نيشابور - شهر دروازه های خورشید

«خورآسان» در زبان پهلوي ، به معني (خورآيان) است، يا جايي که خورشيد از آنجا مي آيد ، يا مشرق (14) و چون ايرانيان نماز و نيايش خويش را رو به سوي نور ، و آفتاب انجام مي دادند به ويژه براي مشرق و خراسان که دو نماز «گاه سپيده دم » و « گاه بامداد » را روي بدان سوي مي خواندند ، ارزشي ديگر مي دانستند چنان که در تقسيم هاي ديواني و کشوري نيز خراسان همواره پس از پايتخت ايران قرار داشت و کنارنگ خراسان سپهسالار ايران بوده و همواره در همه آيين ها نام او را پس از نام شاهنشاه مي آوردند.

ابوسعيد ابوالخير يکي از بزرگ ترين عارفان ايراني نيز پايتخت خود را در نشابور قرار داد و هيچ گاه از خراسان بيرون نرفت ، حتي به حج .. و مهري سخت به خراسان و نشابور داشت چنان که روزي کسي از نشابور به بغداد مي رفت ، او را گفت به بغداديان آن که تازي بداند بگوي :

فمطلع الشمس من خراسان (15)

و آن که فارسي داند برخوان :

سبزي و بهشت و نوبهار از تو برند
آني که به خلد يادگار از تو برند
در چينستان نقش و نگار از تو برند
ايران(16) همه فال وروزگارازتوبرند(17

چنين است که نيشابور را به جز از دروازه هاي کوچک که از آن ياد کرده خواهد شد، چهار دروازه بزرگ بوده است که هر چهار، رو بسوي خورشيد داشته اند و هنگام برخاستن خورشيد، نخستين پرتوهاي آفتاب از هر چهار دروازه به اندرون شهر مي تابيده است. و اگر چه نقشه آن شهر در دست نيست ولي مي توان به ياري انديشه اين نقشه را چنان که در نگاره آمده است ، مجسم کرد.

و اين آگاهي را «امام الحاکم » نيشابوري در تاريخ نيشابور به ما مي دهد. که چون شاپور خواست که شهر نشابور را بنا کند چهار دروازه در چهارسوي آن چنان بساخت که هنگام برآمدن آفتاب از هر چهار دروازه آفتاب به درون شهر ميتابيد.


هنوز دز خانه هاي کهن زرتشتيان يزد و کرمان ، نخستين پرتو آفتاب نيز بر«پسکم مس »مي تابد . اين خانه ها که به سبک معماري پارتي ساخته مي شود ، داراي چهار پسکم Peskam يا صفه است که در چهار سوي سراي قرار دارند، هر پسکم، ايواني با آسمانه ي زخمي (سقف ضربي) است که به اتاق ها راه دارد .

يکي از اين پسکم ها، راه ورودي سراي است و دو پسکم ديگر دو سوي محل رفت و آمدهاي روزانه است وپسکم بزرگ (که پسکم مس خوانده مي شود ) از ديگر پسکم ها بلند تر و سر آن از سطح پشت بام بالاتر است ، چنان که نخستين پرتو خورشيد بر آن مي تابد و آغازگاه بامداد ، يا نماز بامداد را آگاهي مي دهد ..

اين پسکم ، اوستا خوانده مي شود ، و همواره گياه سبز و گلدان و گلاب و بوي خوش چون اسپند و کندر و عوددر آن جا موجود است و کساني که تن پاک دارند ، مي توانند گام بدان نهند . بدين روي ، گاهگاه آن را « پسکم پاک » نيز مي ناميم چنان که مي دانيم اين نوع ساختمان را در فرهنگ معماري جهان به نام پارتي مي شناسند و ريوند و ابر شهر يکي از بزرگ ترين شهرهاي تيره پارت است که شهر دروازه ي خورشيدش مي ناميم .

مقدسي مي گويد : در نيشابور کوي ها هست که بيش از نيمي از شيراز وسعت دارد . .
يکي از کوي ها که از آن نام برده مي شود« کوي ناوسار» است ..« .ناو» ،
نيم تنه ي درختي ميان تهي است که يک سر آن در زميني بلند است و سر ديگر آن نيز بر زمين بلند ديگر جاي مي گيرد

دروازه هاي نيشابور
مقدسي بسياري از دروازه ها را در نشابور نام مي برد و روشن است که همه اين دروازه ها دروازهي بيروني شهر نبوده اند ، چون پادرزم چنين شهري که شست دروازه داشته باشد سخت است . پس چنين پيدا است که دروازه هاي کهن دژ نخستين با گسترش شهر در ميانه ي شهر قرار مي گيرد و آن گاه که باره ي دوم بر گرد شهر گسترش يافته کشيده مي شود آنجا را نيز دروازه هاي تازه مي سازند و با گسترش هر باره ي تازه به شمار دروازه ها افزوده مي شود. ( 18 )

باز آن که برخي از کوي ها خود براي خود دروازه اي داشته اند که نظير آن را در محله ي دستوران زردشتي يزد هنوز ميتوان باز ديد و اين گونه دروازه ها کوي ها را از يکديگر جدا مي کرده است .در هر حال چهار دروازه ي شهر بنا به روايت نامبرده ، دروازه ي پول ( پل ) دروازهي کهن دژ ، دروازهي کوي معقل و در وازه ي پل تکنين ، کهن دژ بيرون از شارستان است ( 19 ) و ربض پيرامون شارستان . پس نقشه ي آن به گمان نزديک چنين مي شود.


از دروازه هاي بيروني ربض :
دروازه ي جيک که ره به سوي بلخ و ماوراء النهر مي گشوده است .پس دروازه شرقي است ؛ پس دروازهي شرقي ا ست .

ديگر ، دروازه ي قباب (قبه ها ، گنبدان ) که راه عراق ( ايران مرکزي )و گرگان را باز مي کرده ؛ پس دروازهي غربي است . از ميان دو گنبد : مهرآباد و شادمهرک ، مي گذشته است که هنوز ساختمان اين دو کنبد سالم است . ( 20 ) و ديگر دروازه ي اسپربس که به سوي قهستان ( جنوب خراسان ) و پارس ، باز مي شده که دروازه ي جنوبي است .و چهارمي دروازه ي احوض آباد که مي بايستي دروازه ي شمالي بوده باشد

شهر- موقعيت اقليمي نيشابور
پيشينيان نيم کره ي شمالي را از استوا تا قطب به هفت اقليم تقسيم کرده بودند و نشابور ، در اقليم چهارم قرار دارد . و بدين روي داراي هوايي ميانه و خوش است . شهر در ميان دشتي گسترده نهاده شده که از سوي شمال محدود به کوه بينالود است . از اين کوه به جز از رودهاي کوچک ، ذخيره هاي سرشار از آب هاي زيرزميني از شمال به جنوب روان است که با برآوردن کاريزها و دولاب ها دشت گسترده ي نيک نشابور را سرسبز و پر بار مي کند و اين خود به گردهم آيي مردمان و بناي روستاها و شهرهاي نخستين کمک مي کند . ( 21 )
پناهگاه شمالي؛ يعني کوه بينالود هم چون دژي شهر را از برخي يورش هاي همسايگان بي فرهنگ شمال غربي ايران محافظت مي کند به طوري که شهر در پناه اين حصار و نيز در پناه پادگان بزرگ شرقي ايران که همواره در شهر توس جايگاه داشته ، مي توانسته است که چند دم بيشتر از شهر هاي ديگر خراسان از يورش ها در امان بماند .

لطافت هوا ، آمادگي خاک و کان هاي بيشمار چون فيروزه ، گوگرد ، مس ، نمک ، گچ و ... موقعيت جغرافيايي ي اين شهر که شهر را بر سر راه همه ي شهرهاي خراسان و ديگر بخش هاي ايران قرار مي دهد ، امکانات تجاري ، اقنصادي و فرهنگي ويژه اي فراهم آورده است که شهر را تا بدان مرحله از گستردگي برساند که در تمام ادوار پيش از يورش مغولان ، آبادترين شهر خراسان و يکي از بزرگ ترين شهرهاي ايران و جهان شود چنان که پس از اسلام نيز ، مرکز بزرگ مسيحيان ايران و کليميان بود و نيز پايتخت زرتشتيان به شمار مي رفت .

در کتاب ها از رونق بازارهاي نشابور و نيز تجمع گروه هاي مختلف از پيروان دين هاي گوناگون در نشابور افسانه هاي بسيار آمده است که همه ، داستان از بزرگي شهر و رونق بازار و مدارس و مساجد و خانقاه هاي آن مي کند . 

*« گفتم واقعه ي تو چيست ؟ گفت : مرا يک انباز به بلغاربوده است و يک انباز به نهرواله ( 22 ) بازرگان نشابوري که انباز به بلغار دارد بي گمان در روم و فرنگ و چين نيز داد و ستد داشته است .

* « ... در اين سال به مکه قحط بودئ و چهار من نان به يک دينار نيشابوري بود ...» ( 23 )
« روزي شيخ ما ابوسعيد در نشابور بر نشسته بود ( سوار بر اسب بود ) و با جمع به جايي مي رفت . به در کليسايي رسيد » (24 ) !
روشن است که در نشابور کليسا فراوان بوده است که اينجا به يکي از آنها اشاره مي رود ، چنانکه اگر تنها يک کليسا در اين شهر مي بود کافي بود که بگويد «به در کليسا رسيد » .

*« ... جهودي در راه مي آمد ( طليسايي بر افکنده و جامه هاي خوب پوشيده و به کنشت مي شد .( 25 ) »

* « خاصه امام ابومحمدجويني را که او را اين آرزو زيادت بود و او شيريني پزي آن بازار توان آن را داشته است که به يک خريدار ، ده من کاک بفروشد .
وکيلي جهود داشت و پيوسته او را به اسلام دعوت مي کرد.»( 26 ) بايد سنجيد که تا چه اندازه يهوديان در کار بازار و داد و ستد و کشاورزي دست داشته اند ، که کسي چون امام ابومحمدجويني خويش را ناچار از آن مي بيند که وکيلي جهود اختيار کند .

* « روزي شيخ ما در نشابور بر نشسته بود و جمع متصوفه در خدمت او بودند و به بازار فرو مي شدند . جمعي برنايان ( کودکان ) مي آمد برهنه ، هر يکي از ارپايي ( کفشي ) چرمين در پاي کرده و يکي را بر گردن گرفته مي آوردند . چون پيش شيخ رسيدند ، شيخ پرسيد : اين کيست ؟ گفتند : امير مقامران (قمار بازان) است . شيخ او را گفت : اين اميري به چه يافتي ؟ گفت : اي شيخ به راست باختن و پاک باختن ...شيخ نعره اي بزد و گفت : راست باز باش و پاک باز باش و امير باش » ( 27 )

شهري که در آن رسته ها و صنف ها از همه گونه – چون خرازان ، ريسمان بافان حريربافان : کوزه گران ، کاسه گران ، نگارگران ، کاريگران ( معماران ) ، آهنگران ، مسگران ، رويگران ، شيشه گران ، مطربان ، مغنيان و حتي قماربازان وجود داشته است .

* « به سر « کوي حرب رسيد » . دوکان هاي آراسته ديد به رياحين و ميوه هاي نيکو نهاده و آن جاي عظيم خوش بود . چنان چه در جمله ي نشابور موضه ي از آن خوش تر و آراسته تر نبود . شيخ گفت : اين موضع را چه گويند ؟ گفتند سر کوي حرب ! شيخ ما گفت : خه ( آفرين ) کسي را که سر کوي حربش چنين بود .بنگر تا سر کوي صلحش چون بود ! »( 28 ) 

* «نويسنده ي اسرارالتوحيد نواده ي ابوسعيد است و هزار سال پيش مي زيسته و از زبان پدرش مي گويد که : دکان هاي سر کوي جنگ نشابور« به گل و ريحان آراسته بود...! » و از اينجا عظمت بازار نشابور را بايد دريافت .

* چون به خانقاه باز آمدند شيخ مرا گفت اي حسن برو به سر چهارسوي کرمانيان ، کاپزيست آنجا ، کاک نيکو نهاده . ده من کاک بستان ، کنجد سپيد و مغز پسته در روي او نشانده «شيريني پزي آن بازاد توان آن را داشته است که به يک خريدار ، ده من کاک بفروشد و از اينجا بزرگي دکان هاي نشابور را بايد سنجيد ! و اگر در بازار نشابور، کرمانيان براي خود چهارسو داشته اند ، همه شهرهاي ايران در آن بازار که درازيش دو فرسنگ بوده مي بايد که چهار ( سو ، تيمچه ، بازارچه ...و کاروانسرا داشته باشند .

* « محله اي که در اين شهر نه چندان بزرگ است و نه چندان کوچک . بيش از 300 کوچه دارد » ( 29 )

* « در ميان بازارها ، تيم ها و تيمچه ها و کاروانسراهايي براي اصناف مختلف وجود داشته که هر صنفي در محلي جدا از ديگران ، جاي مخصوصي را براي خود داشته است. » ( 30 )

« دکاکين و مهمان خانه هاي نيشابور مملو از نمايندگان صنايع مختلفه بود و در حوالي شهر هم چنين مس ، آهن ، نقره ، فيروزه و معادن ديگر را استخراج مي کردند.»( 31 )

*« آن را عروس شهرهاي اسلامي و خزانه خراسان ناميده اند که در همه فصول سال ، ميوه هاي آبدار دارد و شربت اعجازگر و شهد و انگبين و عسل آن معروف است. »(32)

*« نساجان و بافندگان اين شهر معروفند جامه هاي ملحم ( ابريشم سفيد ) و طاهري پاکيزه و تاخته و تافته م رافته در اين شهر پديد مي آيد . که از اين جامه ها به ديگر ولايات مي برند » ( 33 )

گرمي بازار نشابور و ببسياري داد و ستد که به توسعه ي شهر و ايجاد برخي از ويژگي هاي شهري از جمله بازارها و کاروانسراها و تاسيسات پيوسته چون : آب انبارها ، کوچه ها ، اصطبل ها ، خوردي پزي ها ( 34 ) تماشاخانه ها ( 35 ) ، گردش گاه ها و ... را ايجاد مي کند .

بازار نشابور در زمان هاي گونه گون اندازه هاي گونه گون داشته است ؛ اما در زماني که ابوسعيد ابوالخير در آن مي زيسته است ؛ يعني يک هزار سال پيش تر ، بازار نشابور ، از دروازه ي شرقي تا دروازه ي پول ( که حد غربي شهر امروز نشابور نيز هست ) يک فرسنگ بوده است .

و چنان که پيش از اين آمد ، بازارهاي عمود بر آن نيز بسيار داشته و وجود چهارسوها مي رساند که از شمال به جنوب نيز بازارهايي آن را قطع مي کرده است .

* « و بازارها در ربض باشد و چشمه ي بازارهاشان ؛ دو بازار است ، يکي را چهارسوي بزرگ خوانند سوي مشرق ، بازارها دارد تا گورستان معمر و بر دست راست همچنين بکشد تا گورستان حسين . و بر دست چپ همچنين تا سر پول و چهار سوي کوچک نزديک ميدان حسين است . آ«جا کسي يراي امير است » (36 )

سخني که بازگشت بدان ، از نظر مسايل شهرسازي ، بايسته مي نمايد تفکيک بازارها و نيز پديد آمدن بازاري ويژه ي خوردي پزان است . آييني که امروز در شهرهاي بسيار بزرگ پيشرفته ي اروپايي ديده مي شود که افزون بر خوردي پزي هاي محله ها ، در يک راسته ي بزرگ رستوران هاي مجلل بين المللي يا ويژه ي کشورهاي ديگر تاسيس شده است که جهان گردان و بازاريان از هر رده و تيره بتوانند در يک گذرگاه ويژه به همه چيزهايي که مي خواهند دست پيدا کنند .

چنين است که در نوشته ها از راسته بازارهاي سراجان ، کفشگران ، نمدمالان ، پارچه فروشان ، زرگران ، خوردي پزان ، ميوه فروشان ، شيريني فروشان و ... ياد شده است .
موضوعي که ضرورت اقتصادي امروز اروپا ، بازارها را بدان سوق داده است يکهزار سال پيش در نشابور ديده مي شود ...يکي از دستاوردهاي پيشه وران نیشابور ، سفال و آبگينه ي آن بوده است

و آنان که در موزه هاي جهان و از همه بيشتر در موزه ي آبگينه ي ايران شاهد انبوه آوندهاي سفالين و شيشه اي هنرمندان به خاک خفته ي نشابور بوده اند بهتر از هر کس دريافته اند که گستردگي همين بخش از بازار نشابور پس از هزار سال به آفاق جهان پيوسته است و بيننده را به جز از شگفتي مطلق از آن همه جوشش و هياهو که در يکي از بازارهاي آن وجود داشته است دست نمي دهد .اين آبگينه و سفال است که تاحدي از ستم روزگار در امان مي ماند ... کجا است آن پارچه هاي ابريشمين نشابور که از جان کرم ، پيله بر سر انگشتان هنرمندان آن ديار مي تراويد و از دستکاه ها و کارخانه ها گذر مي کرد ، تا بر پيکر سيم تنان پر از ناز و شرم بلغزد؟


کوي ها

نويسندگان از کوي هاي بيشمار در نشابور ياد کرده اند و چنان که پيش از اين آمد ، کوي هاي نه چندان بزرگ و نه چندان کوچک آن را خور آسان در زبان پهلوي به معني خور آيان است يا جايي که خورشيد از آن جا مي آيد. پيشينيان نيمکره ي شمالي را از استواتا قطب به هفت اقليم تقسيم کرده بودند و نيشابور در اقليم چهارم قرار دارد و بدين روي ، داراي آب و هوايي ميانه و خوش است ... کما بيش داراي 300 کوچه آورده اند . مقدسي مي گويد : در نشابور کوي ها هست که بيش از نيمي از شيراز وسعت دارد !

برخي از نويسندگان از 50 کوي ، برخي ا54 ، برخي از 64 کوي و در يکجا از 68 کوي نشابور ياد شده است .که همگان به گونه ي خانه ي شترنگ (37 ) ساخته شده اند . اين کوي ها هر يک براي خود ، از مسجد و کاروانسرا و آب انبار و تاسيسات همگاني حتي گورستان برخوردار بوده است .

چنان که در نوشته ها از گورستان هاي حيره ، معمر نصرآباد و حسين ( حسنين )، نام برده شده است که همه در محدوده ي بزرگ شهر قرار داشته اند .چنان که گورستان حيره ، که بنا به گفته ي عروضي سمرقندي، ( در چهارمقاله ) آرامگاه خيام است ، نزديک به شادياخ است که زمان هاي دراز ، کوي مرکزي و پايتخت نشابور بوده است کهمحمدطاهر در آن کاخي ساخت و تا زمان فرزندان ليث جايگاه اميران بوده است .


يکي از کوي ها که از آن نام برده مي شود ( کوي ناوسار) است . ..« .ناو» ،
نيم تنه ي درختي ميان تهي است که يک سر آن در زميني بلند است و سر ديگر آن نيز بر زمين بلند ديگر جاي مي گيرد چنان که آب را از آن بلندي به اين بلندي مي رساند بي آن که در زمين پست ميانين روان سازد .
هنوز در نيشابور کوچه اي به نام کوچه ي « ناو » هست که تا چندي پيش چنين پديده اي در آن بود .
از نام کوي ها ، چند نام شگغت به ما رسيده است ؛ يکي ، کوي تلاجرد ( تلاجرد بالا و تلاجرد پايين ) کهاين نام معرب ( تلاکرد ) است که معني ساخته شده با زر را مي رساند !!!
و اگر چه امروز در سر تا سر ايران يکي دو گنبد زرين بيشتر ديده نمي شود ، اما از شهري باستاني چون نشابور دور نيست که چندين ساختمان زرکرد داشته باشد که اين نام را بر آن نهاده بوده اند .( 38 )
کوي ديگر کوي « سيم جرد » است – معرب سيم کرت – که آن را با سيم يا نقره ساخته بوده اند .؛ اين کوي نيز دو بخش داشته است سيمجرد بالا و سيمجرد پايين.
ديگر کوي زيق بو يا باد ، که نشان مي دهد داراي بوستان هاي بزرگ و بوي گل و گلاب بوده است .
از نام هاي ديگر « دارابجرد » است که پيشينه ي ساخت آن را به زمان هخامنشيان مي رساند ؛ زيرا که « داراب » در شاهنامه و روايات باستاني ، معرف دوره ي هخامنشيان و داريوش است . چنان که پايتخت داريوش که امروز تخت جمشيدش مي خوانيم در شاهنامه دارابکرت ، دارابگرد و دارابجرد خواندهشده است ! اين است نام برخي ديگر از کوي ها که در تاريخ ها بويژه در تاريخ نشابور الحاکم آمده است چمين است : باغ کنار ، ويناکاباد ، باغک و شهرستاني که هر دو کوي يهودي نشين بوده اند شاپور (39 ) فازرشک ، دزکان ، يشمان آباد ، زمجاربالا ، زمجارپايين ، سوربن (40 ) خشانه ، باغ پهله ، برزگرآباد ، خول
.انگيزه ي ديني ايجاد ابرشهر
افزون بر همه ي موجبات طبيعي و اقليمي ، کوهستان بلند ، پرآب روان بينالود ، آب هاي زيرزميني ، جاده ي ابريشم و آن موقعيت طبيعي که نشابور را دروازه ي خراسان کرد ، چند انگيزه ي ديگر نيز براي ايجاد و گسترش شهر وجود دارد .
نخست ، کوه ريوند ( 41 ) که با داشتن کان اورانيوم ، گهگاه شبانگاهان در برخي از جاي ها نورباران مي شود و اين شگفتي بزرگ در مردماني که با دل روشن ، نور و فروغ را گرامي مي داشته اند و ستايش مي کرده اند ، ايجاد شکوه و احترام بدان کوه را مي کرده است به طوري که يکي از سه آتشکده ي بزرگ ايران باستان بر فراز آن کوه قرار دارد . ( 42 )
وجود کان زغال سنگ در همان کوه که موجب ايجاد گاز متان مي شود و کمک ميکند که آتشکده ي خودسوز «برزين مهر » (43 )پيدا شود چنان که دقيقي در گشتاسب نامه ( پيوست شاهنامه ي فردوسي ) درباره ي آذربرزين مي گويد :
که آن مهر برزين ا بي دود بود
منور نه از هيزم و عود بود
وجود چشمه اي سبز بر فراز کوه بينالود و درياي سو Sow بر فراز کوه ريوند ( چندميلي شرق آتشکده ي برزين مهر ) که هر در از شگفتيهاي طبيعت است و بي آن که چشمه اي ، رودي ، بدان بپيونددد ، در همه هنگام هاي سال به يک اندازه آب دارند ؛ آبي بس زيبا و درخشان . و براي ايرانيان که آب را هموار ه همراه با ديگر عناصر مثل خاک و باد و آتش گرامي داشته اند ، وجود اين دو پديده با شگفتي و گرامي داشت فراوان موجب پديد آمدن نيايشکده ي ( آناهيتا ) آب در اين ناحيه گرديد چنان که از ديرباز از دورترين جاي ها براي زيارت آن به نشابور مي آمدند . و يکي از اين زيارت هاي تاريخي حرکت يزدگرد اول است به نيشابور که براي نيايش آب و زيارت آن چشمه به نيشابور آمد ( 44 ) و چون اين پديده ها بسيار ديرين و کهن سال است و بزرگي بينالود و ديگر مواهب طبيعي نيز همراه با آن بسي ديرين تر از دوران پيدايي انسان است ، پس به ريوند يا ابرشهر و نشابور اجازه مي دهند که در زماني بس دور به صورت شهر در آمده باشد . در شاهنامه ، از هنگام «ريوميز ـ » پيرامون پنج هزار سال پيش ياد مي شود اما اين دليل آن نيست که پيش از آ« وجود نداشته باشد .
از پشت ويشتاسپان يا کوه ريوند که آتشکده ي برزين مهر بر فراز آن شعله مي کشيده است در زمان گشتاسپ ياد مي شود که آن نيز زماني پيرامون سه هزار و پانصدسال پيش دارد . نام کوي دارابجرد ، زمان هخامنشيان را به ياد مي آورد . از زمان اشکانيان که هيچ آگاهي از اينان به دست نمي آيد ، نشانه اي در نزديکي شهر نشابور هست و آن روستاي بزرگ « اشک آباد » در چند ميلي جنوب شهر ، در ميان کوير کوچک دشت نشابور است که به « اشق آباد » دگرگون شد و امروز« عشق آباد» با فتح « ع » نوشته مي شود تا هنگام ساسانيان که با نام نيوشاپوهر نمايان مي شود .
ترکيب شهر و حرکت آن در دوره هاي تاريخي 
ايرانيان چند هزارسال پيش از پيدايي يونان در شهرسازي خود به رديف ديوارهاي راست و کوچه و توالي خانه ها در امتداد معين دست يافته اند که باز خيلي زودتر ار غربيان آنان را به ساختنشهرهاي شترنجي رهنمون گرديد .( 46 )
همه ي ايرانيان يا تازيان جغرافي نويس نيز ، اين را يادآور شده اند که صورت شترنجي نشابور پديده اي ايراني ست . اما برخب از پيروان يونان اين را نيز پديده اي يوناني مي دانند که اسکندر با خويش به ايران آمد . (45 )
تعداد کوي ها که به 64 مي رسد و گاه کم يا زياد مي گردد اين سخن را استوار مي سازد مگر آنکه شهر در برخي از دوره ها بر اثر جنگ يا زمين لرزه و آب خاست ، ويران شده که شمار محله هايش کم مي شود و گاه بر اثر رونق و شکوه بازار صنعت و فرهنگ به شمار آن افزوده مي شود ، اما همواره پيرامون همين شست و چهار خانه شترنگ است !
اکنون بپردازيم به خراب شدن ريوند ( که روشن نيست در چه زمان بوده ) و ساختن شهر تازه ي نيوشاپوهر .
الحاکم در تاريخ خود ياد آور مي شود که از مسجد جامع به سوي غرب تا احمد آباد سبزوار را « ريوند » نامند . پس شهر باستاني ريوند ، بي هيچ گمان در اين منطقه است و شاپور اول ( شاپور دوم نيز به آبادي نشابور افزود ) شهر تازهرا در سوي شرقي آن بنا کرده است و ريوند را ويرانه نهاده است مگر آن که مردمان خود بنا به علاقه ي خويش ، به آباداني بخش هايي از آن همت گماشته اند .
پس از اسلام شهر به سوي ريوند گسترش مي يابد و آن را در بر مي گيرد چنان که مسجدجامع نيز ، در مرز ريوند و نشابور ساخته مي شود آنگاه شهر به سوي غرب ريوند کشيده مي شود تا به دروازهي پول ( که در نقشه نشان داده شده است و بر روي رودخانه اي موسمي به نام کال جينگل ( رودخانه ي جنگل بنا شده مي رسد .
از سوي شرق نيز ،شهر گسترده مي شود زيرا که در نوشته هاي پس از اسلام به دروازه ي شرقي به نام « باب ابي اسود » در شرق بر مي خوريم که نشان مي دهد پيش از اسلام ساخته نشده است زيرا در آن صورت نامي فارسي به خود مي گرفت .
استخري در سده ي چهارم باروي اين شهر را به شکل چهارگوشه اي معرفي مي کند ، که هر يک از برهاي آن يک فرسنگ بوده است .

اما اين را نيز مي افزايد که دو محله ي پر جمعيت نيز در بيرون شهر قرار دارد .بنابراين کلا شهر به صورت مستطيل در مي آيد . در زمان سلجوقيان نيز که شهر گسترده تر مي شود ، چيزي که حتي در نشابور کوچک امروز هم ديده مي شود و اين بدان روي است که شهر در دامنه ي کوه بينالود براي دست يافتن به آب مورد نياز به دو سو کشيده مي شود
در نوشته هاي باستاني ، از چهارود که در ميانه ي شهر جاري است سخن مي رود . اين رودها به گفته اي : شقاندير ، داراي بشتقان و خروه نام داشته و به گفته ي الحاکم ، مازول ، شامات ، ريوند ، بشتفروش . امروز اين نام ها دگرکون شده و سه رشته از اين رودها ، در شور کنوني جاري است که دو شاخه ي آن ، آب موسمي دارد و يکي که آب ميرآباد را به شهر مي رساند ، همواره آب دارد .
اين سه رود از شرق به غرب ، نخستين ، آب کال غار ، ديگري آب کال ميرآباد و سومي آب کال جينگل را از بينالود به سوي جنوب مي آورند .

چهارمين رود را اگر رودخانه ي « خرو» بگيريم ، حد شرقي شهر را بسي به سوي شهر تا نزديکي قدمگاه مي رساند و اين بسي دور مي نمايد و درست همان رود بشتقان (46 ) است که امروز از ميان شهر باستاني مي گذرد ، و بنا بر گفته ي حمدالله مستوفي (47 ) عمروليث در کنار آن ، کاخي ساخته است و اين کاخ اگر کاوش شود ، در ميان ويرانه هاي باستاني پيدا خواهد شد .
بزرگترين و زيباترين شهر جهان و ستمکش ترين آنها پس از اسلام نيز چندين بار ويران گرديد . در حمله ي غزان که همه ي آثار فرهنگ و از آن ميان کتاب هاي هفده کتاب خانه ي عمومي شهر را به آتش و باد دادند و خاندان هاي بزرگ ايران را از بيخ و بن برکندند . در يورش چنگيز ، شهر با خاک يکسان گرديد.

پس از ايلغار چنگيز ، نشابورياني که در شهرها و آفاق ديگر مي زيسته اند بدان شهر بازگشتند و دوباره آن را ساختند چنان که ابن بطوطه که در اين زمان به نشابور آمده بود از بزرگي آن و از چهار رودي که در آن جريان دارد سخن گفته است ، اما باز در حمله ي تيمور تباهي هاي فراوان ديد. چهار زلزله ي بزرگ در سال هاي 555-666-808 شهر را ويران ساخت . و آخرين ستم را برادران افغان در شورشي که عليه شاه سست عنصر و بي کفايت صفوي کردند ... و حق هم داشتند بر پيکر اين شهر وارد آوردند و از آن زمان ، پشت نشابورچنان شکسته است که چنان که بايد و شايد هنوز بر نخاسته است !

شهر ستم ديده از افغانان عزيز کوچک شد چنان که پهنايش کمتر از يک کيلومتر و درازايش کمي بيشتر از يک کيلومتر گرديد !!


آب رسانيچنان که پيش از اين ، ياد کرده شد کاريز هاي فراوان از زير شهر نشابور مي گذشت ( که امروز همه ي آنها خشک شده ) و مردمان از آن کاريزها آب بر مي داشتند .. و در خانه هايي که چاه کاريز موجود نبود ، شاخه اي از قنات بدان مي کشيدند . ( 48 )
يکي از شيوه هاي دسترسي به آب در شهر ، کندن « پاياب » بوده است . و پاياب ، چاهي زاويه دار بوده است که به آب قنات در زير زمين مي رسيده ، و مردمان از لبه ي آن پايين رفته آب برمي داشتند .مقدسي مي گويد که يکي از اين پاياب ها را شمرده ، يکسد پله داشت . شبکه ي بزرگ آبرساني شهر از رودخانه ي بوژان ( بشتقان ) بوده است که در محلي که ديده نمي شود و از چشم دشمن به دور است ، آب را به زير زمين مي بردند و با تنبوشه هاي بزرگ و کانال کشي حساب شده ، به شهر وارد مي کرده اند و از آنجا به شاخه هاي فراوان و تنبوشه هاي کوچکتر آب را به درون کوه ها با خانه ها مي رسانده اند.

اين سيستم آب رساني هنوز ، مورد کاوش قرار نگرفته است ؛ اما در شهرکي به نام اندلو Andelow يااندر آب در غرب روستاي فيشان ، معدن فيروزه ي نشابور اين سيستم برقرار است و هنوز خزانه ي آب آن از اندود ساروج و ايزولاسيون باستاني برخوردار است ( به عکس و طرح بنگريد )


مساجدايرانيان براي مقابله با بغداد ، نشابور را از جنبه ي اسلامي نيز بدان پايه رساندند که بيشترين مساجد را در آن ساختند . نخستين مسجد را عبدالله عامر هنگام ورود و گشودن نشابور ، با ويران کردن آتشکده ي مرکزي شهر در کهندژ بر جاي آن ساخت .( که آن مسجد مناره اي نداشت و در زمان فرمانروايي يزيدبن مهلب مناره ي آن را ساختند (49 )

مردمان نشابور گرد آمدند و بدو گفتند که ما خود در شهر را گشوده ايم و جزيه پذيرفته ايم که آتشکده مان ويران نشود و هر کس که خواهد ، بر دين خويش بماند ! ... و وي موافقت کرد که زرتشتيان در بيرون شهر آتشکده اي بسازند !
اما مسجدجامع بزرگ نيشابور را چنان که گويند، ابومسلم خراساني ساخت . اين مسجد بنا به گفته الحاکم نيشابوري در زميني ، به گستردگي سي جريب ساخته شد . و هزار ستون داشت و يکصد خدمتگذار کارهاي آن را انجام مي دادند . حوض و يخچال بزرگي در ميانه ي سران داشت و شست هزارنفر در آن در هر نوبت نماز مي گزاردند ! اکنون بر خواننده است که بزرگي اين مسجد را در نظر آورد و به معماري آن بينديشد .
اين مسجد داراي دو گلدسته بود که نسبت به ديگر ساختمان ها ، کوچک مي نمود و منصور پسر طلحه پسر طاهر آنها را ويران کرد و بر جاي آن گلدسته اي بلند ساخت ؛ ولي پس از چندي آن گلدسته به سويي متمايل گشت و يعقوب ليث ، آن را ويران کرد و گلدسته ي بزرگتري بر جاي آن ساخت ؛ آن گاه معماران نيشابوري در زمان خمارتکين آن را نيز خراب کردند و گلدسته اي بلندتر و با شکوه تر به جاي آن ساختند که هنگامي که باد مي آمد، مانند شاخ درخت، تکان مي خورد بي آن که آجري از آن بيافتد! (50)

اين مسجد داراي منبري بسيار با شکوه نيز بود که بدين روي بدان ، مسجدالمنبر نيز مي گفتند .
که به فرمان عمروليث در برابر ميدان معروف به لشگرکاه ساخته شده بود و سقف آن ، بر ستون هايي از آجر متکي بود و پيرامون مسجد ، سه رواق و ديوار مسجد با کاشي هاي زراندود آراسته بود و يازده در داشت !
مسجد مطرز که بسياري از بزرگان و فقها در آن تدريس مي کردند ، با چوب هاي منقش و تذهيب شده تزيين شده بود که در هنگام حمله ي غزان آن را آتش زدند . الحاکم مي گويد وسعت اين مسجد ، چنان بود که در يک نوبت دو هزارنفر در آن نماز مي گزاردند ! و نيز مساجدي ديگر چون : مسجد سلطانيه ، مسجد کريمي ، مسجد امام يحيي ، مسجد صرافين ( يا اصفهاني ) ، مسجد مربع الکبيره ، مسجد معروف ، مسجد زيادي ، مسجد باب معمر ، مسجد حمش و ...


مدارسدر کنار اين انبوه مسجد ، مدرسه هاي فراوان نيز در نشابور ساخته بودند ، کهبزرگترين مردان تاريخ فرهنگ ايران در آن ها ، به دانش اندوزي مشغول بودند و هياهوي آن هنوز جهان را فراگرفته است ؛ ار آن جمله ، مدرسه ي نظاميه ي نيشابور است که در عظمت آن سخن فراوان گفته شده است .
مدرسه ي ابوعلي دقاق ( عارف بزرگ ) مرسه ابوالنصر ابي الخير ، مدرسه صيفي ، بيهقيه ، سوره ، صاعديه ، قشيريه ، صابوني ( 51 ) ، پشت ، احمد ثعالبي ، مشطي ، صندليه ، ميان دهيه ، کوي سيار ، جاجرمي ، سيوري ، بارکه و مدرسه ي ابوالحسن حناني ( 52 )


خانقاه و دويره هادر اين ميان صوفيان و عارفان و رهروان نيز گاهي ، آهي مي کشيدند و دويره ها و خانه گاه ( خانقاه ) هايي مي ساختند که نام آن ها در کتاب ها آمده است و چون شهر بزرگ کروهي از مردماني سينه چاک پاک باز را بي خانمان مي کند ، از پيران گلخني نشابور نيز ، نام رفته است ... و گلخن ، جايي در زير زمين بوده است که در آنجا با سوختن خار و هيزم ، خزانه ي گرمابه ها را گرم مي کردند ... و بي خانمان ها ، از سوز سرماي شب هاي سرد ، تن را به گلخن مي کشاندند تا زماني به جان امان دهند
يکي از شيوه هاي دسترسي به آب در شهر ، کندن « پاياب » بوده است . و پاياب ، چاهي زاويه دار بوده است که به آب قنات در زير زمين مي رسيده ، و مردمان از لبه ي آن پايين رفته آب برمي داشتند .

**********
پانوشت ها :
1- پشت ها جلد اول – رويه 43
2- در زبان فارسي امروزه « مند » را براي پسوند دارايي به کار مي بريم ولي در آغاز همان ( اومند ) بوده است که هنوز در واژه هاي تنومند : تن + اومند . برومند : بر : بار : ميوه + اومند . دانشومند ... ديده مي شود .
3- ريونيز ( همسنگ ريزريز ) در شاهنامه داماد توس است که بر دست فرود کشته مي شود . اما چنان که توس هم نام سپاهسالار ايران و هم نام شهر توس است ، « ريونيز » نيز هم به معني ريوند و شهر ريوند است و هم فرمانرواي آن .
4- شتر هاي ايران ، نام رساله ي کوتاهه است که درباره ي شهرهاي ايرانشهر و چگونگي ساختن آنها نوشته شده است . آخرين نسخه اي که از آن در دست است از شهرستان بغداد نيز ، نام برده است . پس نشان مي دهد که اين پچين ( رونويس ) در زمان منصورعباسي ، از روي نسخه اي کهن نوشته شده است . نامه ي شترستاني هايي ايران در متن هاي پهلوي دستور جاباسب جي – منوچهر جاماسب اسانا به چاپ رسيده است .
5- متن هاي پهلوي : رويه هاي 19 و 20
6- بندهش يا ريشه و بن دهش يزداني : ريشه ي آفرينش ، نامه اي است به خط پهلوي که پس از اسلام از روي نوشته هاي پيش از اسلام بويژه دامدات نسک اوستا نوشته شده است . و مطالبي چون آفرينش زمين و کوه ها و درياها و رودها ، جانوران ، گياهان ، و انسان در آن گردآمده است .
7- Apar پهلوي که در پهلوي نو Avar خوانده مي شود همان است که در انگليسي بگونه ي Over در آمده است .
8- نگاه کنيد به تاريخ نيشابور نوشته ي مويد ثابتي ، از انتشارات انجمن آثار ملي سال 2535 ، رويه هاي 10 و 11 .
9- همان : رويه ي 8 .
10- همان رويه ي 9
11- 0 مدرکي که نادرستي اين گمان غربيان را آشکارا نشان مي دهد به کار گرفتن واژه ي اپرشتر : ابرشهر در رويه ي 76 هندويش چاپ عکس است ، و همين واژه در رويه ي 49 با هزوارش همان « اپر »بمعني بالا و برين است
12- تغير نام شهرها اگر بنا به ميل مردم نباشد در همه دوران ها ايجاد مخالفت همگاني مي کند چنان که اهالي بهشهر ، بيشتر زمان ها نام باستاني اشراف را براي شهر خود به کار مي بردند . اهالي رضاييه نيز نام اروميه را فراموش نکردند ... تا آنکه دوباره اين نام بدان شهر بازگشت .
13- « ورذ رود » Varazrad بخشي از مغز زمين هاي ايراني است که ماوراءالنهرش خواندند
14- .رودکي در وصف خورشيد مي گويد : از خراسان برزند طاووس وش سوي خاور ميخرامد شاد و کش
از اين بيت روشن مي شود که خاور نيز به معني مغرب است که امروز جاي خويش را با مشرق عوض کرده است ؛ در زبان پهلوي خاور ، خوروران يا جاييکه خورشيد بدانجا ميرود و پنهان مي شود آمده است . براي آگاهي بيشتر نگاه کنيد به کتاب « چهارسو » نوشته ي حسين شهيدي و نيز ، زندگي و مهاجرت آرياييان ( روايات ايراني نوشته ي فريدون جنيدي )
15-يک مصرع از رباعي به زبان تازي است که ترجمه ي آن چنين است : گويند از خراسان گوهري صادر مي شود که در زيبايي تالي ندارد و من مي گويم که محاسن آن را انکار مکنيد که خاستگاه خورشيد از خراسان است .
16-ايران eran در اينجا جمع اير يعني ايرانيان است .
17- مقامات ابوسعيدابوالخير به تصحيح احمد بهمنيار ، رويه ي 222
18- چنانکه در تهران امروز جاهايي را به نام دورازه قزوين ، دروازه غار ، دروازه شميران و... مي ناميم که جايگاه دروازه ي دوره ي قاجار بوده است و اکنون در ميانه ي شهر قرار دارد .
19- و نيز نگاه کنيد لسترنج رويه ي 410
20- به احتمال بسيار يکي از اين گنبدها ( مهرآ باد ) آتشکده اي است که پس از تخريب آتشکده ي کهندژ ، در خارج شهر ساخته شده و در دوران هاي بعدي تعمير يا نوسازي شده است .
21- مقدسي از شخصي به نام ابوبکر عبدوي نقل مي کند که آب هاي کاريزها و رودها و چشمه سارهاي نشابور را محاسبه کردم ؛ با آب دجله برابر آمد . نگاه کنيد به احسن التقاسيم في معرفةالاقاليم ، بخش نيشابور .
22- اسرارالتوحيد رويه ي 88
23- تذکرة الاولياء شيخ عطار
24- اسرارالتوحيد رويه ي 172
25- همان رويه ي 106
26- همان رويه ي 107
27- همان رويه ي 178
28- همان رويه ي 180
29- مقدسي : احسن التقاسيم رويه ي 25
30- جغرافياي تاريخي سرزمين هاي خلافت شرقي ، لسترنج رويه ي 410
31- اعتضادي . لادن : نظري اجمالي بر سير تحول نيشابور رويه ي 25 به نقل از ابن حوقل .
32- الحاکم : تاريخ نيشابور رويه ي 114
33- نيشابور شهر فيروزه به نقل از البلدان
34- واژه ي فارسي به معناي رستوران امروزه
35- گروهي را گمان بر اين است که در ايران تاتر و تماشاخانه نبوده است . و با آنکه آيين کهن تعزيه ها را در بازار و گذرها ديده اند ، چنين مي انديشند که منبع همه ي اين هنرها يونان است . باز آنکه در متن کهن ايراني جاي جاي ، به نام تماشاخانه بر مي خوريم و ازآن ميان دوبار در نوشته هاي عبيدزاکاني که « تماشاخانه » را ، معني هم کرده است !
36- مسالک و ممالک استخري
37- شطرنج
38- تلاجرد هنوز نام بخشي از نشابور است که در جنوب شادباخ قرار دارد و کشتزاري بزرگ است و کاريزي نيز داشت که مرکز شهر باستاني بود و امروزه بر اثر پايين رفتن آب هاي زيرزميني آن کاريز خشک شده است اما درختان پيرامون آن هنوز زندگي دارند !
39- اين کوي بعدها نصرآباد ناميده شد و بزرگترين و زيباترين کوي هاي نيشابور به شمار مي رفت و خاندان هاي بزرگ خراساني ( چون خاندان مهران که يکي از هفت خاندان بزرگ دوران ساساني در ايران بوده اند و تا يورش ترکان غز از آنان نشان داريم ) در آن مي زيسته اند ، و در هر يک از گهنبارها و جشن هاي ماهانه هر يک از اين خاندان ها همه ي مردمان نشابور را مهمان مي کرده اند ، پس از اسلام نيز در اعياد مذهبي اين مهم را انجام مي داده اند .
40- سرو به زبان خراساني سورsowr خوانده مي شود و سوربن يعني درخت سرو ، و چون سرو در نزد ايرانيان باستان بسيار گرامي و ارجمند بوده است و در خانه ها و آتشکده ها سرو مي کاشتند . اين نام نشان مي دهد که درخت سروي در آن کوي بوده است که محل را به نام آن مي ناميده اند . مانند محله ي پاچنار امروز در تهران .
41- اين همان کوهي است که کان فيروزه
در آن قرار دارد و افزون بر آن کانهاي ديگر چون ذغال سنگ و گوگرد و نمک و
گچ ومس از آن بر مي آمده است
42- نگارنده خود در شانزده سالگي يکي از اين نور افشاني هاي شگفتي انگيز را
شبانگاه بر افراز کوه بچشم ديده است،که چگونه نوري از کوه بر آمد وبا پيچ وتاب نزديک به دو ميل به آسمان رفت و با چنبره اي که به خود گرفت بصورت يک علامت سئوا ل بزرگ درآمد و آنگاه از همان راه برگشت و خاموش شد
43-سه آتشکدۀ بزرگ ايران باستان هر يک به طبقه اي از مردمان تعلق داشت 1-آتشکده آذرگشسب در نزديکي درياچۀ اروميه ويژۀ شاهان وارتشتاران
2-آتشکدۀاذر فرنبغ(فره ايزدي)در فارس ويژۀ موبدان ودبيران
3-آتشکدۀ برزين مهر در خراسان ويژۀکشاورزان و پيشه وران نگارنده از سي سال پيش بدنبال آتشکده برزين مهر بوده ام تا با آگاهي وکشفيات پي درپي جايگاه آنرا در نزديک روستاي بزرگ ((بورزني))بر فراز کوه ريوند پيدا کردم و آنگاه به باستانشناسي آگاهي دادم و چند گروه باستانشناسي را به نيشابور و آتشکدۀبرزين مهر برزين
رهنمون گرديدم و چند سال بعد يکي از آتشکده هاي جنبي آن آتشکده را در روستاي ((ريبد))سبزوار (که در زمان هاي پيشين جزو نيشابور بوده)بعنوان آذربرزين معرفي کردند واگر چه اين معرفي هنوز بصورت علمي تائيد نشده است اما دلايل فراوان بر رد آن واثبات محل واقعي در بورزني در دست هست که اين گفتار را جاي پرداختن بدان نيست
44-کشفيات تپه زاغۀقزوين که به دست باستانشناسان ايراني صورت گرفت نمونه اي از مادر شهرهاي جهان را در هشت هزار سال پيش نشان ميدهد که در دهکده اي کوچک در آن هنگام دور،دست يابي ايرانيان را به مقدمات شهرسازي ثابت ميکند نگاه کنيد به دفتر اول همين مجموعه مقاله دکتر صادق ملک در بارۀتپۀزاغه
45-امروز که کم کم از زير فشار غرب گرائي نيم سده اخير بيرون مي آئيم بهتر روشن مي شود که اسکندر از يونان وحشي گري،تباهي،آتش سوزي،مرگ،درد،ويراني،وبه آتش کشيدن کتابها را بهمراه آورد ،نه شيوه ي شهر سازي شترنجي را !
46-بشتقان معرب پشتکان=پشته ها،نام باستاني دهکدۀ بسيار زيبا و بزرگ و آباد ((بوژان))است که در شمال شرقي نيشابور امروز و شمال نيشابور باستاني واقعست
47-نزهت القلوب رويۀ182
48-در خانۀمادر من هنوز اين چاه انحرافي وجود دارد اما آب آن نيز متأسفانه خشکيده است
49-منار واژه اي معرب است واصل آن ايراني است زيرا که ايرانيان بر فراز ميل ها براي راهنمائي کاروانيان ((نيز براي مخابرات و بريدآتش روشن مي کردند))تا زيان هنگاميکه اين پديده را ديدند آنرا جايگاه نار (آتش)ناميدند که منار باشد و چون در ايران باستان در کنار آتشکده ها اينگونه ميل هاي آتشدان ساخته مي شد پس از اسلام مناره ها نيز بنا به سليقۀ معماران ايراني کنار مسجد ها ساخته شد
50-تاريخ نيشابور مِِِِِِوُيد ثابتي رويه 228 احسن التقاسيم-تاريخ الحاکم نويسنده اي راستگو بوده است اما بنا بداشتن مذهب تشيع مورد سؤال پيروان تسنن قرار مي گرفته است چنانکه در بارهءاين گلدسته نيز با نظر دروغ بدان مي نگريستند،خوشبختانه دست روزگار ياوري کرد ودر بيهق (سبزوار)-گلدسته اي پيدا شد که با ستم مغول از ميان نرفته است و آن گلدستۀسالم هنوز پس از هفت سده با وزش باد تکان مي خورد 
موذنان آن مسجد اين موضوع را مي دانستند اما سينه به سينه به فرزندان مي گفتند و راز آنرا نگه مي داشتند تا آنکه در سال 1337 حسين بر آبادي اين جريان را دريافت و منتشر کرد چنين پيدا است که اين گلدسته نيز کار همان معمار بزرگ نشابوري است که گمنام باقي ماند
51-بدستور امير خلف بانو که از خاندان صفاري و خود از فضلا بوده علما و دانشمندان تفسيري بزرگ بر قرآن نوشتند،ووي را بيست هزار دينار بر آن خرج رفت ونسخۀآن آلان در نيشابور در مدرسۀ صابوني موجود است!!!! (تاريخ نيشابور مؤيد ثابتي رويه 233) کو آن مدرسه صابوني يا کتابخانه اي که پنجاه هزار کتاب خطي داشت؟ در حمله غزان همۀکتابخانه هاي نشابور واز آن ميان کتابخانه جامع منيعي را بتاراج دادند و به بهاي مقوا فروختند و از همۀ آن کتاب ها تنها يک کتاب ((ابانه،يا کتاب الصناعتين در علم فصاحت وبلاغت نوشتۀ ابوهلال حسن بن عبداله بن سهل عسگري به سال 945 هجري باقي مانده است که رهروي آنرا برداشته وجريان را بر جلد آن نوشته وآنرا به کتابخانۀرضوي هديه نموده است!
52-تاريخ نيشابور،مؤيد ثابتي:رويه هاي227 تا 249

برگرفته از بنیاد نیشاپور

کوه زاگرس

نام

بعضی معتقدند ریشه این نام اوستایی است. در زبان اوستایی زاگر Za-G'R' به معنای کوه بزرگ است. اما نظری که بیشتر مورد تایید است این است که این کلمه از نام مهاجران هند واروپایی ساکن در این منطقه معروف به زاگارثی/ساگارتی (Zagarthians/Sagarthians) گرفته شده. نام قدیمی این رشته‌کوه در زبان فارسی «پاطاق» و پیش از آن «کهستان» (در عربی «جبال») و «پهله» بود.

واژه «زاگرس» یا «زاگروس» از بیش از هشت دهه پیش و از اواخر دوره قاجار از طریق ترجمه آثار نویسندگان اروپایی (و بعضا از زبان یونانی) وارد زبان فارسی شده و سپس بر روی نقشه ایران نیز گذاشته شد. ظاهراً حسن پیرنیا اولین کسی است که واژه زاگرس را در حاشیه صفحه ۲ کتاب خود بنام « تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان» آورده است. او خود تاکید نموده که اروپایی ها چنین (یعنی زاگرس) نامند.

بعد از نوشته پیرنیا بارها به اشتباه از زاگرس به نام کوه یا دره نامبرده شد که برداشت نادرستی است زیرا واژه زاگرس بخش گسترده‌ای از شمال غربی تا جنوب شرقی ایران را با بیش از ۲۴۰ نام از رشته کوه، دشت، دره، رود و شهر و بخش و روستا در استان‌های آذربایجان، کردستان، کرمانشاهان و اصفهان و خوزستان و بالاخره لرستان را شامل می‌شود.

واژه زاگرس در هیچ یک از کتابهای تاریخی و جغرافیایی یا مسالک و الممالک و نوشته‌های دوره اسلامی نوشته نشده است. در لغت‌نامه دهخدا یا دایرة‌المعارف مصاحب نیز نکته‌ای مهم و اساسی در باره ریشه و اصل واژه زاگرس بیان نشده است.



سلسله کوههای زاگرس

محمد قزوینی در صفحه ۴۸ از جلد ۵ کتاب خود می‌نویسد: «زاگرس نام یونانی سلسله جبال غربی ایران مخصوصا بختیاری در غرب ایران است». در دانشنامه لاروس از زاگرس به کوتاهی به‌عنوان نام دره‌ای که نفت‌ خیز است ذکر شده است.

در واژه نامه یونانی به آلمانی که سال ۱۸۸۶ در لایپزیگ به چاپ رسیده واژه Zagrio یا Zagros را به‌عنوان «کوهی در دوران ماد» به نقل از نوشته های استرابون و پولی بیوس آورده است.

در لغت نامه جغرافیایی Lexique-geographique در زیر واژه و عنوان «زاگرو» (زاگرس) آمده است: «رشته کوهی است در آسیا که از شمال غربی به جنوب شرقی کشیده شده و ماد را از آْشور جدا می‌کند.» و نویسنده نام منابع خود را Ptolemeus. Polybios . pinius-strabo معرفی می‌نماید.

گریشمن باستان‌شناس فرانسوی در کتابش (ایران از آغاز تا اسلام ترجمه دکتر معین صفحه ۸۸) زاگرس را نام قبیله‌ای دانسته و می نویسد: "... حرکت عمومی قبایل ایرانی هنوز به پایان نرسیده بود که قبیله سومی از قبیله های مهم ایرانی بنام « Zikirtu» یا «ساگارتی» بسوی نواحی شرقی تری رفته و مستقر شدند."

هرودوت نیز در نوشته‌هایش ( تاریخ هرودت ترجمه هدایتی صفحات ۵ و ۱۰ و ۲۱۱) از همین قبیله مادی صحراگرد با نام «ساگارتی» یاد کرده و می نویسد: "... قبیله‌های دیگر که صحراگردند از این قرارند: داین ها، ماردها، دروپیک‌ها و ساگارتی ها...".

دیاکف نیز در کتاب تاریخ ماد خود (ترجمه کشاورز صفحه ۲۴۸) در شرح حمله آشوری‌ها به پارسوا و نفوذ در خاک ماد به استناد کتیبه‌های خوانده شده می‌نویسد: "بطوری که در متن تصریح شده، آخرین نقطه لشکر کشی ظاهراً دژ مادی زاکروتی بود".

به استناد مطالب ذکر شده ریشه واژه زاگرس از زبان مادی یا اوستایی است و یونانی‌ها با افزودن «S» (س) به آخر آن این واژه را به شکل یونانی مبدل نمودند. لذا واژه زاگرس (همانند واژه بختیاری) هم نام کوه و دژ و هم ایل، قوم، قبیله و محلی از مادها بوده است.

کوه‌ها
نیمه‌ی شمالی رشته کوه زاگرس در دوره‌ی ایران باستان محل زندگی مادها بوده است.
بلندترین قله‌های این رشته کوه زردکوه (۴۲۲۱ متر)، دنا (۴۴۰۹ متر) و اشتران کوه (۴۲۵۰) نام دارند.

زردکوه با ارتفاع ۴۲۲۱ متر در در نزدیکی شهرستان کوه‌رنگ در استان چهار محال و بختیاری قرار دارد. زردکوه در تمام طول سال پوشیده از برف است و سرچشمه‌ی اصلی رودخانه‌ی زاینده رود.

اشترانکوه با ارتفاع ۴۲۵۰ متر در جنوب شهرستان‌های الیگودرز و ازنا بلندترین قله زاگرس میانی است که دارای هشت قله بلند و به هم پیوسته است که در تمام طول سال پوشیده از برف است. سرچشمه اصلی رود ‌‌‌دز و یکی از سر چشمه‌های کارون و کرخه است. دریاچه گهر نیز در این رشته کوه قرار گرفته است.

بلندی‌های زاگرس حوضه آبخیز رودخانه‌های زاینده‌رود، کارون و کرخه و دز را تشکیل می‌دهد و با توجه به حجم بارش و پایین بودن سطح تبخیر و موقعیت نسبتاً مناسب سازندهای زمین‌شناختی بخش اعظم آب های زمینی و زیرزمینی کشور به میزان ۴۵ تا ۵۰ درصد را تأمین می‌‌کند.

دنا با ارتفاع ۴۴۰۹ متر بلندترین ارتفاعات زاگرس می باشد و از ۴۴قله مرتفع بالای ۴۰۰۰ متر تشکیل شده است و بیش از ۶۰ کیلومتر طول دارد. 

از لحاظ موقعیت جغرافیایی در جنوب استان اصفهان، شمال غربی استان فارس ولی بخش اعظم آن در شمال شرقی استان کهگیلویه وبویراحمد قرار دارد. 

در تمام سال پوشیده از برف است و سر چشمه‌ اصلی کارون و همچنین رود مارون می باشد. یکی از کم نظیرترین منابع انواع و اقسام گیاهان دارویی در دنیاست.

برگرفته از http://www.mgea.blogfa.com

راز و رمز کوه دماوند

منابع مختلف اندازه‌های گوناگونی برای ارتفاع قلهٔ دماوند از سطح دریا ذکر کرده‌اند. به نقل از درگاه ملی آمار، ارتفاع این قله ۵٬۶۱۰ متر است؛ منابع دیگر، از جمله پایگاه ملی داده‌های علوم زمین ایران و وب‌گاه رصدخانهٔ زمین ناسا، ارتفاع ۵٬۶۷۰ متر و ۵٬۶۷۱ متر  را نیز برای قلهٔ این کوه ذکر کرده‌اند. دایرةالمعارف فارسی فهرستی شش موردی از ارتفاع‌هایی که برای این قله آمده‌است ذکر می‌کند که از ۵٬۵۴۳ تا ۶٬۴۰۰ متر می‌رسد.

فاصله از شهرهای نزدیک

این قله در ۶۹ کیلومتری شمال شرقی تهران، ۶۲ کیلومتری غرب آمل و ۲۶ کیلومتری شمال شهر دماوند واقع شده‌است.

رودخانه‌های پیرامون

رودخانه تینه در شمال، رودخانه هراز در جنوب و شرق و رودخانه دلیچای در غرب این کوه واقع شده‌اند. [۵]

کوهستان

قله دماوند در شرق کوهستان البرز مرکزی (استان مازندران) از رشته کوه البرز قرار دارد. قله‌های مجاور آن ورارو، سه سنگ، گل زرد و میانرود است.

 

آتشفشان

دماوند یک کوه آتشفشانی مطبق است که عمدتاً در دوران چهارم زمین‌شناسی موسوم به دوران هولوسین تشکیل شده و نسبتاً جوان است. فعالیت‌های آتش‌فشانی این کوه محدود به تصعید گازهای گوگردی است. آخرین فعالیت‌های آتشفشانی این کوه مربوط به ۳۸۵۰۰ سال قبل بوده‌است. 

دماوند یک آتشفشان خفته‌است که امکان فعال شدن مجدد آن وجود دارد. در برخی از سال‌ها از جمله در سال ۱۳۸۶، از قله دماوند، دود و بخارهایی خارج شده‌است که برخی از شاهدان آن را گواهی بر فعال شدن این آتشفشان پنداشته‌اند. اما در حقیقت در سال‌های پربارش، با نفوذ آب به درون قله و مواجه شدن با سنگ‌های داغ، جریانی از بخار آب از دهانه قله خارج می‌شود و چنین به نظر می‌رسد که فعالیت‌های آتشفشانی صورت گرفته‌است.

قطر دهانه این آتشفشان در حدود ۴۰۰ متر است که دریاچه‌ای از یخ آن را پوشانده‌است. همچنین نشانه‌هایی از وجود دهانه‌های قدیمی در پهلوهای جنوبی و شمالی کوه ملاحظه می‌شود.

نام‌ها و ریشه‌شناسی

نام دماوند به دو صورت مشهور دماوند و دنباوند (با زبر یا پیش دال) ضبط شده‌است. حتی در بعضی مآخذ هر دو صورت نام آمده‌است. صورت دیگری که از نام این کوه ضبط شده‌است دباوند است. این کوه را با نام‌های کاملاً متفاوت بیکنی و جبل لاجورد نیز ثبت کرده‌اند. «نام دماوند در تورات آمده و صورت کهن آشوری آن «بیکن» است (ری باستان ۲/۶۴۲)»

در مورد دلیل نام‌گذاری دماوند در فرهنگ معین آمده‌است: «دم (دمه، بخار) + اوند = وند؛ دارای دمه و دود و بخار (آتشفشان)»

احمد کسروی درباره‌ٔ نام‌گذاری دماوند یا دنباوند نظر کاملاً متفاوتی دارد.. وی با استدلال‌هایی نسبتاً پیچیده نام‌گذاری «نهاوند» و «دماوند» را مرتبط می‌داند و می‌نویسد «در زبان های باستان «نها» به‌معنی پیش و «دما» به‌ضم دال به‌معنی پشت و دنبال بوده،...» و در مورد «وند» می‌نویسد: «وندن» در زبان های باستان ایران به‌معنای «نهادن» بوده. یکی از معناهای «نهادن» واقع شدن و ایستادن برجایی است و ناچار «وندن» نیز همان معنی را داشته و «وند» که ماضی آن است به‌معنی نهاد، برجایی ایستاد (واقع‌شد) می‌آمده‌ است»  او در ادامه نتیجه می‌گیرد: «پس «نهاوند» یعنی شهر یا آبادی یا قلعهٔ ایستاده در پیش‌رو و «دماوند» یعنی شهر یا آبادی یا قلعهٔ ایستاده در دنبال و پشت.

[ویرایش] اسطوره

به بند کشیده شدن ضحاک به دست فریدون در شاهنامه بایسنقری

دماوند در اساطیر ایران جایگاه ویژه‌ای دارد. شهرت آن بیش از هر چیز در این است که فریدون ضحاک را در آنجا در غاری به بند کشیده‌است. و ضحاک آنجا زندانی‌است تا آخرالزمان که بند بگسلد و کشتن خلق آغاز کند و سرانجام به دست گرشاسپ کشته شود. هنوز هم بعضی از ساکنین نزدیک این کوه باور دارند که ضحاک در دماوند زندانی است و اعتقاد دارند که بعضی صداهایی که از کوه شنیده می‌شود، ناله‌های هموست.

در تاریخ بلعمی محل زیست کیومرث کوه دماوند دانسته شده‌ است و گور فرزند وی هم آنجا دانسته شده‌است. با این تفصیل که چون فرزندش کشته شد خداوند چاهی بر سر کوه برآورد و کیومرث فرزند را در چاه فروهشت. بلعمی سپس از مغان نقل کند که کیومرث بر سر کوه آتش افروخت و آتش به چاه اندر افتاد و از آن روز تا امروز (روزگار بلعمی) ده پانزده بار پرزند و به هوا برشود و از مغان نقل می‌کند که این آتش دیو را از فرزند او دور دارد. به گفتهٔ تاریخ بلعمی جمشید به طبرستان به دماوند بود که سپاه ضحاک به وی رسید. بنا به روایتی نبرد لشگر فریدون به سپاهسالاری کاوه با ضحاک در حوالی دماوند بود. دماوند بار دیگر در گاه پادشاهی منوچهر مطرح می‌شود. آرش از فراز آن تیری انداخت تا مرز میان ایران و توران تعیین کند.

بعدها با پا گرفتن اساطیر سامی در ایران برخی شخصیت‌های این اساطیر هم با دماوند ارتباطاتی یافتند. از جمله «عوام معتقدند که سلیمان‌بن داوود, یکی از دیوان را که «صخر المارد» (سنگ سرکش) نام داشت در آن‌جا زندانی نمود. گویند، بر قلهٔ‌ دماوند، زمین هموار است و از چاهی که بر فراز آن قرار دارد، روشنی بیرون آید.»

 ادبیات

در اشعار ایرانی معمولاً نام دماوند در ارتباط با اسطورهٔ به بند کشیده شدن ضحاک ظاهر می شود. فردوسیدر شاهنامه در ابیاتی که داستان به بند کشیده شدن ضحاک توسط فریدون را تصویر می‌کند، چنین سروده است

برآن گونه ضحاک را بسته سخت

سوی شیرخوان برد بیدار بخت

همی راند او را به کوه اندرون

همی خواست کارد سرش را نگون

بیامد هم آنگه خجسته سروش

به خوبی یکی راز گفتش به گوش

که این بسته را تا دماوند کوه

بِبَر همچنان تازیان بی‌گروه

اسدی طوسی در گرشاسپ‌نامه که به پیروی از شاهنامه سروده شده‌است به این اسطوره اشاره می‌کند. در اشعار و منظومه‌های شاعران دیگر از جمله قصیده‌ای از ناصرخسرو منظومهٔ ویس و رامین از فخرالدین اسعد گرگانی و قصیده‌ای از خاقانی تلمیح این اسطوره دیده می‌شود. همچنین گاه در عظمت به دماوند مثل زده‌اند.

قصیده دماوندیه اثر ملک الشعرای بهار تنها یکی از چندین شعری است که در مورد دماوند سروده شده‌است. دماوندیه اول او در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی با این مطلع آغاز گشت:

ای کوه سپیدسر، درخشان شو

مانند وزو، شراره افشان شو

قصیدهٔ «دماوندیه دوم» که در سال ۱۳۰۱ توسط همین شاعر سروده شد، از شعرهای معروفی است که دربارهٔ دماوند سروده شده‌است که چند بیت نخستین آن چنین است:

ای دیو سپید پای دربند

ای گنبد گیتی ای دماوند

از پای به سر یکی کله‌خود

ز آهن به میان یکی کمربند

تا چشم بشر نبیندت روی

بنهفته به ابر چهر دلبند

 دماوند در تاریخ

آشوریان این کوه را کان سنگ لاجورد می‌انگاشتند. اگرچه به راستی ایشان دچار لغزش شده بودند و سنگ لاجورد از بدخشان می‌آمده‌ است. در زمان تاخت و تاز آشوری‌ها به پشته ایران این کوه بخشی از حدود مادها شمرده می‌شده و در متن‌های آشوری هم بدان اشاره‌ شده‌ است. سارگون دوم در لشکرکشی خود سرزمین‌های تا کوه دماوند را خراجگزار خود نموده بود. در زمان اسرحدون نیز آشوری‌ها تا پای کوه دماوند لشکر کشیده بودند. اما به‌پیشروی ادامه ندادند چون آسوری‌ها دماوند و قدری آن‌سوترش کویر لوت را پایان دنیا می‌پنداشتند.

شیوه گذاردن پیکر مردگان را در کوه‌ها را دیاکونوف آیین مغانی می‌انگارد که در دامنه دماوند می‌زیسته‌اند و این آیین را به دیگر جاهای ایران پراکنده نموده‌اند. در دامنهٔ دماوند تعداد زیادی گور پیش از تاریخ وجود دارد.

در سده هشتم میلادی در پای کوه دماوند دژی بوده‌است که موبدی زرتشتی به نام مَس‌مُغان و پیروانش در آن می‌زیسته‌اند و این دژ به فرمان المهدی خلیفه عباسی ویران‌گشته و مس‌مغان نیز کشته‌ شد. مس‌مغان (به عربی کبیرالمجوس) لقب بزرگان خاندان قارن بوده که تبار پارتی داشته و دارای سرزمین‌هایی در پای دماوند بوده‌اند.

غازان خان ایلخان مغول در ۴ شعبان ۶۹۴ (هجری) در لارِ دماوند به دست شیخ صدرالدین غسل‌کرد و مسلمان ‌شد.

«در حدودالعالم آمده که ویمه و شلنبه دو شهرست از حدود کوه دنباوند و اندر وی بتابستان و زمستان سخت سرد بود و ازین کوه آهن افتد.(حدودالعالم. ص ۱۴۷)»

گفتنی است که در طی سلطنت دودمان پهلوی بر ایران، از نقش کوه دماوند به عنوان نماد ایران زمین و خورشید در حال تابش در پشت آن سود برده شده بود.

برگرفته از ویکی پدیا

هفت راز آتش

راز آتــش راز هفت خـــــوان است و بس

راز آتش نغمه ی جــــــــان است و بس

راز آتش چشــــــــــمه ی آموزش است

راز آتش تیشــــــــــــه ی پردازش است


رو که در یابیم راز آتـــــــــش زرتشت را

خود زپستی وا رهـــــانیم و مرام خویش را

هفت رازی خفـــــــــــــته در آتش نهان

گَــــر بیابیم راز در آن هر زمــــــــــان


یــک از آن راز، روشنــــــای آتش است

چون که گیـــــتی ز آن پی آسایش است

پس تــوان آموخت از آتش ره فرزانگـی

پس تـوان آموختن بر مردمان مردانگی


پرتو افشاندن زدانش در ره آزادگــــــــی

سود بخشیدن به مردم از سر دلدادگـــــی

راز دوم گرمــــــــــی جان بخش اوست

راز سر مستـــــــــــی گرفتن نزد اوست


پس توان آموخت از آتش ره بخشندگــــی

پس توان آموختن بر مردمان روشن رهی

سوم آنکه سوی بالا می رود او همچنـــان

پس که در یابیم ره بالا بریم ما همچـــو آن


دیگر آنکه واژگون آید همی، گردد خموش

پس که گوید او به ما پستی نمی باشد ز هوش

راز پنجم هرچه در آتش در آید پاک ورخشنده شود

بی که خود ناپاک و چرک و زشت و آلوده شود


پس تـوان آمـوخت ازآتـش ره پاکیزگـی

بــــی که خود را دربُن چرک و سیاهی افکنی

پس تــــوان آموختن بر دیگران روشن رهی

زندگی کردن در آنان بی چوآنان گمرهــــــی


راز دیـــگر آن که از آتش تــــوان آتش فزود

آتشـــی دیگـــــر همانند همـــان آتش نمود

پس که باید بهر فرزنـــدان خود راهـــی گشود

چشم آنان هم به دانش همچو خود می داد سود


راز هفتم راز کــــــــار و کوشــــــــش است

چونـکه آتش روز و شب در جوشــــــش است

پس بیاموزیــــم ز آتش تنبلــــی را وانهـــیم

سوی کـــــار و در تکــاپوی همه خوبی رویـم


ریشه جـــان را به نیکــــی همچو آتش پروریـم

تاجهـــان را سوی پاکـــی رو به نیکی آوریـــم

سروده: فرشید میرزایی

سه آتشکده بزرگ ایران در دوره ساسانی

 1 . آتشکده آذرگشسب در تخت سلیمان آذربایجان در نزدیکی تکاب قرار دارد این آتشکده متعلق به طبقه پادشاهان بوده است.

پادشاهان ساسانی برای تاجگذاری تا آتشکده آذرگشسب پیاده طی طریق می کردند

آتشکده آذرگشسب در جوار دریاچه زیبا و تاریخی تخت سلیمان بنا شده است. سطح آب این دریاچه در تمام فصول سال یکسان می باشد


 =======================================================

2. آتشکده کاریان در شهر فیروزآباد در 120 کیلومتری شیراز قرار دارد. آتشکده کاریان که نام دیگر آن آتشکده آذرفرنبغ یا آذر خورداد است به معنی آتش فره ایزدی است و اختصاص به موبدان داشت

این آتشکده در زمان اردشیر بابکان بنا شده و بعد از حمله تازیان آتش آن به عقداى یزد منتقل شده و تا ۷۰۰ سال در آنجا از آن نگهدارى می‌شد. پس از آن به اردکان یزد جا به جا می‌شود و سال ۱۳۱۸ شمسی به آتشکده شهر یزد برده می‌شود که هنوز نیز کماکان در آن محل افروخته می‌باشد.



 



=================================================

3. آتشکده آذربرزین مهر در نزدیکی نیشابور بر روی کوه ریوند بنا گردیده است. تاریخ بنای این آتشکده همراه با سرو زیبا و کهنسال کاشمر به دوره اشو زرتشت بازمی گردد.

آذربرزین مهر متعلق به طبقه کشاورزان بوده و به آن پشته ویشتاسبان اطلاق می گردیده است.

مؤبد اردشیر آذرگشسب در مورد آتشکده آذربرزین مهر در شهر ریوند خراسان که به طبقه کشاورزان و کارگر و اهل حرفه بستگی داشت می آورد که "این همان آتشی است که به روایتی اشو زرتشت در زمان بعثت در دست داشت و دست او را نمی سوزاند. بهرام پژدو شاعر زرتشتی در زرتشت نامه خود در این باره میگوید: 
که آن مهربرزین بی دود بود 
منور نه از هیزم و دود بود"
این جانب نظر به نشانی های کهن محل این آتشکده یعنی واقع بر پشته ای کنار کوه ریوند (کوه با شکوه "بین آلود= درخشان")، شهر ریوند یا گنبدگاه (=قدمگاه) بین بس (سنگ بست) و نیشابور، شهرک قدمگاه کنونی در جنوب شرقی نیشابور را محل این آتشکده بزرگ و معتبر دوره ساسانی می دانم. نظرات قبلی در باب دو محل محتمل این آتشکده در دو مقاله زیر بیان شده است که نگارنده از بررسی توأم آنها در کنار مطالب مربوط به باغ کهن مقدس قدمگاه بدین نظر سوم رسیده است. هرتسفلد ایرانشناس معروف آلمانی نیز جلگه کنارنگان نیشابور را جای این آتشکده دانسته است. گرچه وی ظاهراً به سهو نام آنرا آذر فرنبغ ذکر کرده است که آن نام آتشکده معروف کهن دیگر ایران یعنی آتشکده کاریان فارس بوده است که اختصاص به مؤبدان داشته است. 
لابد آتش نسوزاننده آتشکده ودو رد پای سنگی قدمگاه پیشتر به آذربرزین (آترادات= مخلوق آتش) پیشوای آماردان یعنی سردار قهرمان دورهً مادها منسوب می شده است که لشکریان متجاوز و غارتگر آشوری (دیوان) به مازندران را در عهد خشتریتی (کیکاوس) در زیر حصار شهر آمل قتل عام نموده بود. گرچه با توجه به نام آتشکده آذر برزین مهر به نظر می رسد در اساس خود ایزد خورشید مهر یعنی ایزد خورشید و مزارع و عهد و پیمان آریائیها بوده است که با آترادات/آذربرزین جایگزین شده است. همانکه نام و القابش به صور آذربرزین و گرشاسپ و رستم هفتخوان مازندران توسط آذربرزین نامه و شاهنامه به دوران ما رسیده است. 
جالب است که اوستا ، رام یشت محل فدیه گرشاسپ به ایزد وایو (باد) را گود (جایگاه کاسه ای شکل) در کنار جوی رنگها بیان نموده است و نام کنا- رنگان منبع هرتسفلد لفظاً نیز همین معنی چشمه رنگها ( یعنی چشمهً پر آب و جاری) را می دهد. معنی کلمهً اوستایی و سانسکریتی گود (گوذَ) نشان میدهد هیئت اصلی قدمگاه گود-اوم- گاه یعنی جایگاه کاسه ای و نیمه کروی بوده است. این جایگاه جام شکل بی تردید جام خورشیدی ایزد مهر را در اذهان تداعی میکرده است. حتی مسلم به نظر می رسد صفت "جاودانی خفتهً" متعلق به آترادات گرشاسپ نیز در اساس منسوب ایزد مهر/ کریشنا بوده است.


و همچنین :

تازه ترین بررسی های باستان شناختی به کشف معماری های جدید در کنار یک آتشکده در سبزوار انجامید که احتمال وجود آتشکده معروف به آذر بُرزین مهر را در این شهر قوت می بخشد
پیش از این بررسی ها درباره چهار طاقی مشهور به «خانه ی دیو» در روستای «رِیوَند» در مرکز دهستان باشتین وجود این آتشکده را در سبزوار رد کرده بود. اما یافته های جدید باستان شناسان مدّعی وجود این آتشکده در سبزوار است 
محمد عبدالله زاده ثانی، باستان شناس اداره میراث فرهنگی و گردشگری سبزوار گفت
تاکنون تصور بر این بود که این چهار طاقی یک بنای سنگی بدون تزئینات است اما بررسی های جدید به شناسایی ملات گچ در داخل و بیرون این بنا انجامید. همچنین بقایای معماری معروف به پاتاو که محل عبادت روحانیون زرتشتی بوده است نیز در جریان این بررسی ها شناسایی شد
در این مطالعات کارشناسان سازمان میراث فرهنگی سبزوار موفّق به شناسایی در ورودی تالار و بقایای معماری اَستودان (جای نگاهداری ِ استخوان مردگان در کنار دخمه) در این آتشکده بر روی کوهی به نام ریوند شدند.
عبدالله زاده ثانی گفت: براساس نظرات مستند «لازار فانی»،«کریستین سن» و «جکسن» آتشکده برزین مهر متعلق به کشاورزان دوران ساسانی بوده و در شمال غربی ایالت نیشابور قرار داشته است. همچنین با توجه به بررسی های« فائق توحیدی» و دیگر باستان شناسان ایران و با در نظر گرفتن یافته های جدید احتمال وجود آتشکده در سبزوار قوت گرفته است وی گفت
قرار گیری آتشکده بر روی این کوه به شکل یک زیگورات است و بر خلاف تصور پیشین مبنی بر باز بودن اطراف این آتشکده، بررسی های جدید نشان می دهد که معماری هایی دراطراف این بنا وجودداشته و راه دسترسی به آن بسیار سخت بوده است
کارشناسان میراث فرهنگی و گردشگری سبزوار وجود ارتباط بین نیشابور و سبزوار را از دیگر دلایل اثبات این ادعا می دانند
عبدالله زاده ثانی گفت: در کنار این آتشکده گیاهی به نام ریواس وجود دارد که طبق مدارک و شواهد موجود در دوره آریایی ها (هزاره اول تا سوم قبل از میلاد) از این گیاه شرابی بنام هَومَه درست می شد و در مراسم دینی و مذهبی آریایی ها مورد استفاده قرار می گرفت. به نوشته ی برهان قاطع، به زبان سنسکریت نیز از این افشره به نام سَومَه یاد شده است که آن را با آبِ ترکه ی انار مخلوط می کردند و بر روی آتش می پاشیدند.
کارشناسان باتوجه به وجود آیین مشابهی در هند امروز بر آنند تا در بررسی های آتی خود ارتباط فرهنگی سبزوار با ایران مرکزی، آسیای مرکزی و هند را مورد بررسی قرار دهند. در اسناد و مدارک تاریخی ِ موجود در پنچ نقطه ی ایران از آذر برزین مهر یاد شده است که از جمله آن می توان به شهر کاشمر اشاره کرد. این آتشکده یکی از سه آتشکده‌ی مهم دوران ساسانیان بود که به طبقه کشاورزان و دهقانان اختصاص داشت. 

برگرفته از تارنمای خبرگزاری ی میراث فرهنگی ایران

آتشکده آتشگاه - اصفهان

آتشکده آتشگاه در غرب شهر اصفهان و در مسیر اصفهان - نجف آباد در نزدیکی منارجنبان بر فراز تپه‌ای سنگی و کم ارتفاع قرار دارد

آتشگاه اصفهان از بناهای تاریخی اصفهان و از یادگارهای ایران باستان است. این بنا نزدیک رودخانه زاینده رود است و ساخت آن را به دوران ساسانی یا پیش از آن نسبت داده‌اند.

آتشگاه اصفهان یکی از سه اثر قدیمی به جا مانده از دوران باستان و از نظر بزرگی سومین اثر موجود در شهر اصفهان است و یکی از 7 آتشکده بزرگ ایران در زمان قباد ساسانی می‌باشد.

بنای آتشگاه آتشدانی بزرگ و مدور است با دریچه‌های متعدد. این ساختمان از خشت‌های گلی خام به طول و عرض 40 سانتیمتر و قطر 14 سانتیمتر ساخته شده و مصالح خشت‌ها، گل و سنگ ریزه و نی‌های ساحل زاینده رود است.

پایه‌های بزرگ و خشتی بنا تقریبا از میانه تپه آتشگاه آغاز می‌شوند و در بالا به ستون‌هایی محکم تبدیل می‌شدند که در گذشته اتاق‌هایی نیز روی آنها قرار داشته‌است.

در بالای تپه بنایی گرد وجود دارد و جز آن هیچ بنایی بلندتر ساخته نشده‌است. این بنا دارای 8 گوشه‌است و در هر گوشه یک پنجره هم رو به بیرون دارد. گفته می‌شود موبدان زرتشتی، آتش مقدس را در درون این اتاق قرار می‌داده‌اند.

این مجموعه دارای اتاق‌ها و ساختمان‌هایی در 4 جهت تپه بوده که تا زیر اتاقک آتشگاه ادامه می‌یافته‌اند. در بافت ساختمان‌های این بنا می‌توان سوراخ‌های زیادی را دید که به دست گنج‌یابان کنده شده‌است.

در اطراف این آتشدان در سطحی پایین‌تر اتاق‌های زیادی ساخته بودند که به علت خام بودن خشت‌ها در مجاورت باد و باران به مرور زمان از بین رفته‌اند. بقایای این اتاق‌ها در شمال و شمال شرقی بر جای مانده است.

این آتشدان دارای 7 پنجره بزرگ قدی و یک در ورودی است که آتش درون آن از تمامی جهات قابل دید بوده است . ارتفاع ورودی آن به اندازه چند پله از سطوح اطراف است و بطور کامل بر تمامی مجموعه و کوه وقوف دارد . در داخل آن در بالای در و تمامی پنجره‌ها طاقچه‌هایی قرار دارند.

مجموعه آتشگاه اصفهان در طول تاریخ به عنوان یکی از جایگاه‌های آتش مقدس و در دوران‌های اخیر به دلیل موقعیت مذهبی و تفریحی همواره مورد توجه مردم اصفهان و اطراف بوده است.

آتشگاه اصفهان در سال 1330 و با شماره 380 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.

در سال‌های دهه 50 مرمت اساسی شد و در اوایل دهه 60 به جهت جلوگیری از ایجاد صدمات و تخریب، درهای ورودی ساختمان‌های آن بسته شد و بطور کامل استتار گردید.

آتشکده آتشکوه محلات - مرکزی









آتشکده آتشکوه نیمور محلات در 12 کیلومتری غرب دلیجان در استان مرکزی قرار دارد و متعلق به دوره ساسانی است.

عظمت بنا به حدی است که جزء برترین آتشکده‌های زردتشتیان جهان به شمار می‌رود.

این آتشکده در 5 کیلومتری جاده نیمور - محلات و نزدیکی روستای آتشکوه نیمور قرار دارد و مورخان بنای این آتشکده را متعلق به دوره ساسانیان دانسته و معتقدند که بر اساس شواهد و قرائن تا قرن چهارم هجری سالم بوده است.

بنای آتشکده در دامنه کوه آتشکوه و در کنار رودخانه‌ای به همین نام، در مساحتی حدود 600 متر مربع ساخته شده، طول بنا 28/40 متر و عرض آن در بخش شرقی 12/60 و در بخش غربی 25 متر می‌باشد.

مجموع آتشکده از 3 بخش تالار اصلی (شرقی)، تالار غربی و راهرو تشکیل شده است. تالار اصلی یا شرقی آتشکده که احتمالا محل آتشدان و نیایش بوده و شامل تالاری مربع شکل است، که هر ضلع آن از بیرون 12/60 متر طول دارد.

این تالار دارای 4 ستون مستحکم به ابعاد 2/70 در 2/70 متر و به ارتفاع شش متر تا پای طاق بوده که از سنگ و ساروج ساخته شده و گنبد و طاق این بنای عظیم روی این چهار ستون استوار است.

دو سوی ستون‌ها به طرف داخل تالار بصورت نیم دایره و دوسوی دیگر آنها به صورت مستقیم و دارای زاویه بوده و روی ستون‌ها سردرهایی هلالی و گنبدی شکل وجود داشته که بخش عمده آن فرو ریخته است.














در ساخت بنا از آجرهای چهار گوش با نمای سنگ استفاده شده و برای استحکام بیشتر بنا در داخل دیوارها تیرچه چوبی به کار رفته است.

تالار غربی ساختمان تالاری به طول 10/30 در 5/6 متر بناشده که از طریق راهرویی به تالار اصلی متصل می‌شود.

دیوارهای شمالی و جنوبی این تالار از سنگ و ساروج ساخته و حدود 1/40 متر عرض و ورودی اصلی به تالار شرقی به پهنای 5/60 متر قرار گرفته است.

در دو طرف ورودی اصلی، دو ستون به قطر 3/40 و دیگری 4/40 متر با نمای بیرونی به شکل نیمدایره بصورت برج دیده بانی ساخته شده و در اطراف دو ستون اصلی، دوستون دیگر در جوانب آنها به طول 3/20 در 2/20 متر وجود دارد.

از ضلع غربی، چهارستون بزرگ نمایان است که ورودی اصلی و دو ورودی فرعی در اطراف را شامل می‌شود و به احتمال زیاد این ورودی‌ها دارای سردر و سقف و طاق آجری بوده که فرو ریخته است.

راهروی اصلی که تالار مربع شکلی است که در ضلع شرقی مجموعه ساختمان آتشکده قرار دارد، توسط راهرو اصلی به تالار غربی مستطیل شکل ارتباط می‌یابد. این راهرو 7 متر طول و 2/80 متر عرض دارد.

راه‌های دسترسی آتشکده آتشکوه، 5 کیلومتری جاده نیمور به دلیجان، به سوی معدن سنگ آتشکوه، روستای آتشکوه، ضلع شرقی جاده به فاصله 300 متری بنای آتشکده تا جاده مزرعه کشاورزی، چشمه آب و رودخانه کوچکی است.

آتشکده آتشکوه به شماره 311 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.

آتشکده کرکویه - سیستان و بلوچستان

این اثر بقایای یک آتشکده وشهر از دوره ساسانی است که در روستای کرکویه در فاصله 25 کیلومتری زابل قرار گرفته است و دربین زرتشتیان قداست خاصی داشته است.








آتشکده کرکویه از جمله آثار تاریخی و قدیمی استان سیستان و بلوچستان است و در نزدیکی شهرستان زابل قرار دارد.

این آتشکده که به آتشکده کرکوشاه نیز شهرت دارد در غرب روستای خمک و 8 کیلومتری تپه منطقه شهرستان و در میان زمین‌های باتلاقی سیستان و نزدیک مرز ایران با افغانستان قرار دارد.

کلمه کار یا کر در زبان پارسی کهن به معنی مردم جنگاور و جنگجو است. بنابراین می‌توان گفت کرکویه به معنی کوی جنگاوران است.

کرکویه توسط نویسندگان دوران اسلامی در کتب قدیمی تشریح شده است. استخری کرکویه را نخستین راهی می‌‌داند که سیستان را به هرات متصل می‌‌کند و بنا به گفته وی، کرکویه در سه فرسنگی زرنج یا زرنک (سیستان) واقع شده است.

یاقوت حموی نیز در مورد آتشکده کرکویه نوشته: شهری از سیستان بوده و آتشکده‌‌ای که نزد زرتشتیان محترم شمرده می‌‌شد در آنجا قرار داشت.

قدمت آتشکده کرکویه را به زمان کیخسرو نسبت داده‌اند و بنا بر روایات کرکویه تا قرن هفتم هجری آبادان بوده است.

بر اساس توصیفات مورخان دوران اسلامی، این اثر تاریخی دارای دو قبه بزرگ و بر هر قبه شاخی چون شاخ گاوی بزرگ ساخته بودند و آتشگاه در زیر آن دو قبه قرار داشت.

این آتشکده تا قرن 17 هجری که قزوینی آن را وصف کرده است بسیار خرم و زیبا بوده است.

این بنا جزو چهار آتشکده مهم ایران بوده و موبدان آن نیز جایگاه خاص و ویژه‌ای را دارا بودند. به طوری‌که در تاریخ آمده فردوسی جهت نگارش شاهنامه و تحقیقات خود نزد موبد این آتشکده آمده است.

کرکوشاه یا کرکویه، عبارت است از بقایای یک آتشکده مربوط به دوران هخامنشی، که شامل یک دیوار خشتی - چینه‌‌ای از یک برج دفاعی شهر باستانی است. این آثار شامل تعدادی از بنا‌های بزرگ و کوچک است. این بخش دارای تالاری به طول ۱۱ متر و عرض ۸/۵ متر است.

از دیگر مشخصه‌های معماری آن آجرهای بزرگ دوره ساسانی‌ است. خانه‌های پیرامون آن مربوط به دوره قاجاریه است و زیباترین آنها اتاق گچبری‌ است.

شهر سوخته -شهري با ۵۰۰۰ سال دیرینه

شهر سوخته در ۵۶  كيلومتري زابل در استان سيستان و بلوچستان و در حاشيه جاده زابل - زاهدان واقع شده است.

اين شهر در  ۳۲۰۰  سال پیش از ميلاد پايه گذاري شده و مردم اين شهر در چهار دوره بين سال‌هاي ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ پیش از ميلاد در آن سكونت داشته اند

 

تاريخچه تحقيقات كلنل بيت، يكي از ماموران نظامي بريتانيا از نخستين كساني است كه در دوره قاجار و پس از بازديد از سيستان به اين محوطه اشاره كرده و نخستين كسي است كه در خاطراتش اين محوطه را شهر سوخته ناميده و آثار باقيمانده از آتش سوزي را ديده است. پس از او سر اورل اشتين با بازديد از اين محوطه در اوايل سده حاضر، اطلاعات مفيدي در خصوص اين محوطه بيان كرده است. بعد از او شهر سوخته توسط باستان‌شناسان ايتاليايي به سرپرستي مارتيسو توزي از سال ۱۳۴۶  تا ۱۳۵۷  مورد بررسي و كاوش قرار گرفت. اين شهر يكي از آثارتاريخي استان سيستان و بلوچستان به شمار مي آيد. تاريخچه اين شهر به چهار قرن پیش از ميلاد مسيح باز مي گردد

 

جغرافيا و محيط زيست شهر سوخته

بر مبناي يافته‌هاي باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱  هكتار وسعت دارد و بقاياي آن نشان مي‌‌دهد كه اين شهر داراي پنج بخش مسكوني واقع در شمال شرقي شهر سوخته، بخش‌هاي مركزي، منطقه صنعتي، بناهاي يادماني و گورستان است كه به صورت تپه‌هاي متوالي و چسبيده به هم واقع شده اند. هشتاد هكتار شهر سوخته بخش مسكوني بوده است

 نمای کلی شهر سوخته زابل؛ عکس از آنوبانینی

تحقيقات نشان داده است اين محوطه بر خلاف اكنون كه محيط زيست كاملاً بياباني دارد و فقط درختان گز در آنجا ديده مي‌‌شود، در پنج هزار سال قبل از ميلاد منطقه‌اي سبز و خرم با پوشش گياهي متنوع و بسيار مطلوب بوده و درختان بيد مجنون، افرا و سپيدار در آنجا فراوان وجود داشته است. در آن دوران نيز اين منطقه بسيار گرم بوده، اما آب رودخانه هيرمند و شعباتش به خوبي زمين‌هاي كشاورزي شهر سوخته را سيراب مي‌‌كرده است.

 

درياچه هامون در ۳۲۰۰  پیش از ميلاد درياچه‌اي بزرگ و پرآب بوده و رودها و شاخه‌هاي قوي از آن منشعب مي‌‌شده و در اطراف آن نيزارهاي وسيعي وجود داشته است. در بررسي‌هاي منطقه‌اي در اطراف شهر سوخته بستر رودخانه‌هاي مختلف و آبراه‌هايي پيدا شده كه به مزارع كشاورزي شهر سوخته آب مي‌‌رسانده اند. در اولين فصل كاوش در شهر سوخته كوچه‌ها و خانه‌هاي منظم، لوله كشي آب و فاضلاب با لوله‌هاي سفالي پيدا شد كه نشان دهنده وجود برنامه ريزي شهري در اين شهر است.

 

صنعت و مشاغل در شهر سوخته

شهر سوخته مركز بسياري از فعاليت‌هاي صنعتي و هنري بوده، در فصل ششم كاوش در شهر سوخته نمونه‌هاي جالب و بديعي از زيورآلات به دست آمد. در جريان حفاري‌ها در شهر سوخته مشخص شد كه با توجه به صنعتي بودن شهر سوخته و وجود كارگاه‌هاي صنعتي ساخت سفال و جواهرات در اين منطقه، ساكنان شهر سوخته از درختان موجود در طبيعت محوطه براي سوخت استفاده مي‌‌كرده اند. شهر سوخته مركز بسياري از فعاليت‌هاي صنعتي و هنري بوده، در فصل ششم كاوش در شهر سوخته نمونه‌هاي جالب و بديعي از زيورآلات به دست آمد

 

باستان شناسان با يافتن مهره‌ها و گردنبندهايي از لاجورد و طلا در يك گور در باره روش هاي ساخت ورقه‌ها و مفتول‌هاي طلايي به تحقيق پرداختند و دريافتند صنعتگران شهر سوخته با ابزار بسيار ابتدايي ابتدا صفحه‌هاي طلايي بسياز نازك به قطر كمتر از يك ميليمتر تهيه كرده و بعد آن ها را به شكل لوله‌هاي استوانه‌اي درمي آوردند و پس از اتصال دو سوي ورقه‌ها به يكديگر مهره‌هاي سنگ لاجورد را در ميان آن قرار مي‌‌دادند.

 

در شهرسوخته انواع سفالينه‌ها و ظروف سنگي، معرق كاري، انواع پارچه و حصير يافت شده كه معرف وجود چندين نوع صنعت، به ويژه صنعت پيشرفته پارچه بافي در آنجاست. تاكنون 12 نوع بافت پارچه يكرنگ و چند رنگ و قلاب ماهيگيري در شهر سوخته به دست آمده و مشخص شده مردم اين شهر با استفاده از نيزارهاي باتلاق‌هاي اطراف هامون سبد و حصير مي‌‌بافتند و از اين ني‌ها براي درست كردن سقف هم استفاده مي‌‌كردند. صيد ماهي و بافت تورهاي ماهيگيري نيز از ديگر مشاغل مردمان شهر سوخته بوده است

 

اقتصاد شهر سوخته در دست زنان بوده است

سرپرست هیات کاوش شهر سوخته گفت: بیشتر کاوش‌های ده سال گذشتۀ شهر سوخته، در بخش گورستان بوده‌اند، سیدمنصور سیدسجادی که در جمع دانشجویان در دانشگاه سیستان و بلوچستان سخن می‌گفت، دربارۀ سفال‌های به‌ دست آمده از حفاری‌های شهر سوخته، اظهار کرد: از جمله تولیدات اقتصادی در شهر سوخته تولیدات سفال بوده که به تعداد زیاد تولید می‌شده و مرغوبیت متوسطی داشته‌اند. بیشتر سفال‌های رنگی و منقوش در این منطقه مانند سفال شمال خراسان بوده‌اند و انعکاس طبیعت در سفال‌ها به خوبی دیده می‌شود. 

وی دربارۀ پارچه‌ها و الیاف به‌دست آمده، توضیح داد: حدود ۸۰۰  قطعۀ ثبت‌ شده در این مورد وجود دارند. پارچه‌های این منطقه به‌ صورت قلاب‌ بافی بوده‌اند و با قلاب‌های چوبی بافته می‌شدند. همچنین پارچه‌های دو رنگ، نخ، بند کفش، طناب و تور ماهی‌گیری هم به‌دست آمده‌اند

 

او افزود: اغلب مهرهای شهر سوخته به‌صورت مسطح و از جنس فلز، سنگ و... هستند و از آنجایی که این مهرها بیشتر در قبور زنان یافت شده‌اند، احتمال می‌رود که اقتصاد مردم شهر سوخته بیشتر در دست زنان بوده باشد. 

 

 

سجادی دربارۀ اجناس چوبی یافت‌ شده، گفت: از جمله اجناس چوبی به ملاقه، دوک، بقایای اشیای حصیری و شانۀ معرق‌ کاری‌ شده می‌توان اشاره کرد که این شانه بسیار منحصر به‌ فرد است. 

وی دربارۀ هنر تزیینی و جواهرات شهر سوخته، اظهار داشت: در شهر سوخته ظرف‌های مرمر بسیار زیادی دیده می‌شوند که برخی از آن‌ها، ظرافت‌های خاصی دارند. همچنین صنعت جواهرسازی و تزیینات طلایی در آن دوره، بسیار ظریف و جالب بوده و در واقع هنر و صنعت در شهر سوخته سطح بسیار بالایی داشته است و از روی جواهرات ساخته‌شده به‌ خوبی این مطلب را می‌توان درک کرد.

 

چشم مصنوعي در شهر سوخته

براي نخستين بار در شهر سوخته يك چشم مصنوعي متعلق به ۴۸۰۰ سال پيش كشف شد. به نقل از روابط عمومي پژوهشگاه سازمان ميراث فرهنگي، سيد منصور سيد سجادي سرپرست گروه باستان شناسي شهر سوخته با اعلام اين مطلب گفت: اين چشم متعلق به زني تنومند ۲۵  تا ۳۰ ساله است كه در قبر شماره ۶۷۰۵ منطقه گورستان مدفون بوده است. وي با اشاره به مطالعات اوليه كه بيانگر وجود آثار آبسه در زير طاق ابرو است افزود: به علت طول زمان زيادي كه بخش زيرين چشم مصنوعي با پلك در تماس بوده آثار ارگانيكي پلك چشم در روي ان قابل رويت است

 

سجادي در خصوص جنس چشم مصنوعي اظهار داشت: جنس و ماده چشم ياد شده هنوز مشخص نيست و تشخيص آن به آزمايش هاي بعدي موكول شده اما به نظر مي رسد در ساخت اين چشم از قير طبيعي كه با نوعي چربي جانوري مخلوط شده استفاده شده است. سرپرست هيأت باستان شناسي شهر سوخته خاطرنشان كرد: در روي اين چشم مصنوعي ريزترين مويرگ هاي داخل چشم توسط مفتول هاي طلايي به قطر كمتر از نيم ميليمتري طراحي شده اند. وي تصريح كرد: مردمك اين چشم در وسط طراحي شده و تعدادي خطوط موازي كه تقريبا يك لوزي را تشكيل مي دهند در پيرامون مردمك ديده مي شود و از دو سوراخ جانبي واقع در دو سوي اين چشم مصنوعي جهت نگهداري و اتصال آن به حدقه چشم استفاده مي شده است. اين چشم با قير و بخشي از مواد حيواني درست و بسيار نرم بوده است

 

سجادي ادامه داد: بررسي هاي انسان شناسانه نشان داده كه به احتمال زياد اين زن داراي سني بين ۲۵  تا ۳۰  سال و دو رگه بوده است. در اين قبر همچنين ظرف هاي سفالي، مهره هاي تزييني، يك كيسه چرمي و يك آينه مفرغي يافته شده است. قدمت اين قبر و چشم مصنوعي يافت شده به حدود ۴۸۰۰ سال پيش از اين مي‌رسد بررسي و مطالعه به منظور دستيابي به اطلاعات بيشتر در مورد اين چشم و اسكلت ادامه دارد...

 

دكتر منصور سجادي و پروفسور کستانتینی (باستان شناس ايتاليايي) از جمله كساني هستند كه در شهر سوخته به پژوهش مي پردازند. (البته لازم به ذكر است كه دكتر سجادي رياست اين پژوهش ها را به عهد دارند).

 

پروفسور کستانتینی درباره چشم مصنوعي توضيح مي دهد كه:

چشم مذکور یک نیمکره کامل است، و اين نشان از آگاهی سازندگانش به هندسۀ کروی است. در ابتدا این پرسش برای گروه کاوشگر مطرح بود که آیا چشم مصنوعی در طول زندگی زن مورد استفاده بوده و یا آن را پس از مرگ در حفره چشم او جای گذاری کرده اند. با بررسی اثر تماس استخوان صورت با قسمت پشت این چشم، مشخص شد زن برای مدتی طولانی در طول زندگی از آن استفاده می کرده است. اما از دیگر شگفتی های این چشم مصنوعی جایگذاری مویرگ هایی طلایی با قطری کمتر از یک میلیمتر در داخل شکاف های ریز روی این چشم برای تزیین کردن آن است. این که فن آوری صنعتگران پنج هزار سال پیش به سطحی رسیده بود که با ورقه ها و مفتول های طلایی نازک تر از یک میلیمتر کار کنند از مهمترین دست آوردهای فنی این تمدن است.

 

اسرار شهر سوخته

اسرار شهر سوخته زابل كه بهشت باستان شناسان دنيا نام گرفته همچنان براي بشر پنهان مانده است.

شهري كه روزگاري مركز تجاري، صنعتي مردم در پنج هزار سال قبل بود امروز به عنوان محوطه سوخته نام برده شده و هر سال بخشي از اسرارش براي همگان آشكار مي‌شود.

 

شهرسوخته زابل شهري پنج هزار ساله در دل كوير است كه با آشكار شدن اسرار نهفته‌اش در هر فصل كاوش توسط باستان شناسان، مردم دنيا و به خصوص محققان را حيرت زده مي‌كند.

با گذر در محور زابل به زاهدان در ۵۵ كيلومتري زابل و در حاشيه جاده، تپه‌هايي مرتفع مشاهده مي‌شود كه در كوير خشك و سوزان سيستان خودنمايي مي كند.

 

كاخ شهر سوخته نخستين بخش از تمدن كهن اين محوطه منحصر به فرد است كه در زواياي مختلف هر رهگذري را بي‌گمان به سوي خود مي‌كشاند.

باستان شناسان و محققان داخلي و خارجي با دستان پرتوان و انديشه خود تاكنون توانسته‌اند اسرار و رازهاي نهفته‌اي را از نحوه سكونت مردمان پنج هزار سال قبل در محوطه‌اي كه معلوم نيست آن زمان چه نام داشت كشف كنند.

 

شهر باستاني سوخته متعلق به ۳۲۰۰ پیش از میلاد ابتدا توسط باستان شناسان و محققاني ازايران و ايتاليا در سال ۱۳۴۶  مسی به  سرپرستي "موريسيو توزي" مورد كاوش و تحقيق قرار گرفته است

 

شهر سوخته در همجواري يكي از دلتاهاي رود هيرمند قرار دارد و از مهمترين مراكز دوران مفرغ در شرق ايران بشمار مي‌رفت.

 

اين شهر با ۱۵۰ هکتار وسعت پس از ۹۰۰ سال رونق و شور و نشاط به يك‌ باره و به صورت ناگهاني از بين رفته است

براساس آثار موجود و مكشوفه باستاني، سرزمين سيستان و بخصوص شهر سوخته از گذشته‌هاي دور داراي تمدن و فرهنگ بسيار شكوفا بوده‌ است

اين منطقه به لحاظ موقعيت خاص اقليمي، سياسي و فرهنگي مركز ارتباطات تمدن‌هاي بزرگ ماوراالنهرين، بين النهرين و هند و چين به شمار مي‌رفته است.

اندك شهرهاي باستاني شامل شوش، تپه مليان در ايران و موهنجارو در پاكستان تنها از لحاظ قدمت با شهر شهر سوخته زابل برابري دارند.

بر اساس كاوش‌هاي انجام شده تاكنون شهر سوخته زابل از پنج بخش شامل گورستان، منطقه مسكوني، بناهاي يادماني، صنعتي و بخش مركزي تشكيل شده است

شهر سوخته و تمدن هوشمند و خلاق آن به عنوان بزرگترين استقرار شهر نشيني درنيمه شرقي فلات ايران نمونه‌اي منحصر به فرد و حكايت گر واقعي علم، صنعت و فرهنگ گذشته‌هاي دور سيستان است

پس از پيروزي شكوهمند انقلاب، كاوش‌هاي جدي اين محوطه بي‌نظير توسط هيات ايراني به سرپرستي دكتر "سيدمنصور سيد سجادي " آغاز شد تا اسرار پنهان شده در كوير سيستان به جهانيان معرفي شود

 

شهر سوخته تاكنون با فعاليت باستان شناسان و محققان با انجام ۹ فصل كاوش به جهانيان معرفي شده است.

البته كارشناسان معتقدند كه تاكنون با انجام اين  ۹ فصل تنها چهار درصد از شهر سوخته مورد حفاري و تحقيق قرار گرفته است.

آثار بدست آمده از فصول مختلف كاوش در شهر سوخته وجود علوم و صنايع مختلف را در اين مكان براي مردم دنيا به اثبات رسانده است.

تجارت
شهر سوخته (ایران باستان) به کشورهایی همچون سومر - هاراپا - موهمجودارو و مصر وسایل صنعتی و جواهرات و وسایل تزیینی صادر می کرده است.

دین مردم شهر سوخته
به غیر از تعدادی مجسمه ی بت مانند از خدایان مونث و چند پیکره ی مرد که گمان می رود طبقه ی روحانی را نشان دهد علائم دیگری یافت نشده که بتوان دین اصلی مردم را مشخص کرد . اما در جدیدترین کاوش ها ساختمان یک معبد بسیار بسیار بزرگ کشف شده است که به زودی پاسخ به این سوال را خواهد داد. 

قربانی کردن انسان
در قبرستان های شهر سوخته اجسادی پیدا شده است که نشان می دهد آن ها طی مراسمی قربانی شده بودند، در یکی از قبرها ۱۳ سر قطع شده به صورت دایره وار و به همراه هدایا و وسایل تزیینی پیدا شده است که نشان از نوعی مراسم مذهبی دارد. همچنین در چند قبر دیگر اسکلت هایی یافت شده که جمجمه ی آن ها در بین پاها و جدا از بدن قرار گرفته.از آنجا که این اجساد با احترام و به همراه هدایا دفن شده اند احتمال قتل و یا شکنجه وجود ندارد بنابراین می توان آن را قربانی تلقی کرد (همانند قوم مایا )

آب و فاضلاب
سراسر شهر سوخته دارای سیستم پیشرفته ای برای انتقال آب به منازل و سطح شهر است و جنس لوله ها از سفال خاصی است.چيزي كه در تمدنهاي بسيار پيشترفته مانند عيلاميها و هخامنشيان مي بينيم و از يك قوم كوچك بسيار بعيد است كه اينقدر به مسئله بهداشت و تامين مصرف مردم و ساكنين اهميت مي دادند.!!
شهر سوخته در منطقه ای کاملا غیر زلزله خیز (حتی تا امروز) بنا شده (درست مانند تمدن های سومر - مصر و دره ی سند). به این دلیل سوخته خوانده می شود که ۲ بار به طور کامل سوخته شده اما باز ساخته شده است و ناگهان بدون هیچ نشانی در ۲۱۰۰ سال پیش از میلاد تخلیه شده است. دقیقا هم زمان با ناپدید شدن تمدن های دری ه سند ( یعنی هاراپا و موهمجو دارو ) .

طبق کتیبه های آشور باستان این دقیقا همان تاریخی است که آنوناکی ناگهان زمین را ترک کردند. دلیل این خروج ناگهانی در کتب عهد عتیق و متون باستان تغییر ناگهانی آب و هوای زمین از مرطوب به خشک بوده است. تمامی مناطقی که این تمدنها در آن به وجود آمده بود به دلیل تغییر مدار زمین گرم و خشک شدند و این موجودات (آنوناکی) برای حیات به محیطی بسیار سبز و مرطوب نیاز داشته اند. از این رو ناگهانی ناپدید می شوند اما انسان های دو رگه که از آمیزش آنوناکی و مردم زمین به وجود آمده بودند در زمین باقی ماندند که احتمالا همین انسان ها سلسله های مشهور و پادشاهان و پهلوانان را تشکیل می داده اند.

بهر حال اين منطقه و تمدن اعجاب انگيزچيزي حدود ۴۵۰۰ سال پيش بر اثر يك آتش سوزي عظيم، انقدر عظيم كه نمي توانسته كار حمله احتمالي قومي به اين منطقه باشد اين شهر را از بيم برده است . اين آتش سوزي مي تواند آتش سوزي هاي عظيم ناشي از گرم شدن زمين، يك جنگ ويرانگر، و يا صاعقه هاي بزرگي بوده كه توانسته شبانه و طي چند روز يك شهر را كاملا" تبديل به خاكستر بنمايد ...
شهر سوخته به علت رمزها و رازهاي بسيار بهشت باستان شناسان معرفي شده و هر روز چيز تازه اي براي كشف شدن دارد...اينان چه كساني بودند !؟


خط کش ۵ هزار ساله

در طی کاوش های انجام گرفته در شهر سوخته یک خط کش ساخته شده از چوب آبنوس کشف شد. دکتر «سيد منصور سيد سجادي»، سرپرست هيات باستان‏شناسي شهر سوخته درباره خط کش کشف شده گفت:« این خط کش به طول ۱۰ سانتیمتر با دقت نیم میلیمتری و از جنس چوب آبنوس است. کشف خط کش در شهر سوخته زابل نشانگر این است که ساکنان این شهر باستانی دارای پیشرفت های زیادی در زمینه علم ریاضیات بوده اند.»ا

علم رياضيات با كشف خط كشي از چوب آبنوس با دقت نيم ميليمتر، صنعت جواهرسازي، هوش بالا با كشف انواع بازي‌هاي فكري، پزشكي با انجام نخستين عمل جراحي مغز و سزارين و دامداري نمونه‌اي از افتخارات ساكنان سرزمين سيستان و به ويژه شهر سوخته در پنج هزار سال قبل است.

***************************************************

نخستین انیمیشن جهان

باستان شناسان هنگام کاوش در گوری 5 هزار ساله جامی را پیدا کردند که نقش یک بز همراه با یک درخت روی آن دیده می شود. آن ها پس از بررسي اين شي دريافتند نقش موجود بر آن برخلاف ديگر آثار به دست آمده از محوطه‌هاي تاريخي شهر سوخته، تکراري هدفمند دارد، به گونه‌اي که حرکت بز به سوي درخت را نشان مي دهد. هنرمندی که جام سفالين را بوم نقاشي خود قرار داده، توانسته‌ است در ۵ حرکت، بزي را طراحي كند كه به سمت درخت حركت و از برگ آن تغذيه مي کند.

باستان‌شناسان با نزديک كردن اين تصاوير به يكديگر موفق شدند نمونه‌اي از يك تصوير متحرك را در قالب يك فيلم ۲۰ ثانيه‌اي به دست آورند.

سرپرست تيم كاوش در شهر سوخته درباره كشف اخير خود گفت: «حركت بز به سوي درخت و تغذيه او از برگ درختان در ۵ حركت مصور شده است. در اين تصاوير نه تنها بز به سمت درخت حركت مي‌كند، بلكه جهش وي و پريدن بز روي برگ درختان كاملا ديده مي‌شود.»ا

به گفته اين باستان‌شناس، بز از جمله حيواناتي است كه در رسيدن به ارتفاعات تبحر داشته و مي‌تواند با يك حركت جهشي به سمت بالا حركت كند. هنرمند نقاش شهر سوخته‌اي، با دقت و زبردستي موفق به تصوير كردن جهش اين بز شده است.

از اين جام براي نوشيدن استفاده مي‌شده است. ارتفاع اين جام ۱۰ سانتي‌متر است و روي يك پايه استوار شده است.

ا«سجادي» درباره منحصر به فرد بودن اين تصاوير در دنياي باستاني گفت: «تاكنون در دوره‌هاي پيش از تاريخي چنين تصاويري ديده نشده و ما براي اولين بار به اين تصوير در شهر سوخته برخورد كرده‌ايم. در بسياري از ظروف، اشكالي را مي‌بينيم كه تنها تكرار شده‌اند، اما حركتي در آن ها ديده نمي‌شود. تحقيقات ما نشان داده است كه اين نقش، قديمي‌ترين ايده مردمان باستان براي ارايه «تصوير متحرك» و به تعبير امروزي «انيميشن» است.»


 

كشف جامي كه بر روي آن نخستين انيميشن دنيا حكاكي شده اهميت شهر سوخته زابل را چنان زياد كرده كه روز به روز بر تعداد علاقه مندان به تاريخ و تمدن سيستان افزوده است.

اين جام نقش بزي را نشان مي‌دهد كه با پنج حركت براي خوردن برگ به بالاي درخت مي‌پرد. خودكفا بودن اقتصاد در شهر سوخته يكي از نكته‌هاي مهم است كه كمتر مي توان در محوطه‌هايي با قدمت مشابه جست و جو كرد.

 

شواهد مكتوب نشان مي‌دهد كه پيش از آغاز كاوش‌هاي شهر سوخته بسياري از باستان شناسان بر اين باور بودند كه مراكز فرهنگي و تمدني در ميان رودان و جنوب غربي ايران واقع شده است.

در واقع دوره‌هاي دوم و سوم كه مربوط به اواسط دوران مفرغ است دوره‌هاي شكوفايي شهر سوخته بشمار مي‌روند.

 

وجود اشيا و سنگ‌هايي كه مواد اوليه آن متعلق به منطقه شهر سوخته نيست نشان مي‌دهد كه شهر سوخته در دوره زندگي فعال خود با تعدادي از شهرها و مراكز باستاني همزمان روابط اقتصادي محكمي داشته است.

 

سرپرست تيم باستان شناسي بين‌المللي شهر سوخته زابل در آخرين فصل كاوش در مورد آخرين يافته‌هاي كاوش در اين شهر باستاني به خبرنگار ايرنا گفت : تحقيقات بر روي آثار مكشوفه از مناطق مسكوني و گورستان شهر سوخته نشان مي دهد مردم اين شهر در چهار دوره استقراري بين سال‌های ۱۸۰۰  تا ۳۲۰۰ پیش از ميلاد سكونت داشته اند.

دكتر سيد منصور سيد سجادي يكي از دلايل نامگذاري شهر سوخته به اين نام را سوختن شهر طي دو مرحله در ۲۷۰۰  و ۲۴۰۰ پیش از ميلاد ذكر كرد.

وي ادامه داد: تا پيش از آغاز كاوش در شهر سوخته، بسياري از باستان شناسان و محققان بر اين باور بودند كه مراكز فرهنگي و تمدني تنها در ميان رودان، بين النهرين و جنوب غربي ايران قرار دارد.

سرپرست تيم باستان شناسي بين‌المللي شهر سوخته زابل افزود : عمده فعاليت باستان شناسان و محققان در فصل نهم، كاوش در گورستان، بناهاي يادماني و منطقه مسكوني متمركز بوده است.

 

سجادي با بيان اينكه كاوش كامل در شهر سوخته چهار نسل به طول مي‌انجامد، گفت: باستان شناسان در طول فصول كاوش تاكنون تنها توانسته‌اند درصد كمي از اين شهر باستاني را مورد كاوش و تحقيق قرار دهند.

وي افزود: براي انجام هر فصل كاوش در شهر سوخته حداقل دو سال مطالعه نياز است.

وي حضور ۱۶ نفر فارغ التحصيل بومي دانشگاه زابل و زاهدان همراه باستان شناسان براي انجام كاوش را يكي از موارد مهم در فصل نهم كاوش ذكر كرد و گفت: نيروهاي بومي اين استان از استعداد خوبي برخوردار هستند.

سرپرست تيم باستان شناسي بين‌المللي شهر سوخته زابل همچنين حضور متخصصاني از كشورهاي خارجي براي انجام كاوش و تحقيق بر آثار كشف شده را بسيار مهم دانست و افزود: هيچ زمان يك تيم به تنهايي نمي‌تواند به نتايج درست و اهداف كلي برسد.

 

سجادي ادامه داد: هر ساله در فصول كاوش در شهر سوخته از محققاني در رشته هاي گياه باستان شناسي، زمين شناسي، انسان شناسي، جغرافياي طبيعي و پزشكي كمك گرفته مي‌شود. سرپرست تيم باستان شناسي بين‌المللي شهر سوخته در عين حال اين محوطه و به ويژه گورستان آن را به دليل وجود اشيا و ابزار مختلف بسيار غني تر از ديگر محوطه‌هاي باستاني توصيف كرد.

سجادي اظهار داشت: درگورستان شهرسوخته انواع مختلف گياهان، مواد غذايي سفال، ابزار بازي، انواع پارچه رنگي و وسايل آرايشي كشف شده كه اين خصوصيات شهر سوخته را نسبت به ديگر محوطه‌هاي باستاني متمايز مي‌كند.

shahre-sookhte-zabol30.jpg

وي بيان كرد: با تحقيقات بر روي پارچه‌هاي رنگي كشف شده در شهر سوخته به اين نتيجه رسيديم كه بزرگترين مجموعه پارچه و مواد اورگانيكي دنيا در اين شهر وجود دارد. او پارچه‌هاي كشف شده در شهر سوخته زابل را بيش از ۱۲ نوع عنوان كرد و گفت: تحقيقات بيشتر بر روي اين پارچه‌ها همچنان ادامه خواهد داشت.

 

وي شهر سوخته را از لحاظ تقسيم بندي در بين ديگر محوطه‌هاي باستاني دنيا بي نظير دانست و افزود : تقسيم بندي محله‌هاي مختلف شامل منطقه سكونت، بناهاي يادماني و محل كارگاهاي صنعتي مساله‌اي است كه درهيچ شهر باستاني وجود ندارد.

وي ادامه داد: تحقيق ها نشان مي‌دهد كه نزديك به ۴۰ هزار قبر با بيش از چهار ميليارد ماده فرهنگي در گورستان ۲۵ هكتاري اين شهر وجود دارد.

او گفت: دو نمونه از گورهاي كشف شده در گورستان شهر سوخته سردابه‌اي و بقيه ساده بوده است.

 

وي اضافه كرد: تاكنون ۹ نمونه گور و نحوه تدفين مردگان در شهر سوخته زابل كشف شده‌ است.

پايگاه بين‌المللي شهر سوخته زابل از سال گذشته فعاليت حرفه‌اي خود را به نحو چشمگيري در منطقه سيستان در ۵۶ کیلومتري زابل آغاز كرده است.

اين پايگاه با بهره‌گيري از كارشناسان مجرب در بخش هايي از جمله باستان شناسي، رايانه، انسان شناسي و ثبت توانسته نقش بسزايي در معرفي و شناخت هر چه بهتر شهر سوخته به دنيا ايفا كند.

مدير پايگاه بين‌المللي شهر سوخته زابل در گفت و گو با ايرنا گفت: طرح جامع شهر سوخته در حال اجراست.

عليرضا خسروي افزود: در اجراي اين طرح برنامه‌ها و اقدام هاي مختلفي از جمله طبقه بندي سفال ، تهيه بانك اسناد و مدارك و شناسايي تپه‌هاي اقماري اجرا مي‌شود.

 

وي ادامه داد: براي نخستين بار با مشخص شدن جايگاه اعتباري ويژه براي پايگاه بين‌المللي شهر سوخته اين پايگاه و محوطه آن توسعه مي‌يابد.

او اظهارداشت: با پيگيري مدير كل ميراث فرهنگي و گردشگري سيستان و بلوچستان و به خصوص حمايت استاندار اعتبار ويژه‌اي به پايگاه شهر سوخته اختصاص يافته است.

مدير پايگاه بين‌المللي شهر سوخته گفت: بخشي از اعتبار براي ساماندهي محوطه و اجراي طرح جامع مطالعاتي اين شهر تخصيص يافته است.

خسروي افزود: پايگاه بين‌المللي شهر سوخته بزودي به يك مركز بزرگ پژوهشي تبديل خواهد شد.

وي همچنين از تهيه نقشه ديجيتالي شهر سوخته خبر داد و اظهارداشت: پس از شناسايي تپه‌هاي اقماري شهر سوخته نسبت به تهيه اين نقشه اقدام مي‌شود.

 

مدير پايگاه بين‌المللي شهر سوخته زابل گفت: تاكنو ن ۲۰۵ تپه اقماري در اين محوطه كشف شده است.

خسروي با بيان اينكه ۱۰۳ تپه از مجموع تپه‌هاي كشف شده مربوط به امسال است، اظهار داشت: شهر سوخته زابل از حيث كشف تپه‌هاي اقماري در بين شهرهاي باستاني كشور ركورد دار است.

خسروي ابراز اميدواري كرد كه در مجموع بيش از يك هزار تپه اقماري در اين شهر باستاني شناسايي شود.

وي بيان كرد: تلاش مي‌شود تا پايان امسال 400 تپه اقماري در اين منطقه تاريخي مورد شناسايي قرار گيرد.

كارشناسان معتقدند كه ساكنان شهر سوخته به علت همراه گذاشتن اشيا، ابزار كار، مواد غذايي و آرايشي در گور مردگانشان به زندگي پس از مرگ اعتقاد داشته اند.

سرپرست تيم باستان شناسي بين‌المللي شهر سوخته گفت: كشف مهرهاي استوانه‌اي و مسطح نشان از بالابودن اقتصاد ساكنان شهر سوخته دارد.

سجادي افزود: البته بيشتر مهرها در گورهاي زنان شهر سوخته يافت شده كه نشان مي‌دهد اقتصاد اين شهر در آن زمان در اختيار اين قشر بوده است.


سجادي ادامه داد: در دنياي باستان از مهرها به عنوان ابزار كنترل اقتصاد جوامع ياد مي‌شود.

او گفت: در برخي موارد، مهرهاي شاخصي كشف شده كه سوراخي به اندازه رد شدن يك تار موي انسان از آن وجود دارد.

وي با بيان اينكه تاكنون طي ۹ فصل كاوش كتيبه و يا آرشيو اين شهر كشف نشده است، افزود: در صورت پيدا شدن اين كتيبه مي‌توان اطلاعات دقيقي از اين محوطه منحصر به فرد بدست آورد.

سرپرست تيم باستان شناسي شهر سوخته اضافه كرد: تحقيقات نشان مي‌دهد كه ساكنان شهر سوخته به ديگر نقاط پيام ارسال مي‌كردند.

وي جمعيت شهر سوخته در پنج هزار سال قبل را بر اساس تحقيق هاي صورت گرفته بيش از ۱۲ تا ۱۵ هزار نفر ذكر كرد. او ادامه داد: در فصل نهم كاوش، غير از حفاري‌هاي مركزي گورستان تعداد شش گمانه ۱۰۰ متري در شهر سوخته حفر و مورد كاوش قرار گرفته است.

 

وي گفت: پارسال دربخش مركزي گورستان ۱۰۹ قبر  مورد حفاري قرار گرفت كه در نهايت ۱۴۲ اسكلت پيدا شده است. سرپرست تيم باستان شناسي بين‌المللي شهر سوخته اعلام كرد: سال گذشته در فصل نهم كاوش تعداد قبور حفاري شده نسبت به ديگر فصل‌ها بيشتر بود.

سجادي ادامه داد: البته اسكلت‌هاي پيدا شده داخل قبور در فصل نهم شكسته و پوسيده بود. وي افزود: براي باستان شناسان پوسيدگي و شكسته بودن اسكلت‌ها و اشيا نمي تواند از لحاظ علمي و فني مانعي در تحقيق باشد.

 

وي با اشاره به كشف دو سبد حصيري در گورستان شهر سوخته زابل اظهارداشت : اين دو سبد نيز در گورستان شهر سوخته در كنار گور دختر جواني كشف شده است. وي با اشاره به مشخصه‌هاي ظاهري اين دو سبد گفت: اين سبدها از جنس حصيري با استفاده از ني‌هاي درياچه هامون بافته شده‌اند و به طور كامل سالم است.

سرپرست تيم باستان شناسي بين‌المللي شهر سوخته زابل بابيان اينكه اين دو سبد يا زنبيل تنها نمونه‌هاي واقعي در هزاره سوم قبل از ميلاد است، افزود: در داخل اين سبدها توده پارچه‌اي بسيار ظريف سوخته و نيز يك كيسه چرمي پيدا شده است.

سجادي دليل سالم ماندن سبدهاي حصيري در گورستان شهرسوخته را خاك مناسب و شرايط آب و هوايي اين محوطه ذكر كرد.

وي ادامه گفت: تاكنون كتب متعددي به زبان‌هاي روسي، فارسي، انگليسي، آلماني و فرانسوي از يافته‌ها و خصوصيات منحصر به فرد شهر سوخته چاپ و منتشر شده است.

 

شهر سوخته از لحاظ تحقيقات انسان شناسي نيز براي كارشناسان و محققان آزمايشگاهي منحصر به فرد به شمار مي‌رود.

اين محوطه تاريخي بهترين پايگاه باستان شناسي دنيا براي انجام تحقيقات بر روي منابع انساني است.

 

در گورستان شهر سوخته انواع اسكلت‌ها از يك تا  ۱۰۰ در صد پوسيدگي يافت شده است. به دليل وجود خاك مناسب، اسكلت‌هاي سالم متعددي نيز در گورستان شهر سوخته پيدا شده است. باستان شناسان توانسته‌اند در فصول مختلف كاوش ۵۰۰ اسكلت انسان در سنين و اندازه‌هاي مختلف از گورستان كشف كنند.

 

تحقيقات كارشناسان و انسان شناسان نشان مي‌دهد كه وجود بيماري ستون فقرات و چسبندگي مهره‌ها عارضه‌اي مشترك بين زنان و مردان اين شهر پنج هزار ساله بوده است.

قديمي‌ترين اسكلت يافت شده از گورستان شهر سوخته متعلق به مردي با قد يك متر و ۹۰ سانتي متر است.

ايجاد نخستين كارگاه دايمي مرمت آثار فرهنگي يكي ديگر از اقداماتي بود كه در پايگاه بين‌المللي شهر سوخته ايجاد شده است.

ايجاد اين كارگاه كه دانشجويان رشته مرمت دانشگاه زابل نيز همكاري دارند گام مهمي براي شناسايي هر چه بيشتر قابليت‌هاي سيستان است.

آثار كشف شده و شواهد موجود نشان مي‌دهد كه زنان شهر سوخته در پنج هزار سال قبل در كنار مردان سرگرم امور معاش زندگي بوده‌اند.

درشرايط حاضر كه نزديك به دو هزار سال از پايان استقرار انسان در شهر سوخته زابل گذشته انواع سفالينه‌ها و ظروف سنگي شكسته در سطح محوطه وسيع اين شهر پيدا مي‌شود.

اين ظروف و سفالينه‌هاي شكسته به همراه انواع پارچه، حصير و چوب نشان مي دهد كه اين سرزمين روزگاري يكي از نقاط غني جهان در پنج هزارسال قبل بوده است.

 

طراحي تمبر نخستين انيميشن كشف شده جهان در شهر سوخته يكي از آخرين برنامه‌هاي شاخص كارشناسان پايگاه بين‌المللي اين محوطه است كه با موفقيت انجام شد.

بر روي اين تمبر نقشه شهر سوخته به همراه جام منقش به تصوير طراحي شده است.

فصل دهم كاوش هاي باستانشناسي بزودي با حضور كارشناسان اين رشته در شهر سوخته آغاز مي‌شود تا بار ديگر اسراري نهفته از دل خروارها خاك بيرون كشيده شود.

 

جواهر سازی در شهر سوخته

shahre-sookhte-zabol29.jpg

يكي از بخش هاي شهر سوخته منطقه گورستان است كه كنكاش در آن باستان شناسان را با يافته هاي جديدي رسانده است. مردم در آن زمان همراه با بدن فرد مرده كالاهايي را نيز دفن مي كرده اند.

مهره های شهر سوخته  به شکل های  مختلف  و از مواد گوناگونی  چون سنگ لاجورد، فیروزه، عقیق، کریستال صخره ای، کالسیت، سنگ آهک، مرمر، صدف های دریایی، استخوان و فلز ساخته شده اند و مجموعه آن تشکیل دهنده گردنبند یا دستبندهایی از ترکیب چند سنگ با رنگ های مختلف بوده است بررسی های انجام شده نشان داده اند که مهره های بیشتر از سنگ لاجورد، فیروزه و عقیق ساخته شده اند. همان طور كه پيشتر اشاره شد در گورهاي اين شهر كالاها و ابرازي را نيز مي توان يافت. و جواهرات و مهرها يكي از مواردي است كه در گورها يافت شده است هم چنين در گورهای صنعتگران بجز مهره ها ابزار کار این صنعتگران نیز بجا مانده است. در تعدادي از اين گورها نوک مته، اره، تراشه و قطعات نیمه تمام مهره ها و ابزارهای مورد لزوم سنگ تراش دیده شده است. كه حكايت از ساخت تقربيا حرفه جواهر در آن دوران مي كند.

 بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه بجز سنگ لاجورد، فیروزه و عقيق كه از بستر رودخانه بدست مي آمده تقریبا تمام مواد اولیه و خام به  کار رفته در شهر سوخته از ارتفاعات سیستان تامین می شده است.

 

روش کار در  روی سنگ فیروزه

 روش کار در روی سنگ فیروزه و سنگ لاجورد  تقریبا یکسان بوده و احتمالا در کارگاه های مشترکی انجام می گرفته است. مقدار  فیروزه در شهر سوخته از سنگ لاجورد بسیار کمتر بوده  است. یکی از تفاوت های اساسی  فیروزه با سنگ لاجورد آن است که اگر فیروزه مدت زمان بسیار طولانی  در معرض اکسیژن و هوا قرار گیرد به تدریج رنگ خود را از دست داده و پودر می شود تفاوت دیگر در اندازه سنگ ها در زمان استخراج است. سنگ فیروزه در زمان استخراج به اندازه های کوچک و حداکثر به بزرگي تخم پرندگان به دست می آمده به همين دليل نیازی به برش اولیه و قطعه قطعه شدن نداشته است.

 shahre-sookhte-zabol27.jpg

همانند برخي مناطق ديگر در شهر سوخته نیز، کار سوراخ کردن مهره های فیروزه با همان روش و همان نوک مته های مورد  استفاده برای سنگ لاجورد، انجام می گرفته است با انكه در روی هیچ یک از  نوک مته های پیدا شده در شهر سوخته اثر پودر  فیروزه دال بر استفاده از این مته ها برای سوراخ کردن مهره های فیروزه ای دیده نشده اما از آنجا که در روستاهای آسیای  مرکزی همزمان با شهر سوخته از همان ابزار و همان روش برای سوراخ کردن فیروزه استفاده می شده گمان بر اين است كه اين روش در شهر سوخته نيز بكار مي رفته است

 

روش کار در روی عقیق

 برای کار در روی سنگ های عقیق ،مراحل  دیگر  و ابزاری کاملا متفاوت با کار بر روی سنگ لاجورد و فیروزه لازم بوده است به دليل مصرف بسیار بالای عقیق در جوامع باستانی، و به دلیل وجود معادن نسبتا زیاد این سنگ، روش کار و تکنیک ساخت اشیاء عقیق تقريبا در تمام مناطق يكسان بوده است. برای ساخت مهره های عقیق، ابتدا قطعات قلو سنگ های پیدا شده در بستر رودخانه ها  و بلوک های رگه دار  را جمع آوری می کردند و سپس همانند هسته های اولیه و اصلی سنگ چخماق و بر مبنای بزرگی و کوچکی  آن ها را می آورده اند این مهره ها سپس ساییده شده و به شکل استوانه ای یا کروی و گاهی به شکل دیسک درمی آمده اند.

 

سایش این سنگ با ساییدن آن در روی سنگ های سخت صخره ای انجام می گرفته است. که اثر خراش  آن ها در صورت عدم سایش و صیق دادن در مرحله بعدی بر روی مهره های عقیق نیمه تمام و یا شکسته دیده می شوند. کار سوراخ کردن مهره عقیق نیز مانند مهره های لاجورد و فیروزه پس از انجام صیقل نهایی آن صورت مي گرفته است. برای این کار از نوک مته هایی به طول ۲ تا ۴ سانتیمتر به قطر ۲ تا ۴ میلیمتر استفاده می شده است. این نوک مته ها بسیار مقاوم تر از نوک مته های استفاده شده برای لاجورد و فیروزه بوده اند با گذشت زمان و استفاده زیاد از نوک مته ها برای سوراخ کردن عقیق ها کیفیت آن ها مرغوب تر و قابلیت  کاربردی آن ها بهتر می شده است، زیرا به شکل استوانه ای کاملا صاف و لوله ای در می آمده و طول آن ها نیز زیادتر می شده است.

shahre-sookhte-zabol28.jpg

روش سوراخ کردن مهره های عقیق همان روش ایجاد دو سوراخ از دو سوی مهره بوده که اجازه می داده سوراخ های حتی به عمق حدود ۱۰ سانتی متر در روی مهره های عقیق  ایجاد شود. در موقع سوراخ کردن، به تناوب ابتدا در يك سو و بعد در سوی دیگر مهره،  سوراخ های اولیه ای به عمق یک سانتی متر حفر می شده و سپس مرتب محل نوک مته از یک سو به سوی دیگر جا به جا می شده تا هر دو سوراخ به هم راه پیدا کنند. عمل سوراخ کردن به این دلیل از یک سو انجام نمی گرفته که از فشار زیاد بر یک سوی مهره کاسته شود به این ترتیب خطر شکستن آن کمتر شود

 

جراحی مغز

یکی شگفت‌انگیزترین یافته‌‌های این شهر، پیدایی نشانه‌های کهن‌ترین جراحی مغز درشهر سوخته است. جمجمه‌ای از دختر دوازده یا سیزده ساله که در ۴۸۰۰ سال پیش، پزشکان آن دیار برای درمان بیماری هیدروسفالی (جمع شدن مایع در جمجمه) بخشی از استخوان جمجمه او را برداشته و جراحی کردند که مدت‌ها بعد از این عمل زنده مانده است.

 

قدیمی ترین تخته نرد جهان

از گور باستانی موسوم به شماره ۷۶۱ کهن ترین تخته نرد جهان به همراه ۶۰ مهرۀ آن در شهر سوخته پیدا شد. این تخته نرد بسیار قدیمی تر از تخته نردی است که در گورستان سلطنتی «اور» در بین النهرین پیدا شده بود.


اين تخت نرد از چوب آبنوس و به شکل مستطيل است. چون آبنوس در سيستان و بلوچستان نمی روئيده و مشخص است که از هند وارد شده است.
روی اين تخت نرد، ماری که ۲۰ بار به دور خود حلقه زده و دمش را در دهان گرفته، نقش بسته است.

به نظر می رسد که چنين طرحی هم به موضوع های فرهنگی و فلسفی هند مربوط باشد، چرا که چنين علامتی در فرهنگ هند به معنی مرکز انرژی های حياتی در بدن انسان است.
اين تخت نرد ۲۰ خانه بازی و ۶۰ مهره دارد. مهره ها که در يک ظرف سفالی در کنار تخت نرد قرار داشتند از سنگ های رايج در شهر سوخته يعنی از لاجورد، عقيق و فيروزه است.
به نظر آقای سجادی اين تخت نرد ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال قديمی تر از تخت نرد بين النهرين است و به همين دليل او فکر می کند اين بازی از شهر سوخته به تمدن بين النهرين رفته است. گروه تحقيق و کاوش هنوز روش بازی با اين تخت نرد را نيافته است.

 

دیگر اشیای مهم 

از میان هزاران شی یافت شده، می‌توان از سفال با امضای سفال‌گر بر روی آن، چکش، سوزن، شهرک‌های مسکونی و ساختمان‌های همه‌گانی هم‌چون آپارتمان، بذر خربزه، حبوبات، ماهی خشک کرده، برنج، زیره، کوره‌های سفالگری، کوره‌های ذوب فلزات، دکمه، تبر، بندکفش، قلاب، شانه سر، طناب، سبد، گل مو، قاب‌های چوبی، کفش، کمربند و ... نام برد.

نمونه اي سفال هاي كشف شده در شهر سوخته، اين سفال ها همگي رنگي بوده و با رنگ هاي طبيعي در 4 هزار سال پيش لعاب داده شده است.


 يك نمونه گردنبند از سفال رنگي 



 فرشبافی 

قدمت فرشبافی ایرانیان به حدود ۲ تا ۳ هزار سال پیش از میلاد می‌رسد. در حفاری‌های شهر سوخته و محوطه‌های باستانی بین‌النهرین، وسایل و ابزارآلات قالی‌بافی یافت شده که نشان از قدمت ۴ تا ۵ هزار ساله رواج این هنر کاربردی در ایران زمین دارد.


شانه

يك فقره شانه بسيار جالب كه در كوره به شكل ماهرانه اي ساخته شده است. اين اثر نشانه اي از نوع تفكر و رفتار اجتماعي ساكنان ايران زمين در 4 هزار سال پيش مي باشد.




آتشکده ری یا تپه میل

تپه میل که از آن آتشکده بهرام و آتشکده ری نیز نام برده می‌شود از آثار دوره ساسانیان در شهر ری است. گمان می‌رود که این بنا آتشگاه بهرام گور بوده باشد.

در حدود ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی شهر ری به سوی ورامین بر بلندای تپه‌ای پهناور در روستای قلعه‌نو بقایای کاخ یا آتشکده‌ای واقع است که به تپه میل مشهور گردیده و آن به سبب دو پایه بزرگ بنا می‌باشد که از دور شبیه به میل است.

جهت بنا به صورت شرقی و غربی است. در جبهه شرقی ایوانی با چهار ستون مدور بوده. بخشی از بنای آتشکده ری در زمان حمله اسکندر به ایران خراب شد و تنها قسمتی از بنای چهارطاقی و زیبای این آتشکده به صورت دو میل باقی ماند. بیشتر قسمت‌های غربی بنا از میان رفته، در بخش زیرین مجموعه یک راهروی کم پهنا وجود دارد که سراسر طول بنا را طی می‌کند. بقایای معماری تپه معماری میل دارای ساختاری، تشکل از گل، خشت، لاشه سنگ، گچ و از نظر دیرینگی متعلق به دوره ساسانیان (حدود ۱۸۰۰ سال پیش) است و به آتشکده بهرام گور نیز معروف است. 

آنچه از پوشش بنا در زمان حاضر بر جاست، یک جفت قوس هلالی با نقطه بیضی است، در راستای محور اصلی تالار، راهروی کم عرض تونل مانندی سراسر طول تالار را از زیر طی می‌کند که از منتهی الیه غربی، راهروی هم عرض دیگری بر آن عمود می‌شود و ورودی اصلی راهروی زیرین در جبهه شرقی، زیر ایوان اصلی است. 

نخستین بار در سال ‪ ۱۹۱۳‬میلادی «ژاک دومورگان» فرانسوی این آتشکده و سازه‌های پیرامون آن را مرمت کرد. این بنا در سال ‪ ۱۹۳۳‬توسط باستان‌شناس آمریکایی به نام اریک اشمیت مورد کاوش و حفاری قرار گرفت و اخیراً دکتر فیروزه شیبانی از ایران کار حفاری آن را پی‌گیری کرده‌است. 

 تپه میل با سنگ، ساروج، خشت و گل ساخته شده‌است. نیزارهای اطراف تپه از وجود دریاچه‌ای حکایت دارد که در گذشته در این محل وجود داشته، ولی خشک شده‌است. 

بلندی تپه میل از سطح دشت اطراف ۱۸ متر است و حدود ۲۵ متر پهنا و ۲۰ متر درازا دارد. پیرامون این تپه بلند تپه‌های کم ارتفاع کوچکتر پراکنده شده که مشرف بر آنها قرار گرفته است. این مجموعه منطقه‌ای به وسعت ۸۰۰ در ۹۰۰ متر را شامل می‌شود.بر بالای تپه، بنای اصلی آتشکده در راستای شرقی غربی برپاست، طرح کلی بنا، تالار ستون داری بوده با دو ردیف ستون چهارگوشه سه تایی که عملاً به ۳ بخش تقسیم شده است. 

یک بخش مرکزی عریض تر و دو بخش جانبی کم عرض تر، ورودی اصلی تالار آتشکده در جبهه شرقی از طریق یک ایوان چهار ستونی مدور که پایه‌های سر ستون‌های آن ها در گوشه‌های شمال شرقی و جنوب به شرق ایوان برپاست. تپه میل حدود ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی حرم حضرت عبدالعظیم (ع) و در ۲ کیلومتری جنوب قلعه نو بخش کهریزک شهرستان ری بر فراز تپه‌ای بلند در روستای قلعه نو قرار دارد. 

پرونده:Ray-Mil Hill (Tappe-ye Mil-5).jpg

آتشکده فیروزآباد یا کاخ اردشیر ساسانی

این بنا در زمان اردوان پنچج اشکانی و بنیانگذار سلسله‌ی ساسانی ساخته شده است (3 میلادی) و در فیروزآباد استان فارس جای دارد. آشتکده یا کاخ دارای تالارهای تو در تو است و پس از 1800 سال هنوز گچ‌بُری‌های درونی روی دیوارهای آن سالم بازمانده است. در بیرون از کاخ / آتشکده فیروزآباد، چشمه‌ای زلال از دل زمین می‌جوشد و آب‌گیری زیبا و طبیعی را در جلوی آن ایجاد کرده است. کمی بالاتر آتش‌دانی برای آیین‌های دینی وجود دارد. چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش در این منطقه وجود دارد که در آیین ایرانی زرتشتی گرامی هستند.

این بنا از کاخ های ییلاقی اردشیر بابکان بشمار می رود که با مصالح لاشه سنگ و ملاط گچ احداث گردیده ، تزئینات بکاررفته در آن شامل گچبری های زیبا و رنگی داخل بنا و همچنین ستونهای شبیه ستونهای بکاررفته در نمای بیرونی کاخ است. کاخ دارای سه ورودی است که ورودی اصلی آن از جنوب بنا می باشد. در شرق و غرب حیاط ورودی اصلی، در هر طرف دو اطاق با طاق گهواره ای وجود دارد. دو ایوان در شمال و جنوب این بخش ساخته شده است که پشت ایوان شمالی سه تالار گنبددار مربع شکل که هر کدام از تالارها دارای گنبدی با دهانه ای باز می باشند، وجود دارد. تزئینات بکاررفته در این تالارها قابل مقایسه با تزئینات کاخ تچر (تخت جمشید) می باشند. 

کاخ به صورت دو طبقه است. بعد از این تالارها ایوانی رفیع که یادآور ایوان های بزرگ دوره اشکانیان است به چشم می خورد، در هر طرف این ایوان دو تالار با سقف های گهواره ای دیده می شود. جلوی ایوان اصلی برکه ای تقریبا مدور که با حصاری محصور شده ساخته شده است. ابعاد کاخ 64/54*75/115 متر و زیربنای کل کاخ با برکه مجموعا 8496 مترمربع می باشد.

پرونده:Ray-Mil Hill (Tappe-ye Mil-12).jpg

آتشکده آذرگشسب

آتشکده آذرگشسب در تخت سلیمان آذربایجان در نزدیکی تکاب قرار دارد این آتشکده متعلق به طبقه پادشاهان بوده است.

پادشاهان ساسانی برای تاجگذاری تا آتشکده آذرگشسب پیاده طی طریق می کردند

آتشکده آذرگشسب در جوار دریاچه زیبا و تاریخی تخت سلیمان بنا شده است. سطح آب این دریاچه در تمام فصول سال یکسان می باشد.


یكی از مشهورترین و بزرگ ترین آتشكده های فلات ایران كه در آذربایجان غربی در ۴۹ كیلومتری شمال شرق شهر تكاب كنونی قرار دارد امروزه به آن تخت سليمان می گویند. در دوره شاهنشاهی اشكانیان مهم ترین پادشاه آذربایجان آریوبرزن و پسرش ارت وزد بوده است. بیشتر پادشاهان ایران پس از نشستن بر اریكه شاهنشاهی به نیایشگاه آذرگسشب آذربایجان می رفتند و به درگاه خداوند نیایش و سپاس و درود می فرستاده اند و سپس هدایایی تقدیم می كردند.

آتشكده شیر نیز همان آذرگشسب است كه خرابه های آن نزدیك تخت سلیمان است. ساخت این بنا به بیش از ۳۰۰۰ سال باز می گردد و در كتاب هفتم دینكرد در بند ۳۹ سازنده آن را كیخسرو پسر سیاوش شناخته شده است كه فر ایزدی به او رسیده بود.
آذرگشسب در كنار دریاچه چیچست (یا چئی‌چسته به معنی سپیدی درخشاناست) قرار دارد و در گذشته كاخ های بسیار باشكوه و سترگ در اطراف آن بنا بوده است. این دریاچه به صورت خودجوش هر ثانیه ۴۴ لیتر آب از خود بیرون می دهد. آتشكده ساسانی وسیع ترین تاسیسات ساسانی است كه تاكنون شناسایی و از زیر خاك بیرون آورده شده است. یك آتشكده دارای تعداد زیادی اتاق است. در مركز بنای آتشكده معمولا یك اتاق مربع به شكل یك چهار طاقی با محراب آتش ساخته می شود. دومین اتاق مهم «یزشن گاه» است كه در آن آتش را وقتی برای نیایش در معرض دید نیست، شعله ور حفظ می كردند.
 
تخت سليمان محوطه اي باستاني است شامل چند كاخ ساساني و آتشكده آذرگشنسب. در نزديكي ‌آن دو مجموعه باستاني ديگر به نامهاي زندان سليمان و تخت بلقيس قرار دارد.در اطراف زندان سليمان آثاري از دوره مادها و سكاها بدست آمده و بر اساس اين كشفيات تاريخ منطقه را به هزار سال پيش از ميلاد نسبت مي دهند. برخي تاريخ نويسان اين مكان را محل تولد اشوزرتشت دانسته اند.
كاخ ساساني در زمين مرتفعي واقع است كه در پيرامون آن درياچه عميق بيضي شكلي قرار دارد. شمال درياچه آتشكده آذر گشنسب بر پا بوده و آتش آن تا قرن چهارم هجري روشن بوده است و از آن به عنوان يكي از سه آتشكده مهم ساساني ياد مي شود - آذر فرنبغ، آذر برزين، آذر گشنسب - اين محل در قرن هفتم هجري به صورت اقامتگاه تابستاني ايلخانان مغول در آمد. از اين آتشكده به نام آتشكده شيز نيز ياد شده است.


بهرام گور و خسرو پرويز پس از پيروزي بر دشمنان غنائم جنگي را به اين آتشكده هديه ميكردند.اين آتشكده آنقدر اهميت داشت كه شاهان ساساني پس از تاج گذاري براي زيارت،پياده از تيسفون به آنجا مي رفتند. رستم فرخزاد فرمانده لشگر ساساني، پس از آنكه فرو پاشي سلسله ساساني را حتمي دانست در نامه اي به يزگرد سوم از او خواست با تمامي ثروت خود به تخت سليمان رود.
مسعودي مي نويسد: و در آنجا تا كنون‌ آثاري شگفت از بنا و تصوير، با رنگ هاي جالب از صورت افلاك و نجوم و جهان از خشكي و دريا و آبادي و معدن و ويرانه و گياه و عجايب ديگر بجاست.

ابودلف در سال ۳۴۱ هجري از روشن بودن آتش آتشكده زرتشتيان در اين منطقه مي نويسد و در شگفت است كه اين آتش كه كانون آن از ۷۰۰ سال پيش فروزان است چرا خاكستر ندارد. او مي نويسد بر بالاي گنبد اين آتشكده هلالي از نقره نسب شده كه طلسم آن به شمار ميرود و قابل تخريب نيست. ياقوت حموي و قزويني نيز چنين عباراتي را نقل كرده اند. اشپيگل مي نويسد: پس از آنكه هراكليوس به معبد شيز رسيد تصويري از خسرو پرويز را ديد كه نمايشي بود از آسمان با خورشيد، ماه، ستارگان و ايزدان و به كمك دستگاه هاي مكانيكي آسمان ميتوانست بغرد و ببارد. قزويني مي گويد: آ تش ديگر آتشكده ها را از آتشكده شيز مي بردند.
همچنين بقاياي يك معبد آناهيتا نيز در خرابه هاي ساساني تخت سليمان ديده مي شود. البته شهرت مذهبي اين محل مربوط به آتشكده آن است.


در سه كيلومتري شمال غربي تخت سليمان،تپه اي قرار دارد كه در قله ‌آن حفره اي بزرگ به عمق حدود ۱۰۰ متر ديده مي شود و آن را زندان سليمان ناميده اند. در فاصله ۷.۵ كيلومتري شمال شرقي تخت سليمان كوهي به نام تخت بلقيس قرار دارد كه در آن آثار بنا هاي ساساني ديده مي شود.


نیایشگاه پیر نارکی

همه ساله زرتشتيان از گوشه و كنار جهان از روز مهر تا ورهرام از ماه امرداد، برابر با 12 تا 16 امرداد ماه با گردهم آمدن كنار پير ناركي به نيايش اهورامزدا و برگزاري آيين ديني و مراسم سنتي همراه با شادي مي‌پردازند.

زرتشتیان از استان‌هاي يزد، كرمان، اصفهان، تهران و حتي از خارج از كشور براي شركت در مراسم پيرناركي خود را به يزد مي‌رسانند.

نیایشگاه « پیر نارکی » در 58 کیلومتری باختر شهر یزد بر دامنهی کوه بلندی بنام « تجنک » نزدیک « دره زنجیر » یا در نزدیکی تفت ، از « دره گیگون » قرار دارد.

در باور مردم این مکان پناهگاه عروسی از فرمانروایان پارس به نام « ناز بانو » یا « زربانو » است.

« نازبانو » در هنگام حملهی تازیان، به کوهی در درهی زنجیر رسیده و خواهان پناه گرفتن در کوه میشود که کوه وی را پناه نمیدهد، از همین روی مردم تا کنون نیز به آن کوه سنگ میزنند او سپس به کوه گیگون‌ میرسد، از کوه میگذرد و در دامنهی کوه نارکی درخواست یاری از پروردگار میکند ، که کوه وی را در خود پناه میدهد و از آنجا چشمهای روان می­شود و بعدها نازبانو در خواب یک بیابان گرد روشن بین نمایان شده و از او میخواهد که بنای نیایشگاه پیر نارکی را بنا کند.

نیایشگاه « پیر نارکی » يكي از زيارتگاه هاي مهم زرتشتيان است كه در كنار پيرسبز، هريشت، پارس بانو،‌نارستانه و ستي پير قرار دارد،‌ اما چند سالي است كه اين زيارتگاه كاركرد متفاوت ديگري نيز يافته است،‌تا زرتشتيان در كنار بهانه هايي همچون نيايش در درگاه خداوند يكتا، شادي و با هم بودن،‌ دليل ديگري نيز براي گردهمايي داشته باشند،‌ و آن چيزي جز ارج نهادن به علم و دانش نيست


نیایشگاه پارس بانو یا پیر بانو

به باور گروهی نیایشگاه پیر بانو جایگاه ناپدید شدن شهبانوی پارس «خاتون بانو» به هنگامه تازش تازیان به ایران‌زمین است.

این نیایشگاه در ۱۱۲ کیلومتری شمال باختری یزد و در جنوب شهر عقدا در روستایی به نام «زرجو» قرار دارد که زرتشتیان در روزهای سیزدهم تا هفدهم تیرماه در آنجا گرد می‌آیند و به نیایش و جشن‌خوانی می‌پردازند.

گفتنی است این نیایشگاه در مسیر رودخانه‌ای فصلی بنا شده است و چند روستای کوچک در همسایگی آن وجود دارد که باشندگان آن با آب چشمه کشاورزی می‌کنند.


نیایشگاه پیر نارستانه

پیر نارستانه در ۳۱ کیلومتری خاوری یزد در دره‌ای که از سه سو رو به کوه دارد، واقع شده است. در کنار این پیر، چشمه‌ای زیبا خودنمایی می‌کند و در محل این نیایشگاه درخت «موردی» سر به آسمان ساییده که جلوه‌ای دلربا به این پیر داده است.

روزهای دوم تا ششم تیرماه، روزهای ویژه آمدن به این پیر است. به باور گروهی، این پیر جایگاه جان باختن «اردشیر» از شاهزادگان ساسانی به هنگامه‌ تازش تازیان به ایران است و از این رو زرتشتیان در این پیر، ضمن نیایش اهورامزدا به روان همه جان‌باختگان راه آزادی و سرفرازی ایران و آرمان‌های نیک انسانی درود می‌فرستند.

روایت است که کتایون، همسر یزدگرد، به سبب علاقه‌ای که به پسر کوچک‌تر خود، اردشیر داشته با هم به سمت شرق یزد گریختند. اردشیر پس از جدا شدن از مادر، به شرق و به سوی کوه و دشت گریخت و سرانجام در کوهی که هم‌اکنون نارستانه نامیده می‌شود، پنهان شد.


بنا بر باوری این جایگاه، پناهگاهی بوده است برای شاهزاده ساسانی، اردشیر پسر یزدگرد که در هنگام فرار از دست دشمنان، چون آنان را نزدیک در می‌یابد، در این جایگاه بدرگاه خداوند روی آورده و درهمانجا از دیدگان پنهان می‌شود و سالها بعد، هنگامیکه مرد شکارچی در تعقیب آهویی بدین جا می‌رسد آنجا را با صفا دریافته، آبی خورده و استراحت می‌کند.



در خواب نوایی به وی می‌رسد و خود را شاهزاده اردشیر معرفی می‌کند و می‌گوید چنانچه در این جایگاه زیارتگاهی بسازد، حاجات مردم بر آورده خواهد شد و آن مرد نیز چنان می‌کند .بنا بر باوری دیگر، درختی چنار و کهن سال که در کناره این جایگاه است روزی به دست حاکم یزد مشیرالملک، بریده می‌شود که موجب نابینا شدن او شده که پس از زیارت و اهدای هدایا بدین جایگاه نجات پیدا می‌کند .


نیایشگاه پیر هِریشت

نیایشگاه پیر هریشت در 90 کیلومتری غرب یزد و در ۱۵ کیلومتری شهرستان اردکان بر بالای کوهی از سنگ آهک سیاه ساخته شده است که گویا «گوهر بانو» از ندیمگان دختر یزدگرد سوم به هنگام تازش تازیان در آنجا ناپدید شده است و اکنون زرتشتیان سراسر جهان از هفتم تا یازدهم فروردین‌ماه در آنجا گرد می‌آیند و به پای‌کوبی و سرور می‌پردازند.

بنای نیایشگاه دارای یک اتاق و یک پستو است که در میان اتاق، آتشی فروزان است. در پایین نیایشگاه نیز ساختمان‌هایی برای آسایش بازدیدکنندگان ساخته‌اند که «خیله» نام دارد.

زرتشتیان بر این باورند که یکی از یاران دختر یزدگرد که ندیمه ای بوده به نام گوهربانو که او را مروارید نیز نامیده اند، در این مکان غیب شده است. بخشی از سنگ کوه که برجسته است و در پستو جای دارد، به عنوان مکان ناپدید شدن گوهربانو شناخته شده است.

بر اساس روایات متعدد،‌ گوهربانو در پی تعقیب تازیان، از کاروان همراهان جدا شده و پس از سرگردانی در این محل به نیایش با خدا می پردازد و ناگهان ناپدید می شود و سالها پس از ناپدید شدنش بر کودکی گمشده نمایان می شود و به او می گوید تا از پدر بخواهد که پیرهریشت را بنیان گذارد. پس از آن این عبادتگاه در دل کوه استوار شد و هم اکنون به عبادتگاه زرتشتیان جهان تبدیل شده است.

زیارتگاه بر بالای پله هایی ساخته شده که به بالای کوه راه دارد. پیش از رسیدن به پای پیر، زیارت کنندگان دست و صورت خود را با آب پاکی که در راه پله و قبل از رسیدن به پیر در نظر گرفته شده است، شستشو می دهند.

نیایشگاه ستی پیر یا دژ اسدان

نیایشگاه ستی پیر یا دژ اسدان در مریم‌آباد یزد، دژی است که در چهار سوی آن، آثار چهار برج دیده‌بانی به چشم می‌خورد. به باور گروهی، ستی پیر جایگاه مادر شاهزادگان ساسانی و همسر یزدگرد سوم به نام «کتایون» بوده است.

زرتشتیان در بیست و چهارم خردادماه هر سال با جامه‌هایی روشن و اسپند و میوه‌ها و خوراک‌های زرتشتی بر دست، به این نیایشگاه می‌آیند تا هم دیداری با هم‌کیشان خویش تازه کنند و هم به نیایش بپردازند و از آنجا روانه نیایشگاه پیر سبز شوند.

ستی پیر به صورت قلعه ای است که آثار چهار برج در چهار سوی آن هنوز باقی است. در زمانی نه چندان دور این بنا در ریگزار کناره کویر، یکه و تنها قرار داشت ولی اکنون گسترش شهرسازی در یزد، ستی پیر را در محدوده این شهر جای داده است.

در روز اشتاد از ماه خورداد گروهی کثیری از زرتشتیان استان یزد و دیگر شهرهای ایران در این نیایشگاه حضور می یابند تا ضمن آشنایی، تجدید دیدار و با خبر شدن از حال همدیگر در فرصتی مناسب، نیایش به جای آورند و اهورامزدا را سپاس گویند. ساختمان ستی پیر را اتاق ها و تالارهای تو در تو بوجود آورده است. در یک سوی این ساختمان جای اصلی نیایشگاه واقع شده است. این محل اتاقی است که دو اتاق کوچکتر در دو سوی آن قرار دارد. در یک سوی جایگاه اصلی سکویی وجود دارد. روی این سکو و در کنار آتشدان، چراغ هایی که با روغن مایع می سوزد روشن است. 


نیایش کنندگان در این محل و در حالتی که کلاه و روسری سفید بر سر دارند، عود می سوزانند، چوب سندل و کُندر بر آتش می نهند تا بوی خوش پراکنده شود و در پای آن اهورامزدا را نیایش و ستایش می کنند. سیرُگ با پشمک یزدی و آش رشته از غذهایی است که برخی از خانواده ها دراین نیایشگاه تهیه و با آن از خویشان، دوستان و حاضران پذیرایی می کنند زرتشتیان این روز زا در نیایشگاه ستی پیر با شادی به پایان می رسانند.

نیایشگاه پیرسبز یا چک چکو

درباره پیر سبز گفته‌اند که آرامگاه یکی از دختران یزدگرد ساسانی به نام «حیات بانو» است که ننگ تسلیم شدن به تازیان را نپذیرفت و از دست دشمنان گریخت و به این منطقه پناه آورد و در همین‌جا نیز آرام گرفت تا امروزه به ویژه در روزهای پایانی خردادماه هر سال، هزاران تن از سراسر جهان به سوی آنجا بشتابند و گرد پیر سبز آیند و به جشن و شادمانی بپردازند.

نیایشگاه در درون شکاف کوهی به همین نامِ «چک‌چک» ساخته شده است که آب، قطره‌قطره از شکاف سنگ‌هایش به بیرون می‌چکد تا در داخل حوضی سنگی جای گیرد. آتشدانی در میان نیایشگاه قرار دارد که زنان و مردان با روسری‌ها و کلاه‌های سپید به گرد آن می‌آیند، عود و کُندر می‌سوزانند و نیایش می‌کنند.

چک‌چکو یا دیدارگاهِ پیرِ سبز در میان راه یزد و طبس و در کمرگاهِ کوهی سنگین و رنگین، گوهرِ خود را می‌نمایاند. این دیدارگاه (نیایشگاه) یاد و یادمانِ روز و روزگارانِ کهنی است که پرچم نیرومندی، راستی و راست‌گویی و راست‌کرداری در اهتزاز دل و جان و خاکِ ایرانیان خودنمایی داشت. بنا بر همین انگیزه نیز، چَک‌چَک، همه ساله دیدارگاه هزاران باورمندِ زرتشتی و دیگر ایرانیانِ دوستدارِ تاریخ و فرهنگِ کهن است. چک‌چک، دیدارگاهی زیبا و آرامش‌بخش است که با چندین و چند پلکان، دیدارکننده آرزومندِ را به بلندایِ آب‌چکانِ چندین سده‌ای می‌رساند و به تنِ خسته‌اش، توانی و به لبِ تشنه‌اش، جانی تازه می‌بخشد. چک‌چکو، آب‌نمایی خوشایند با پیرامونی پر از پَرِ سیاووشان دارد و دور و برش را خانه‌هایی تنها دارای سه دیوار به نام «خیله» فراگرفته‌ است، تا به هر رهگذر و رهسپری پناهی به دور از تابشِ تند بدهد و او را به آرامش برساند.

این دیدارگاه همیشه و همواره به این آبادانی نبوده است؛ چرا که چند دهه پیش‌تر، این همه جای آرامش و خیله و دوش و پلکان و تالاری این‌چنین برایِ نیایش را نداشت تا اینکه نیک‌زنی زرتشتی، مرده‌ریگ و بازمانده‌ای (ارثیه) از خاندان درگذشته مادری خود دریافت می‌کند. او که مادرش درگذشته است و بنا بر سنت و آیینش اختیاردار پول به خود رسیده است، پدر و دیگر بستگانش را آگاه می‌کند که چشم‌داشتی به آن پول ندارد و دوست می‌دارد آن را برای بهسازیِ دیدارگاه چک‌چک و یا پیرِ سبز هزینه کند. از آنجا که پدرِ هنرمندش هم کسی جز ساختمان‌سازِ پرآوازه شهر و دیار «معمارِ محلاتی» نبود، از وی می‌خواهد که این خواست و آرزو را به انجام برساند.
معمار خوشنام و کاردان، خواست دخت خویش را می‌پذیرد و به برنامه‌ریزی و کشیدن نقشه کار می‌پردازد. در این برنامه‌ریزی بریدن و برانداختن درختِ سرو کهن و تنومندی که کار گسترشِ تالارِ نیایش را با دشواری روبرو ساخته است، گنجانده می‌شود و بامداد یکی از آن روزها را، روز بریدنِ درخت سرو می‌نامند. آنان پس از رو به راه کردنِ کار و بارهایِ روز آینده، رو به سویِ آسایشگاه خود می‌آوردند تا پس از سپاس‌های بی‌کران از درگاهِ اهورامزدا و نو کردنِ کُشتی*، سر بر بالین ‌نهند و بیارامند و بخوابند و بامداد روز آینده با خستگی از تن رانده و شاد و سرزنده و با هدفِ نوسازی گیتی، از خواب برخیزند.

شبِ کویر، با آسمان پُر ستاره‌اش، چشمان هر یک از آنان و به ویژه معمارِ محلاتی پُراندیشه را با رویاهای دور و دراز، پر از خواب ناز می‌کند و به آرامش می‌کشاند. هر کسی با یاد و یادمانی به خواب می‌رود و شاید خوابی نیز می‌بیند که در بامدادان و پس از نیایش بامدادی و نو کردن کُشتی برای این و آن می‌گوید و یا آنچه را در خواب دیده از یاد می‌برد و پاشنه برکشیده و دامن همت بر کمر زده، آماده کار می‌شود.

معمار محلاتی نیز پر امید می‌خوابد، اما پُراندیشه‌تر از خواب برمی‌خیزد؛ زیرا آنچه را هنگام آرامیدن شب هنگامش به خواب دیده است، به یاد می‌آورد و به همان انگیزه نیز اندیشه‌ناک است، اما مرغِ توفانِ جهان‌دیده‌ را از باد و باران ترسی نیست. پس با یاد اهورامزدا و اشم‌وهو خوانان، به نیایش بامدادی می‌پردازد و پس از نو کردنِ کُشتی با یاران به گفت‌و‌گو می‌نشیند و می‌گوید: ای یاران فرهیخته و کارآزموده و جهان‌دیده، دیشب به خواب دیدم که درخت‌بچگانِ بی‌شماری گرداگرد ما را گرفته‌اند و با چشمانی گریان به یکدیگر می‌گویند معمارِ محلاتی و یارانش می‌خواهند مادر ما، این سرو بلندبالایِ چندین و چند ساله را براندازند و ما را بی‌مادر کنند. امید که از این کار درگذرند و برای گسترشِ تالارِ نیایش راهی دیگر بجویند.

معمارِ خوش‌دل و خوش‌نام و نواندیش، با چشمانی پر از نمِ عشق، رو به یاران می‌کند و می‌افزاید: ای یارانِ بهدین، بنا بر دیده‌ در خواب و بنا بر باوری که داریم و از آنجا که ما ایرانیان و به ویژه زرتشتیان را همیشه و همواره نگه‌دارنده و پشتیبانِ دار و درخت و پرهام و طبیعت می‌خوانند، باید از اندیشه بر انداختن و بریدن این درخت چشم بپوشیم و برای گسترش تالار چاره‌ای دیگر سازیم. همگان با او همدل و هم‌رای بودند و از او چاره کار را جویا شدند و او آن کاری را کرد و از خود و فرزند بخشنده و دیگر یارانش یادگار و یادمانی بر جای گذاشت که می‌بینیم و یاد او را گرامی می‌داریم.
بنا بر چاره‌جوییِ معمار، امروز ما سرو بلندبالایی را در چک‌چک می‌بینیم که سر از تارکِ تالار به در آورده و گویی که با تکان دادن شاخ و برگ و بَر و بالایِ بلندش، سر به نیایش بر آورده است و سپاسِ یزدان دارد و او را به یاد می‌آورد. همچنان‌ که سعدیِ شیرازی می‌سراید:

برگِ درختان سبز در نظرِ هوشیار

هر ورقش دفتری‌ست، معرفتِ کردگار

و چنین شد که اینک پیر سبز دیدارکننده خود را از راه پلکانی و نه کوره‌راهی به چک‌چک می‌رساند و آن همه خیله و آسایشگاه و دوش و همانند آنان را در دسترس او می‌گذارد.»

 * رسم سدره پوشی و کشتی بستن

 http://www.jashnhaz.blogfa.com/post/152/%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D9%90%D8%AF%D8%B1%D9%87-%D9%BE%D9%88%D8%B4%DB%8C-%2c-%DA%A9%D9%8F%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%86

========================== در ضمن

«پیرسبز» که به نام‌های پیر چک‌چک و پیر چکچکو نیز خوانده می‌شود، یکی از نیایشگاه‌ها و زیارتگاه‌های زرتشتیان است که در روزهای پایانی خورداد ماه هر سال هزاران تن از سراسر جهان به آن مکان که در نزدیکی شهرستان اردکان و در راه یزد به طبس حدود ۷۰ کیلومتری از یزد قرار دارد می‌روند.‌

درباره پیرسبز گفته‌اند که آرامگاه یکی از دختران شاه ساسانیان است که ننگ تسلیم را نپذیرفت و از دست دشمنان گریخت و به این منطقه پناه آورد و در همین‌جا نیز آرام گرفته‌است.


- باور (عقیده) فرهنگ می‌سازد و فرهنگ تمدن و باورهای نیک (درست و سازنده) فرهنگ پویا به بار می‌آرود.
- آیین (سنت) یعنی بردن باور به زبان ساده و همه فهم، در میان مردم. و با بررسی دقیق سنت‌ها است که می‌توان به باورها پی برد.
- آن‌چه مسلم است از بدو تاسیس ایران به وسیله کورش بزرگ که از شرق تا مرز چین و از غرب تا مصر و از شمال تا روسیه و از جنوب تا حبشه وسعت داشت تا کنون، کشور ما مورد چشم داشت بیگانگان بوده‌است و از دیرباز بسیاری از دشمنان ددمنش به این سرزمین اهورایی، ترک تازی و به بنیادی‌ترین حقوق این ملت سنگ دلانه تجاوز کرده‌اند. دلیرمردان و شیرزنان را کشته‌اند و زنان و بچه‌های معصوم را به بردگی برده و مورد بیداد و توهین و تحقیر قرار داده‌اند. پر واضح است که در این چنین زمان‌هایی سرنوشت‌ساز، بسیاری از بانوان ایرانی برای حفظ کیان و شخصیت و ناموس خویش حاضر به تسلیم در برابر بیگانگان خدا ناشناس نشده‌اند، با توشه‌ای اندک سر به بیابان گذاشته و در کنار چشمه ساری یا آب و سبزی، دور از دسترس دشمنان، روزگار گذرانیده‌اند و تن به خفت و خواری نداده و در بدترین شرایط که حتی دل سنگ به حال ایشان آب شده، به شهادت رسیده‌اند.

- در فرهنگ پارسی کلمه زن و زندگی و زمین از ریشه «زامیاد» به مفهوم زاینده‌ است و نورخانه و کدبانو شناخته می‌شوند. در حالی که کلمه مرد از ریشه «مرته» یا «مرده» است و هر مرد وقتی به درجه‌ای از بلوغ فکری و انسانی رسید، می‌پذیرد که به مقام مینوی جاودانگی و بی‌مرگی رسیده‌است و از آن به بعد بایستی بدون ترس از مرگ در راه حفظ کیان فردی و خانوادگی و ملی و انسانی خویش به پیش رود. براساس این باور، زرتشتیان شهید شدن مرد را یک امر طبیعی و از روی وظیفه می‌شناسند. در حالی که شهادت بانوانی که در راه حفظ کیان دینی و ملی خویش وظایف مردان را به عهده می‌گرفتند و جان را در راه آرمان مقدس از دست می‌دادند، اهمیت بیشتری پیدا می‌کرده است. و بنابر سنت زرتشتیان بیشتر «پیران»، برای بزرگداشت از جان‌گذشتگی زنان پارسا و فداکار و شاخص بنا شده‌است تا آرمان ایشان گرامی داشته‌شود.

تاریخ ایران و دانش ایرانشناسی ثابت کرده‌است که نه تنها پیرسبز و هریشت و غیره بر حق بوده و هست، بلکه کنار هرچشمه ساری که در ایران و آن هم در ایرانی به گستره باستان که پنج برابر ایران کنونی بوده‌است، پیرسبزی وجود دارد که بانویی پاک سرشت از دست دیوان ددمنش فرار کرده و در سخت‌ترین شرایط و بدترین حالت جسمی و روانی با فداکردن جان خود به مقام جاودانگی رسیده‌است. و ما زرتشتیان با مراجعه به این چنین مکان‌هایی که به حق و از روی دانش و آگاهی کامل از مقدس‌ترین مکان‌های جهان است، نه تنها خرافه‌پرستی نمی‌کنیم بلکه این فرهنگ والای انسانی را ارج می‌نهیم و فرا می‌گیریم. ما به فرزندان خود می‌آموزانیم که در مسیر زندگی ممکن است خدای نکرده زمانی فرا رسد که جان که عزیزترین و گرانبهاترین دارایی بشر است، از یک پشیز هم کم ارزش تر و بی‌بهاتر شود.

براساس این باور جاودانی و ارزشمند بوده‌است که چكامه‌سرای بزرگ ایرانی می‌فرماید:

زندگی زیباســت ای زیبا پسنـد زنده‌اندیشــــان به زیبــایی رسند 
آن‌قدر زیباست این بی بازگشت کز برایش می‌توان از جان گذشت 

بر ما زرتشتیان بایسته است که باورهای اشوزرتشت و سنت (آیین) های خود را به درستی بشناسیم و با عمل‌کرد خود آیینه تمام نمای فرهنگ زیبای اهورایی باشیم. بر زیارت‌کنندگان زرتشتی بایسته است که به ویژه در این گونه مکان‌های بسیار سپنته و مقدس که گسترش دهنده فرهنگی بسیار پویا و شایسته به شمار می‌رود، همه بایسته‌ها و شایسته‌های دینی و فرهنگی خود را پاسدار باشند. از خوردن مواد غذایی در داخل پیر جدا پرهیز کنند و در درون خیله‌ها و راهروهای عمومی، با انجام همه کردارهایی که در خور شخصیت والای یک زرتشتی کامل است، برای دیگران، به خصوص کودکان و جوانان سرمشق بایسته‌باشند.

شادی و سرور معقول و انجام تفریحات سالم و ترتیب دادن مسابقات جالب و سرگرم‌کننده به شوکت پیر می‌افزاید و روح پرفتوح این بانوی از خود گذشته را شاد خواهد کرد. چه نیکو است که ما زرتشتیان از پیر و جوان و زن و مرد که به نیاکان پر فر و شکوه خود می‌بالیم، با عمل‌کرد خود بر نیکی‌ها به افزاییم. 

به یاری اهورامزدا

مطلبی که در بخش پایین خواندید برگرفته از پیامی است که موبد دکتر اردشیر خورشیدیان در خورداد ماه سال 1384 برای کسانی که به زیارت پیرسبز رفته‌بودند، فرستاده است. رییس انجمن موبدان تهران این پیام را «آشنایی با پیرسبز و فلسفه وجودی آن» نامیده‌است.

چلیپا - صلیب پارسی

علامت صلیب (چلیپا) از نشانه های مهرپرستان است بنظر می رسد قدیمی ترین علامت های کشف شده از صلیب مربوط به آیین مهر پرستی باشد بنظر می رسد که صلیب "بعلاوه"  ساده شده از شکل ها و تصوراتی است که از خورشید وجود داشته مانند دایره هایی با 16- 24- 12 شعاع یا پرتو بنظر می رسد در یک دوره تکاملی تصویر خورشید از شکل گل آفتاب گردان به علامت "بعلاوه" ساده تر شده است و تنها با شکل "بعلاوه" و یا ضربدر و شکل ستاره پنج پر در آوردند.

 

گفتنی است که علامت ستاره که بر روی کلاه کوروش کبیر دیده می شود نیز آیکون خورشید است ولی امروزه آن را با علامت ستاره می شناسیم. شکل 12 پر صلیب هم وجود دارد که ممکن است همزمان آیکون خورشید و 12 ماه سال باشد. اما در مجموع می توان گفت "بعلاوه" صلیب یا چلیپا یا چهار پایه و یا چهار پره ایکون ساده خورشید تابان است ممکن است 4 خط آن نماد فصل های سال و یا نماد 4 عنصر اصلی آب - باد و خاک و نور باشد.

 

خورشید پرستی و آیین مهر یا میثرا در مصر و ایران و هند و بخشی از اروپا قرن ها پیش از مسیحیت وجود داشته است احتمالا آیین مهر پرستی ابتدا در شمال غرب ایران رایج بوده است اما نشانه های بارز این آیین در 4 صلیب آریایی نقش رستم قابل مطالعه است. مهریان به نشانه خورشید، صلیبی را در یک دایره ترسیم می‌کردند و برای آنان چهار گوشه صلیب نشانه سال خورشیدی آغازین بود. دو گوشه آن نشان از روز و شب و دو گوشه دیگر نماد انقلاب خورشیدی بود. صلیب درون دایره در نقش های شام مقدس میترا به تصویر کشیده شده‌ است. مهریان به صلیب شکسته «א» نیز به نام چرخ خورشید احترام می‌گذاشتند.

 

 چلیپا يا صليب يک نماد باستانی است که ميان مردمان گوناگون در زمان های گوناگون معناهای گوناگون داشته است و امروزه نشان ويژه مسيحيت شده است و آنرا نشانه صليبی می دانند که عيسی را بر آن به دار کشيدند اما در دين مهر که ۳۷۲ قبل از ميلاد ظهور کرده چلیپا جايگاه بسيار برجسته ای داشته و معنای ويژه ای به نام آن داده شده است و در يادمان هيان فو که نوشته ای به چينی است چلیپا همچون نشانه ای از چهار گوش جهان نموده شده است که نماد هو آشتی يا آشتی بزرگ و برادری و يگانگی ميان جهانيان است. و نقش برجسته های بی شماری از اين نماد آيين مهری بر جا مانده که برای زمان های پيش از ميلاد مسيح است.

 

نقش رستم (دیواره چلیپا) در شهرستان مرودشت. 
از راست به چپ: آرام‌گاه‌های خشایارشا، داریوش بزرگ، اردشیر یکم و داریوش دوم.

https://www.facebook.com/notes/zoroastrian-calendar-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86/%DA%86%D9%84%DB%8C%D9%BE%D8%A7-%D8%B5%D9%84%DB%8C%D8%A8-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/217346638324994

تاریخ و سنگ بنای آدریان(آتشکده) تهران

به آن اندیشه افتادم که برای جماعت عبادتگاهی لازم است، زیرا در تهران برای جماعت تا آن تاریخ معبدی نبود. لذا چون در این موقع مرحوم بهرامجی بیکاجی(از پارسیان هند) یکی از پارسیان جوانمرد که کارش سیاحت بود به تهران آمده بود مطلب را با او در میان نهادم. مشارالیه وعده مساعدت داد، شرحی نوشته و به او دادم و به بمبیی رفت و اقدام کرد. خوشبختانه عده ای از پارسیان مبلغی برای بنیاد آدریان سرخط رفته بودند چه برای ساختمان و چه برای اندوخته نگهداری که متدرجا برسانند

ساخت آدریان بر روی زمین های انجمن(انجمن زرتشتیان تهران) شروع و سنگ بنای آدریان به دست آقای رضا قلی خان هدایت(نَیرالملک) وزیر معارف وقت، گذارده شد. کار ساختمانِ آدریان به دشواری دچار شد. اشکال ساختمان آدریان این است که بعضی از اشخاص مغرض در جراید بمبیی بر ضد زرتشتیان تهران مقالاتی نوشتند که اینها اغلب بی دین و فلان اند و آدریان لازم ندارند و از سوی انجمن زرتشتیان تهران جواب های دندان شکن داده شد. معهذا برخی از صاحبانِ خَیِر که جنبه ی کهنه پرستی و تعصبات داشتند، جلوی اعانه ی خود را گرفته دیگر پول نرسید و عمارت بی سقف نا تمام ماند. چون کار بدین منوال پیش آمد، از زرتشتیان ایران استعانت شد و زرتشتیان هر جا، از تهران، یزد، کرمان، شیراز و کاشان به قدر خود کمک کردند و به خیر و خوبی ساختمان آدریان به پایان رسید و رسما در تاریخ 1296 خورشیدی گشایش یافت.

اینجا نباید فراموش کنم همین که از میرزا مهربان مهر خواهش کردم پذیرفت و برای جمع آوری اعانه به جنوب ایران شتافت و برخورداری حاصل نمود. از سوی دیگر چون در آن اوان به فاصله ی چند ماه سرور خانم، عیال مرحوم میرزا جمشید مهربان کرمانی، رستم برادرش و یک دختر کوچک از میرزا جمشید به جهان باقی شتافتند، به میرزا جمشید تکلیف کردم آثار خیر باقی بگذارد. آن روانشاد پذیرفت و به اختیار من گذاشت و در طرف مشرق و مغرب حیات آدریان، اتاق هایی برای پذیرایی و امور خیریه از پول آن شادروان ساخته شد.

در دفتر وقایع انجمن زرتشتیان، درباره ی نهادن سنگ بنای آدریان که همزمان با نهان سنگ بنای دبستان ایرج بوده چنین آمده است: «بنا به دعوتی که از طرف ریاست انجمن، آقای آقا میرزا کیخسرو شده بود, جمعی کثیر از آقایان و خوانین زرتشتیان و میستر اردشیر جی، بهرامجی و میستر شاهپورجی با آقای رضا قلیخان معاون وزارت معارف، آقای مجدالسلطنه نماینده ی وزارت امور خارجه، آقای ذکاللملک، آقای حکیم الملک، آقای حاج سید نصرالله و جمعی دیگر از آقایان معارف پرور در محوطه ی اراضی قلمستان مختص انجمن بناگذاری آدریان که از وجهه عمومی زرتشتیان بمبیی ساخته می شود، دعوت نموده و سه ساعت و نیم پیش از غروب نخست سه نفر پسر و سه نفر دختر به شگون این بناهای خیر در همان نقطه سدره پوشانی شدند و بعد از دو ساعت پیش از غروب، مجلس سنگ بناگذاری منعقد گردید.

نخست رییس انجمن خطابه در بنا گذاری خواند و به هییت اجتماعیه حرکت کرده و در جایی که می باست سنگ بنای بنا گذارده شود گرد آمده، نخست سنگ بنای آدریان به دست آقای مجدالسلطنه نماینده ی وزارت امور خارجه و بعد سنگ بنای مدرسه دخترانه در محل بناگذارده و عکس برداشته و به مبارکی غروب جلسه ختم شد.

این نوشتار به اختصار نوشته شده است: سنگ بنای آدریان (= آتشکده) تهران در «روز اشتاد ایزد و امرداد ماه سال 1293 خورشیدی» گذارده شد و با کمک مالی پارسیان هند و زرتشتیان تهران، در جشن آذرگان سال 1296 خورشیدی برابر با خورداد ماه 1286 باستانی پایان یافت.

ارباب کیخسرو شاهرخ در یاداشت های خود نوشته است

آوردنِ آتشِ آدریان تهران از آتش ورهرام یزد

پس از پایان یافتن ساختمان آدریان تهران، موبد اردشیر رستم رستمی،موبد بهرام رشید شید و موبد هرمزدیار بهرام سروش، مامور شدند که «آتش بزرگ را از یزد به تهران» بیاورند.
نخست موبدان نام برده آیین هم پیوند شدن را با زمزمه ی اردیبهشت یشت و آتش نیایش انجام داده و آتش را از «آتش ورهرام یزد» با آیین ویژه به سوی تهران آوردند.
مجمر آتش به وسیله ی یکی از موبدان که با دو نفر دیگر همراه می شد، سوار بر قاطر ساعت 9 بامداد از دزوازه یزد به سوی تهران حرکت داده شد.
چون نظر آن بوده است که روز آذرماه آتش پاک به آدریان تهران برسد، برنامه براین پایه انجام شد و قافله پس از بیست و پنج روز به دروازه شاه عبدالعظیم تهران رسید.

در هر منزل موبدان به نیایش پرداخته و آتش را از چوب «تاغ» که از سر راه گرد می آوردند، تغدیه می کردند و موبدی که آتشدان را حمل می کرد، عوض می شد. خوردن غذای پستا (پستا غذایی است که به دست دیگران پخته می شود و با گوشتی که به دست دیگران بریده شده و موبدان نباید بخورند) نیز برای موبدان ممنوع بوده است.

هنگامی که موبدان با آتش بزرگ به شاه عبدالعظیم رسیدند با پیشوار رییس و اعضای وقت انجمن زرتشتیان تهران و گروهی از زرتشتیان رو به رو می شوند. پس از انجام آیین های دیدار گروهی به تهران روانه شدند و درست روز «آذر و آذرماه» آتش را به آدریان تهران رساندند.

به انگیزه ی رسیدن آتش بزرگ به تهران و تابیدن آذر ایزدی در دل زرتشتیان تهران، آیین جَشَن خوانی و نیایش برگزار شده و همگان به شادی پرداختند.
سرانجام موبد اردشیر و موبد بهرام در تهران ماندند و آیین های دینی در آدریان به آنان واکذار گردید و موبد هرمزدیار به یزد بازگشت.

کازرون - شهرستانی با تاریخی کهن دارای آثار باستانی بسیار

شهرستان کازرون در استان فارس با داشتن ۳۳۰ اثر تاریخی ثبت شده و آماده‌ی ثبت، پس از شیراز، دومین شهری است که بیشترین یادگارهای تاریخی را در خود دارد. اما نبود امکانات رفاهی و زیرساختی در کازرون، شوند(:سبب) سرگردانی گردشگران در خیابان‌‌های این شهر شده است.

یکی از شهرهای استان فارس و مرکز شهرستان کازرون است. فاصله این شهر از تهران 1050 کیلومتر و در میانه راه شیراز به بوشهر قرار دارد. 

کازرون با تاریخی کهن دارای آثار باستانی و تاریخی فروان است. آب و هوا مساعد باعث شده این منطقه در طول تاریخ مورد توجه سلاطین و صاحبان قدرت قرار بگیرد. وجود آثار پیش از تاریخ و تاریخی ارزشمند در این شهرستان، این نظر را تایید می کند. در سال های بین 483 تا 495 پس از میلاد کازرون با تلاش فیروز (پسر بهرام ساسانی) پیشرفت یافت. و در زمان قباد در سال های 487 تا 498 پس از میلاد دوباره توسعه و پیشرفت یافت.

در پهنه شهرستان کازرون آثار تاریخی زیادی وجود دارد اما بدون تردید بیشترین آثار این منطقه مربوط به دوره ساسانی است.

بزرگ‌ترین و تنها تندیس سنگی ساسانی که همان تندیس «شاپور یکم» است، ۹ نقش‌برجسته از ۳۰ نقش‌برجسته‌ی روزگار ساسانی، شهر تاریخی بیشاپور، آتشکده‌های گوناگون و آثار تاریخی دیگر بخشی از یادگارهای برجسته‌ی این شهرستان به شمار می روند که گردشگران و دوستداران میراث فرهنگی را برای بازدید به کازرون می‌کشد.

کتیبه کرتیر 

بزرگترین کتیبه دیواری عهد ساسانی معروف به کتیبه کرتیر به طول 5/20 متر و عرض 2/70 متر، معبد زیبای آناهیتا (الهه آب)، آتشکده های متعدد، عبور جاده شاهی از این دیار و آثار ارزشمند دیگر، همه همه حکایت از عظمت تاریخ این شهرستان دارد.

بخشی از شهر تاریخی بیشابور

شهر بیشاپور از دو بخش اصلی تشکیل شده است:

1. ارگ سلطنتی شامل آثار شاخصی مانند معبد آناهیتا، تالار شاپور، ایوان موزائیک، کاخ والرین.
2. منطقه عامه نشین شامل خانه های مسکونی، گرمابه، کاروانسرا و بازار.

بیشاپور توسط کوه، رودخانه، دیواره های قلعه و خندق محافظت می شده است.

دیدنی های کازرون

دریاچه پریشان، آتشکده کازرون، تنگ شکان، غار شاپور، نرگس زارها، کاروانسرای میان کتل، قلعه دختر دوان، گور دختر، باغ نظر، بقعه پیر بنکی، چشمه ساسون، چشمه اس علی، چشمه رنجان، سرآب اردشیر، قلعه نارنجی، سیلاغ حلال حروم، آبشار روستای حکیم باشی، تنگ تیکاب، تنگ چوگان، دشت بخنگ، دشت برم، روستای دوان، سرو کلونی، چاه برفی، عبدوئی، حوض بیدمشک، دره اوسدوک


گرمابه‌ی تاریخی


چهارتاقی کازرون


روستای دوسیران

نشان چلیپا در زمان های متفاوت و دگرگونی آن

آنچه ما امروز به نام صلیب می شناسیم چیست؟ 

سرگذشت آن از کجا آغاز شده و چه تغییراتی را در طول تاریخ بر خود دیده است؟

صلیب معرب لغت فارسی چلیپاست. چلیپا به جز معنی اصلی آن که همان صلیب می باشد به معنای هر چیز منحنی، کماندار و نوشته های مورب می باشد.

دکتر نصرت الله بختورتاش در این پژوهش ارزنده به تاریخ و حتی پیش از تاریخ سر می زند و ردپای چلیپا را پی می گیرد.

چلیپا امروزه به عنوان سمبل آیین مسیحیت شناخته می شود. شاید در کوی و برزن اگر از هر کسی در مورد آن بپرسید، هر دین و آیینی که داشته باشد این را به شما خواهد گفت که چلیپا نشانه حضرت عیسی است. این کتاب به شما این را می شناساند که تاریخچه چلیپا بسیار قدیمی تر از آیین مسیحیت است.

اولین چلیپایی که در آثار باستانی به دست آمده مربوط به خوزستان ایران می باشد، یعنی ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد و نتیجه ای که از خواندن این کتاب عاید شما می شود این است که به احتمال قریب به یقین چلیپا نشانواره ای ایرانی است.


اما چه شد که چلیپا که مشتمل بر دو خط عمود بر هم است نشانه ای مقدس می باشد. بد نیست این را بدانید که چلیپا از زمان پیدایشش همواره جلوه ای مذهبی و مقدس داشته است.

نظریات تاریخی اینگونه به ما می گویند که احتمالا چون کشف آتش برای آدمی پدیده ای مهم بوده و زندگی بشر را متحول کرده، امکان گرمایش و مبارزه با بیماریها را به آدمی داده، امکان جدا سازی و خالص سازی مواد معدنی و فلزات را به انسان بخشیده و حتی سلاح و محافظی برای او در برابر حیوانات مهاجم بوده از بدو پیدایش جلوه ای مقدس یافته است. آدمی با بیماریها در جاهای نمناک و سرد و تاریک مواجه می شده و آتش با خاصیت ضدعفونی کننده اش نقش خداگونه ای برای بشر نخستین در دفع شیاطین پیدا کرده است. 


اما آتش را چه به چلیپا؟

باستان شناسان بر این عقیده اند که بشر پس از کشف آتش برای تولید آتش نیاز به دو چوب برای تولید آتش داشت. دو چوبی که باید عمود بر هم قرار می گرفت و اینگونه احتمالا دو چوب عمود بر هم نقش نماد آتش را ایفا می کرده است.

اما فراموش نکنیم که این تنها یک فرضیه است. تلالو خورشید در آسمان نیز در برخی مناطق نشانه چلیپا را ایجاد می کرده، عناصر چهارگانه باستانی که شامل باد، آب، خاک و آتش بوده نیز می توانند نشانه ای از این چلیپای چهار سر باشند و هزاران فرضیه دیگر که کمابیش در پس تقدس چلیپا می باشد.

به هر روی علاوه بر ایران در تمامی مناطق دنیا و در اکثریت اقوام باستانی گوشه و کنار جهان این نشانواره دیده شده است. از سرخپوستان آمریکایی گرفته تا بوداییان چین و هند، تا مصر و یونان و سایر نقاط. و اینگونه است که قدمت چلیپا بسیار قدیمی تر از مسیحیت می باشد و حتی بسیار قدیمی تر از آنچه فکر می کنیم چون به احتمال زیاد با توجه به گستردگی این نشانواره در اقصی نقاط جهان باید تا زمانی به عقب رفت که آدمیان به اجداد مشترک خود برسند.

اما سرنوشت چلیپا قبل از مسیحیت در دو نقطه ایران و مصر جالب توجه تر می باشد.

در مصر باستان و در زمان اولین فرعون خداپرست یعنی آمون هوتپ چهارم یا همان اخناتون نشانواره چلیپا در برابر آمون پرستان که نشانواره شاخ گاو را برگزیده بودند قرار گرفت. اینکه تقدسش از کجا آمد دقیقا مشخص نیست اما به احتمال فراوان به پیشینه برخورد مصریان قبطی با ایرانیان آریایی باز می گردد زیرا برای اخناتون نیز خورشید تجلی خدای واحد بوده است.

در ایران اما پیش از آیین اشوزرتشت (آیین بهی) و در زمان کیش مهر باستانی این نماد مورد توجه قرار گرفته و پس از آن در زمان اشکانیان و در دوره آیین مهر پرستی که البته متفاوت از مهرپرستی باستانی است به اوج خود رسیده است. یعنی زمانی که پیامبری به نام مهر با نشانواره چلیپا مورد پرستش بوده است.

اما در مورد مسیحیان داستان متفاوت است. چلیپا برای مسیحیان از آن رو مقدس شد که عیسی را به صلیب کشیدند که به نوعی نمونه ای دار که سمبل انسانی ایستاده با دست های باز بود.


مسحیت از سه قرن بعد از عیسی به عنوان دین رسمی امپراطوری روم برگزیده شد و تا آن زمان مسیحیت دینی هم سنگ و یا حتی پایین تر از مهر پرستی یا میتراییسم ایرانیان برای غربیان بود. در آن زمان مهرپرستی ایرانی گسترش بیش از حدی در اروپا پیدا کرده بود. اما در زمان کنستانتین و پس از او تئودوس امپراطوران روم به سبب نفوذ آیین ایرانی در میان رومیان آنان تصمیم به رسمیت دادن به آیین مسیحیت و مبارزه با مهرپرستی گرفتند و اینگونه آیین مسیحیت دارای پشتوانه ای شد در حالیکه سه قرن از زندگی عیسی مسیح می گذشت.

اینگونه است که در آن زمان که کشیشان به قدرت رسیده مسیحی وقتی خواستند هویتی مشخص و تاریخی مدون برای آیینشان بیابند ناچار شدند از آیین مهرپرستی ایرانی استفاده کنند. تولد عیسی را درست مطابق تولد مهر پیامبر ایرانی قرار دادند که البته در آیین ایرانی تولد مهر در شب یلدا قرار گرفته بود که مفهوم آغاز بلند شدن روزها و چیرگی آفتاب بر تاریکی را داشت و از سوی دیگر چلیپا نیز که پیش از مسیحیت در آیین مهر حضور پر رنگی داشت تقدس بیشتر یافت. شام آخر و غسل تعمید و بسیاری از رسوم آیین مسیحیت از مهرپرستی آریایی ها گرفته شد.

جالب اینکه در دوره اسلامی نیز چلیپا باز به گونه های مختلف در کاشیکاری ها نمودار می شود که البته این بار با اسامی مذهبی ائمه اسلامی همراه می شود.

فرهنگ ما آن درخت تنومند و بالنده ای است که ریشه در ژرفای زمین و زمان دارد و در برابر توفان ها ایستاده و خم نشده است. ایران با این درخت گشن و بارآور خود بارها دچار خیره سری ها و ویرانگری ها شده و آفرینش های هنری و فرهنگی گرانمایه ما به دست فرومایگانی به آوار «غارت» رفته است. ملتی که بر سر دانشگاه گندی شاپور در 1700 سال پیش از این می نویسند :«شمشیرهای ما مرزها را می گشاید و دانش و فرهنگ ما دل ها و اندیشه ها»، چگونه می تواند فرهنگ و روش زندگی خود را به دست فراموشی سپارد؟ گزافه نیست که ایران را سرزمین چلیپا بنامیم.

در هر جای این سرزمین مقدس می توان آن را دید. هیچکس یک سویه حق ندارد آن را از آن خود و خاستگاه آن را در سرزمین خویش بداند، آریاها سزاوارترند و در میان آنان ایرانیان و هندیان در رده نخست قرار دارند.

اگر این نشانواره دربردارنده کیفیات آسمانی نبود، اینچنین در دل نمی نشست. این نشانواره با اعتقاد و ایمان دینی سرشته، به معبد و مسجد راه یافته و جاودانه بر مهرابه نشسته و آن ها را آراسته است.

نقشی که گاه مظهر الوهیت، نماد خورشید، فروغ بی پایان، نظم هستی، آتش، فراوانی، آذرخش و جاودانگی است.

نگاره ای که آریاییان، مصریان، آشوریان کهن، بومیان آمریکا، بوداییان و مسیحیان به کار برده اند اما صاحب راستین آن آریاییان هستند.

چلیپا نگاره ای است بسیار کهنسال و چون نزد پیشینیان گونه ای نماد نیروهای نهفته در طبیعت و نیروهای آسمانی به شمار آمده در بیشتر سرزمین های که تمدن باستانی را در بستر خود پرورش داده است یافت می شود. پیشینه آن را در ایران تا هزاره پنجم پیش از میلاد مسیح (7000 سال پیش) در دست داریم.

آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار می گیرد، پژوهشی است درباره چلیپا Ê و چلیپای شکسته .

میان چلیپا و چلیپای شکسته با نگاره که «صلیب» یا «دار» است، تفاوت وجود دارد. دو نگاره نخست ریشه در پیش از تاریخ دارند، اما صلیب یا دار مربوط به دوران های نزدیک به اکنون هستند. در نگاره که رومیان به آن آدمیان را می آویختند و به چهار میخ می آویختند و به چهار میخ می کشیدند و می کشتند، تنها تنها دو پهلو برابر است و همانند انسانی است که ایستاده و دست ها را گشوده است.

نماد چلیپا به اینگونه نخستین بار در سرزمین خوزستان یافت شده و زمان آن نیز به 5000 سال پیش از میلاد مسیح می رسد و آشکار می سازد که ریشه ای کهن در ایران زمین دارد.


چلیپا در بسیاری از نقاط ایران دیده شده است:

در مرودشت دو کیلومتری جنوب تخت جمشید ظرف های سفالین منقوش به نگاره چلیپا به چندین گونه بسیار دیدنی یافت شده است. در میان ابزارهای یافت شده در کاوش های لرستان، ابزارهای مفرغینی است که بیشتر وابسته به زین و برگ، لگام و افزارهای جنگی است که پیکره چلیپا بر آنها دیده می شود. در تپه «گیان» در جنوب نهاوند، در «گلیان» فسا در استان فارس، در تپه «سیلک» کاشان، تپه «باکون» تخت جمشید، در دیلمان، شوش، موسیان، در تپه «حصار» دامغان، در شهر سوخته سیستان، در کلاردشت، در تپه «حسنلو» در جنوب غربی دریاچه چیچست«ارومیه»، در ایلام، رودبار گیلان، در «گرمی» Germi دشت مغان، در کرمانشاه، در «جوین» گیلان، در کوه خواجه سیستان، در بیشاپور، در ویرانه های «قلعه یزدگرد» در کنار مرز کنونی ایران و عراق در نزدیکی قصر شیرین در گچ بری های کاخ تیسفون...

پس از پیدایش دین اسلام، نماد چلیپا و چلیپا های شکسته که هم از زیبایی برخوردار بود و هم رنگ دینی داشت و مقدس بود، فراموش نشد. چلیپا در دوره اسلامی نیز کاربرد و زندگانی دیگری آغاز کرد. ایرانیان خوش ذوق نام بزرگان دین را با آرایه های دلنشین بر کاشیکاری های مساجد، استوار و ماندنی ساختند.

چلیپا در هنر اسلامی، عنصری کلیدی بوده و رابط و پیوند دهنده نگاره های پیچیده به شمار آمده است، از جمله در مسجد جامع اصفهان که مربوط به سده اول هجری بوده و بر روی یک آتشکده باستانی پایه گذاری شده است. بر همه جای مسجد جامع اصفهان، نگاره های گوناگون و خوش ساخت از چلیپا دیده می شود، در آرامگاه «میرنشانه» در بازار کاشان که گنبدی مخروطی دارد، نام «علی» به گونه چلیپا نقش شده است.

گنبد قدمگاه نیشابور نیز کاشیکاری های مزین به نگاره چلیپا را بر خود دارند. نقش چلیپا بر گنبد علویان در شهر همدان خیابان باباطاهر که روزگاری دبیرستان علوی بوده است، نیز دیده می شود. در گچبری های مسجد جامع نایین، در مسجد کبود و در قسمت گنبد آن که تماما کاشیکاری بوده نقش علی رویت می شود و در فضای هر ردیف کاشی، نقش چلیپا با رنگ زرد بارها تکرار شده است.

در موزه «قم» کاشی های ستاره ای و چلیپایی که از امامزاده علی بن جعفر قم به دست آمده نگهداری می شود. در زیر نگاره یکی از کاشی ها، چلیپایی که تاریخ 656 هجری دارد دیده می شود.

رفته رفته این نگاره که خود نماد یک رشته باورهای کهن آریایی بود در دوره اسلامی با تلقی ویژه ایرانیان از خاندان پیامبر و به خصوص علی بستگی پیدا کرده، درآمیخت.

آنگاه هنرمندان و سازندگان و کاشیکاران ایرانی این نگاره را بر درها و بر کاشی های مساجد و نیایشگاه ها به اینگونه در آوردند:

چلیپا نشانگر نمودها و چهره های گوناگون پرتو خداوند است. همچنانکه خورشید تیرگی ها را می زداید، نمودهای گوناگون و پرشمار خداوند روشنی بخش چهارسوی جهان و جهان درون انسان است.

در ایران پیش ار «اشوزردشت» تیره های آریایی عناصر چهارگانه : باد، خاک،آب و آتش را گرامی دانسته و آن را به وجود آورنده گیتی و گرداننده نظام هستی می شمرده اند و با اعتقاد به اینکه از نزدیکی و ترکیب این عناصر به نسبت معین، هستی شکل گرفته است. هر شاخه این نشانه را جایگاه یکی از عناصر چهارگانه می دانستند. عناصر چهارگانه هستی بخش، بر روی هم و با گردش و چرخش خود چرخ آفرینش را آهنگ می دهد و نظام پر شکوه طبیعت را نگاهبانی می کند.

در بهار، سبزه و شکوفه و گل و در پایان تابستان، میوه و فرآورده های نیروبخش می دهد.در خزان و زمستان، آب فراوان به تن شوخته زمین می افشاند و از سوز سرما همه را نوید آتش می دهد بارها تکرار می شود و این تکرارها زندگی را می سازد و مرگ می آفریند، نه تنها در انسان، بلکه در کل کائنات.

این نگاره در بسیاری از فرهنگ ها و نقاط جهان دیده شده است: آشور کهن، مصر باستان، هند، یونان، چین، رم، جزیره کرت، آزتک ها، این کارها،...

هندوها چلیپا را نمادی مقدس می دانستند و آن را « سواستیکا - Suvastika » می نامند. سواستیکا واژه ای است سانسکریت به معنای «هستی نیک».


سواستیکا یکی از قدیمی ترین و پیچیده ترین سمبل هاست. این سمبل ماقبل تاریخ در آسیا و نیز پیش از آریاها در تمدن دره ایندوس «شبه قاره هند و پاکستان» به وفور یافت شده است.

گفته شده که سواستیکا یک شکل قراردادی «انسان» است با دو دست و دو پا، اتحاد اصولی نر و ماده و مظهر حرکت و سکون، تعادل و هماهنگی، نیروی گریز از مرکز، خروج و بازگشت به مرکز و آغاز و پایان...

چینی ها، سواستیکا (چلیپای شکسته) را تجمع علائم خوش اقبالی با ده هزار تاثیر، نماد باروری و مظهر باران می دانند. نزد آنان، سواستیکای آبی موید فضایل و برکات آسمانی، سواستیکای قرمز نشان برکت قلب مقدس بودا، سواستیکای سبز برکت ابدی در کشاورزی، سواستیکای زرد نماد نیک فرجامی و سعادت ابدی، سواستیکای راست گردان معرف YANG «یانگ» و چپ گردان معرف YIN «یین» است.

نزد مسلمانان، سواستیکا به چهار جهت اصلی دلالت داشت. زیر نظر داشتن فصول به وسیله فرشته ها که هر کدام در یک رأس چلیپا قرار دارند: در جنوب «فرشته مرگ»، در شمال «فرشته زندگی»، در مغرب «فرشته ای که سرنوشت را ثبت می کند» و در مشرق «فرشته منادی».

در «رم» سواستیکا سمبل «ژوپیتر» Jupiter و «پلوویوس» Pluvius است.

نزد نژاد «سامی» سواستیکا همراه با دیگر مظاهر خورشید به کار می رفته است، همچنین در نظر آنان مظهر تولید مثل و نیروی باروری زنان به شمار آمده است.

در «ژاپن» مظهر قلب بودا، خوش اقبالی و آرزوهای خوب است.

در «لیتوانی» این سمبل طلسم گونه بوده و مظهر خوش شانسی است و نام سانسکریتی آن را به کار می برند.

نزد «یونانیان» نمودار «زئوس» الهه آسمان و «هلییوس» الهه خورشید است و در پیکر تراشی های کوه «المپ» بر جامه «آپولون» نشانواره چلیپا دیده شده است.

در جزیره «کرت» KRETE که از مراکز مهم تماس فرهنگی شرق و غرب است، علامت چلیپا بر پیشانی گاو و ران الهه ها و روی مهرها نگاشته می شد.

صلیب سرخ:

اندیشه به وجود آوردن صلیب سرخ در 24 ژوئن 1859 میلادی در نبرد «سول فرینو» در مغز مردی به نام «هانری دونان» راه یافت. در این نبرد که میان فرانسه و اتریش رخ داد روی هم چهل هزار کشته و زخمی بر جای ماند. هانری دونان پس از پایان تیراندازی ها به پهنه نبرد پای گذاشت. از هر سواستیکا ناله بلند بود و زخمی ها کمک می خواستند. او اندیشید اگر نمی توانیم جنگ را از روی زمین برداریم، اما می توانیم نیروی خود را را در راه کاهش درد و رنج ناشی از آن به کار بریم. پس «سازمان کمک به مجروحین» را پایه گذاری کرد. مردم به یاری او شتافتند، انجمنی شامل یک حقوقدان، یک تیمسار، دو پزشک و خودش تشکیل شد. این انجمن پایه کمیته بین المللی صلیب سرخ شد.


در سال 1863 نمایندگان 16 کشور اروپایی در ژنو گرد هم آمدند. در این گردهمایی، پرچم و نشانه سازمان صلیب سرخ انتخاب شد و مقرر گردید این نشانه به صورت پرچمی باشد که در هر کجا افراشته شد، آنجا بی طرف و مورد احترام باشد.از آنجا که کشور سوییس در تشکیل این گردهمایی پیشگام بود، نمایندگان حاضر در کمیته، پرچم سوئیس را در نظر گرفتند چون پرچم سوئیس یک صلیب سفید روی پارچه سرخ بود، وارونه آن، یعنی صلیب سرخ روی پارچه سفید را برای پرچم این بنیاد پذیرفتند و بدین گونه پرچم صلیب سرخ پیدا شد. بار دیگر نماد راه های نیک و سرچشمه نیکوکاری و راندن درد و رنج و غم از زندگانی انسان شد.

آدولف هیتلر:

هیتلر که به برتری نژاد آریا باور داشت و آریاییان را می ستود، این نماد آریایی را به کار برد. هیتلر در جوانی به حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان پیوست. با قدرتمندتر شدن حزب، میهن دوستان آلمانی برآن شدند تا پرچمی برای حزب شان آماده کنند. هیتلر مسئول انتخاب پرچم شد. او پارچه سرخی را که در میان آن دایره ای سفیدرنگ و درون دایره، چلیپای شکسته ای به رنگ سیاه بود را به عنوان پرچم پیشنهاد کرد. با توانمندتر شدن نازی ها، هیتلر به صدارت اعظمی و سپس به پیشوایی رسید. «روزنبرگ» Rosenberg نظریه پرداز حزب نازی می گفت : «...هنگامی که نماد بیداری، پرچمی با علامت زندگی که همان صلیب شکسته است، یگانه مذهب حاکم بر رایش ژرمنی شود، ساعت سعد آلمان فرا رسیده است» یکی از جراید آلمان در همان سال ها نوشت: «این علامت خوشبختی را از ایران و هندوستان به آلمان برده اند.»

چلیپا چند هزار سال پیش از مسیح نماد مقدسی در کشورهای جهان به ویژه نزذ آریاییان بوده است.

شاهان آشور آن را به عنوان یک نماد دینی بر سینه می آویختند و شاهان هخامنشی آرامگاه خود را چلیپا گونه می ساختند.

این نشانواره، نماد افزایش و فراوانی و دارای بار مغناطیسی مثبت است. مسیحیت که پاره ای از دستورات دینی خود را از «آیین مهر» گرفته، چلیپا را نیز از آریاییان به وام گرفته است. نسل نو مسیحی نمی داند که در روزگاران کهن، آریاها به هنگام نیایش پروردگار، رو به خورشید چلیپا را روبروی خود می نهادند و نماد چرخ هستی اش می دانستند.


انتشارات فروهر، ۱۳۸۰، چاپ سوم -.نصرت الله بختورتاش

كوه پرديس در حومه شهرستان جم

نام اين کوه باستاني پرديس است در حومه شهرستان جم از توابع عسلويه استان بوشهر و در نيمه هاي راه بندر کنگان به فيروز آباد شيراز قرار دارد.


نکات قابل توجهي كه در اين کوه باستاني وجود دارد:

قله اين کوه نزديک ترين نقطه زمين به خورشيد است چون بالاترين ارتفاع در نزديکي خط استواست

 

آتشکده فوق العاده باستاني که در قله کوه قرار دارد، محل تولد و غسل تعميد پدر جمشيد جم است

 

مغناطيس فوق العاده قوي کوه در جهان زبان زد است و اگر در فاصله 50 تا 100 متري کوه يعني تقريبا انتهايي ترين نقطه مشخص اسفالت با ماشين توقف کني و ترمز دستي را بخوابانيد، ماشين بجاي سر پایيني به نرمي به سمت کوه کشيده مي شود که البته همين مغناطيس براي رانندگان نا آشنا بسيار دردسر ساز بوده و تا کنون تعداد زيادي از خودروها بي اختيار با کوه تصادف کرده اند


از دیگر خواص درمانی این کوه که زبانزد همۀ متخصصین (کوه درمانی) (mountain trapi) است، خواص مغناطیسی بوده که باعث تخریب سلول های سرطانی شده و به همین دلیل متخصصین بسیاری بیماران سرطانی را به کوه نوردی در این کوه توصیه می‌کنند.

 

پوشش گياهي منطقه نوعي خار بياباني گرمسيري منحصر به فرد است که خواص دارويي فراوان دارد و عسل حاصله از منطقه تماما" پيش خريد چند کارخانه داروسازي بزرگ جهان است يکي از ترکيبات اصلي مسکن " ادویل" / " advil" که يکي از بهترين قرص هاي شناخته شده براي ناراحتي هاي اعصاب و دردهاي ميگرني است از همين عسل تهيه مي شود. 


For English please go to this site

http://www.iran-daily.com/1390/10/25/MainPaper/4149/Page/6/MainPaper_4149_6.pdf

 

اين منطقه خرماي ويژه نيز توليد مي کند كه به نام خرماي خصه معروف است و کاملا در شيره خود غرق مي شود يعني يک کاسه آن ظرف سه ساعت پر از شيره مي شود و اندازه اين خرما اندازه آلبالو بود و به جهت همان خواص دارويي منطقه تماما" براي ساخت قندهاي رژيمي براي بيماران ديابتي صادر مي شود، نکته جالب ديگر رويش درخت زيتون در دامنه شمالي کوه حد فاصل شهرستان جم تا روستاهاي چاهه و دره پلنگي مي باشد که در آب و هواي آن منطقه بسيار بعيد مي نمود. فعلا" سندي براي قدمت چاهه و دره پلنگي وجود ندارد ولي علائم مشهودي از غار نشيني مشاهده، و فسيل هاي مختلفي در اين منطقه به وفور پيدا شده است

 

در لايه هاي زيرين اين کوه معدن عظيمي از آب خنک و فوق العاده سالم وجود دارد، آن هم در اطراف عسلويه - مردم چاهه و جم، کوه پرديس را فوق العاده مقدس و محترم مي شمارند، و به استناد علائم موجود در آتشکده احتمالا يکي از نخستين مکان هايي بوده که نفت در آن سوزانده شده است. با افتتاح جاده فيروز آباد به عسلويه توسط پتروشيمي، رفتن به اين منطقه خيلي ميسر تر و راحت تر شده است. پتروشيمي با تاسيس سه شهرک بزرگ در اين منطقه اقدام به تاسيس فرودگاه جم نموده و چهارشنبه هر هفته يک پرواز به مقصد جم انجام مي شود که امکان بسيار خوبي براي سفر به اين منطقه اعجاب انگيز است

 

از جمله خواص خارق العاده ی این کوه کمک به درمان مبتلایان به ایدز است. به خاطر نزدیکی این کوه به خورشید امکان رشد و نمو ویروس های بیماری زا از جمله ویروس "اچ آی وی" "HIV" صفر است. پزشکان متخصص بریتانیایی در موسسۀ Imperial Medical College در شهر لندن اخیرا در مقاله ای در روزنامه ی تایمز ضمن بر شمردن این خاصیت از سازمان ملل درخواست کرده اند تا نام این کوه را به نام ANTI-HIV Mountain تغییر دهند و دکتر  Tim Hopkins رییس موسسۀ فوق و دارندۀ مدرک فوق تخصص در رشتۀ ایمونولوژی و ویروس شناسی درخواست ایجاد شهرک‌های درمانی برای مبتلایان به ایدز در این منطقه داشته است. وی معتقد است با ساکن کردن مبتلایان به ایدز در این منطقه پس از حداکثر مدت 18 ماه هیچ نشانه ای از بیماری در این مبتلایان دیده نشود.

پیر نارستانه

پیر نارستانه، دیدارگاه زرتشتیان ۳۰ کیلومتری یزد

Pire Narestaneh, zoroastrian sanctuary, 30 km from Yazd



پیر پارس بانو

پارس بانو، دیدارگاهِ زرتشتیان در ۱۲۰ کیلومتری یزد در نزدیکی عقدا

Parsbanou, zoroastrian sanctuary, 120 km from Yazd, near Aghda

آتشدان پیر سبز چک چک

درونِ پیر چک چک و آتشدان زیبا به نگاره ی گُل نیلوفر آبی، برگرفته از سنگ نگاره های تخت جمشید

Pire chak chak zoroastrian sanctuary from inside, the relief is like from persepolis


ای نورٍ دست گیر .. ای دست گیرِ نور ...
ای بخشایشگر بخشنده ..
ببخشای رحمتت را 
ای بخشنده... 
ای پروردگار ...
تویی پشت و پناه
همان گونه که ...
اشو زرتشت پناه و پادشاه است 



Ya Nure Dastagir, Ya Dastagire Nur
Karam Kar Karima
Reham Karo Ya parvadigar
Madad karo Yanabi
Zartosht teri Padshah


Oh Protecting Light, Oh protecter of the light
Make bounty, oh bounteous
Make mercy, oh Creator
Make .... oh prophet
Zartosht is the kin
برگررفته : رامین ک

نقشه آتشكده هاي باستاني در ايران

کوه «هرا» یا «هرائیتی» در یشت ها

بیشتر در یشت‌ها از کوه «هرا» سخن به میان آمده که، کوه نامبرده‌ «هرائیتی» نیز گفته شده است. در ترجمه پهلوی «هربرز» و در فارسی «البرز» گوییم. هر چند که امروزه جای البرز بر همگان روشن است، ولی در ادبیات مزدیسنا تعیین این کوه خالی از اشکال نیست.

در «زامیاد یَشت» بخش یک آمده است که کوه «هرا» همه‌ی کشورهای خاوری و باختری را دربر گرفته است و آن نخستین و شریف‌ترین کوه به‌شمار می‌آید.

در «رَشنْ یَشت» بخش ۲۵ می‌خوانیم که ستارگان و ماه و خورشید دور قله آن که «تئره»(Taera) باشد دور می‌زنند.

در «مهریَشت» بخش ۱۳ آورده شده است که مهر فرشته فروغ، نخستین ایزد مینوی است که پیش از برآمدن خورشید از کوه «هرا» به سراسر کشورهای آسیایی می‌تابد. پس می‌توان نتیجه گرفت که بایستی کوه در سوی خاور (:مشرق) باشد. همچنین در «مهریشت» بخش ۵۰ آمده است که بارگاه مهر در بالای کوه «هرا» است. در آنجایی‌که نَه شب است و نَه ظلمت، نَه باد گرم می‌وزد و نَه باد سرد، از ناخوشی‌ها بری و از آلایش و ناپاکی اهریمنی عاری است، مه و بخار از آنجا متصاعد نشود.

«بُنْدَهِش» مفصل‌تر از این کوه سخن به میان می‌آورد، در فصل دوازده گوید که در مدت ۱۸ سال کوه‌ها نمو کردند، اما البرز ۸۰۰ سال به درجه کمال درآمد. در مدت ۲۰۰ سال به کره ستارگان رسید، در مدت ۲۰۰ سال به فلک ماه رسید، در ۲۰۰ سال بعد به فلک خورشید رسید و در ۲۰۰ سال دیگر به چرخ فروغ بی پایان (انیران) رسید و ۲۲۴۴ کوه‌های دیگر روی زمین از البرز جدا شده است.

با توجه به نوشته‌های بالا، کوه «هرا» را باید یک کوه مینوی و مذهبی پنداشت.

یشت‌ها یکی از پنج بخش اوستا است که پس از گات ها (سرودهای اندیشه برانگیز اشوزرتشت) و «هفتن یشت»، قدیمی‌ترین بخش اوستا بوده و به معنای ستایش می‌باشد. این بخش به زبان شعر است و پُر از استعاره و بزرگ‌نمایی و ستایش‌های بسیار است، همچنین ویژگی‌های شعرهای حماسی و عاشقانه هم در آن دیده می‌شود.

ادبیات مزدیسنا یشت‌ها - استاد ابراهیم پورداوود

آتشكده قمپ فسا


در بيست كيلومتري شمال فسا در كنار درياچه كوچكي آثاري از دوره ساسانيان بر جا مانده است كه در ميان آن ها يك آتشكده نيز ديده مي شود كه سقف آن ريخته است.


اهالي محل اين آتشكده را به نام قربانگاه يا قمپ آتشکده مي شناسند و آنرا به طهمورث پادشاه پيشداديان نسبت مي دهند.


در كنار آتشكده آثار متفرق هاي از يك شهر ساساني ديده مي شود، از جمله سنگ سلمان كه دروازه ورودي يك بنا بوده است.