در آیين زرتشتى تعدد زوجات روا نيست

در آیين زرتشتى تعدد زوجات روا نيست، به گرفتن يك زن فرمان داده شده، و ايرانيان باستان كه از پيروان زرتشتى بودند حق نداشتند در آن واحد، بيش از يك زن داشته باشند، ولى پيوند زناشویى در عهد باستان بنا به حالت و وضع و شوهر به پنج نام گوناگون به موجب شرح زير ناميده مى شد. 
 
در دفاتر زناشویى به همان نام ثبت مى گرديد:
1- پادشاه زن 2- چاكر زن 3- ايوك زن 4- ستر زن 5- خود راًى زن. كه اينك به شرح مختصرى از هر يك از اين پنج نوع پيوند زناشویى مى پردازيم:
 
1- پادشاه زن: دخترى پس از رسيدن به سن بلوغ با موافقت و صلاحديد پدر و مادر خود به عقد ازدواج پسرى درمى آمد، و به طور كلى همه دخترانى كه براى نخستين بار با رضايت پدر و مادر عروس مى شدند- به استثناى موارد مذكور در اين بخش – پيوند زناشویى آنها به نام پادشاه زنى بسته مى شد و به همين نام در دفتر زناشویى ثبت مى گرديد. پادشاه زن از كامل ترين حقوق و مزاياى زندگى زناشویى بهره مند مى شد، و امور خانه و فرزندان را با شوهر اشتراكا اداره مى نمود، و به عقيده پدران ما در ايران باستان پس از در گذشت نيز در دنياى ديگر باز همان نسبت زناشویى ميان يك زن و شوهر بويژه زوجى كه عقد آنها به پادشاه زنى گرفته باشد موجود است.
 
2- چاكر زن: هر گاه زنى بيوه پس از درگذشت شوهر نخستين خود، به عقد ازدواج ديگرى درمى آمد، اين پيوند زناشویى، زير نام چاكر زنى ثبت مى شد. اين زن در سراسر زندگى در خانه شوهر، مقام كدبانوئى خانه داشت و از همگى حقوق و مزاياى پادشاه زن در طول عمر خود برخوردار بود، ولى پس از گذشت، آیين كفن و دفن و ساير مراسم مذهبى براى او تا سيزده روز از طرف شوهر دوم برگزار مى شد، و تمام هزينه هاى بعد از آن به عهده بستگان شوهر اولش بود.
ايرانيان باستان معتقد بودند كه در دنياى ديگر اين زن از آن شوهر نخستين خواهد شد. و به همين دیل پيوند زناشویى او با شوهر دوم زير نام چاكر زن بسته مى شد. واژه چاكر زن نويسندگان غير زرتشتى را به اصول مزديسنى و انواع پيوند زناشویى زرتشتيان آشنایى نداشتند بر آن داشت كه نسبت زوجات به زرتشتيان بدهند. آنها تصور مى كردند كه پادشاه زن، زن عقدى، و چاكر زن، زن صيغه اى است. در صورتى كه اصل قضيه به موجب شرحى كه داديم غير از اين است، و ايرانيان باستان در هيچ دوره اى از دوره های زندگى تاريخى خود، مجاز به گرفتن بيش از يك زن نبوده اند، و عمل يكى دو نفر پادشاه خودكامه را در گرفتن چند زن نمى توان به حساب كليه ايرانيان باستان گذاشته، مجوزى براى چند زنى آنها به شمار آورد. به علاوه اگر آیين چند زنى در ايرانيان باستان وجود داشت، پس چرا با اينكه پدران ما در ميان قومى زندگى مى كردند كه تعدد زوجات در بين آنها رسم مذهبى بود و مانعى براى پدران ما وجود نداشت كه چند زن بگيرند، يك دفعه آنها از چند زنى دست كشيده و به يك زن اكتفاء كردند، كما اينكه تا امروز هم زرتشتيان در هر كجاى دنيا كه زندگى مى كنند به همين رسم يك زنى پاىبند هستند؟
 
3- ايوك زن: وقتى مردى داراى فرزند پسر نبود، اگر فرزند او منحصر به يك دختر بود، ازدواج اين دختر و اگر چند دختر داشت، زناشویى دختر كوچكتر او زير نام ايوك زن – اين واژه اى پهلوى است كه به معنى يك، مى باشد – ثبت مى شد، و نخستين پسرى كه از اين زناشویى به وجود مى آمد به فرزندى جد مادرى خود در مى آمد، و نويسندگان نا آگاه غير زرتشتى اين عمل را به عنوان ازدواج با محارم زرتشتيان مى پنداشتند و پدران ما را به ازدواج با محارم متهم كردند.
 
4- ستر زن: واژه ستر زن در زبان پهلوى به معنى فرزند آمده است و كلمات استر و سترون، در پارسى سره، از اين واژه گرفته شده اند. استر، مركب است از دو جزء "ا" و "ستر"، "ا"، از ادات نفى است و "ستر" به معنى فرزند، بنابراين معنى تركيب آن مى شود بدون اولاد، يعنى حيوانى كه نازاست، و مخفف استر است و ون به معنى مثل و مانند، و معنى كامل آن مى شود، مانند استر و به عبارت ديگر، نازا بودن و بچه دار نشدن. و سترون كردن در زبان علمى به معنى عقيم كردن است از نظر توالد و تناسل ميكرب ها. پس از بيان اين مقدمه گویيم كه در دوران قديم چون پسرى بالغ يا مردى بدون زن و فرزند فوت مى نمود، خويشان و بستگان او مى بايستى دوشيزه اى را به خرج خود و به نام آن در گذشته زير نام ستر زنى به عقد ازدواج جوانى در مى آوردند. تنها شرط اين زناشویى آن بود كه زوجين متعهد مى شدند كه يكى از پسران خود را به فرزندى شخصى در گذشته بدهند، و اين نوع زناشویى در عمل، سعادت و خوشبختى عده اى از مردم بدبخت و بينوا را فراهم مى كرد، به اين معنى كه هرگاه يكى از اشخاص متمول بدون زن و فرزند فوت مى نمود، بستگان در گذشته هزينه زناشویى دختر و پسرى از طبقه بينوا و بى چيز را و آنها را با گواه ستر زنى بهم پيوند مى دادند و مبلغى هم براى گذراندن زندگى به آنها مى دادند. بعلاوه پسرى كه از ازدواج خوشبخت به دنيا مى آمد به فرزند خواندگى شخص در گذشته معين مى شد و در حقيقت وارث او به شمار مى آمد. و اين زناشویى هم يكى ازموضوع هايى بود كه بهانه بدست دشمنان مى داد، زيرا گاهى كه شخص درگذشته خواهر جوان و دم بخت داشت، نزديكان او همين خواهر را با گواه ستر زنى عروس مى نمود و وقتى كه پسرى از او متولد مى شد، او را به فرزند خواندگى شخص متوفى نامزد مى كردند، يعنى كسى كه در حقيقت دايى طفل بود، اينك مقام پدرى او را پيدا كرده است. بيگانگانى كه با اخلاق و عادات زرتشتيان آشنایى نداشته و از اصل قضيه بى خبر بودند، با مشاهده اين وضع تصور مى كردند كه برادر و خواهر در حقيقت با هم ازدواج نموده اند. در صورتى كه اين تصور سوء تفاهمى بيش نبود، زيرا همانگونه كه گفته شد، خواهر پس از فوت برادر يا شخص ديگرى ازدواج نموده و بين برادر و خواهر رابطه زناشویى وجود نداشته است.
 
5 – خود راى زن: در ايران باستان چنانچه پسر و دخترى كه به حد رشد قانونى رسيده بودند به هم علاقه باطنى پيدا كرده و خواستار زناشویى مى شدند و پدر و مادر دختر به دلیلی به اين امر رضايت نمى دادند، عقد زناشويى آنها، حتى برخلاف ميل پدر و مادر برگزار مى شد و عدم تمايل پدر و مادر يك زوج يا هر دوى آن ها مانع انجام اين امر نبود، و در اين ازدواج كه زير نام خود راى زن ثبت شده بود، دختر قانونا از ارث پدر و مادر بهره اى نداشت مگر آنكه خود آنها تمايل خودشان را بدادن ارث به دختر نافرمان اظهار نموده باشند.
 
یاری نامه: پاسخگویی به اتهامات، دوگانه پرستی، آتش پرستی و ازدواج با محارم
موبد اردشیر آذرگشسب

اعتقادات آریایی های باستان در یک بررسی کوتاه تاریخی

در اینجا مراد از آریایی های باستان, اقوام آریایی و به ویژه گروه هند و ایرانی است که پیش از اشوزرتشت می زیسته اند. 
در آغاز بی مناسبت نیست که اشاره ای به موطن اصلی آریایی های باستان بشود و به جنبش های بعدی این اقوام به استناد نوشته های باستانی و پژوهش های تاریخی و جغرافیای تاریخی تا آن اندازه که مطمئن و قابل قیاس به نظر می رسد, اشاره ای بکنیم:
در اینجا به ویژه به آن شاخه از آریایی ها می پردازیم که ایرانیان فرزندان آنان هستند. در اوستا واژه ائیریانا (airyana) بیانگر ایرانی آریایی است و زادگاه اصلی آنها و به عنوان نخستین سرزمین یا کشوری که اهورامزدا بر روی کره زمین آفریده است, همان ائیریانم واژو (airyanem-vaejo) است که در نوشته های پهلوی به ((اران وژ)) یا ((اران وز)) (eran-vej/eran-vez) و به فارسی امروز ((ایران ویج)) است.
قوم اصلی یا بهتر بگوییم قوم مادر ایرانیان به احتمال زیاد با شیوه ساده زندگی خود که شبانی بود, امرار معاش می کرد و دائم در حال کوچ کردن از جایی به جای دیگر بود. این قوم زندگی تا حدودی ثابت خود را به جنوب سرزمین روسیه در مناطق حوالی دریاچه آرال و در اطراف رودخانه های ارس و اترک و نیز در نزدیکی شمال خاوری افغانستان امروز, آغاز کرد. این زندگی دارای استقرار کم دوامی بود و زمان آن را برخی از مورخین آغاز هزاره نخست پیش از میلاد مسیح نوشته اند.

پیشینیان این قوم با شاخه های دیگر آریایی به گونه ای پراکنده در حدود هزاره سوم پیش از میلاد مسیح به نحو آمیخته ای در مناطق نامبرده بالا می زیسته اند. در حقیقت جنبش های آغازی شاخه هند و ایرانی آریایی ها در حدود دو هزار سال پیش از میلاد مسیح بوده است. مسیر این اقوام صد در صد روشن و مشخص نیست, آنچه مسلم است جنگاوران با اسب های خود و احیانا با ارابه های جنگی بسیار ساده و ابتدایی خود به سوی جنوب پیشروی کرده اند. دیگران با دام های خود به دنبال جنگیان و سواران به راه افتاده و به آنان ملحق شده اند. بخش اصلی این انبوه از طریق گذر کوه های هندوکش به سوی رودخانه سند پیشروی کرده و از آن رودخانه نیز گذشته و در حوالی پنجاب مسکن گزیدند و این مردم تمدن ویژه خود را در آنجا بنیان نهادند.
گروهی که اکنون سخن از آن است, بعدها به وسیله ایرانیان ((هندوان)) نامیده شده اند, یعنی آنانکه در حوالی رودخانه ایندوس (indus=سند) ساکن هستند.
شاخه دیگری از آریایی ها به نام میتانی (mittanni) از ناحیه جنوبی روسیه از کوه های قفقاز(kaukasus) گذشته است. این جنبش به وسیله بسیاری از مورخین و خاورشناسان تایید شده است.
برای بررسی اعتقادات آریایی های باستان یا پیش از اشوزرتشت, نباید بستگی و خویشاوندی و آمیزش های فکری و سنتی دیرین ایرانیان و هندی ها را از نظر دور داشت.در غالب نوشته های اوستایی, به ویژه یشت ها بیانگر بخش پر اهمیتی از سنن و اعتقادات پیش از اشوزرتشت است, که به گونه ای کاملا روشن همانند آنرا با ناهماهنگی ناچیزی در ادبیات وداها می بینیم.
هندی ها (پهلوی: هندوکان=hindukan) و ایرانیان که از قوم اصلی و مادر آریای برخاسته اند, دارای بسیاری از ویژگی های هم سان هستند و این نتیجه زندگی زمان درازی است که آنها در جوار همدیگر داشته اند. نفوذ و هجوم اقوام بیگانه موجب تقسیم و پراکندگی بخشی از این میراث مشترک معنوی میان ایرانیان و هم نژادان هندی آنان شد.
از جمله ایزدان, فرشتگان و خدایانی که میان ایرانیان و هندیها به گونه مشترک در زمان های بس پیشین وجود داشته اند, عبارتند از: میترا(mitra) برای هندیان و میثرا (mithra) برای ایرانیان, ویو (فرشته باد, باد = vayu) و آتر (آتش = atar) برای ایرانیان و آگنی (نیروی آتش = agni) برای هندیان.

البته در صفحات بعد به دیگر خدایان و فرشتگان مشترک هند و ایرانی اشاره می کنیم. ویو که در اوستا یشتی به آن اختصاص داده شده است, در دوران های پیشین به وسیله هندیان ستایش می شده است, بدین معنی که پیشینه ویو در هند باستانی تر است. ویو رهبر و قدرت مطلق و حاکم بر زندگی و مرگ است. آنچه متعلق به زندگی است, در قدرت لایزال ویو نهفته است. ویژگی های ویو در وندیداد در قالب قدرتی که هستی و زوال می آفریند(هستی و نیستی برای جهان و محتوای آن) بررسی شده است. آب و آتش قادر نیستند که آدمی را از بین ببرند, این در توان استویداتو (astovidato) ویو (باد) است که دیو نخست بندهای استخوان ها را از هم گسسته و دومی آدمی را می رباید.

در ادبیات پهلوی ویو به وضوح به صورت ایزدی که هم توان خوب و هم نیروی آسیب رسانی دارد معرفی می شود. در جایی تحت عنوان ((وی وه)) (vayu-veh) به معنای ((ویو ی خوب و سودمند)) و در جای دیگر به نام ((ویو ودتر)) (vayu-vadtar) به معنای ((ویو ی بد و زیان رسان)) آمده است. بنا به نوشته پهلوی مینو خرد (menog i khrat) هر دو ویو با هم روان شخص درگذشته را تا پل صراط (اوستایی: chinvato-peretu) همراهی می کند. این همان پل چینوت یا جایگاه حساب است که هم روان شخص راستین و پارسا و هم روح انسان پلید و دروغپرست ناگزیر به گذشتن از آن است. در اینجا ((ویو ی خوب)) شخص پرهیزکار را همراهی می کند و عبور او را از این پل ممکن می سازد و ((ویو ی بد)) به عنوان راهنمای شخص اهریمن ستا, او را در حساسترین نقطه پل به دوزخ سرنگون می کند.

چنین اعتقادی از قرن ها پیش از تدوین اوستا در میان آریاییان معتبر بوده است. پیش از آنکه در میان آدمیان پاداش نیکی و راستی و کیفر دروغ و ستمکاری به عنوان هسته اصلی اعتقاد شناخته شود, آریاییان به عنوان انسان های معتقد به اصول نور و تاریکی و نیکی و بدی, به عوامل و نیروهای موثر بوجود آورنده آنها پی برده بودند.

در آغاز برای رفع و گریز از نیروهای آسیب رسان به نیروی طلسم کردن و احیانا بی اثر کردن نیروهای بیماری زا می پرداختند. دانه های فیروزه و مهره های شاخی و گوش ماهی که پیشینیان به گردن خویش می آویختند و یا به صورت دستبند به دست های خود آویزان می کردند, به اعتقاد آریاییان باستان و بسیاری از اقوام و ملل دیگر که همین روش را داشتند, از توانایی ارواح و نیروهای خبیثه و گزند رسان می کاست, نمونه های بسیاری از آنها که فوق العاده ارزشمند هست در حفاری های ناحیه فارس و دیگر کاوش های باستان شناسی در همان منطقه به دست آمده است.

علاوه بر آن در قبرهای انسان ها زینت آلات و حتی ادوات و ابزار زندگی و جنگی و شکاری در آنجا بدست آمده است که بیانگر اعتقادات آریاییان باستان به زندگی پس از مرگ (reincarnation) است. در اینگونه قبرها قطعات ظروف نیز بدست آمده است. به احتمال زیاد پیشینیان ما مردگان را با مقداری خوراک و آشامیدنی در این ظروف به خاک می سپرده اند, زیرا این کار, جنبه تامین توشه برای شخص درگذشته در زندگی پس از مرگ او را داشته است.

در کاوش های باستان شناسی در منطقه لرستان نشانه های ارزشمندی از نگاره خدای ماه و خدای خورشید مربوط به سده ششم پیش از میلاد مسیح یعنی زمان شاهنشاهی مادها بدست آمده است, که پیشینه و اصالت آنرا باید به سومری ها نسبت داد. آریاییان باستان خورشید و ماه را به عنوان خدا ستایش نمی کرده اند, ولی آنها را در زندگی خود بویژه در امر کشاورزی سودمند و موثر می دانسته اند و آنان را در بدست آوردن محصول خوب و سرشار کشاورزی توانا می پنداشته اند.

در تمدن مربوط به انسان های اطراف کوه های زاگروس به ویژه مربوط به ناحیه لرستان نشانه هایی از ایمان آریاییان به یاری طبیعت و خشم آن در بوجود آمدن بلایای طبیعی در امر کشاورزی و دامپروری بدست آمده است که بخشی از فلسفه اشوزرتشت که دامپروری و برزیگری را ستوده و دام گستری و قربانی را نکوهش می کند, متعلق به آن است. آریاییان حتی تصوری از نیرویی مافوق توان بشر در نگهداری و پناه جانوران خود داشتند و این قبیل فرشتگان را نگهبانان رمه ها و اسبان و کشتزارهای خود می پنداشتند.
نقاشی هایی که بر روی ظروف گلی می کرده اند, بیشتر این تصور را در انسان ایجاد می کند, که آنها به معجزه اعتقاد کامل داشته اند. برخی از نقاشی های هندسی آنها معرف نیروهای طبیعی در بوجود آوردن هوای خوب و باران سودمند یا بالعکس طوفان و خشم طبیعت است.
اینگونه نشانه ها به صورت خورشید با فروغ آن در قالب پرتو افکنده و پراکنده و یا رعد و برق و ابر غران یا تجسم منظره ریزش باران, رودخانه و چشمه سار یا جانداران وحشی نقش می شده است.

نگاره های نیروهای مقدس و معجزه گر در امر نگهداری آریاییان و جانوران آنها مانند دام ها و حیوانات جنگی و شکاری و سرزمین آنها در نواحی زاگروس و آذربایجان و محدوده ی بلندی های طوالش مربوط به اواخر سده هشتم پیش از میلاد مسیح و آغاز سده هفتم پیش از میلاد, یعنی درست زمانی که این اقوام آریایی شده و آریایی بودن آنها مسلم و مسجل بوده است, بدست آمده است.

بر روی کاسه زرینی که به سال 1337 هجری شمسی (1958م) درحسنلو به فاصله صد کیلومتری شمال غربی زیویه کشف شده است, چنین آثاری را که صحنه هایی با محتوا و مفاهیم دینی و معنوی در بر دارد, مجسم می کند.

نیاکان ما به عناصری که بعدها با ظهور اشوزرتشت به عنوان عناصر مقدسه مورد توجه و ستایش قرار گرفت, اعتقاد و توجه بسیار داشتند. به این عناصر و مفاهیم اصلی آنها در جای دیگر اشاره خواهیم کرد. علیهذا به ذکر آن عناصر که عبارتند از آتش, آب, باد, و خاک هست, اکتفا کنیم.

پیشینیان ما به همین ترتیب نسبت به پاک سازی محیط زیست انسان ها و جانوران و حفظ مناطق کشاورزی و دورداشت آنها از هرگونه آلودگی, نهایت می کوشیدند. آریاییان به گونه ای که بعدها در وندیداد به صورت قوانین محکم و محترمی به جهانیان نمایانده شد, گورستان های خود را دور از کشتزارها و جنگل ها و جویبارها و جایگاه های پرورش دام و پرندگان, بر می گزیدند.

پرفسور آلفونز گابریل ضمن تاکید براینکه آریایی ها مردگان خود را دور از روستاها به خاک می سپرده اند و زمین های بایر را به عنوان گورستان انتخاب می کرده اند, اعتقاد دارد که این خود می تواند بیانگر آن باشد که آنها نوعی زندگی ابتدایی که آغازی از کشاورزی و دامپروری اصول و اساس اصلی آن زندگی بود, داشته اند.

نمونه های بسیاری از این گورستان ها که بیشتر به صورت گورستان های دسته جمعی و شاید هم خانوادگی در قلب لرستان, در مناطق ماهی دشت و دشت خاوه, بدست آمده است که دارای قدمت های گوناگون بوده و متعلق به هزاره های یکم و دوم پیش از میلاد تا سده سوم پیش از میلاد مسیح است و تعداد آنها بیش از یکصد قبر است.

از آثار برجای مانده اقوام هندی آریایی های باستان چنین برمی آید که اعتقادات آنها به ویژه تصور آنها از بهشت, حتی در زندگی ساده چوپانی آنان انگیزه ای برای احترام به برخی از ستارگان و قدرت های آسمانی یا بهتر بگوییم الهی بوده است.

========================================

تعداد بیشماری از فرشتگان در نظر آنها حاکم بر طبیعت و زندگی انسان ها و جانوارن بوده اند.
اعتقاد و احترام به آتش در میان قدیمی ترین تیره های آریایی وجود داشته است و همانگونه که در صفحات پیش اشاره شد, بعدها این ایمان در مکتب اشوزرتشت به اوج قدرت خود رسید.
آتش به عنوان بالاترین قدرت طبیعت مورد ستایش آریاییان بود و پایه و اساس دین در حقیقت در میان بادیه نشینان همراه با ستایش به ماه و خورشید و ماه گذارده شد. تردید نیست که بسیاری از اقوام سامی مانند بابلیان, آشوریان, آکادیان و سومریان نیز قبلا به ارزش و اهمیت آتش پی برده بودند.
باستانی ترین نشانه های معنوی آریاییان در زمینه مراسم آتش ستایی کمتر به اجتماعات چوپانی برمی گردد, بلکه عموما به تیره های جنگیان و سوارکاران نسبت داده می شود. باقیمانده های ستون های استوانه ای به ارتفاع 5/2 متر در کوه حسین آباد (نقش رستم) نمونه بعدی و تکامل یافته ای از این مدعا است.
این ستون در اصطلاح عامیانه محلی ((دست پیرزن)) نامیده می شود.
نگاره های برسنگ کنده شده ای که روحانیان نگهبان آتش را بازمی تاباند و درحالی که آتشبانان شاخه های برسم (barsom) را در دست دارند, معرف دیگری از این واقعیت است, بدین معنی که آریایی های پیش از اشوزرتشت به گاه ستایش در مراسم آیینی خود, از شاخه های برسم استفاده می کردند.
در اینجا باید به پیشینه احترام به گیاهان و درختان و بطور کلی تمام رستنی ها و جانوران سودمند برای جهان هستی در میان آریاییان اشاره ای بکنیم.
احترام به درختان و حتی برگزاری مراسم مخصوص به منظور ستایش از رستنی ها را باید به عیلامیان باستان نسبت داد و ایرانیان قدیم در این خصوص روش مشترکی با اقوام همسایه خود داشته اند. این مراسم در میان آریاییان همراه با نگهداری و پرورش آتش بوده و منشا اصلی آتش را همانطور که هست چوب یعنی درخت می دانستند. در عهد باستان شکستن درختان و آسیب رساندن به رستنی ها و حتی جدا کردن میوه های نارس از درخت, خطایی نابخشودنی به شمار می آمد و نیاکان ما عقیده داشتند که اگر کسی درخت بزرگ میوه و پرشاخ و برگی را بیفکند و یا شاخه های آن را بشکند, در همان سال یکی از خویشاوندان خود را از دست خواهد داد.

سرو یکی از درختانی است که در عهد باستان جنبه روحانیت و دوام فوق العاده داشته است و کاج و بلوط نیز در زمره درختان پر ارج بوده و بویژه درخت انار در اعتقادهای عهد باستان از نظر دینی و پزشکی مورد استفاده بوده است. این اعتقاد در زمان زرتشت کماکان دنبال شد چنانکه اشوزرتشت شخصا درخت سروی در ناحیه کاشمر در غرب ترشیز غرس کرد که به سرو مقدس زرتشت معروف شد. روایت است که این درخت در زمان متوکل خلیفه عباسی بریده و به بغداد حمل شد. همینطور رستنی ها و درختانی مانند مورد (مورت=myrthe) و حنا henna و هوم (هاوما=haoma در سانسکریت ((سوما))=soma) بویژه از جمله گیاهانی بود که مقدس شمرده شده و به خاطر بوی خوش و یا مصارف مهم دیگر آنها مورد حمایت و حرمت بوده است.
نیاکان ما به موازات توجه به رستنی ها, به جانوران سودمند نیز توجه فوق العاده داشته و همانگونه که بسیاری از گیاهان را به دلایل بیشمار مایه برکت و طراوت و بقای زندگی آدمیان و جانوران و دوام جهان هستی می دانستند, به جانورانی مانند سگ, اسب, گاو, گوسفند, سگ آبی و غیره به خاطر ویژگی هایشان مانند پاسداری از خانه و کاشانه و رمه, کاربرد در میدان جنگ, سواری و تامین لبنیات برای انسان ها و از بین بردن جانوران زیانکار آبی و زدودن آلودگی آب از چشمه سارها, رودخانه ها, جویبارها و دریاها, توجه ویژه داشته اند. این خود نیز پیشینه بس باستانی دارد و پیشینیان ما به همین ترتیب جانورانی را شناخته بودند که تحت نیروهای اهریمنی پرورش یافته و بوجود آورنده بیماری, فقر و آفات گیاهی و دامی در روستاها بودند.
احترام به بسیاری از پرندگان به خاطر وابستگی مستقیم آنها با نور و هوای پاک و دور از آلودگی و عفونت در قالب اعتقادات و ویژگی های معنوی پیشینیان ما بوده است.

برحذر داشتن انسان ها از آزار به خارپشت و ماهی و سگ آبی به خاطر پاک کردن خشکی و آب از جانوران زیانکار و پلیدی زا و آلاینده محیط زیست انسان ها و جانوران و مناطق کشاورزی و آب های روان و ساکن, در صدر وظایف معنوی آریاییان بوده است.
توجه ایرانیان به خارپشت و بسیاری از ماهی ها و سگ آبی در وندیداد منعکس است.
در فرهنگ عهد باستان بسیاری از جانوران اعم از پرندگان و علفخواران و یا برخی از گوشتخواران, نماینده و مظهر فرشتگان و ایزدان مورد حرمت و ستایش بوده است. خروس پرنده ای است که ((سروش)) (فروتنی و فرمانبرداری) تعلق داشته, گاو در پناه وهومن (اندیشه نیک) امشاسپند نگاهبان جانوران سودمند بوده است. جانوران زیانکار که در اوستا ((خرفستران)) (khrafstaran) نامیده می شود, به روح خشن و اهریمن بستگی داشته و برای محتوای جهان هستی نامناسب و گزند رسان شناخته شده است.
این گونه جانوران عبارتند از: لاک پشت, نوع های قورباغه, سوسمار, و همه خزندگان بویژه مار, موش صحرایی, مورچگان از هر نوع, انواع مگس و زنبور و غیره. آنکه این گونه جانوران را که در حقیقت دشمن واقعی پیشرفت و سرسبزی جهان هستی شمرده می شدند, می کشت, از گناهان خود با این کار خوب کاسته بود.
ناگفته نماند که شاخه ای از آریاییان هندی که فرزندان آنها هنوز هم در این زمینه روش پیشینیان خود را دنبال می کنند, برخی از خزندگان را می ستوده اند و بویژه گونه هایی از مار مورد توجه آنان بوده است.
هندی های باستان خدایی به نام مار (schlangengott) را می پرستیدند و اعتقاد داشتند که این خدا در زندگی آنها نقش موثر و مفیدی را ایفا می کند.

از آنجایی که مراد از این پژوهش که درباره اعتقادات نیاکان آریایی خود ما در زمان های پیشین و بویژه پیش از زمان اشوزرتشت است, شایسته می داند که اشاره ای به مذهب زروان (اوستایی: زمان = zurvan/zrvan) بشود. پس از شناخته شدن زروان و گسترش آیین زروانی, دیری نگذشت که زروان در حد خدایی زوال ناپذیر و جاویدان در قالب لغوی ((زروان بی کرانه و لایتناهی)) (اوستایی : zurvan-a-karana) درآمد. به این عنوان در نوشته های پهلوی نیز برمی خوریم, و دارای همان مفهوم معنوی اوستایی است. 
در آغاز اشاره ای به ویو (vayu) ایزد موثر در تازگی و طراوت طبیعت و ایجاد نسیم و در جنبه خشم خود, بوجود آورنده طوفان های سهمگین و زیان رسان, نمودیم. "ویو" در بسیاری از موارد با زروان همراه می باشد. خدای دیگری به نام ((ثو اشا)) (thwasha) به معنای ((محدوده فضا یا جو)) (atmosphaere), به زروان می پیوندد و به اتفاق یکدیگر اساس و پایه اصلی آفرینش را پی ریزی و رهبری می کنند و چگونگی خلقت و سرنوشت آنچه خلق شده است, در دست قدرت آنها است.
از دیدگاه فلسفی و حکمت و علوم آسمانی, باید اینطور پنداشت, که این سه خدا به عنوان سه نیروی مکمل یکدیگر و قدرت مطلق اساس جهان هستی را در یک محدوده زمانی بسیار وسیع بنیان نهاده و سیر تکاملی و کلیه جنبش ها و پیشرفت های محتوای این جهان را در فاصله زمین و آسمان یا بهتر بگوییم در حد فاصل کره خاکی و آسمان و آنجا که سیر کهکشان ها آغاز می شود, تحت نظر دارند.
هوا یا اتمسفر با فضای به اصطلاح علمی موسوم به خلاء بین زمین و آسمان تا قلمرو کهکشان ها و محدوده کیهانی (universum) با گذشت زمان (زروان = zurvan) با دقت و انضباط خاصی هر کدام از عناصر مانند زمین و هریک از ستارگان به انجام وظایف و گردش های خود, به اراده زروان می پردازند. مفهوم هر یک از این عناصر به ویژه مفاهیم بسیاری از ستارگان, بخش پر ارزش و معتبری از دانش آسمانی نیاکان ما را در بر می گرفته است که بررسی حتی گوشه ای از آن نیاز نگارش کتابی در این زمینه است. ضمنا زمین به خاطر اهمیت فوق العاده آن بعدها در آیین اشوزرتشت, به پناه یکی از امشاسپندان به نام آرمئیتی, یا ارش متی (راست اندیشی = eresh-mati/armaiti) سپرده شده است.
در تکامل این فلسفه معنوی بعدها آتش (آتر = atar) نیز به این سه نیرو پیوسته است ولی به خاطر نیروی فوق العاده اش مورد خشم ((ویو)) قرار گرفته و ویو در جنبه خشمگین خود به صورت طوفان به خاموش کردن و نابود کردن آتش کوشیده است.
بعدها آتش به عنوان پسر اهورامزدا به بزرگترین امشاسپند یعنی اشا (اوستایی: راستی, پاکی, نظم مطلق=asha در سانسکریت رتا=rta در پهلوی ارتا=arta) سپرده شده است.
نکته دیگری که در زمینه اعتقادات و بستگی های معنوی نیاکان ما شایسته یادآوری است, توجه ویژه آنها به پیشینیان و نیاکانشان است. برخی از محققین متاسفانه به خاطر دید و اندیشه های ویژه خود, پدران ما را به مرده پرستی متهم کرده اند, ولی این دور از حقیقت و واقعیت است. آریایی های پیشین به خاطر روح قدر شناسی و آزادگی خود که محصول تربیت درست آنان بود, به فرمانروایان و سران و بزرگان خانواده در گذشته خود به خاطر خدماتی که انجام داده بودند, حرمت می گذاشتند و به منظور حرمت و بزرگداشت روان آنها و به منظور ابراز سپاس به روان های آنان نماز و نیایش می برده اند, ولی به هیچ وجه درگذشتگان خود را به عنوان خدا یا نیروی معنوی قابل ستایش, پرستش نمی کرده اند.

ما در هزاره ها بعد از دوران آریایی های باستان در مورد شاهنشاهان اشکانی مشاهده می کنیم که اشکانیان مدت ها ضمن پرستش خدایان و نیروهای معنوی و الهی, اشک های پیشین را نیز از نظر دور نداشته و به آنان حتی نماز می برده و به نام آنان ادای سوگند می کرده اند.
این روش کماکان در دوره های بعد نیز به قوت خویش باقی ماند و ما نیز از نیاکان و شاهنشاهان پیشین خود غافل نیستیم و به روان آنها درود می فرستیم و اصولا در مورد هر شخص در گذشته مراسمی ویژه در نظر گرفته شده است که حتی سال ها پس از مرگ او کماکان برگزار می شود.
بویژه در آیین اشوزرتشت بزرگداشت روان شخص درگذشته با مواد خوشبو و سبزه و گل و حتی به ارمغان آوردن خوراکی های خوشبو و مزه و تازه و نوشیدنی های گوارا بر مزار او, جنبه واقعی دارد و این همان روشی است که عیلامیان باستان و بابلیان و نیاکان خودمان داشته اند.
برگزاری این مراسم در آیین اشوزرتشت بلافاصله پس از مرگ شخص آغاز می شود و بویژه در روزهای سوم, چهارم و احیانا هفتم و دهم و سی ام و سیصد و شصتم پس از مرگ این مراسم با تشریفات و دقت ویژه ای انجام می پذیرد. البته تا سپری شدن یک سال تمام هر ماه درست در شب مربوط به روز درگذشت شخص این مراسم دوازده بار برگزار می شود.
در پایان بی مناسب نیست به بستگی و هم آهنگی و نیز وجوه اشتراک میان برخی از ایزدان و فرشتگان آریایان هندی و آریاییان ایرانی, اشاره ای بشود.

خدایانی که در عهد باستان در اجتماعات هندوان و ایرانیان شناخته شده اند عبارتند از:
1- مهر یا میثرا و ورونا (varuna) که نماینده و نگهبان استقلال و قدرت بوده اند, استقلالی که انسان در حیطه فکری برای پیشرفت به آن نیاز دارد. این استقلال در حالت تکامل یافته خود به قدرت مبدل می شود که خاصه قشر فرمانروایان و جنگیان و روحانیان است.
2- ایندرا (indra) یا خدای جنگ و کارزار که هندوان آن را فرمانروای الهی در نبرد می دانند. این خدا در عهد باستان یاور آریاییان به هنگام پیکار با بیگانگان و اقوام مزاحم و مهاجم بوده است. آریاییان هندی این خدا را قدیمی ترین رهبر خود می دانسته اند ایندرا نابکاران و گزند رسانان و دژخیمانی را که موجب قتل و قحطی در سرزمین های آریایی می شدند, از پای در می آورد.
همطراز ایندرا در ایران ایزد نیرومندی به نام ورهرام یا بهرام (اوستایی: ورثرغنا = verethaghna = ایزد پیروزی) است. این ایزد به عنوان نیروی مقاوم و بر دیو ناتندرستی و بیماری آفرین, پیروز می گردانید, از اینرو و عموما برای بهبودی بیماران یشتی در اوستا به نام ((ورهرام یشت)) را می خواندند. ایندرا و ورونا بخشنده نیرو به جنگیان و ارزانی دارنده استحکام به ارابه های جنگی هندوان و ایرانیان بوده اند.
3- ناستیاس (nasatayas) به معنای یک جفت جوان ( دوقلوی جوان) که میان هندوها اسوینا (athvina) نامیده شده و خدایان مقدسی که یار و یاور انسان ها در هر مرحله ای از زندگی بوده است. این زوج خدا نگهبان کشاورزان و چوپانان بوده اند و دام ها و دامپروران و طبیعت مساعد و جویبارها را در پناه قدرت خود داشته اند.
4- یکی دیگر از فرشتگان که در فلسفه معنوی ایران نقش آن شگفت انگیز بوده ولی در جدول ایزدان و فرشتگان و خدایان هندی در سطح پایین تری قرار داشته است, اشی (ashi یا اشای ashay= قسمت, بخت, سهمیه) بوده است. این ایزد قدرتمند حاکم بر قسمت و سرنوشت انسان ها و بالاخره جهان هستی بوده و به مرور زمان با تضعیف چند خدایی (polytheismus) و تقویت و تعمیم توحید (monotheismus) این ایزد پرتوان حتی در ایران نیز از ارزش واقعی خود افتاده است.
با شناساندن اهورامزدا در ایران توسط اشوزرتشت به مردم, خدایان قدیمی تقلیل مقام یافته و به سطح ایزدان و فرشتگان تنزل کرده و حتی برخی از آنها فراموش شدند. اهورای ایرانی (اوستایی: ahura) همان اسورا در زبان سانسکریت است. آناهیتا (anahita=بدون لکه) در میان هندیان و در زبان سانسکریت آناسیتا (anasita=نیالوده) است و ستاره ای در ایران به نام ناهید نماینده قدرت این خدا است.

در فرهنگ ایران نیروهای مخرب که زاییده روح پلید و اهریمنی بوده, تحت عنوان دیو (اوستایی: داوا = daeva) معرفی شده است و برای هرگونه بیماری, خشم طبیعی به هرگونه ای که بیاندیشیم, نیاکان ما دیوی را می شناخته اند: مانند دیو خشکسالی, دیو تب, دیو شکست در نبرد, دیو کاهنده نیروی جسمانی و روانی, دیو خواب, دیو خشم, دیو سخن (دروغ و غیره) البته واژه اوستایی داوا در سانسکریت (daeva) به معنی خدا است. همین واژه در فارسی باستان به ویژه در کتیبه خشایارشا دیوا (daiva) به معنای بت است. این واژه در پهلوی دو (dev) به معنای دیو است. در لاتین واژه دئوس (deus) به معنای خدا و در یونان زئوس (zeus) به مفهوم خدای توانا است, ولی در برخی دیگر از زبانهای هند و اروپایی مانند زبان آلمانی این واژه دمون (daemon) و در زبان انگلیسی دمون (demon) که به معنای دیو است. واژه انگلیسی دویل (devil) از همان خانواده و به معنای روح خشن است.

نکته ای که در پایان سخن ذکر آن را لازم می دانم, اشاره به مراسم قربانی در میان آریاییان باستان است. به درستی نمی توان تشخیص داد که اجرا و انجام مراسم قربانی خوش آیند خدا و ایزدان و فرشتگان در میان آریاییان باستان چگونه بوده است, زیرا محققین نظریات و عقاید گوناگونی در این زمینه دارند. آنچه مسلم است آریاییان باستان و بویژه فرزندان خود را به گونه ای که در میان بسیاری از اقوام سامی نژاد معمول بوده است, در راه خدایان و فرشتگان و ایزدان, قربانی نمی کرده اند.

از: اردشیر خدادادیان (دکتر در ایرانشناسی)
منابع و ماخذ:
1- وندیداد: فصل یکم بند 1 تا 2
2- همان کتاب و همان فصل و بند

رفع ابهام در زمینه موضوع ازدواج با محارم

يكى از اتهاماتى كه به پدران نامدار ما نسبت داده اند تهمت نارواى زناشویى با نزديكان است كه از سوى دشمنان ايران و افرادى كه از مذهب ايرانيان باستان اطلاع عميق نداشته اند، به نياكان نامدار ما وارد آمده و آنها را به ارتكاب اين عمل زشت، متهم نموده اند. اين افتراء نخست از سوى يونانيان كه با پدران ما دشمنى ديرينه داشته اند به منظور خاصى به آنها نسبت داده شد و قرن ها پس از آنكه خاك پاك ايران لگدكوب سم ستوران اعراب گرديد، (اينان نيز تا آنجا كه توانستند به اين آتش دامن زدند، و در قرن اخير چند تن از خاورشناسان و اوستادانان غربى، با پيدا كردن واژه اوستائى (خيتودت) به خيال خودشان به اين موضوع – تهمت – صحه گذاشتند، و ما اينك مى كوشيم تا به اين تهمت ناروا كه پايه و اساسى ندارد با عقل و مطق جواب گویيم و براى اينكه نوشته و ترتيب خاصى برخوردار باشد، نخست از انواع پيوند زناشویى با نزديكان پرداخته به تهمت هاى وارده يكى پس از ديگرى با دليل و منطق پاسخ مى گویيم، سپس واژه اوستایى (خيتودت) را ترجمه و تفسير مى نمایيم، و در پايان شمه اى را درباره شيوع ازدواج با محارم ميان ديگر اقوام باستانى بيان نمود و با جمع بندى مطالب گفته شده، به اين موضوع پايان مى دهيم.
در آیين زرتشتى تعدد زوجات روا نيست، به گرفتن يك زن فرمان داده شده، و ايرانيان باستان كه از پيروان زرتشتى بودند حق نداشتند در آن واحد، بيش از يك زن داشته باشند، ولى پيوند زناشویى در عهد باستان بنا به حالت و وضع و شوهر به پنج نام گوناگون به موجب شرح زير ناميده مى شد. 

در دفاتر زناشویى به همان نام ثبت مى گرديد:
1- پادشاه زن 2- چاكر زن 3- ايوك زن 4- ستر زن 5- خود راءى زن . كه اينك به شرح مختصرى از هر يك از اين پنج نوع پيوند زناشویى مى پردازيم:

1- پادشاه زن: دخترى پس از رسيدن به سن بلوغ با موافقت و صلاحديد پدر و مادر خود به عقد ازدواج پسرى درمى آمد، و به طور كلى همه دخترانى كه براى نخستين بار با رضايت پدر و مادر عروس مى شدند- به استثناى موارد مذكور در اين بخش – پيوند زناشویى آنها به نام پادشاه زنى بسته مى شد و به همين نام در دفتر زناشویى ثبت مى گرديد. پادشاه زن از كامل ترين حقوق و مزاياى زندگى زناشویى بهره مند مى شد، و امور خانه و فرزندان را با شوهر اشتراكا اداره مى نمود، و به عقيده پدران ما در ايران باستان پس از در گذشت نيز در دنياى ديگر باز همان نسبت زناشویى ميان يك زن و شوهر بويژه زوجى كه عقد آنها به پادشاه زنى گرفته باشد موجود است.

2- چاكر زن: هر گاه زنى بيوه پس از درگذشت شوهر نخستين خود، به عقد ازدواج ديگرى درمى آمد، اين پيوند زناشویى، زير نام چاكر زنى ثبت مى شد. اين زن در سراسر زندگى در خانه شوهر، مقام كدبانویى خانه داشت و از همگى حقوق و مزاياى پادشاه زن در طول عمر خود برخوردار بود، ولى پس از گذشت ، آیين كفن و دفن و ساير مراسم مذهبى براى او تا سيزده روز از طرف شوهر دوم برگزار مى شد، و تمام هزينه هاى بعد از آن به عهده بستگان شوهر اولش بود.
ايرانيان باستان معتقد بودند كه در دنياى ديگر اين زن از آن شوهر نخستين خواهد شد. و به همين دیل پيوند زناشویى او با شوهر دوم زير نام چاكر زن بسته مى شد. واژه چاكر زن نويسندگان غير زرتشتى را به اصول مزديسنى و انواع پيوند زناشویى زرتشتيان آشنایى نداشتند بر آن داشت كه نسبت زوجات به زرتشتيان بدهند. آنها تصور مى كردند كه پادشاه زن، زن عقدى، و چاكر زن، زن صيغه اى است. در صورتى كه اصل قضيه به موجب شرحى كه داديم غير از اين است، و ايرانيان باستان در هيچ دوره اى از ادوار زندگى تاريخى خود، مجاز به گرفتن بيش از يك زن نبوده اند، و عمل يكى دو نفر پادشاه خودكامه را در گرفتن چند زن نمى توان به حساب كليه ايرانيان باستان گذاشته، مجوزى براى چند زنى آنها به شمار آورد. به علاوه اگر آیين چند زنى در ايرانيان باستان وجود داشت، پس چرا با اينكه پدران ما در ميان قومى زندگى مى كردند كه تعدد زوجات در بين آنها رسم مذهبى بود و مانعى براى پدران ما وجود نداشت كه چند زن بگيرند، يك دفعه آنها از چند زنى دست كشيده و به يك زن اكتفاء كردند، كما اينكه تا امروز هم زرتشتيان در هر كجاى دنيا كه زندگى مى كنند به همين رسم يك زنى پاىبند هستند؟

3- ايوك زن: وقتى مردى داراى فرزند پسر نبود، اگر فرزند او منحصر به يك دختر بود، ازدواج اين دختر و اگر چند دختر داشت، زناشویى دختر كوچكتر او زير نام ايوك زن – اين واژه اى پهلوى است كه به معنى يك، مى باشد – ثبت مى شد، و نخستين پسرى كه از اين زناشویى به وجود مى آمد به فرزندى جد مادرى خود در مى آمد، و نويسندگان نا آگاه غير زرتشتى اين عمل را به عنوان ازدواج با محارم زرتشتيان مى پنداشتند و پدران ما را به ازدواج با محارم متهم كردند.

4- ستر زن: واژه ستر زن در زبان پهلوى به معنى فرزند آمده است و كلمات استر و سترون، در پارسى سره، از اين واژه گرفته شده اند. استر، مركب است از دو جزء "ا" و "ستر"، "ا"، از ادات نفى است و "ستر" به معنى فرزند، بنابراين معنى تركيب آن مى شود بدون اولاد، يعنى حيوانى كه نازاست، و مخفف استر است و ون به معنى مثل و مانند، و معنى كامل آن مى شود، مانند استر و به عبارت ديگر، نازا بودن و بچه دار نشدن. و سترون كردن در زبان علمى به معنى عقيم كردن است از نظر توالد و تناسل ميكرب ها. پس از بيان اين مقدمه گویيم كه در دوران قديم چون پسرى بالغ يا مردى بدون زن و فرزند فوت مى نمود، خويشان و بستگان او مى بايستى دوشيزه اى را به خرج خود و به نام آن در گذشته زير نام ستر زنى به عقد ازدواج جوانى در مى آوردند. تنها شرط اين زناشویى آن بود كه زوجين متعهد مى شدند كه يكى از پسران خود را به فرزندى شخصى در گذشته بدهند، و اين نوع زناشویى در عمل، سعادت و خوشبختى عده اى از مردم بدبخت و بينوا را فراهم مى كرد، به اين معنى كه هرگاه يكى از اشخاص متمول بدون زن و فرزند فوت مى نمود، بستگان در گذشته هزينه زناشویى دختر و پسرى از طبقه بينوا و بى چيز را و آنها را با گواه ستر زنى بهم پيوند مى دادند و مبلغى هم براى گذراندن زندگى به آنها مى دادند. بعلاوه پسرى كه از ازدواج خوشبخت به دنيا مى آمد به فرزند خواندگى شخص در گذشته معين مى شد و در حقيقت وارث او به شمار مى آمد. و اين زناشویى هم يكى ازموضوع هايى بود كه بهانه بدست دشمنان مى داد، زيرا گاهى كه شخص درگذشته خواهر جوان و دم بخت داشت، نزديكان او همين خواهر را با گواه ستر زنى عروس مى نمود و وقتى كه پسرى از او متولد مى شد، او را به فرزند خواندگى شخص متوفى نامزد مى كردند، يعنى كسى كه در حقيقت دايى طفل بود، اينك مقام پدرى او را پيدا كرده است. بيگانگانى كه با اخلاق و عادات زرتشتيان آشنایى نداشته و از اصل قضيه بى خبر بودند، با مشاهده اين وضع تصور مى كردند كه برادر و خواهر در حقيقت با هم ازدواج نموده اند. در صورتى كه اين تصور سوء تفاهمى بيش نبود، زيرا همانگونه كه گفته شد، خواهر پس از فوت برادر يا شخص ديگرى ازدواج نموده و بين برادر و خواهر رابطه زناشویى وجود نداشته است.

5 – خود راى زن: در ايران باستان چنانچه پسر و دخترى كه به حد رشد قانونى رسيده بودند به هم علاقه باطنى پيدا كرده و خواستار زناشویى مى شدند و پدر و مادر دختر به دلیلی به اين امر رضايت نمى دادند، عقد زناشويى آنها، حتى برخلاف ميل پدر و مادر برگزار مى شد و عدم تمايل پدر و مادر يك زوج يا هر دوى آن ها مانع انجام اين امر نبود، و در اين ازدواج كه زير نام خود راى زن ثبت شده بود، دختر قانونا از ارث پدر و مادر بهره اى نداشت مگر آنكه خود آنها تمايل خودشان را بدادن ارث به دختر نافرمان اظهار نموده باشند.

موضوع زناشویى با محارم و نزديكان

راجع به اتهام بى اساس زناشویى با نزديكان كه به ايرانيان باستان نسبت داده اند، در وهله اول يونانى ها بودند كه بخاطر دشمنى با ايرانيان، به آنان چنين تهمتى بستند، و كارهاى سه تن از پادشاهان را مستمسك اين نسبت قرار داده اند. حال ما اين قضيه را تعقيب مى كنيم تا ببينيم اصل داستان در مورد اين افراد چگونه بوده است؟

1- ازداج كامبوزيا با خواهر خود: "نخستين نويسنده اى كه راجع به اين موضوع مطلبى نوشته و اين تهمت را به پادشاه بزرگ هخامنشى وارد نموده، هرودت 484-409 پيش از ميلاد است. اين نويسنده شرح قضيه را در كتاب خود به اين مضمون آورده است: دومين خطايى كه كامبوزيا مرتكب شد، كشتن خواهرش بود كه او را به مصر آورده و با او مانند يك زن زندگى مى كرد، گرچه او خواهرش بود و از يك پدر و مادر. طرز ازدواج آنها بدين طريق بود كه پيش از اين، ازدواج برادر و خواهر مرسوم نبود؛ ولى كامبوزيا كه عاشق خواهرش شده بود، با اينكه مى دانست كه اين كار غير عادى است، معهذا نمى توانست از آن چشم بپوشد. بنابراين پس از مدتى، اين مطلب را با قضات سلطنتى در ميان نهاد و از آنها چاره جویى كرد. داوران از پادشاه سه روز مهلت خواستند تا قوانين كشور را بررسى كنند. پس از پايان مهلت به حضور شاه شرفياب شده، به عرض رساندند كه در كليه قوانين موجود نتوانستند قانونى بيابند كه خواهر را بر برادر حلال كند، ولى قانونى وجود دارد كه مى گويد: شاه سايه خدا است و فوق قانون است! بنابراين او مى تواند به تمايل خود جاه عمل بپوشاند."
آنچه از اين نوشته بدست مى آيد اين است كه در ايران باستان ازدواج با محارم نه سابقه كشورى داشته و نه سابقه در قوانين مذهبى. بنابراين هرودت گفته اش جز يك تهمت بيش نبوده، ولى متاءسفانه نويسندگان ديگر كه بعد از هرودت آمده اند اين مطلب را ناقص و با غرض خصمانه به مذهب اشوزرتشت نسبت داده اند و پدران ما را متهم به عمل زشت ازدواج با محارم نموده اند.

2- ازدواج اردشير دوم با دختر خود: نخستين نويسنده يونانى كه به اين موضوع اشاره نموده ((كتزياس)) است كه در سال 440 قبل از ميلاد مى زيسته است. نوشته هاى او در دست نيست، ولى پلوتارك كه در سال 66 پس از ميلاد به دنيا آمده در رابطه با زندگى اردشير دوم، پادشاه هخامنشى به استناد گفته كتزياس، اين پادشاه را متهم به ازدواج با دخترش مى كند. پلوتارك در اين باره مى گويد:
اردشير دوم – ارتاكزرس – يك كاركرد كه كليه بدى هاى او را نسبت به يونانيان جبران كرد و آن كشتن – تيسافرن – دشمن بزرگ يونان بود كه پادشاه به اصرار مادرش، پريزاد، تيسافرن را كشت، و چون پادشاه اين كار را به اصرار مادر و طبق تمايلات او انجام داد، مادرش از آن به بعد مى كوشيد كه پادشاه را از خود راضى نگهدارد و در هيچ كارى برخلاف ميل او رفتار نكند. پريزاد بارها ديده بود كه پادشاه نسبت به يكى از دخترهاى خود – آتوسا – علاقه زيادى دارد ولى مى كوشد كه اين عشق و علاقه را از مادر خود و مردم پوشيده دارد. پريزاد، پس از اطلاع از اين موضوع كوشيد تا نسبت به نوه اش – آتوسا – علاقه بيشترى نشان دهد و هر وقت فرصت مى يافت، از زيبایى و حسن رفتار او نزد پادشاه سخن فراوان مى گفت و او را لايق پادشاه مى دانست تا سرانجام، شاه را تحريك كرد تا با او ازدواج كند.
در اينجا باز مشاهده مى شود كه شاهنشاه از اينكه به دختر خود عشق مى ورزد، همواره مى كوشد تا اين عشق را از نظر مردم پوشيده دارد، چون از مردم و مادرش خجلت مى كشد، و عاقبت اردشير به تحريك مادرش كه زن جاه طلب و بدجنسى بود، به اين كار اقدام مى ورزد.

3 – ازدواج قباد با دختر خود: "موضوع ازدواج قباد با دخترش را اولين بار ((آگاتيس)) كه در عهد پادشاهى انوشيروان مى زيست، عنوان نموده است كه قباد پدر انوشيروان با دختر خود به نام ((زنبق)) ازدواج كرده ولى بدين موضوع نه فردوسى روانشاد در شاهنامه اش اشاره كرده و نه تاريخ نويسان عرب و ديگر تاريخ نگاران و حتى پروفسور رالينون مترجم تاريخ هرودت به انگليسى، در اين باره چيزى ننوشته است. اگر شبهه را قوى بگيريم ممكن است بگویيم كه قباد تحت تاًثير آیين مزدك قرار گرفته و اين كار را كرده است، زيرا مى دانيم در زمان پادشاهى قباد، شخصى به نام مزدك پيدا شد و ادعاى پيامبرى نمود و عده اى از مردم ايران، از جمله قباد، دين و آیين او را پذيرفتند." دينى كه مزدك عرضه داشت بر اساس اشتراك در همه چيز دور مى زد. مزدك مى گفت : خداوند همه چيز را براى همگان آفريده است، و نبايد آن را به شخصى معين اختصاص داد. دين جديد با قوانين اشتراكى خود به اساس قانون مالكيت و زناشويى و مراسم و سنن خانوادگى ايرانيان لطمه بزرگى وارد نمود و آن را سست كرد.
"آگاتياس مى گويد: عمل ازدواج با محارم اخيرا در ايران پيدا شده و همه اين خلاف قانون ها و بى نظمى ها، در اثر تعليمات دين مزدك در ايران پيدا شده بود كه با خلع قباد از پادشاهى و كشته شدن مزدك و مزدكيان، ريشه كن شد، و پيش از پادشاهى قباد و ظهور مزدك، عمل ازدواج با محارم در ايران، متداول نبوده و به قول آگاتياس، اخيرا شيوع يافته است.

معنى و مفهوم خيتودت چيست ؟

"گرچه واژه خيتودت را چندين تن از استادان و خاورشناسان اروپایى به اشتباه، به معنى ازدواج با محارم گرفته اند، ديگران براى اين واژه، معانى ديگرى چون خويشاوندى، خويشى دادن، جانبازى، همبستگى و يگانگى نموده اند. گانگا، استاد مشهور پارسى، در فرهنگ اوستایى خود، آن را به معنى فداكارى و جانبازى مى داند و دكتر اشپيگل آلمانى در ترجمه اوستا، اين كلمه را به معنى خويشاوندى گرفته و مى گويد: اين خويشى روحانى با اهورا مزدا است به طورى كه شخص خودش را با او يكى بداند."

بنابراين، حال كه اين واژه اوستايى را دانستيم، معلوم مى شود كه به هيچ وجه اين كلمه معناى ازدواج با محارم را ندارد. دكتر وست مى گويد: اين واژه در قسمت هاى قديمى اوستا يافت نمى شود و در قسمت هاى بعدى كه اين كلمه بكار رفته همه جا به معنى كار خوب و پر ثواب است.
بارى به هر روى با مطالعه قسمت هاى موجود اوستا، كه كتاب مذهبى زرتشتيان و سندى معتبر راجع به اعتقادات و سنن مزديسنان مى باشد، ما مى توانيم به پارسيان اطمينان دهيم كه مساًله ازدواج با محارم در ميان زرتشتيان، تهمتى بيش نيست. و از اينگونه نسبت هاى ناروا در اوراق تاريخ به اقوام و ملت ها زياد آمده است، كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:
1- سيمون، شخصيت آتنى از اينكه با خواهر ناتنى خود ازدواج كرد، مورد سرزنش مردم قرار نگرفت.
2- دموتسن، در ادعا نامه خود بر ضد اوليد، مى گويد: پدر بزرگ من با خواهر خود كه از يك پدر و مادر بودند ازداج كرد.
3- اسكولياست ، مى گويد: در بين يونانيان قديم ازدواج با خواهر ناتنى منع قانونى نداشت .
4- لنان ، مى گويد: اسپارتى ها، مى توانستند حتى با خواهران هم شير و يك پشت خود ازدواج كنند.
5- آدام مى گويد: ازدواج والدين با اولاد خود در بين يونانيان مرسوم بوده است.
6- در عهد عتيق – تورات – آمده است: لوت (لوط) پيامبر در زمان كهولت اين عمل را انجام داده است! بخوبى معلوم و روشن است كه اين تهمت دليل روشنى بر تحريف تورات كنونى و بى اعتبارى آن مى باشد.
7- در تاريخ هرودت آمده است: در مصر قديم، ازدواج بين خواهر و برادر، عموميت داشته است و يهودى هاى مقيم اسكندريه اين مطلب را تاًئيد مى كنند.
8- لويسن مى گويد: آسورى ها هم با نزديكان خود مزاوجت مى كردند.
9- اسميت مى گويد: در عربستان قديم، اينگونه ازدواج ها، وجود داشته است.
"خلاصه اينكه در اوراق تاريخ، مشابه اين گونه قضايا زياد نقل شده است. گرچه ما با نقل اين مطالب منظورمان اين نيست كه خداى ناكرده بخواهيم ملتى را متهم كرده، يا بدگویى از قومى بنمایيم، بلكه مقصود اين است كه ثابت كنيم كه اين تنها ما – زرتشتيان – نيستيم كه مورد بى لطفى قرار گرفته ايم، بلكه اينگونه تهمت ها، به بسيارى از ملت هاى باستانى وارد شده است، و هيچ قومى نمى تواند از زبان و قلم بدخواهان ، در امان باشد."

یاری نامه: پاسخگویی به اتهامات، دوگانه پرستی، آتش پرستی و ازدواج با محارم
موبد اردشیر آذرگشسب