداری در برابر مهاجمان عرب که در پای قلعه خانه ساخته بودند و قلعه را محاصره کرده بودند به مدت دو سال و هفت ماه ادامه یافت تا سرانجام بیماری وبا در قلعه شایعه شد و چهارصد تن را هلاک کرد و بازماندگان امان طبیدند. سرانجام قلعه گشوده شد و زنان و فرزندان اسپهبد خورشید را به همراه غنایمی که ظرف هفت شبانه روز از داخل قلعه به بیرون حمل می شد، به سوی بغداد حرکت دادند. چون خلیفه اقدام به ازدواج با زنان و دختران خورشید برای خود و فرزندانش نمود و این خبر به اسپهبد رسید، وی ننگ و خواری را پذیرا نشد و با خوردن زهری که همراه داشت خود را در سال ۱۴۴ ه.ق. هلاک ساخت.

 


روایت دیگر:ا

بعد از سال ۱۴۲  هجري شمسی وقتی عرب‌ها برای فتح مازندران وارد آن شدند به پای اين غار رسيدند. اسپهبد خورشيد فرمانروای مازندران در جبهه‌ای ديگر خارج از اين غار در ديلمستان با عرب‌ها مشغول نبرد بود. عرب‌هايی كه در پايين غار اردو زده بودند به هيچ وجه قادر نبودند وارد اين غار شوند. به مدت سه ماه در پايين غار بودند و به فكر چاره. بانو نی‌كلا زن اسپهبد خورشيد در نبود همسرش فرمانروای اين دژ بود. سپاه عرب به سرچشمه آب كه در بالاست غار قرار داشت رفتند. به گفته اهالی در آب زهر ريختند اما به گفته تاريخ آب را آلوده به ميكروب طاعون كردند. با آلوده شدن آب حدود ۴۰۰  نفر از ساكنين غار به بيماري طاعون دچار شدند.

كسی جرات خاك‌سپاري آن‌ها را نداشت. بانو نی كلا مردگان را به خاك سپرد خود به طاعون دچار شد. نی‌كلا كه خود را هلاك شده می‌ديد و دختران خود را اسير شده هنگامی كه ماه در شب ۱۴  به بالا برآمد به بالای برج آتشكده رفت و با تمام توانش اسپهبد را سه بار صدا زد: خورشيد، خورشيد، خورشيد (در باور مردم در شب ۱۴  هرماه هنگامی كه ماه كامل می‌‌شود از داخل اين غار صدای اين زن كه می‌گفت: خورشيد، خورشيد، خورشيد شنيده مي‌شود). در اين هنگام اسپهبد خورشيد در ديلمان به نعره‌ای سخت از خواب بيدار شد و فرياد كشيد كه دژ سقوط كرد اطرافيان پرسيدند كدام دژ؟ 

دژ بانو. پرسيدند: كه آيا خواب ديدی؟ او پاسخ داد: نه، اما صدای بانو را شنيدم كه مرا می خواند، خورشيد، خورشيد، خورشيد.

صبح روز بعد اسپهبد به طرف دژ حركت كرد. پيكی از راه رسيد در نيمه‌های راه در مسير چالوس فعلی به او خبر داد كه دژ سقوط كرد … اسپهبد با شنيدن اين خبر بر فراز تپه‌ای رفت و دست‌هايش را به سوی خورشيد آسمانی بالا برد. مشغول نجوا شد. از نگين انگشتر خود كه زهر هلاهل در آن بود خورد و جان به جان آفرين تسليم كرد. آری پيك گفته بود بانو نی‌كلا از بيماری طاعون همراه با ۴۰۰  تن مرد و دژ سقوط كرد. دو دخترش شه‌كلا و مه‌كلا و چهار دختر سردار وندادوند، «بهتری»، «زری» و «زيمری» و «پری» و اكثر نواميس تبرستان به اسارت عرب‌ها درآمدند.

 

برگرفته از انجمن نیک پارسی

خدمت ایرانیان به صنعت نفت، نخستین کشتی بخاری "زرتشت" نامیده شد

آن گونه که در تاریخ آمده در سال ۵۲۵ پیش از میلاد هنگامی که کمبوجیه به مصر لشگرکشی کرد و آن جا را محاصره کرد چون فاصله ی سپاه ایران به آب آشامیدنی زیاد بود، کمبوجیه دستور داد که لوله ای از پوست گاو و گاومیش دوخته و از محل آب جاری تا مرکز سپاه ادامه دهند و بدین وسیله مشک آب رسانی حل و روش جدیدی برای حمل مایعات به وسیله ی لوله در متداول گردید و این رویداد تاریخی باعث شد صنعتگران نفت، روش حمل نفت به وسیله ی لوله را مورد استفاده قرار دهند.


همچنین به هنگام لشگرکشی خشایارشاه به یونان چون گذشتن از روی دریا به مدت طولانی بود، آب آشامیدنی برای سپاه می بایستی جزو تجهیزات جنگی به همراه آذوقه و دیگر وسائل جنگی بر روی دریا حمل گردد. بنابراین خشایارشاه دستور داد از پوست گاو مشک های بزرگی دوخته تا با حمل آب در آن ها بتواند در کشتی، مورد استفاده افراد سپاه قرار گیرد و به این ترتیب مشکل آب به هنگام مسافرت روی دریا حل گردید و باعث شد که برای حمل مایعات در دریا ابتدا بشکه های چوبی و سپس فلزی مورد استفاده قرار گیرد.


چون مردم جهان هر دو روش حمل و توزیع نفت را از مطالعه ی تاریخ کشور عزیز ما ایران آموخته بودند، برای ارج شناسی و سپاسداری، نخستین کشتی بخاری که در سال ۱۸۷۸  در آمریکا ساخته و حدود ۱۰۰۰  تن ظرفیت داشت را زرتشت نامیدند


حفاری غیر مجاز به شناسایی یک نیایشگاه باستانی در مسجد سلیمان منجر شد

بررسی‌های باستان‌شناسی بر اساس اطلاعات بدست‌ آمده از یک حفاری غیر مجاز به شناسایی یک سازه‌ صخره‌ای که از آن به عنوان نیایشگاه باستانی یاد می‌شود، منجر شد. این اثر ثبت نشده و آثار تخریب‌های انسانی و حفاری غیرمجاز در اطراف آن دیده می‌شود.

به گزارش "سی اچ ان" همه چیز از نقشه یک حفاری غیرمجاز آغاز شد. چند نفری دور هم جمع شدند و راه نیایشگاه صخره‌ای در مسجد سلیمان را که کسی از آن خبر نداشت، در پیش گرفتند. اما یکی از حفاران غیرمجاز مواد مخدر مصرف می‌کند و کار به بیمارستان می‌کشد. طرف می‌میرد و بازجویی از دوستانش منجر به شناسایی یک نیایشگاه صخره‌ای در دل کوه می‌شود. «مجتبی گهستونی»، سخنگوی انجمن دوستداران میراث فرهنگی تاریانا خوزستان دراین‌باره به "سی اچ ان" گفت: «کاشف این نیایشگاه صخره‌ای، باستان‌شناسی به نام ایوب سلطانی است. او پس از شنیدن صحبت‌ همدستان حفار غیرمجاز به نیایشگاه رفته و آن را پیدا کرده‌است.» وی در ادامه گفت: «با سلطانی به محل نیایشگاه رفتم و در کمال تعجب با محوطه‌ای صخره‌ای که بی شباهت به نیایشگاه‌های پیش از اسلام نیست مواجه شدم که مشابه آن را تا کنون در خوزستان ندیده‌ام.»ا

 

این اثر در حالی شناسایی شده که آثار یک حفاری غیرمجاز در نزدیکی آن دیده می‌شود و همچنین تخریب‌های طبیعی و انسانی روی آن وجود دارد. بر همین اساس ثبت و حفاظت از این اثر ضروری به نظر می‌رسد.

برخی گمانه‌زنی‌ها از آن حکایت دارند که شاید این نیایشگاه صخره‌ای به آیین مهری تعلق داشته باشد؛ گمانه‌زنی‌هایی که نیاز به کنکاش و بررسی‌های بیشتر دارد. «ایوب سلطانی»، باستان شناس اهل اندیکا که هم اکنون ساکن مسجدسلیمان است و این نیایشگاه را شناسایی کرده، با اشاره به اینکه این اثر نمونه‌ای منحصر به فرد است به "سی اچ ان" گفت: «در روزهای گذشته بار دیگر به همراه سخنگو و دبیر انجمن دوستداران میراث فرهنگی تاریانا خوزستان و دکتر "نورالله مرادی نوروزی"، باستان شناسان و از اساتید دانشگاه از این سازه دیدن کردیم. این اثر از نظر ساختار معماری مشابهت‌هایی با معبد "ورجوی" مراغه دارد. با شواهدی که به صورت سطحی به دست آمده این احتمال وجود دارد که نوعی دخمه و یا استودان تشریفاتی و اعیانی باشد.»ا

به گفته وی این سازه صخره‌ای از نظر ساختار معماری، طاق‌ها و سکوها، شباهت‌های دیگری با گور دخمه "صحنه" و یا مقبره "کیکاوس" در کرمانشاه دارد.

 

سلطانی در ادامه افزود:‌ «در سازنده‌های بختیاری، این اثر دستکند باستانی از نظر "لیتولوژی" در زمین‌شناسی، شامل "کنگلومرایی بخت آهکی" با رگه‌هایی به صورت سازه‌ای یکپارچه در صخره ایجاد شده است.»ا

این باستان شناس با اشاره به ابعاد مختلف این دستکند اظهار داشت: «این دخمه دارای یک ورودی به مساحت 63 سانتی متر و ارتفاع 70/1 سانتی متر است که به اتاقی با ابعاد 60/4 در 60/3 سانتی متر و با ارتفاع 95/1 سانتی متر منتهی می‌شود. در سه طرف اتاق سکوها و طاقچه‌های هلالی شکل و در سمت شرق و غرب اثر محرابه‌هایی به صورت قرینه‌ای ایجاد شده است.»ا

ایوب سلطانی یادآور شد در روبروی درب ورودی نیز دو محرابه، یکی به ارتفاع 82 سانتی‌متر و طول 125 سانتی‌متر و عرض سکوی50 سانتی‌متر و دیگری با ارتفاع 124 سانتی متر و طول 182 سانتی متر و عرض سکوی 80 سانتی متر قرار گرفته است.

وی در ادامه به کف اثر اشاره کرد و گفت: «در فضای وسط، یک وان کوچک با شیارهایی در اطراف به صورت مدور با شعاع 55 سانتی متر و عمق 20 سانتی متر ایجاد شده است.»ا

 

در حال حاضر اطلاعات مربوط به این سازه‌ صخره‌ای در اختیار سازمان میراث فرهنگی خوزستان قرار گرفته تا پیش از نابودی، آن را در فهرست میراث ملی به ثبت برساند.

 

از خبرگزاری میراث فرهنگی ـ گروه میراث فرهنگی  

بزرگ‌ترین نقش برجسته کشور رو به انهدام است

نقش‌ برجسته‌ فیروزآباد، بزرگ‌ترین نقش‌ برجسته کشور که یک دوره هزار ساله از تاریخ ایران باستان در آن به تصویر کشیده شده است براساس آنچه دیروز خبرگزاری ایسنا منتشر کرد به‌دلیل فرسایش شدید در حال انهدام است.

نقش‌ برجسته فیروزآباد استان فارس در تنگاب و بین قلعه‌ دختر و کاخ اردشیر اول واقع شده و صحنه تبادل قدرت میان دو حکومت اشکانیان و ساسانیان در ایران باستان را روایت می‌کند. براساس این گزارش، نقش‌ برجسته فیروزآباد بزرگ‌ترین نقش برجسته ایران و نخستین نقش‌ برجسته دوره ساسانی در میان 38 نقش‌‌برجسته به جای مانده از این دوران تاریخ ایران است و جایگاه ویژه‌ای در میان نقش برجسته‌های دیگر دارد که اکنون این اثر ارزشمند به‌دلیل فرسایش شدید در حال نابودی است. ‎

علیرضا بهره مان، کارشناس مرمت آثار سنگی می‌گوید: روند فرسایش در نقش‌ برجسته فیروزآباد به‌شدت در حال افزایش است؛ به شکلی که این اثر را با انهدام مواجه کرده است. 

وی به ایسنا گفت: قسمت‌های نزدیک به سطح زمین تا ارتفاع حدود 2/5 متری به شکل ورقه ورقه درآمده و در حال از بین رفتن است.

وی با اشاره به آزمایش‌های انجام شده بر این نقش برجسته گفت: در آزمایش‌ها مشخص شد نوع سنگ این صخره که نقش‌ها روی آن حکاکی شده، آهکی و رسی است. 

البته به‌نظر می‌رسد خود حجار نیز هنگام کار متوجه این موضوع شده، ولی شاید به دلایلی مجبور به انجام کار بوده است.

وی افزود: بررسی اثر نشان می‌دهد حکاکی نقش‌ها به‌صورت نیمه‌تمام رها شده است.

در واقع، مقایسه بخش‌های مختلف اثر و تزیینات روی لباس‌ها نشان می‌دهد که در دو سمت مختلف نقش، تفاوت‌هایی وجود دارد. تاکنون در تمام بررسی‌های قدیمی، تصور این بوده که این مسئله به‌دلیل فرسایش سنگ است، ولی اصل قضیه این است که حجار کار را ادامه نداده است. 

گفتنی است نقش برجسته فیروزآباد روایتی از پایان حکومت 400ساله اشکانیان و آغاز حکومت 500 ساله ساسانیان است که در آن، انواع ابزارهای جنگی، زینت‌آلات، رداها و لباس‌های ساسانی و اشکانی به‌نمایش گذاشته شده است؛ به این ترتیب به‌جز موضوع انتقال قدرت سیاسی، بسیاری از آداب فرهنگی و پوشش نظامی دوره‌های ساسانی و اشکانی را به تصویر می‌کشد.

عجیب ترین گورستان تاریخی آذربایجان در اردبیل

منطقه باستانی معروف به شهر یری در شمال غربی روستای پیرازمیان در 31 کیلومتری شرق مشگین شهر قرار دارد. جایی در کنار رود قره سو که وسعت آن به 400 هکتار می رسد و از سه قسمت دژ نظامی، معبد و قوشا تپه  تشکیل می شود. قدمت قلعه و معبد به 1450 پیش از میلاد و قوشا تپه به 7 هزاره پیش از میلاد می رسد.

گورستان تاریخی اردبیل

محوطه شهر یری اولین بار در سال 1978 ق .م توسط هیئت چارلز برنی شناسایی و بررسی شد. او معتقد بود که عمر بعضی آثار تا هزاره سوم قبل از میلاد، عصر آهن، سفال خاکستری و نخودی و نارنجی هم می رسد.

گورستان تاریخی اردبیل

 چارلز برنی تاریخ اکثریت گورهای این محل را هزاره دوم و اول قبل از میلاد می دانست و حتی پیش بینی می کرد که این تاریخ به هزار سال قبل تر، یعنی هزاره سوم قبل از میلاد هم برسد. با این حال آثاری از سکونت عصر برنز شناسایی نکرده بر این نظریه اصراری نورزید تا این که در کاوش هایی که توسط هیئت دکتر نوبری در آذر 1382 انجام شد، اشیای با ارزشی از داخل گورها به دست آمد که در حال حاضر در موزه باستان‌شناسی خلخال نگهداری می‌شوند.

گورستان تاریخی اردبیل

عده ای از باستانشناسان قدمت این محوطه را تا 9 هزار سال هم تخمین می زنند  و معتقدند که سنگ تراشه های از اشکال انسان مربوط به 7 هزار سال قبل از میلاد مسیح در این منطقه موجود است.

گورستان تاریخی اردبیل

محوطه باستانی شهر پیرازمیان در کنار رودخانه قره سو قرار دارد. جایی که بر روی سنگ های اطراف آن نقش و نگارهای متعددی با طرح و ابعاد مختلف با ضربه زدن های منظم و دقیق با سنگ های سخت، استخوان حیوانات و فلزات سخت حک شده است. نقش هایی از بزکوهی، انسان درحالت های مختلف و چندین نقش نامشخص دیگر قابل مشاهده اند، تعداد آنها محدود است .

گورستان تاریخی اردبیل

اما در نزدیکی های همین محوطه، سنگ قبرهایی با نقش هایی یک نواخت از چهره انسان هایی که دهان ندارند دیده می شوند که ابعاد آن ها از 2 متر تا 40 سانتیمتر متغیر است و تعداد تقریبی آن ها به بیش از صد مورد می رسد.  این محوطه در منتهی الیه دشت مشگین شهر و به فاصله 65 کیلو متری شمالغربی مرکز استان و در 35 کیلو متری شرق شهرستان مشکین شهر و در 2 کیلو متری شمال روستای پیر ازمیان و از توابع بخش مشکین شرقی واقع شده و در آن می توانید یک قلعه وسیع با دیوار دفاعی سنگی از نوع خشکه چین را در کنار محلی برای برگزاری آیین های مذهبی و گورهای باستانی متعدد ببینید. 


تا به حال حدود 450 گور در این محل شناسایی شده است که ابعاد کوچکترین آنها 3.2 متر و بزرگترین آن ها 8.2 متر است. علاوه بر این، یک غار باستانی و تپه های متعلق به دوره های مختلف از دیگر دیدنی های این منطقه است که باستان شناسان زمان زیادی را برای تحقیق در آنها صرف کرده اند.

گورستان تاریخی اردبیل

با تمام این ها، این روزها اگر گذارتان به منطقه تاریخی شهر پیرازمیان بیفتد می بینید که وزش باد شدید و طوفان بخشی از محوطه باستانی شهر پیرازمیان را در مشگین شهر تخریب کرده است. طوفان بخش حفاظت شده معبد را بطور کامل تخریب و سایبان محوطه را از جا کنده و به اطراف پرتاب کرده است.

گورستان تاریخی اردبیل

این در حالی است که مدیر کل میراث فرهنگی اردبیل در سال 84ضمن بازدید از منطقه اعلام کرد که در سال 85حریم شهر یری تعیین خواهد شد و این منطقه باستانی به ثبت ملی و جهانی خواهد رسید. ولی در مرداد سال 85تحقیقات باستان شناسی منطقه تعطیل شد. او در مرداد سال 86اعلام کرد که کار طراحی سازه محافظ انجام خواهد شد اما تا به حال هیچ اقدامی در جهت حفاظت از سنگ افراشت ها انجام نشده است.

 گورستان تاریخی اردبیل

به جز طوفان روزهای گذشته، سرمای شدید زمستان عامل تهدید دیگری برای سنگ های منقش این منطقه است که می تواند آثار تاریخی این تپه را از بین ببرد.

گورستان تاریخی اردبیل
گورستان تاریخی اردبیل
گورستان تاریخی اردبیل
گورستان تاریخی اردبیل

رستم زاد

دگرگونی پوشش زنان از زمان ناصرالدین شاه

گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با جنیفر اسکارس،استاد کالج هنر بریتانیا:ا

سامان ص

 

تاریخ ایرانی: جنیفر اسکارس متصدی پیشین فرهنگ خاورمیانه در موزه ملی اسکاتلند در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» به پرسش‌هایی در باب تاثیر مد اروپا بر زنان دربار قاجار پاسخ داده است. این مدرس افتخاری در کالج هنر و طراحی در بریتانیا، شرحی از تغییرات تدریجی در جامه و آرایش زنان حرمسرا قرن نوزدهم ارائه می‌دهد و از تاثیر چهارمین شاه قاجار و دخترش در دگردیسی لباس خانم‌های درباری سخن می‌گوید، آنجا که به گفته وی ناصرالدین شاه بر شکل و اندازه دامن‌ها تاثیر گذاشته و تاج‌السلطنه در شب نامزدی و مهمانی عروسی‌اش، همراه با لباسی از ابریشم صورتی با ساتن سفید، توری به سبک عروس‌های اروپایی به سر داشته است. این محقق، موزه‌دار مستقل و نویسنده، نمایشگاه‌های دائمی و موقتی بسیاری از فرهنگ‌های خاورمیانه را در موزه ملی اسکاتلند برپا و به خاورمیانه، شمال آفریقا، اروپای شرقی، ترکیه، کشورهای خلیج فارس، مصر، اردن، مراکش، تونس، رومانی و ایران سفرهای بسیاری کرده است. خانم اسکارس مقالات و کتاب‌های زیادی در باب لباس در خاورمیانه منتشر کرده است که آخرین آن «فرهنگ خانگی در خاورمیانه» است.

 

برای شروع بحث بفرمایید لباس‌های با دوخت و طرح اروپایی نخستین بار از چه زمانی به دربار قاجار در ایران وارد شد؟

پیش از دوره قاجار اطلاع از لباس‌های اروپایی در میان زنان ایرانی محدود بود. عمده اروپائیان - دیپلمات‌ها، سربازان، تاجران- که به اصفهان پایتخت صفویان سر می‌زدند مرد بودند. طبیعتا آن‌ها جامه اروپایی بر تن داشتند اما زمانی که لازم بود لباس ایرانیان را می‌پذیرفتند. جامه زنان اروپایی از طریق تصاویر وارداتی از زیبایی‌های مد روز شناخته می‌شد. تصاویری که همزمان توسط هنرمندان ایرانی که تخصصشان در نقاشی از چهره برای آلبوم مشتری‌هایشان بود گرته‌برداری می‌شد.

 

برخورد نزدیک با مد اروپا به اوایل قرن نوزدهم می‌رسد، زمانی که شاهان قاجار به دنبال توسعه روابط دیپلماتیک با قدرت‌های اروپایی، درباری رسمی در تهران ایجاد کردند. بریتانیایی‌ها نخستین نماینده‌شان، «هارفورد جونز» را طی سال‌های ۱۸۰۹ تا ۱۸۱۱ به نزد فتحعلی‌شاه (۱۸۳۴-۱۷۹۷) فرستادند. هنگامی که نمایندگی دائم تاسیس شد، همسران فرستادگان بریتانیا به آن ملحق شدند، کسانی که قادر بودند به دیدار خانم‌های دربار بروند و آن‌ها توانستند لباس‌های اروپایی را ببینند. «الیزابت مک نیل»، همسر «جان مک نیل»، در سال ۱۸۲۷ از سوی بانوی ارشد فتحعلی شاه به یک مهمانی دعوت شد و قصد کرد لباس ساتن سپید، تزئین شده با چین‌های توری و همچنین ردای قرمز ابریشمی بر تن کند. جامه او در تضاد با لباس‌ها و جواهرات با شکوه و پر زرق و برق خانم‌های درباری بود. بعد‌ها در سال ۱۸۵۰، «لیدی شیل» با «ملک جهان» مادر ناصرالدین شاه (۹۶-۱۹۴۸) دیدار کرد. او شرحی شگرف از لباس‌های دربار نوشته است و در یادداشت‌هایش آورده که چقدر لباس‌های ساده اروپایی‌اش خانم‌های قجری را همزمان مجذوب و متحیر کرده بود.

 

چه گروهی از زنان قاجار در آشناسازی حرمسرا با مد اروپایی نقش ایفا می‌کردند؟

زنانی که بالا‌ترین جایگاه را در دربار داشتند با علاقه و ارتباطاتی که داشتند مسوول آوردن مد اروپا به جامعه ایران بودند. مد روز در سبک اروپایی اواخر دوره قاجار به ایران آمد. در زمان سلطنت ناصرالدین شاه به واسطه نفوذ دخترش تاج‌السلطنه که تحصیل‌کرده بود و از آزادی زنان ایرانی پشتیبانی می‌کرد این مساله تسهیل شد. او در خاطراتش از لباس‌هایی سخن به میان آورد که در سبک و رنگ‌های روشن تجلی اروپایی‌ها بود. او همچنین حدود سال ۱۹۰۰ با لباس اروپایی تنگ چسبان پارچه‌ای و گیسوان پوشانده نشده‌اش مدل نقاشی شد.

 

زنان حرمسرا در وهله اول که موقعیت دگردیسی در پوشش را به دست آوردند به سمت چه نوع لباس‌هایی رفتند؟ شاه و مردان دربار آیا مقاومتی درباره اشتیاق شاهزادگان دختر و زنان شاه به این نوع لباس‌ها نشان دادند؟

لباس‌های سنتی زنان دربار قاجار شناخته شده است و در بسیاری از منابع ثبت شده است. بسیاری از نمونه‌ها شامل نقاشی‌های رنگ روغن متعلق به اوایل قرن نوزدهم از زیبارویان جوان دربار، مطرب‌ها و رقصنده‌هاست که لباس‌ها و جواهرات را با جزئیات خیلی دقیق نشان می‌دهد. بعد از آن پرتره‌هایی واقع‌گرایانه‌تر از رنگ روغن و آب رنگ است و از اواسط قرن نوزدهم هم عکس‌هایی از زنان درباری در اختیار است. به علاوه کلکسیون لباس‌های سنتی در موزه‌ها و کلکسیون‌های خانوادگی هم وجود دارد.

 

لباس دربار اوایل قرن نوزدهم بر اساس ترکیبی از نیم تنه (ژاکت)‌های تنگ با آستین‌های بلند با شلواری که به شکل زنگوله تا زانو‌ها می‌رسید، همه ساخته شده از پارچه زربفت ابریشمی و مخمل بود. یک شال معمولا صورت را در بر می‌گرفت و زیر چانه گره زده می‌شد. بسته به وضعیت پوشنده لباس مقدار زیادی از جواهرات آویخته می‌شد. تغییرات در لباس‌های سنتی بصورت تدریجی از اواسط قرن نوزدهم شکل گرفت و شامل شلوارهای کوتاه‌تر، و دامن‌هایی در اندازه و ضخامت مختلف بود که روی شلوارهای تنگ یا جوراب‌های نازک پوشیده می‌شد. معرفی جامه اروپایی به زنان دربار تدریجی بود و از اواخر قرن نوزدهم شروع شد که شامل انطباق با سبک سنتی است. برای نمونه کت‌ها با دکمه بسته شدند و خط یقه V شکل داشتند. لباس‌های بلند با کمر تنگ و دامن‌های زخیم که زیر کت پوشیده می‌شد. شنل‌ها روی کت پوشیده می‌شد و برخی مواقع رداهای طرح اروپایی به جای چادر در لباس‌های بیرون از خانه استفاده می‌شد.

 

ناصرالدین شاه شخصا چقدر مشوق و یا مخالف لباس‌های اروپایی برای شاهزاده خانم‌ها بود؟

ناصرالدین شاه فعالانه پوشیدن لباس‌های اروپایی را تشویق می‌کرد. دخترش تاج‌السلطنه نوشته است که ناصرالدین شاه به او - زمانی که هنوز بچه بوده - امر می‌کرده است که لباس‌های اروپایی ترجیحا صورتی و سفید بپوشد. بعد‌ها لباس‌هایی که وی در نامزدی و مهمانی‌های عروسی‌اش پوشید ساخته شده از ابریشم صورتی با ساتن سفید بود که با تور سر به سبک عروس‌های اروپایی کامل می‌شد. او به حمایت از پذیرفته شدن لباس‌های کاملا اروپایی در سال ۱۹۰۰ ادامه داد. همچنین عکس‌هایی از زنان درباری در لباس‌هایی برازنده با خط یقه دکولته (یقه باز) به سبک فرانسوی دهه ۱۸۷۰ موجود است. اندازه دامن‌ها در لباس سنتی متفاوت بود تا آنکه در دهه ۱۸۶۰ کوتاه و خیلی ضخیم شدند. احتمال دارد ناصرالدین شاه بر شکل و اندازه این دامن‌ها تاثیر گذاشته باشد. در جریان اولین دیدار وی از اروپا در سال ۱۸۷۳ وی دامن‌های رقصندگان باله در پاریس را تحسین و در بازگشت آن مدل را به زنان دربار معرفی کرد.

 

تحول در پوشش اندرونی زنان دربار چگونه رخ داد؟ تفاوت این نوع جامه پیش از ورود سبک اروپایی و پس از آن به چه ترتیب بود؟ آیا حساسیت‌ها و مقاومت‌ها نسبت به تغییر آن بیشتر از باقی لباس‌ها بود؟

زنان دربار قاجار و اشرافیان متمول و طبقات سلطنتی زندگی تفکیک شده‌ای در کاخ‌ها و منازلشان داشتند و وقتی برای ملاقات با صاحبان خانه‌های دیگر و زیارتخانه‌ها و جاهایی در مراسم مذهبی که برای آن‌ها رزرو شده بود می‌رفتند ردا و حجاب به تن می‌کردند. از دیگر سو در معنای اروپایی تفاوت کمی میان جامه بیرونی و اندرونی وجود داشت. در لباس سنتی جامه اصلی زیرین زیر پیراهن گشادی از ابریشم شفاف با آستین‌های بلند و چاک عمیق در جلو بود که با نواری نگین‌دار پیش می‌رفت. این لباس زیر نیم‌ تنه‌ای کوتاه پوشیده می‌شد. شلوار سپید بلندی نیز به عنوان زیر جامه عمل می‌کرد. این‌ها برای نخستین بار در نقاشی‌های رنگ روغن رقصنده‌های دربار فتحعلی شاه دیده شد که سینه‌بند مرواریدکاری شده روی بلوزی ضخیم بر تن دارند. بعد‌ها عکسی از پسر عموی ناصرالدین شاه و همسر شکوه‌السلطنه در سال ۱۸۸۰ گرفته شد که وی را با سینه‌بندی جواهرنشان در زیر یک زیر جامه شفاف نشان می‌دهد. آگاهی از مدل‌های لباس زیر اروپایی به تدریج به زنان دربار راه پیدا کرد. مادر ناصرالدین شاهزاده‌ای فرانسوی که با یک ایرانی ازدواج کرده بود را به عنوان همنشین و مترجم شفاهی استخدام کرده بود که شاید به خوبی وی را پیرامون جامه زیر اروپایی مطلع کرده باشد. لیدی شیل در طی یکی از اولین بازدید‌هایش از دربار قجر خواهر ناتنی شاه را ملاقات کرد که با بزرگواری وی را پذیرفت و از او درباره لباس‌های بلند سپید زنان اروپایی که به عنوان لباس شب می‌پوشند پرس‌و‌جو کرد. شاهزاده جوان آن‌چنان کنجکاو بود که ندیمه‌اش را به همراه تکه‌ای ابریشم با درخواست دوختن یکی از آن لباس‌های شب نزد لیدی شیل فرستاد. اقتباس از مدل‌های جدید جامه زیر در قرن بیستم آمد و به عنوان مد روز اروپا به طور عمومی پوشیده شد و البته به نظر می‌رسد هیچ مقاومتی در میان مردان دربار قجر در خصوص این تغییر مدل‌ها وجود نداشته است.

 

آیا می‌توانید از برخی از زنان شاه یا شاهزادگان دختر به عنوان پیشروان لباس و مد در دربار قاجار نام ببرید؟ کسانی که به توسعه مد در دربار بیش از بقیه اهمیت می‌دادند.

تاثیرگذار‌ترین پیش‌قراولان مد در میان زنان دربار قجر به طور مستقیم دارای خویشاوندی با شاه بودند، بنابراین در بالا‌ترین جایگاه اجتماعی بودند. ملک جهان مادر ناصرالدین شاه لباس‌های سنتی با زیبایی والایی می‌پوشید و مرغوب‌ترین ابریشم و مخمل را برای نیم تنه و شلوار‌ها انتخاب می‌کرد. شالی از مروارید و الماس سر می‌کرد، در عین اینکه تعداد زیادی دستبند و گردن‌بند، بازو و گردنش را می‌پوشاند. بعد‌ها، دختر ناصرالدین شاه، تاج‌السلطنه بسیار مد فرانسوی را تحسین کرد و لباس‌های مد روز اروپایی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را بر تن کرد.

 

اصولا تغییر لباس زنان درباری، آیا به تدریج تاثیری در آرا و اندیشه‌ها و سبک زندگی آن‌ها و تعاملاتشان با شاه و شوهرانشان به همراه داشت؟

واکنش به این تغییرات تا حد زیادی بسته به رویکرد شوهران نسبت به تحصیلات زنان و آداب اروپایی متفاوت بود. مردان محافظه‌کار دگرگونی در لباس‌ها را می‌توانستند بپذیرند اما به اصرار به زنان برای ماندن در خانه و دنبال نکردن حرفه ادامه می‌دادند. تاج‌السلطنه که از امتیاز ثروت و نفوذ برخوردار بود، بی‌وقفه با شوهرش مخالفت می‌کرد، آن چنان که لباس اروپایی را به عنوان نشانه رهایی بر تن می‌کرد و برای آزادی زنان ایرانی کار می‌کرد.

 

لطفا قدری هم پیرامون ورود صنعت آرایش صورت و مو به دربار قجری بگویید. ورود آرایش اروپایی به حرمسراهای شاهان از چه زمانی و چگونه رخ داد؟

آرایش سنتی برای همساز شدن با لباس محلی گران‌بهای زنان دربار بود. لوازم آرایش از محصولات طبیعی بودند که می‌توانستند در خانه ترکیب شوند یا از بازار خریداری شود. شمایل ایده‌آل صورتی صاف و سفید بود که با لب‌ها و گونه‌های سرخ، چشمان و ابروهای تیره معلوم شود. صورت با ماسکی از لایه‌های پودر که برخی مواقع به رنگ سرب بود پوشیده می‌شد. گونه‌ها با پودر رژ هماتیت قرمز یا قرمز مرمری که همچنین برای لب‌ها نیز استفاده می‌شد، رنگی می‌شدند. چشمان به شدت با سرمه یا کحل که از پودر توتیا ساخته می‌شد طراحی می‌شد. ابرو‌ها به شکل حلال ماه برداشته می‌شد و با ضخامت زیاد به رنگ نیلی جدا از هم یا بهم پیوسته به شکل منحنی ادامه می‌یافت. خال زیبای سیاهی در کنج لب گذاشته می‌شد. همچنین طرح ریز برگ و گل میان ابرو‌ها، روی چانه یا گردن نقاشی یا خال‌کوبی می‌شد. حنای سرخ برای رنگ کردن پنجه دست و کف پا و همچنین رنگ کردن ناخن‌های دست و پا استفاده می‌شد. دستورالعملی هم برای لوسیون مراقبت از پوست وجود داشت، حاوی خیار برای رنگ صورت و هلو برای نرمی و رطوبت پوست. 


آرایش مو هنری خانگی بود که استادانه و زمان‌بر بود. موی بلند مشکی انبوه خوشایند بود و در چند رشته تا کمر زنان بافته می‌شد. گیسو در جلو صورت گسسته و حلقه حلقه بود. موهای بافته می‌توانست با جواهر و روبان تزئین شود. حنا در هر دو مدل استفاده می‌شد و مو را رنگ می‌کرد. آگاهی از لوازم آرایش مد روز اروپا در میان زنان دربار محدود بود و از این رو محصولات به راحتی در دسترس نبود. تعداد اندکی از زنان بودند که با محصولات سنتی وداع گفتند. اینجا نیز باز دوباره تاج‌السلطنه پیشگام شد و حدود سال ۱۹۰۰ مد اروپا را به کار گرفت. پرتره وی در لباس اروپایی نشان می‌دهد که او همچنین از آرایش غلیظ حذر کرده و مدل موی ساده‌ای دارد. گرچه لوازم آرایش اروپایی به طور گسترده‌ای جایگزین لوازم سنتی شد اما برخی از آنان همچنان مورد استفاده قرار گرفت - مانند حنا برای حالت و رنگ‌دهی به مو. مدل مو در طی دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ از بافتنی‌های استادانه به آرایش سبک اروپای معاصر تغییر پیدا کرد. سالن‌های آرایش مو در تهران و کلان شهر‌ها باز شد چرا که مدل‌های جدید احتیاج به توانایی و آموزش حرفه‌ای داشتند که برای مشتری‌های گران قیمت خصوصی نیز کار می‌کردند.

 

مد در دربار قاجار چقدر جامعه زنان تهران را تحت تاثیر قرار داد؟ آیا جامعه اساسا به زنان قجری به عنوان الگوهای مد نگاه می‌کرد؟

عموما سبک مد دربار قاجار از سوی زنان تهران و دیگر شهر‌ها دنبال می‌شد.‌‌ همان ترکیب جامه زیر، نیم تنه، شلوار، دامن و پوشش مو وجود داشت. مهم‌ترین تفاوت در جنس پارچه‌ها و تزئینات بود. زنان دربار به زربفت و ابریشم گران‌قیمت و طیف گسترده‌ای از جواهرات دسترسی داشتند. جامه زنان طبقه متوسط و پایین‌تر از پارچه‌های کتان و برخی مواقع با نقوش ساده هندسی و گل‌دوزی دوخته می‌شد. در اینجا خیاطی هنر و صنعتی ضروری بود.

 

لطفا در پایان کمی در باب خیاط‌های دربار بفرمایید. آن‌ها چقدر از الگوهای اروپایی پیروی می‌کردند؟

لباس‌ها توسط خیاط‌ها و سازندگان لباس حرفه‌ای دوخته می‌شد، توسط ندیمان ماهر و همچنین خانم‌هایی از اندرونی. خیاط‌ها در مغازه خودشان در بازار و همچنین برای امور خصوصی کار می‌کردند. خیاط‌های مخصوص متد‌های اروپایی در برش و دوخت لباس‌ها استادانه تعلیم دیده بودند تا مقامات مرد در دربار آن‌ها را بپوشند. زنان دربار به خدمات دوزندگان اختصاصی لباس که به کاخ سر می‌زدند اعتماد داشتند. تاج‌السلطنه نوشته است که لباس‌هایی به سبک اروپایی با الگوی گل‌دوزی برای او می‌دوختند. دختران در حرمسرا هنر گلدوزی برای تزئین لباس و منسوجات خانگی را آموزش می‌دیدند و استاندارد کار‌هایشان بالا بود. افزون بر آن قلاب‌دوزان حرفه‌ای بودند که هم روی طلا و هم ابریشم کار می‌کردند. با توجه به دسترسی‌شان برای تامین پارچه و طراحی و میزان آموزش‌شان، دوزندگان قادر بودند ذائقه زنان دربار را با سبک‌ها و تزئین‌های جدید تحت تاثیر قرار دهند.

 

برای حضور خیاط‌ها در حرمسرا سختگیری نمی‌شد؟

کار برای دربار اکیدا میان خیاط‌های مذکر برای لباس مردان و خیاط‌های مونث برای لباس‌های زنان تقسیم شده بود، از این رو مشکلی برای ارتباط برقرار کردن وجود نداشت.

 

جنیفر اسکارس،استاد کالج هنر بریتانیا Duncan of Jordanstone

گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با جنیفر اسکارس،استاد کالج هنر بریتانیا: دختر ناصرالدین شاه پیشگام تغییر لباس زنان قاجار شد ناصرالدین شاه دامن‌ رقصندگان باله در پاریس را تحسین و در بازگشت آن مدل را به زنان دربار معرفی کرد و مشوق پوشیدن لباس‌های اروپایی شد.


عكس قديمي از زنان حرم سرا ناصر الدين شاه

عكس قديمي از ناصر الدين شاه در سفر به كشورهاي خارجي

برگرفته از تاریخ ایران

11 ارديبهشت 1391

ایرانیان چهار هزار سال پیش از پیل برای شکار بهره مي بردند

 یک سنگ‌ نگاره‌ی ٤ هزار ساله در تیمره شهر خمهین پيدا شده است که نقش روی آن دو شکارچی سوار بر پیل را نشان می دهد که به دنبال یک شکار هستند. زیستگاه اصلی پیل های آفریقایی در بخش میانی و استوایی قاره‌ی آفریقا است و پیل های آسیایی نیز در کشورهای هندوستان، تایلند، مالزی و دیگر کشورهای خاور آسیا دیده می شوند. از سویی اگر چه در کتاب «شاهنامه» که فردوسی هزار سال پيش آن را سروده است بارها از پیل یاد شده اما جز این نه از نگاه تاریخی و نه نگاه زیست‌شناسی، گواهی بر اینکه ایران زیستگاه فیل بوده، در دست نیست. با همه‌ی اين ها در زمان های گوناگون تاریخی پادشاهان ایران که مهر بسیاری به این جانور داشتند، شماری پیل را از کشور هندوستان به ایران وارد کردند. واپسين نمونه‌اش ناصرالدین شاه قاجار است كه در زمان خود چند فیل را از هندوستان به ایران آورد.

سنگ‌نگاره‌ی پيدا ‌شده در گستره‌ی تیمره: پيدا شدن یک سنگ‌‌نگاره در گستره‌ی تیمره در استان مرکزی گمانه‌ زنیها درباره‌ی وجود یپل در ایران را دستخوش دگرگونی کرده است. در این سنگ‌نگاره که گفته می شود ديرينگی آن به ٤ هزار سال پیش می رسد، دو شکارچی سوار بر یک پیل هستند و برای شکار، با چيزی در دست، یک جانور دیگر را دنبال می کنند.


ناصری‌فرد، نویسنده‌ی کتاب سنگ‌نگاره‌های ایران و کاشف این سنگ‌نگاره در این‌ باره گفته است: «زیستگاه فیل، آفریقا و هندوستان است. بودن این جانور دست‌كم در هزاره‌ی دوم پيش از ميلاد در مرکز ایران و اهلی کردن این جانور بزرگ ‌پیکر و کاربست آن در شکار جانوران، شگفت‌انگیز است. پرسش این است که آیا زیستگاه این جانور مرکز ایران بوده و شرایط اقلیمی ایران متفاوت از امروز بوده یا ایرانیان باستان از آفریقا و هندوستان این جانور را به این دیار آورده‌اند؟


البته اهلی کردن این جانور و بهره‌گيری از آن برای شکار در ٤٠٠٠ سال پیش نیز نشان از هوشمندی دارد. هرچند هر کدام از این گمانه‌ها نیاز به پژوهش های بیشتری دارد و نمی توان با قطعیت چیزی را اعلام کرد.»ا

 

فیل آسیایی و فیل آفریقایی

اسماعیل کهرم، کارشناس محیط‌ زیست اما در اینباره ديدگاه دیگری دارد. او احتمال بودن فیل در ایران در آن تاریخ را رد می کند و می گوید: «اقلیم و آب هوای ایران به هیچ روی مناسب زندگی جانورانی مانند فیل نبوده است چرا که فیل افزون‌ بر هوای گرم و نمناک در جاهای جنگلی زندگی می کند اما در هیچ جايی از ایران ما چنين هوا و اقلیمی نداریم. اما در درازای تاریخ همیشه شاهان ایرانی فیل‌ دوست بوده اند و آن را از دیگر کشورها وارد می کردند؛ احتمال اینکه این سنگ‌نگاره هم یکی از همین فیل های وارداتی را نشان دهد، بسیار است.»ا

تیمره، در شهرستان خمین استان مرکزی را بهشت سنگ‌نگاره‌های ایران می نامند. در این گستره بیش از ٢٠ هزار سنگ‌نگاره هست و فیل یکی از بزرگ‌ترین و سنگین‌وزن‌ترین جانوری است که روی خشکی زندگی می کند. هم‌اکنون دو گونه‌ی گوناگون فیل در جهان وجود دارد که یکی آفریقایی و دیگری آسیایی است. فیل آفریقایی با گوش های بزرگ و بادبزنی‌اش شناخته می شود و فیل آسیایی نیز با گوش های کوچکش.

 

به گفته ای: نمونه هایی از فیل در میانرودان دیده شده است و همانگونه که در ایران فسیل های زرافه پیدا شده بعید نیست که در فلات ایران هم زمانی فیل وجود داشته به به تدریج نسل آن منقرض شده است.

 



آفتاب یزدانی. امرداد

جمشید شهر (یافته شده در بلخ) و امروزه در شهر سمنگان

بازمانده های (بقایای) یک شهر باستانی دوره هخامنشی در شهرستان (ولسوالی) شولگره ایالت باستانی بلخ در سال ۱۳۸۷خورشیدی پیدا و شناسایی شد. به باور کارشناسان دیرینگی (قدمت) این شهر به دو هزار و ۵۰۰ سال می رسد و مربوط ‌به ادوار هخامنشی می باشد.

 

کار بررسی‌ها بدست باستان شناسان افغانی و فرانسوی روی گرفت . از بررسی‌ها آنچنین برداشت م

ی شود که کهن ترین آتشکده در کرانه رود بلخ در نزدیکی چشمه شفا شولگره این ایالت در آن دوران ساخته شده باشد و بقایای این شهر و کهن ترین آتشکده زرتشتی در دامنه اباختریک و نیمروز کوه رو به روی پل پیکان شهرستان شولگره بلخ پیدا شد.

 

این شهر با دیواری به درازی (طول) چندین کیلومتر و پهنای ۱۳متر محصور می باشد و بخش جنوبی در برگیرنده دژ (قلعه) ارتشی (نظامی) است. چنین گمام می رود (به‌نظر می رسد)، پاره (قسمت) پایین دیوار از سنگ و بالای آن از خشت خام ساخته شده که درازا و پهنای هر خشت ۴۰ سانتیمتر و کلفتی آن ۱۰ سانتیمتر می باشد. ساختمان آتشکده در بخش زیستنی (مسکونی) شهر از سنگ ساخته شد و پاره بالای آن ویژه افروختن آتش است، که از بیرون دیده می شود.

 

هخامنشیان ۵۵۰ تا ۳۳۰ پیش از زادروز (میلاد) مسیح در ایران باستان فرمانروایی کردند و بخش گسترده (وسیعی) از جهان کهن (دنیای قدیم) را زیر چیرگی (سلطه) خود داشتند. برخی ها هخامنشیان را نخستین امپراطور در تاریخ جهان می دانند. 



درنگاره : سید خشنود حسینی بلخی باستان شناس جوان و پرتلاش هنگام پیداکردن یکی از یافته ها که سنگ نگاره با نخش (نقش) پهلوان یا پادشاه سوارکاری در نبرد با کرگدن یا اژدهایی دیو پیکر است