فرزانه دینشاه ایرانی

فرزانه «دینشاه ایرانی سلیستر»، پور «جی‌جی باهای»، پور «خداداد»، پور «شهریار آقا»، دانشمند و حقوقدان زرتشتی و شخصیت برجسته‌ی استان بمبئی و دانای اوستا، پارسی، انگلیسی، فرانسه، گجراتی و دیگر زبان‌های هندی ‌است. بسیاری از پیشرفت‌های کنونی زرتشتیان به‌ویژه، زرتشتیان ایرانی وامدار خودگذشتگی و کارهای اجتماعی و فرهنگی اوست.


فرزانه دینشاه در ۱۳ آبان ماه ۱۲۶۰ خورشیدی( ۴ نوامبر ۱۸۸۱میلادی) در بمبئی زاده شد و در پنج سالگی پدرش درگذشت و در سال ۱۲۸۳ خورشیدی از دانشگاه بمبئی دانشنامه‌ی حقوق خود را دریافت کرد و از وکیلان درجه یک هند و در قانون مالیات بر درآمد سرآمد همه بود.

چنان‌که «سِر داراب تاتا» محور بازرگانی و صنعت هند و فرنشین اداره‌های بازرگانی و صنعتی تاتا به همه‌ی بنگاه‌های خود دستور داد که مالیات بر درآمد را پس از مشاوره با فرزانه دینشاه به دولت بپردازند. دستورِ چنین شخصیت برجسته‌ای نشان دهنده‌ی ناموری او در کارهای پیچیده‌ی حقوقی است. فرزانه دینشاه در راستگویی و درستی میان همگان به‌ویژه مقام‌های دولتی نامور بود.

زرتشتیان ایرانی بمبئی در سال ۱۲۹۷ خورشیدی از اثر فعالیت آقایان «بهمرد نوشیروان یزدانی» و «خسرو رشید نرسی‌آبادی» به اندیشه‌ی تشکیل انجمن زرتشتیان افتادند. آن‌گاه آقای بهمرد یزدانی با فرزانه دینشاه تماس گرفته و خواهش کرد در تشکیل انجمن زرتشتیان با آن‌ها همکاری و فرنشینی آن را بردوش بگیرد.

فرزانه دینشاه از چنین پیشنهادی شادمان شد و از فرصت به‌وجود آمده به‌وسیله‌ی انجمن و خدمت‌رسانی برای بهترین هم‌میهنان خود، آمادگی خود را نشان داد.

فرزانه دینشاه شالوده‌ی استوار «انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی» را بنا نهاد، انجمنی که تاکنون کار‌های بسیار ارزشمندِ اجتماعی، فرهنگی و بهداشتی را در ایران انجام داده و هنوز هم به‌ کارِ خود ادامه می‌دهد. فرزانه دینشاه تا هنگام مرگ فرنشینی انجمن را بردوش داشت و برای سران جامعه راهنمای دوراندیشی بود و گاه‌ و بی‌گاه با سخنرانی‌های ارزشمند خود در نشست‌ها و جشن‌ها، زرتشتیان را به‌کار و کوشش وامی‌داشت.

فرزانه دینشاه در سال ۱۳۰۱ خورشیدی برای ایجاد روابط بین ایران و پارسیان هند با همکاری سران پارسی «انجمن ایران ‌لیک» را در بمبئی بنیاد نهاد. در سال ۱۳۱۴ خورشیدی با همکاری «سِر هرمز جی عدن والا» و «سهراب‌جی پهونچ» خانه‌ی «والا» رییس کل بانک مرکزی هند و «سر جهانگیر جی کویاجی»، «بنگاه آمار پارسیان» را به‌وجود آورد تا چگونگی وضعیت اقتصادی و اجتماعی پارسیان را بررسی کند و رساله‌های بسیاری به انگلیسی و گجراتی در بایستگی ریشه‌کن کردن فقر میان پارسیان و زرتشتیان چاپ کرد.

بانو «رَتن تاتا» و بانو «هُمابائی مهتا» از بزرگان و دهشمندان پارسی در پیشرفت این کار با او همکاری می‌کردند و بانو «رَتن تاتا»، برای زندگی بینوایان پارسی کولونی ویژه‌ایی را با اجاره ناچیز ساختمان نمود.

فرزانه دینشاه در استوار کردن اصول تقویم دینی و آدریان کارهای شایسته‌ای را انجام داد. ایشان هموند انجمن‌های راهنمای مزدیسنا، گاتبا، روتاری انترناسیونال کلوب بود.

فرزانه دینشاه با وجود گرفتاری‌های زیادی که در انجام کارهای حقوقی و اجتماعی داشت در انجام کارهای ادبی نیز تلاش فراوانی داشت. چندی از کار‌های فرهنگی او در زیر می‌آید:

۱- ترجمه‌ی انگلیسی با یادداشت‌های مشروح قصیده‌ها و غزل‌های سعدی و حافظ برای دانشگاه بمبئی با همکاری استاد خدابخش بهرام ایرانی.

۲- ترجمه‌ی انگلیسی با یادداشت‌های مشروح کلیله‌ و دمنه بهرامشاهی در سال ۱۲۹۸ خورشیدی.

۳- ترجمه و چاپ گزیده‌ای از گات ها به ‌انگلیسی منظوم در اروپا به‌نام سرودهای آسمانی اشوزرتشت که دانشمند و فیلسوف نامی هند «سِر دکتر رابیندرانات تاگور» دیباچه‌ی بسیار ارزشمند بر آن نوشت و به فاصله‌ی اندکی به زبان‌های گوناگون اروپایی ترجمه شد.

۴- ترجمه و نشر پوراندخت نامه استاد پورداود به‌انگلیسی.

۵- اخلاق ایران باستان به پارسی.

۶- فلسفه‌ ایران باستان به پارسی.

۷- ترجمه‌ی انگلیسی دیوان عارف قزوینی.

۸- سخنوران روزگار پهلوی با ترجمه‌ی انگلیسی آن.

۹- ترجمه‌ی انگلیسی دیوان خواجه حافظ شیرازی با یادداشت‌های کامل در دو جلد که یک‌ جلد آن درباره‌ی باورها و دیدگاه‌ها و فلسفه‌ی او سخن می‌راند، این کتاب به دلیل مرگ نابهنگام او هنوز چاپ نشده است.

۱۰- چاپ رساله‌ها و نوشتارهای بی‌شمار دیگر درباره‌ی موضوع‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و پژوهشی در مجله‌ها و روزنامه‌های هند و آماده‌کردن وسایل ترجمه و چاپ کتاب‌های دینی مزدیسنا به‌وسیله‌ی استاد پورداود مانند ایرانشاه، گاتها، یشت‌ها، یسنا و غیره که نزدیک به دویست هزار روپیه هزینه‌ی آن شد.

دولتِ ایران در سال ۱۳۱۱ خورشیدی، فزرانه دینشاه را به‌ همراه فیلسوف نامی هند «دکتر رابیندرانات تاگور» به ایران دعوت نمود. در راه، کنسول ایران در بمبئی آقای «کیوانی» میزبان آن‌ها بود. سخنرانی‌های فرزانه دینشاه در ایران درباره‌ی فلسفه‌ی خواجه حافظ شیراز باعث ناموری او شد. در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۱۱ خورشیدی به‌سمت فرنشینی هیات پارسیان به‌حضور رضا شاه پهلوی رسید و از سوی وی حامل پیام برای پارسیان هند شد. دولت ایران به پاس خدمات فرهنگی و اجتماعی او نشان درجه یک علمی به وی داد. (منظور هنگام تاریخ نوشته‌شدن کتاب است)

فرزانه «بامس خداداد آقا» جدِ فرزانه دینشاه خاطره‌های تلخ و ناگوار از ایران داشت که به یک نمونه در زیر اشاره می‌شود. وی پیش فرزندان خود نام ایران را بر زبان نمی‌آورد، ولی نوه‌ی او فرزانه دینشاه که نامی از ایران به‌ گوشش نرسیده بود، همین‌که بزرگ شد نام خانوادگی آقا را از خود دور کرد و خود را به نام ایرانی نامور ساخت.

نزدیک سال ۱۲۰۹ خورشیدی رادمرد دلیر «بامس خداداد شهریار» که جوانی بود چهارده ساله و در یزد می‌زیست، روزی بیرون شهر بر الاغ خویش سواره می‌رفت. جوانی مسلمان به‌او برخورد بر او حمله کرده او را از الاغ بر زمین انداخت که چرا در برابر او سواره می‌رود. بامس جوانی که با شهامت و نیرومند بود، محل را خلوت می‌بیند او را که با حمله ناجوانمردانه بر زمین انداخته و دشنام و ناسزا می‌داد، با مشت و لگد احوالش را می‌پرسد و بی‌حالش کرده، فرار می‌کند و از ترس کارهای ستمکارانه‌ و صدور فرمان قتلش، شبانه به‌سوی بمبئی رهسپار می‌شود.

فرزانه بامس پس از ورود به بمبئی مشغول به کار شده و با دختر «جمشید آقا» پور «رستم فرامرز» را به نام «دین‌بایی» به همسری خود درمی‌آورد. فرزانه بامس نیز به نام خانوادگی «آقا» در بمبئی نامور گشت و صاحب فرزندان بسیاری شد. یکی از پسران او «جی‌جی باهای» پدر فرزانه دینشاه است.

فرزانه دینشاه، می‌خواست با ایجاد شهرهای نوین در جاهای بایر ایران، زرتشتیان هند را دوباره به ایران بازگرداند تا در آبادانی ایران یاری‌رسان باشند، ولی در بمبئی و در ۵۷ سالگی، به دلیل مرگ نابهنگام در ۱۲ آبان ۱۳۱۷ خورشیدی(۳ نوامبر ۱۹۳۸میلادی) ، این اندیشه به کردار در نیامد و به جاودانان پیوست.

سرچشمه: فرزانگان زرتشتی رشید شهمردان
http://www.yataahoo.com/?p=2836

فرزانه دینشاه ایرانی

فرزانه «دینشاه ایرانی سلیستر»، پور «جی‌جی باهای»، پور «خداداد»، پور «شهریار آقا»، دانشمند و حقوقدان زرتشتی و شخصیت برجسته‌ی استان بمبئی و دانای اوستا، پارسی، انگلیسی، فرانسه، گجراتی و دیگر زبان‌های هندی ‌است. بسیاری از پیشرفت‌های کنونی زرتشتیان به‌ویژه، زرتشتیان ایرانی وامدار خودگذشتگی و کارهای اجتماعی و فرهنگی اوست.

فرزانه دینشاه در ۱۳ آبان ماه ۱۲۶۰ خورشیدی( ۴ نوامبر ۱۸۸۱میلادی) در بمبئی زاده شد و در پنج سالگی پدرش درگذشت و در سال ۱۲۸۳ خورشیدی از دانشگاه بمبئی دانشنامه‌ی حقوق خود را دریافت کرد و از وکیلان درجه یک هند و در قانون مالیات بر درآمد سرآمد همه بود.


چنان‌که «سِر داراب تاتا» محور بازرگانی و صنعت هند و فرنشین اداره‌های بازرگانی و صنعتی تاتا به همه‌ی بنگاه‌های خود دستور داد که مالیات بر درآمد را پس از مشاوره با فرزانه دینشاه به دولت بپردازند. دستورِ چنین شخصیت برجسته‌ای نشان دهنده‌ی ناموری او در کارهای پیچیده‌ی حقوقی است. فرزانه دینشاه در راستگویی و درستی میان همگان به‌ویژه مقام‌های دولتی نامور بود.

زرتشتیان ایرانی بمبئی در سال ۱۲۹۷ خورشیدی از اثر فعالیت آقایان «بهمرد نوشیروان یزدانی» و «خسرو رشید نرسی‌آبادی» به اندیشه‌ی تشکیل انجمن زرتشتیان افتادند. آن‌گاه آقای بهمرد یزدانی با فرزانه دینشاه تماس گرفته و خواهش کرد در تشکیل انجمن زرتشتیان با آن‌ها همکاری و فرنشینی آن را بردوش بگیرد.

فرزانه دینشاه از چنین پیشنهادی شادمان شد و از فرصت به‌وجود آمده به‌وسیله‌ی انجمن و خدمت‌رسانی برای بهترین هم‌میهنان خود، آمادگی خود را نشان داد.

فرزانه دینشاه شالوده‌ی استوار «انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی» را بنا نهاد، انجمنی که تاکنون کار‌های بسیار ارزشمندِ اجتماعی، فرهنگی و بهداشتی را در ایران انجام داده و هنوز هم به‌ کارِ خود ادامه می‌دهد. فرزانه دینشاه تا هنگام مرگ فرنشینی انجمن را بردوش داشت و برای سران جامعه راهنمای دوراندیشی بود و گاه‌ و بی‌گاه با سخنرانی‌های ارزشمند خود در نشست‌ها و جشن‌ها، زرتشتیان را به‌کار و کوشش وامی‌داشت.

فرزانه دینشاه در سال ۱۳۰۱ خورشیدی برای ایجاد روابط بین ایران و پارسیان هند با همکاری سران پارسی «انجمن ایران ‌لیک» را در بمبئی بنیاد نهاد. در سال ۱۳۱۴ خورشیدی با همکاری «سِر هرمز جی عدن والا» و «سهراب‌جی پهونچ» خانه‌ی «والا» رییس کل بانک مرکزی هند و «سر جهانگیر جی کویاجی»، «بنگاه آمار پارسیان» را به‌وجود آورد تا چگونگی وضعیت اقتصادی و اجتماعی پارسیان را بررسی کند و رساله‌های بسیاری به انگلیسی و گجراتی در بایستگی ریشه‌کن کردن فقر میان پارسیان و زرتشتیان چاپ کرد.

بانو «رَتن تاتا» و بانو «هُمابائی مهتا» از بزرگان و دهشمندان پارسی در پیشرفت این کار با او همکاری می‌کردند و بانو «رَتن تاتا»، برای زندگی بینوایان پارسی کولونی ویژه‌ایی را با اجاره ناچیز ساختمان نمود.

فرزانه دینشاه در استوار کردن اصول تقویم دینی و آدریان کارهای شایسته‌ای را انجام داد. ایشان هموند انجمن‌های راهنمای مزدیسنا، گاتبا، روتاری انترناسیونال کلوب بود.

فرزانه دینشاه با وجود گرفتاری‌های زیادی که در انجام کارهای حقوقی و اجتماعی داشت در انجام کارهای ادبی نیز تلاش فراوانی داشت. چندی از کار‌های فرهنگی او در زیر می‌آید:

۱- ترجمه‌ی انگلیسی با یادداشت‌های مشروح قصیده‌ها و غزل‌های سعدی و حافظ برای دانشگاه بمبئی با همکاری استاد خدابخش بهرام ایرانی.

۲- ترجمه‌ی انگلیسی با یادداشت‌های مشروح کلیله‌ودمنه بهرامشاهی در سال ۱۲۹۸ خورشیدی.

۳- ترجمه و چاپ گزیده‌ای از گاتها به ‌انگلیسی منظوم در اروپا به‌نام سرودهای آسمانی اشوزرتشت که دانشمند و فیلسوف نامی هند «سِر دکتر رابیندرانات تاگور» دیباچه‌ی بسیار ارزشمند بر آن نوشت و به فاصله‌ی اندکی به زبان‌های گوناگون اروپایی ترجمه شد.

۴- ترجمه و نشر پوراندخت نامه استاد پورداود به‌انگلیسی.

۵- اخلاق ایران باستان به پارسی.

۶- فلسفه‌ ایران باستان به پارسی.

۷- ترجمه‌ی انگلیسی دیوان عارف قزوینی.

۸- سخنوران روزگار پهلوی با ترجمه‌ی انگلیسی آن.

۹- ترجمه‌ی انگلیسی دیوان خواجه حافظ شیرازی با یادداشت‌های کامل در دو جلد که یک‌ جلد آن درباره‌ی باورها و دیدگاه‌ها و فلسفه‌ی او سخن می‌راند، این کتاب به دلیل مرگ نابهنگام او هنوز چاپ نشده است.

۱۰- چاپ رساله‌ها و نوشتارهای بی‌شمار دیگر درباره‌ی موضوع‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و پژوهشی در مجله‌ها و روزنامه‌های هند و آماده‌کردن وسایل ترجمه و چاپ کتاب‌های دینی مزدیسنا به‌وسیله‌ی استاد پورداود مانند ایرانشاه، گاتها، یشت‌ها، یسنا و غیره که نزدیک به دویست هزار روپیه هزینه‌ی آن شد.

دولتِ ایران در سال ۱۳۱۱ خورشیدی، فزرانه دینشاه را به‌ همراه فیلسوف نامی هند «دکتر رابیندرانات تاگور» به ایران دعوت نمود. در راه، کنسول ایران در بمبئی آقای «کیوانی» میزبان آن‌ها بود. سخنرانی‌های فرزانه دینشاه در ایران درباره‌ی فلسفه‌ی خواجه حافظ شیراز باعث ناموری او شد. در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۱۱ خورشیدی به‌سمت فرنشینی هیات پارسیان به‌حضور رضا شاه پهلوی رسید و از سوی وی حامل پیام برای پارسیان هند شد. دولت ایران به پاس خدمات فرهنگی و اجتماعی او نشان درجه یک علمی به وی داد. (منظور هنگام تاریخ نوشته‌شدن کتاب است)

فرزانه «بامس خداداد آقا» جدِ فرزانه دینشاه خاطره‌های تلخ و ناگوار از ایران داشت که به یک نمونه در زیر اشاره می‌شود. وی پیش فرزندان خود نام ایران را بر زبان نمی‌آورد، ولی نوه‌ی او فرزانه دینشاه که نامی از ایران به‌ گوشش نرسیده بود، همین‌که بزرگ شد نام خانوادگی آقا را از خود دور کرد و خود را به نام ایرانی نامور ساخت.

نزدیک سال ۱۲۰۹ خورشیدی رادمرد دلیر «بامس خداداد شهریار» که جوانی بود چهارده ساله و در یزد می‌زیست، روزی بیرون شهر بر الاغ خویش سواره می‌رفت. جوانی مسلمان به‌او برخورد بر او حمله کرده او را از الاغ بر زمین انداخت که چرا در برابر او سواره می‌رود. بامس جوانی که با شهامت و نیرومند بود، محل را خلوت می‌بیند او را که با حمله ناجوانمردانه بر زمین انداخته و دشنام و ناسزا می‌داد، با مشت و لگد احوالش را می‌پرسد و بی‌حالش کرده، فرار می‌کند و از ترس کارهای ستمکارانه‌ و صدور فرمان قتلش، شبانه به‌سوی بمبئی رهسپار می‌شود.

فرزانه بامس پس از ورود به بمبئی مشغول به کار شده و با دختر «جمشید آقا» پور «رستم فرامرز» را به نام «دین‌بایی» به همسری خود درمی‌آورد. فرزانه بامس نیز به نام خانوادگی «آقا» در بمبئی نامور گشت و صاحب فرزندان بسیاری شد. یکی از پسران او «جی‌جی باهای» پدر فرزانه دینشاه است.

فرزانه دینشاه، می‌خواست با ایجاد شهرهای نوین در جاهای بایر ایران، زرتشتیان هند را دوباره به ایران بازگرداند تا در آبادانی ایران یاری‌رسان باشند، ولی در بمبئی و در ۵۷ سالگی، به دلیل مرگ نابهنگام در ۱۲ آبان ۱۳۱۷ خورشیدی(۳ نوامبر ۱۹۳۸میلادی) ، این اندیشه به کردار در نیامد و به جاودانان پیوست.

سرچشمه: فرزانگان زرتشتی رشید شهمردان
http://www.yataahoo.com/?p=2836

سام هرمز جمشيد منكشا -يكي از دو فيلد مارشال تاريخ هند- Sam Hormuz Jamshidji Maneksha

سام هرمز جمشيد منكشا سوم آوريل ۱۹۱۴ به دنيا آمد.

 او يكي از دو فيلد مارشال تاريخ هند است. پدر او كه يك پزشك پارسي بود و از گجرات به پنجاب نقل مكان كرده بود آرزو داشت كه «سام هرمز» پزشك شود كه وي وارد دانشكده افسري شد و در برابر اعتراض پدر همان حرفي را زد كه قبلا به او در مورد سبيل گذاشتن زده بود. سام به پدرش گفته بود: من يك پارسي هستم؛ مردان پارسي سبيل نمي تراشند و سپاهيگري را بر پيشه هاي ديگر ترجيح مي دهند و او بايد افسر ارتش شود. «سام» آن چنان مهارت نظامي به دست آورده بود كه با درجه سرواني فرمانده هنگ و آن هم هنگ «گورخا» شد و اين هنگ بود كه در جريان جنگ جهاني دوم در جبهه برمه، ضد حمله به ژاپني ها آغاز كرد. در اين جنگ، سام گلوله خورد، زخمي شد و مدال گرفت. او در دو جنگ ديگر در شبه قاره شركت جست. سام نه تنها دست به شمشير بلكه دست به قلم هم بود. در سال ۱۹۶۱ كه خطر تصرف «لاداخ» از سوي چين احساس مي شد، سام هرمز جمشيد در مقاله اي از سياست هاي «كريشنا منون» وزير دفاع وقت هند انتقاد كرد و علنا نوشت كه منون از فنون نظامي بي اطلاع است و يا سوء نيت دارد. به همين دليل هنگامي كه در سال ۱۹۶۲ نيروهاي هندي در لاداخ از برابر چينيان گريختند او را مامور جبهه كردند و سام كه درجه ژنرالي داشت در فرماني خطاب به نظاميان تحت فرمان خود نوشت: مي دانيد كه من يك پارسي ام و عقب نشيني در ذات ما گناه است. بنابراين، جز با دستور كتبي هرگونه عقب نشيني ممنوع و مرتكب به دادگاه صحرايي فرستاده خواهد شد و تا من زنده باشم دستور عقب نشيني داده نخواهد شد. با همين فرمان، هنديان ايستادند و اراضي بيشتري را از دست ندادند.

«سام» عقيده داشت كه گفتن دروغ و يا لب فروبستن از مطلبي كه آماده خروج از دهانست، فشاري سنگين براعصاب وارد مي سازد و باعث كوتاهي عمر خواهد بود. لذا هر چه را كه مي خواست مي گفت و با همه خودماني بود از جمله با نخست وزير هند. يك بار در حضور جمع، در برابر يك تصميم بسيار جدي نظامي بانو گاندي نخست وزير وقت هند گفته بود: اطاعت، عسلي (سويتي = شيرين).

سام از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ رئيس ستاد ارتش هند بود. ازكارهاي مهم او در اين مدت لشكر كشي به بنگال شرقي و شكست دادن و اسارت دهها هزار نظامي پاكستاني ازجمله چند ژنرال و هموار ساختن راه براي تاسيس جمهوري بنگلادش بود. با اين پيروزي، هنديان وي را «سام بهادر = سام دلير = Sam Bahadur» كار ديگر او طرح توليد مشترك اسلحه با دولت مسكو بود كه هنوز ادامه دارد. وي در سال ۱۹۶۹ به شاه (پهلوي دوم) كه در سفر هند بود اندرز داده بود كه او نيز اين طرح دنبال كند و خود را از چنگ آمريكا نجات دهد كه سلاحهاي از رده خارج شده اش را تا چند برابر ارزش به ايران مي فروشد و قسمتي از درآمد ايران از نفت را به عنوان دستمزد مستشارانش كه نظامياني درجه دوم هستند مي گيرد.

فيلد مارشال سام هرمز منكشا در سال ۱۹۷۳ خود را بازنشسته كرد ولي تا سال ۲۰۰۴ (نود سالگي) در هر مراسم نظامي و رژه واحدها با لباس فيلدمارشالي و نشانهايش شركت مي كرد. رسانه هاي هند در اكتبر ۱۹۸۰ كه نظر او را درباره حمله نظامي عراق به ايران پرسيده بودند گفته بود: حيف كه پير شده ام وگرنه به ايران مي رفتم و داوطلبانه در دفاع از سرزمين نياكان شركت مي جستم. به گزارش رسانه هاي هند، وي در اظهارات خود از ايران به عنوان «خاك پاك» ياد كرده بود. وي درباره حمله صدام به رسانه ها گفته بود: برويد ببينيد كه پشت سر اين حمله چه قدرتي قرار دارد؛ جنگ ادامه سياست است.

درگذشت فيلد مارشال پارسي هند، مردي كه ايران را «خاك پاك» مي خواند. پارسيان و آريايي هاي جهان جمعه، ۲۷  ژوئن ۲۰۰۸، (۱۳۸۶ خورشیدی) مرد بزرگي را از دست دادند كه به سرزمين نياكان و فرهنگ ايراني عشق مي ورزيد.

فيلد مارشال پارسي هند، ۲۸  ژوئن ۲۰۰۸  با تشريفات ويژه نظامي و با حضور مقامات ارشد اين كشور در گورستان پارسيان به خاك سپرده شد و رسانه هاي هند گزارش هاي مصور و مفصل درباره زندگاني و كارهايش منتشر ساخته اند. فيلم مستند كارهاي او قبلا و به هزينه «يونسكو» تهيه شده است. 

اين پارسي بزرگ در ۹۴ سالگي از بيماري ريه درگذشت و در كنار گور همسرش به آيين زرتشتيان مدفون شده است.

«دهشتک»، پزشک نامور زرتشتی و فرنشین بیمارستان «گندی‌شاپور»

فرزانه‌ی دانشمند «دهشتک»، از پزشکان نامور زرتشتی و فرنشین(:رییس) بیمارستان «گندی‌شاپور» بود. هنگامیکه «هارون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الرشید» می‌خواست ایجاد یک بیمارستان اسلامی را در بغداد را، بردوش پزشک دربار خود «جبرییل بن بختیشوع نصرانی» بگذارد، وی از «دهشتک» برای اداره بیمارستان نامبرده دعوت کرد.

«دهشتک» نپذیرفت و پاسخ داد که خلیفه را برای او مقرری نیست و او و برادرزاده‌اش از برای نیک‌اندیشی و خیرخواهی امور بیمارستان گندی‌شاپور را اداره می‌کند. و همچنین نوشت که؛ «ماسویه»(نام کسی است) را به عوض خود می‌فرستم که چهل سال داروساز بیمارستان بوده و می‌تواند کار شما را انجام دهد. هرچند که خواندن و نوشتن نمی‌داند، ولی در اثر تجربه طولانی همه‌ی بیماری‌ها را می‌شناسد و درمان‌شناسی او بسیار خوب و در درمان بیماران از پزشکان دیگر کاردان‌تر می‌باشد. فرنشینی بیمارستان را به یکی از شاگردانت واگذار و «ماسویه» را پزشک‌یار ساز و به اداره بیمارستان بگمار، کار به دلخواه خواهد بود. «جبرییل» پیشنهادش را پذیرفت و بیمارستان رونق گرفت.

شایسته است که بدانیم، شهر «گندی‌ شاپور» را شاپور یکم‌ ساسانی(۲۴۱-۲۷۲ میلادی‌)ه) در اهواز ساخت‌. پس از وی انوشیروان(۵۳۱-۵۷۹ میلادی‌)).)ه) که‌ فرمانروایی دانشمند بود، در آن‌ شهر مدرسه‌ و بیمارستان‌ بزرگ و نامدار «گندی‌ شاپور» را بنیاد نهاد که‌ هم مرکز آموزش پزشکی و فلسفه‌ بود و هم‌ بیمارستان‌.

دانشگاه «گندی شاپور» از مهمترین مراکز آموزشی و پژوهشی آن روزگار بود که شمار بسیاری دانشمند و پزشک در آن مشغول به کار بودند. به‌وجود آوردن روش درمان بیمارستانی را، باید تا اندازه بسیاری از آنِ ایرانیان دانست. بیشتر بیمارستان‌های دوره بعد همچون بیمارستان‌های نامی عضدالدوله در شهرهای شیراز و بغداد، بیمارستان‌های دمشق و رفاهی،‌ بر پایه نمونه‌ها و اصول بیمارستانی گندی‌شاپور ساخته شده بودند.

یاری‌نامه: ۱- شهمردان، رشید، تاریخ زرتشتیان فرزانگان زرتشتی، چاپ نخست، تهران- انتشارات فروهر: ۱۳۶۳، رویه‌ی۴۸۹٫

موبد موبدان رستم شهزادی

موبد رستم پسر موبد "دینیار شهزادی" و "سلطان موبد خداداد" بود که همراه با نوزایی طبیعت در سومین روز فروردین ماه سال  ۱۲۹۱ خورشیدی در یزد و در محله کوی موبدان دیده به جهان گشود.

رستم شهزادی تحصیلات ابتدایی خود را در شهر یزد و در دبستان دینیاری گذراند. این دبستان ویژه موبدان و موبدیاران بود که یازده سال زودتر از آن‌که شهزادی به آن‌جا برود توسط کنکاش موبدان یزد و با هزینه شخصی رستم صداقت بازگشایی شده بود. شهزادی در سال ۱۲۹۶ در حالی وارد این دبستان شد که سهراب سفرنگ مدیریت آن‌جا را بر‌عهده داشت. او به عنوان دومین مدیری بود که پس از فریدون کیامنش مسوولیت مدیریت آن دبستان را بر عهده داشت. 


شاید به‌جرات بتوان شهزادی را یکی از عاشقان جامعه زرتشتی دانست چرا که از همین سنین به فعالیت‌های اجتماعی می‌پرداخت. هنوز جوهر مدرک ششم‌ابتدایی وی خوشك نشده بود که او سر پرستی گروه سرود دبستان دخترانه قاسم‌آباد یزد را بر عهده گرفت. مسوولیتی که یک سال عهده‌دار بود و پس از آن به همراه هم‌کلاسی دوران دبستانش فیروز آذرگشسب راهی تهران شد. سفری که تمام مخارج آن را انجمن موبدان یزد پذیرفته بود تا از این راه او بتواند تحصیلات عالیه را کسب کند. شهزادی پس از آمدن به تهران ابتدا به مدرسه جمشید جم رفت و دوره مقدماتی را در آنجا گذراند و پس از آن به سبب داشتن ضریب‌هوشی بالا و نیز کسب نمرات قابل قبول به دبیرستان البرز که آن زمان کالج آمریکایی نامیده می‌شد، رفت.
ترقی رو به رشد شهزادی تا آنجا ادامه یافت که کنکاش موبدان در سال ۱۳۰۷ بار دیگر با هزینه خویش او را به همراه فیروز آذرگشسب بورسیه کرد و این‌بار آن ها را به هند فرستاد تا در آموزشگاه «کاماآتورنان» که ویژه موبدزادگان بود، آموزش های عالیه‌ دین زرتشتی را نیز بگذراند و بر زبان های اوستایی، پهلوی‌، پازند و مسایل تطبیقی ادیان استاد گردد.


شهزادی دو دوره متفاوت را در آن دانشگاه گذراند. نخست، وی یک دوره سه ساله را به منظور کسب مدرک «موبد اوستاخوان» پشت سرگذاشت و پس از آن نیز در زمان چهار سال توانست مدرک «موبد دانشمند» را بگیرد. همان‌گونه که از نام این دو دانش مشخص است، موبد اوستاخوان به کسی گفته می‌شود که مجموعه اوستا‌ها و نیایش‌های دینی زرتشتی را به صدایی خوش و دلنشیسن بخواند و موبد دانشمند نیز کسی است که از دیدگاه دانش دینی و آگاهی‌های اجتماعی بتواند به مرحله‌ای برسد که برای دیگران فلسفه و باور‌های دینی را توضیح دهد. شهزادی آنگونه در این دو رشته شایستگی از خود نشان داد که در سه سال آخر گذراندن این دوره تحصیلی، سخنرانی‌های گوناگونی را درباره آداب و رسوم سنتی زرتشتیان ایران در همان دانشگاه ایراد می‌کرد.

شهزادی در سال ۱۳۱۴ دوره‌ی هفت‌ساله آموزشگاه عالی ویژه موبدزادگان در هندوستان (آموزشگاه کاماآتورنان) را به پایان رسانید و به درجه موبد دانشمندی رسید و پیروزمندانه دیپلم عالی این رشته را پای آتش ورهرام شهر بمبیی از دست موبدان معروف آن زمان هندوستان دریافت کرد. با وجود آنکه می‌توانست در آن کشور بماند و به فعالیت بپردازد، اما برای نیاز جامعه زرتشتی آن زمان به موبد آگاه، او به ایران باز می‌ِگردد و به عنوان نخستین فعالیت خود سرپرستی پرورشگاه مارکار یزد که از سوی انجمن زرتشتیان ایرانی-بمبئی به وی پیشنهاد شده بود را می‌پذیرد و زیر نظر سروش لهراسب که در آن زمان مدیریت آن‌جا را بر عهده داشت، انجام وظیفه می‌کند. همزمان با این کار شهزادی به عنوان دبیر در دبیرستان مارکار یزد به تدریس زبان انگلیسی، تاریخ، جغرافیا و نیز دروس دینی مشغول می‌شود. شور جوانی، عشق خدمت و نیز محبوبیت موبد باعث می‌شود تا شهزادی در كنار انجام این دو کار، در روزهای آدینه به گهنبارخانه یزد و همچنین دیگر محله‌های زرتشتی نشین برود و به ایراد سخنرانی های دینی و فرهنگی بپردازد و به پاسخ گویی به پرسش‌های هم‌كیشان بپردازد.

كوشش‌های موبد تا فراخوانده شدنش به خدمت سربازی ادامه پیدا می‌کند. دوران سربازی شهزادی به مدت دوسال، ۱۸-۱۳۱۶ ادامه می‌یابد. رستم شهزادی بهار زندگی خود را در سال ۱۳۲۰ تجربه می‌کند. در این سال با بانو دولت لهراسب (خواهر میرزا سروش لهراسب)، ازدواج می‌کند. پیوندی که حاصل آن چهار فرزند است: فریبرز ، مهرانگیز، داریوش و سهراب شهزادی فرزندان رستم شهزادی هستند که هر یک از برجسته‌ترین افراد در بین همکیشان زرتشتی هستند.

شهرت و دانش موبد شهزادی آن اندازه بالا بود که از سوی انجمن زرتشتیان وقت تهران برای تدریس در آموزش‌گاه‌های زرتشتی چون دبیرستان پسرانه فیروزبهرام و دخترانه انوشیروان از او دعوت می‌شود و او نیز برای این كار منظور از یزد به تهران می‌آید. اهمیت این موضوع با توجه به در نظر گرفتن زمان و فاصله راه و وسایل ساده ارتباطی زمان اندکی مهم و درخور توجه می‌نماید. به‌ویژه‌ آنکه جامعه آن‌روزگار تهران از چنین فرد اجتماعی که آگاهی‌های دینی مناسبی نیز داشته باشد کم‌بهره بوده است و از این جهت رستم شهزادی محبوبیت بسیاری در نزد زرتشتیان ساکن تهران پیدا می‌کند، بگونه‌ای که با وجود تحصیل در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران، تدریس زبان انگلیسی در فیروزبهرام و نیز تعلمیات دینی در دو دبیرستان یاد شده، شهزادی مجبور می‌شود که اندکی از زمان خود را به سخنرانی‌های مذهبی و پاسخگویی‌های دینی اختصاص دهد. بزرگی شخصیت رستم شهزادی را همین یک نمونه می‌تواند نشان دهد چرا که او می‌توانست در این نشست‌ها که میانگین هفته‌ای سه مرتبه بود، سخن از وضعیت اجتماعی زرتشتیان برد. اما او این‌کار را نمی‌کند و در حقیقت به عنوان یک پیشوای دینی برای عملکرد اجتماعی بهره نمی‌برد و این را به‌عنوان مهمترین مشخصه شخصیت شهزادی می‌توان نام برد. 

مهرانگیز شهزادی درباره دین‌ باوری پدر روانشادش سخنان جالبی دارد و این‌گونه از پدرش یاد می‌کند:
«پدرم به دینش عشق می‌روزید و خداوند هم انرژی و قدرت جسمانی لازم را به او داده بود، شاید هم این علاقه بود که باعث به وجود آمدن چنین انرژی شده بود، آن‌گونه که به هیچ فرد زرتشتی و یا غیر زرتشتی در دعوت برای سخنرانی جواب رد نمی‌داد و به گونه‌ای نیز صحبت می‌کرد که شنونده جدا از دین و مذهبی که داشت احساس غرور و سربلندی می‌کرد».

موبد رستم شهزادی در ادامه آموزش‌های خود در سال ۱۳۲۵ در دانشگاه حقوق دانشگاه تهران در رشته حقوق قضایی، مدرک لیسانس حقوقش را با پژوهش و برگردان کتاب پهلوی «ماتگان هزار دادستان» (كتاب پهلوی كه شهزادی نخستین پژوهشگری بود كه روی آن كار كرد) و نوشتن پایان‌نامه‌ای با عنوان « قانون مدنی زرتشتیان در زمان ساسانیان»، می‌گیرد. 

در سال ۱۳۳۱ شهزادی به استخدام وزرات فرهنگ و آموزش عالی در می‌آید و از سال ۱۳۳۸، سرپرستی کتاب‌خانه یگانگی را بر عهده می‌گیرد و چون علاقه بسیاری به تدریس و آموزگاری داشت از کتابخانه نیز برای این كار استفاده می‌کرد و مسوولیت کار در اداره اعزام دانشجو به خارج را بردوش گرفت.

همچنین موبد رستم شهزادی به کارهای گوناگون آموزشی ودینی هم می‌پرداختند که در زیر به برخی از آن ها اشاره می‌شود:

۱- هموندی کنکاش موبدان تهران و پاسخ به پرسش‌ها و نامه‌های همکیشان و هم‌میهنان درباره دین زرتشتی و فرهنگ ایران.

۲- نوشتن نوشتارهای دینی، فرهنگی و اجتماعی در رسانه‌های گوناگون ایرانیان و زرتشتیان .

۳- مسوولیت دفترخانه ازدواج و طلاق زرتشتیان .


تجربه مهم زندگی دیگر رستم شهزادی با توجه به همزمانی وی با ریاست سناتور رستم گیو بر انجمن زرتشتیان تهران، عملکرد فرا اجتماعی بود که شهزادی تا آن زمان در این راه اقدام موثری نکرده بود. در این زمان موبد شهزادی به سخنرانی‌های تصویری خود از تلویزیون ایران می‌پردازد و در سخنرانی‌های گوناگون، آیین و رسوم زرتشتیان ایران را برای مخاطبان بازگو می‌کند.

در سال ۱۳۳۹ که نخستین کنگره جهانی زرتشتیان در تهران برگزار شد‌، شهزادی به سمت دبیری کنگره برگزیده شد.

در سال ۱۳۵۲ و در زمانی که مدیر پیشین دبستانش شادروان سهراب سفرنگ از انجمن زرتشتیان تهران بازنشسته می‌شود، این موبد رستم شهزادی است که جایگزین او می‌شود و سرپرستی دفتر ازدواج زرتشتیان تهران را بر عهده می‌گیرد و این مسوولیت را تا پایان عمر انجام می‌دهد.

شهزادی که تجربه چندین گردش هییت‌مدیره انجمن زرتشتیان تهران را نیز در كارنامه ‌فعالیت‌های خود داشت، پس از انقلاب نیز از کارهای اجتماعی کنار نکشید و با وجود نا آرامی اوضاع شجاعانه‌ به مجلس خبرگان رفت، آن‌گونه که نقش اصلی را در تصویب سه‌رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم ایران بازی‌کرد. در نشست ۲۰ آبان ۱۳۵۸ مجلس خبرگان، شهزادی درباره سه‌رنگ پرچم ایران این‌گونه می‌گوید:« فرزندان حضرت علی ابن ابی‌طالب که امام حسن سبزپوش و امام حسین سرخ پوش و حضرت عباس سفید پوش بودند، د‌ر تمام شمایل و احادیث به این سه‌رنگ ظاهر می‌شدند و آن‌چه که از آنان در یاد‌ها است سرخ رنگ شهادت، سفیدی خبر دهنده صلح و کبوتر سفید پیک صلح بوده است. و سبز نیز نشان از نعمت و آبادانی و بزرگی بوده است آنگونه که فرزندان بر حق حضرت رسول اکرم به‌نام سید خوانده می‌شدند.»

موبد شهزادی با مهربانی تمام وقت در اختیار دوستان و علاقمندان به دین زرتشتی و فرهنگ ایرانی بود و به حل و فصل مسائل دینی زرتشتیان می پرداخت و هفته ای سه روز در دفتر کارش راهنمای محققان و پرسشگران بود. او به دلیل دانش گسترده‌اش در مسایل مختلف علمی‌، دینی و فرهنگی بارها و بارها درنشست‌های مهم فرهنگی و ملی به عنوان نماینده و موبد موبدان زرتشتیان از ایشان دعوت به عمل می آمد و در گفتگوهای تلویزیونی و مطبو‌عاتی و جلسات مهم برادران مسلمان نیز حضوری فعال داشت. موبد به تعلیم دادن و آموزگاری بسیار علاقمند بود‌، بطوریکه حتی در دوره بازنشستگی نیز کار خود را در وزارت فرهنگ و آموزش عالی اد امه داد و حتی در شش ماه آخر عمر نیز که در بستر بیماری بود، با کمک دخترشان در بستر به مکاتبات و ارتباطش با جامعه ادامه داد‌...


این نویسنده پرکار زرتشتی با کتاب‌های پرفروشی چون جهانبینی زرتشتی، سیری در آموزش‌های اشوزرتشت، زناشویی در ایران باستان، زرتشتیان یکتاپرست هستند، زرتشت و آموزش‌های او، برگردان گاتاها و . . . نوشتارهای بسیاری در نشریه‌های زرتشتی و غیر زرتشتی در گسترش دین و آیین زرتشتی بسیار كوشش نمود. موبد شهزادی ۶۵ سال به‌طور جدی سخنرانی و نویسندگی کرد و در مجموع بیش از هزار سخنرانی و صدها نوشته و ده ها عنوان کتاب از ایشان به یادگار است . آخرین مقاله ای که از موبد رستم شهزادی در نشریه ای چاپ شد ، مقاله ای با عنوان «جشن و شادی در ایران باستان» در ماهنامه فروهر در شماره ۵-۶ امرداد و شهریور سال ۱۳۷۸ بود و آخرین سخنرانی رسمی ایشان در حرم امام خمینی به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد امام بود.

او كه چند دوره سرنشین انجمن موبدان تهران بود با بزرگانی چون موبد فیروز آذرگشسب، موبد اردشیر آذرگشسب، موبد هرمزدیار خورشیدیان، موبد جهانگیر اوشیدری و... همنشین بود و تا كنون پس از ایشان دیگر كسی نتوانسته به شایستگی مقام «موبد موبدان» برسد و آن‌گونه دانش و تونایی به دست آورد.

دریغا که سعادت بهره مندی ما از این پدر بزرگوار و گنجینه علم و معرفت بیش از این نبود و در ۲۳ اسفند ماه سال ۱۳۷۸ روشن روان موبد رستم شهزادی به سرای جاودان پر نور و سرود شتافت و ما ماندیم و جایگاه علمی و عاطفی ایشان که واقعا مدتی است خالی مانده است‌. کسی که تمام فکر و یادش ایمان به خدا و بازشناخت دین و فرهنگ زرتشتی بود. بیاد دارم در کوتاه دیداری که به همراه شادروان پدرم با وی داشتم از لزوم درک و نگارش تاریخ و فرهنگ ایرانی سخن می‌گفت و همواره سفارش می‌کرد که جوان‌ها در این راه –نگارش اعتقادات و باورهای دینی- گام بردارند.

امید به اینکه دیگران بزرگان جامعه نیز اینچنین عاشقانه دلباخته فرهنگ و دین زرتشتی شوند.

استاد ابراهیم پورداود - نخستین کسی است که اوستا را به فارسی برگرداند

استاد پورداود در تاریخ ۲۰ بهمن ۱۲۶۴ چشم به جهان گشود

او یکی از پژوهشگرانی است که در فرهنگ ایران پایگاهی بس بلند دارد و خدمتی که در زندگانی ۸۳ ساله‌ی خود به تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران کرده است، او را بی‌گمان در شمار بزرگ‌ترین خدمتگزاران فرهنگ و تاریخ ایران قرارداده است.او برای روشن کردن گوشه‌های تاریک تاریخ تمدن ایران باستان بسیار کوشید و ده‌‌‌ها کتاب و صدها نوشته برآورد زندگانی سودمند او بود. پورداود پژوهشگر، زبان‌شناس و شاعر، یک نویسنده‌ی چیره‌دست نیز بود. 

او نخستین کسی است که اوستا را به فارسی برگرداند و تاریخ تمدن ایران باستان را با کوشش و پژوهش‌های شبانه‌روزی خود روشن کرد.


استاد در بخش پایانی از کوتاه شرح زندگی‌نامه‌ی خود (نزدیک به ده خط) که در ماهنامه‌ی «وحید» نگاشته بود، این‌گونه می‌آورد: «آنچه خواندم و آنچه نوشتم از روزگاران چندهزارسال پیش است. بسیار برایم دشوار است که از خود، یکی از کوچکترین فرزندان این مرز و بوم چیزی بنویسم.» (برگرفته از کتاب زین‌ابزار استاد پورداود – به کوشش عبدالکریم جربزه‌دار)

در زیر بخشی از کتاب «فرهنگ ایران باستان» که در سال ۱۳۲۶ خورشیدی به نگارش در آمده است و درباره‌ی «ماه فرخنده‌ی آبان» است آورده می‌شود(این نوشته بدون هیچگونه ویراستاری آورده می‌شود):

در اوستا «آپ»، در سانسکریت«آپَ»، در فرس هخامنشی«آپی»، در پهلوی «آپ» و در فارسی «آب» گوییم. در بسیاری از لهجه‌های کنونی ایران «آو» گویند، «آوند» که در فرهنگ‌ها به معنی ظرف چون کاسه و کوزه گرفته شده در اوستا «آفَنت» آمده و در پهلوی «آپومند» گردیده، برابر است با واژه‌ی سانسکریت «آپَونت» یعنی دارای آب یا آبمند و آبدار و آبدان…

این آخشیج (عنصر) مانند آتش، اندروای (هوا) و خاک نزد ایرانیان مقدس و آلودن آن گناه است. به گواهی اوستا و نامه‌های دینی پهلوی، ایرانیان آخشیج‌های چهار گانه را می‌ستودند و امروزه هم پیروان مزدیسنا آن را پاک می‌دارند و آلودن آن نارواست.

از نویسندگان یونان و رُم نیز می‌دانیم که ایرانیان به‌دستور دینی خود رفتار می‌کردند. «هرودت» در سده‌‌ی پنجم پیش از میلاد مسیح نوشته: «ایرانیان خورشید و ماه و زمین آب و هوا را نیایش می‌کنند». در جای دیگر تاریخش گفته: «ایرانیان در رود… تف نمی‌کنند ودست‌های آلوده‌ خود را در آن نمی‌شویند، همچنین نمی‌توانند ببینند که کسی آن‌را بیالاید، آری آنان رودها را ارج می‌نهند». «استرابو» در یک سده پیش از میلاد می‌گوید: « … ایرانیان در آب روان آب‌تنی نمی‌کنند و در آن لاشه و مردار نمی‌افکنند و به‌هیچ‌روی آلودن آن را روا نمی‌دارند.»

در دین ایرانیان از برای آب دو فرشته‌ نگهبان قایل شده‌اند، یکی نامزد است به «اَپام نَپات» و دیگری «آناهیتا» که در فارسی ناهید شده است. گذشته از «اَپام نَپات» و «آناهیتا» (=ناهید) چندین بار در اوستا از واژه‌ی «آب» فرشته‌ی نگهبان این آخشیج اراده شده است. یکی از یشت‌های اوستا که در ستایش ناهید است، «آبان یشت» خوانده می‌شود. قطعه دیگری در نامه‌ی دینی که نیز در ستایش ناهید است نامزد است به«آبان نیایش».

در اوستا در حدود چهل بار آب به معنی فرشته پاسبان آب گرفته شده و در همه جا به صیغه جمع آورده شده است. نام هشتمین ماه که آبان باشد نیز به صیغه جمع به‌جا مانده یعنی که پاسبانی این ماه به ایزد آب‌ها سپرده شده است… در پهلوی آن‌چنان که در بندهش آمده نام هشتمین ماه از سال و نام دهمین روزاز ماه هر دو آبان است، یعنی آب‌ها و در همان نامه نیز آمده: «چشمک آپان»، «خان آپان» یعنی سرچشمه آب‌ها و کان آب‌ها.

استاد ابراهیم پورداود به تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۴۷ درگذشت

ارباب کیخسرو مهربان کیخسروی، بنیانگذار دبیرستان کیخسروی یزد

ارباب کیخسرو پور مهربان پور رستم کیخسروی، ساکن محله‌ی «خلف خانعلی یزد»، زرتشتی‌ دانش‌دوست و دهشمندی است که در سال ۱۲۰۷ خورشیدی زاده شد.

وی در ۱۲ سالگی پدر خود را از دست داد و در ۱۵ سالگی به همراه دایی خود،‌ «هرمزدیار اردشیر» رهسپار بمبئی شد. چند سالی را به آموختن پرداخت و زبان‌های فارسی و گجراتی را فراگرفت و سپس به کار بازرگانی پرداخت. در مدت ۳ سال از بازرگانان نامی ایرانی شد و به دلیل نیک‌کرداری و پشتکار بنگاه بازرگانی گسترده‌ای را در بمبئی بنیاد نهاد. در سال ۱۲۳۷ خورشیدی با دوشیزه گوهر از خاندان کامه و نبیره‌زاده کیخسرو ایزدیار ازدواج کرد.

گوهر پس از آن‌که فرزندی به‌نام «اسفندیار» از خود به یادگار گذاشت، چشم از جهان فروبست و شوهر دلداده‌ی خود را دچار اندوه و پریشانی روزگار کرد. فرزانه کیخسرو از این پیش‌آمد، از جهان و مادیات دلسرد شد. سررشته کار بازرگانی را به دست برادر کوچکترش «اردشیر» واگذار کرد و خود بمبئی را بگذاشت و در دامان کوه هیمالیا نزدیک «میسوری» به «جوکیان» هند پیوست و گوشه‌گیر شد.

اما «ملاخسرو» برادر دیگر فرزانه کیخسرو که در بندرعباس تجارت می‌کرد و برای مسافران زرتشتی رهسپار هند مأمنی بود، در جوانی درگذشت و فیروزه همسر جوانش(دختردایی‌اش) بیوه و بی ‌سروسامان شد. این پیش‌آمد، برای ارباب رستم مهربان، برادر بزرگتر فرزانه کیخسرو گران آمد. بار سفر بربست و به هندوستان و به دامان کوه هیمالیا رهسپار گشت و فرزانه کیخسرو را با تلاش بسیار به ایران آورد و بانو فیروزه را به همسری وی درآورد. فرزانه کیخسرو پس از ازدواج دوباره به کار تجارت پرداخت و به بمبئی بازگشت.

در سال ۱۲۶۸ خورشیدی بایستگی ساخت یک دبستان آبرومند در شهر یزد را احساس کرد، از این‌رو دبستان کیخسروی را با هزینه خود در یزد ساخت که اینک به نام «دبیرستان کیخسروی»، مرکز مهم فرهنگی یزد می‌باشد.

فرزانه کیخسرو بیش از ۳۵ هزار روپیه‌ی آن‌ روزگار را به‌دست «انجمن اکابر صاحبان پارسیان بمبئی» که در پیشرفت دانش و بهتر کردن زندگی زرتشتیان ایران فعالیت می‌کردند، سپرد که سود آن‌را در کارهای فرهنگی دبستان هزینه کنند.

دبستان کیخسروی از همان آغاز بنیاد، بهترین مرکز فرهنگی یزد بود و در آن بیش از ۲۰۰ نفر دانش‌آموز زیرنظر استادان و آموزگاران ناموری چون استاد «ماستر خدابخش»، استاد «جوانمرد شیرمرد نوذر»، استاد «کیومرس وفادار خرمشاهی»، استاد «اسفندیار خرمشاهی»، میرزا «مهربان بهرام رئیس»، استاد «بهرام شیرمرد»، «استاد بمان» و استاد «اسفندیار تیرانداز» به آموزش دانش و ادب مشغول بودند.

آقایان «پشوتن جی تاسکر»، «پشوتن جی دستور»، «فرامرز سهرابجی ماستر» و «رستم خانصاحب»، امور دبیرستان را بردوش داشتند. در سال ۱۳۰۸ خورشیدی با کوشش و تلاش «فرامرز ماستر»، دبستان کیخسروی به دبیرستان کیخسروی تبدیل شد.

فرزانه کیخسرو و برادر بزرگترش ارباب رستم کارهای نیک بسیاری را در یزد و پیرامون آن به انجام رساندند که می‌توان موارد زیر را نام برد:

۱- ساخت آب‌انباری در «عصرآباد» که آب «اله‌آباد» را از مسافت ۶ کیلومتری به آنجا می‌آورد.

۲- ساخت آب‌انباری در میان بیابان و در راه انجیرک و بیابانک و پیرسبز که به‌نامگانه برادرشان رشیدمهر (رشیدمهر در سال ۱۲۵۳ خورشیدی به دست مسلمانان کشته شد) ساخته شد.

۳- ساخت دخمه‌ای با هزینه‌ای بیش از ۱۲ هزار تومان‌ بر فراز کوه زارچ، به‌نامگانه برادرشان ملاخسرو

همچنین برادران آن فرزانه همه در کار نیک دست به‌سزایی داشتند. به‌گونه‌ای ‌که «ارباب رستم مهربان»، درِمهری در اله‌آباد و «ارباب گودرز مهربان»، دبستانی را در «اله‌آباد» بنا نهادند.

فرزانه کیخسرو در سال ۱۲۸۵ خورشیدی و در ۷۸سالگی به‌ دلیل تصادف با تراموای برقی در شهر بمبئی درگذشت و به سرای جاودانی رسید. و به راستی که وی سوشیانتی در زمانه خویش بود. روانش شاد و کردارش پررهرو باد.




«ارباب کیخسرو مهربان کیخسروی»، بنیانگذار دبیرستان کیخسروی یزد:


ارباب کیخسرو پور مهربان پور رستم کیخسروی، ساکن محله‌ی «خلف خانعلی یزد»، زرتشتی‌ دانش‌دوست و دهشمندی است که در سال ۱۲۰۷ خورشیدی زاده شد.

وی در ۱۲ سالگی پدر خود را از دست داد و در ۱۵ سالگی به همراه دایی خود،‌ «هرمزدیار اردشیر» رهسپار بمبئی شد. چند سالی را به آموختن پرداخت و زبان‌های فارسی و گجراتی را فراگرفت و سپس به کار بازرگانی پرداخت. در مدت ۳ سال از بازرگانان نامی ایرانی شد و به دلیل نیک‌کرداری و پشتکار بنگاه بازرگانی گسترده‌ای را در بمبئی بنیاد نهاد. در سال ۱۲۳۷ خورشیدی با دوشیزه گوهر از خاندان کامه و نبیره‌زاده کیخسرو ایزدیار ازدواج کرد.


گوهر پس از آن‌که فرزندی به‌نام «اسفندیار» از خود به یادگار گذاشت، چشم از جهان فروبست و شوهر دلداده‌ی خود را دچار اندوه و پریشانی روزگار کرد. فرزانه کیخسرو از این پیش‌آمد، از جهان و مادیات دلسرد شد. سررشته کار بازرگانی را به دست برادر کوچکترش «اردشیر» واگذار کرد و خود بمبئی را بگذاشت و در دامان کوه هیمالیا نزدیک «میسوری» به «جوکیان» هند پیوست و گوشه‌گیر شد.

اما «ملاخسرو» برادر دیگر فرزانه کیخسرو که در بندرعباس تجارت می‌کرد و برای مسافران زرتشتی رهسپار هند مأمنی بود، در جوانی درگذشت و فیروزه همسر جوانش(دختردایی‌اش) بیوه و بی ‌سروسامان شد. این پیش‌آمد، برای ارباب رستم مهربان، برادر بزرگتر فرزانه کیخسرو گران آمد. بار سفر بربست و به هندوستان و به دامان کوه هیمالیا رهسپار گشت و فرزانه کیخسرو را با تلاش بسیار به ایران آورد و بانو فیروزه را به همسری وی درآورد. فرزانه کیخسرو پس از ازدواج دوباره به کار تجارت پرداخت و به بمبئی بازگشت.

در سال ۱۲۶۸ خورشیدی بایستگی ساخت یک دبستان آبرومند در شهر یزد را احساس کرد، از این‌رو دبستان کیخسروی را با هزینه خود در یزد ساخت که اینک به نام «دبیرستان کیخسروی»، مرکز مهم فرهنگی یزد می‌باشد.

فرزانه کیخسرو بیش از ۳۵ هزار روپیه‌ی آن‌ روزگار را به‌دست «انجمن اکابر صاحبان پارسیان بمبئی» که در پیشرفت دانش و بهتر کردن زندگی زرتشتیان ایران فعالیت می‌کردند، سپرد که سود آن‌را در کارهای فرهنگی دبستان هزینه کنند.

دبستان کیخسروی از همان آغاز بنیاد، بهترین مرکز فرهنگی یزد بود و در آن بیش از ۲۰۰ نفر دانش‌آموز زیرنظر استادان و آموزگاران ناموری چون استاد «ماستر خدابخش»، استاد «جوانمرد شیرمرد نوذر»، استاد «کیومرس وفادار خرمشاهی»، استاد «اسفندیار خرمشاهی»، میرزا «مهربان بهرام رئیس»، استاد «بهرام شیرمرد»، «استاد بمان» و استاد «اسفندیار تیرانداز» به آموزش دانش و ادب مشغول بودند.

آقایان «پشوتن جی تاسکر»، «پشوتن جی دستور»، «فرامرز سهرابجی ماستر» و «رستم خانصاحب»، امور دبیرستان را بردوش داشتند. در سال ۱۳۰۸ خورشیدی با کوشش و تلاش «فرامرز ماستر»، دبستان کیخسروی به دبیرستان کیخسروی تبدیل شد.

فرزانه کیخسرو و برادر بزرگترش ارباب رستم کارهای نیک بسیاری را در یزد و پیرامون آن به انجام رساندند که می‌توان موارد زیر را نام برد:

۱- ساخت آب‌انباری در «عصرآباد» که آب «اله‌آباد» را از مسافت ۶ کیلومتری به آنجا می‌آورد.

۲- ساخت آب‌انباری در میان بیابان و در راه انجیرک و بیابانک و پیرسبز که به‌نامگانه برادرشان رشیدمهر (رشیدمهر در سال ۱۲۵۳ خورشیدی به دست مسلمانان کشته شد) ساخته شد.

۳- ساخت دخمه‌ای با هزینه‌ای بیش از ۱۲ هزار تومان‌ بر فراز کوه زارچ، به‌نامگانه برادرشان ملاخسرو

همچنین برادران آن فرزانه همه در کار نیک دست به‌سزایی داشتند. به‌گونه‌ای ‌که «ارباب رستم مهربان»، درِمهری در اله‌آباد و «ارباب گودرز مهربان»، دبستانی را در «اله‌آباد» بنا نهادند.

فرزانه کیخسرو در سال ۱۲۸۵ خورشیدی و در ۷۸سالگی به‌ دلیل تصادف با تراموای برقی در شهر بمبئی درگذشت و به سرای جاودانی رسید. و به راستی که وی سوشیانتی در زمانه خویش بود. روانش شاد و کردارش پررهرو باد.

برگرفته از: فرزانگان زرتشتی به خامه ی رشید شهمردان.
http://www.yataahoo.com/?p=2604












برگرفته از: فرزانگان زرتشتی به خامه ی رشید شهمردان.