کوسه برنشین - "اورمزد" یا "هُرمزد" روز از آذرماه برابر با 1 آذر در گاهشمار خورشیدی


در روزگار ساسانیان آغاز بهار به دلیل در نظر نگرفتن کبیسه با اول آذرماه مصادف بود از این رو مراسم سنتی «بهار جشن» را در آغاز آذر ماه که همزمان با بهار بود انجام می دادند.

یکی از این مراسم که شهرتی بسیار داشت و همانند جشن های کارناوالی بوده است «کوسه بر نشین» نام دارد.

 

بیرونی شرح این رسم را چنین آورده که در نخستین روز از آذرماه یا نخستین روز بهار مردی کوسه (بی ریش) با شمایلی عجیب و   غریب را بر خری می نشاندند که به دستی کلاغ داشت و به دستی بادبزن و خود را مرتب باد می زد. او برای جلوگیری از نفوذ سرما با روغن های گرم کننده ی ویژه ای خود را چرب کرده و خوراک و آشامیدنی های گرم کننده می خورد؛ مردم به این کوسه ی ژندهپوش که اشعاری در وصف بدرود با زمستان و سرما می خواند می خندیدند و آب و برفابه به سوی او پرتاب می کردند.

 

شمار فراوانی از مردم کوچه و بازار و نیز برخی ماموران حکومتی به دنبال او بودند و او مجاز بود که از هر خانه و دکانی یک درم سیم یا یک دینار بگیرد. اگر کسی از پرداختن این وجه سرباز می زد مرد کوسه می توانست از ظرف مرکب سیاه یا گل سرخ رنگی که همراه داشت او یا خانه او را نشان کند و گاه به لودگی فرمان تاراج او را می داد. بخشی از این پول که از آغاز مراسم تا میانه ی روز به دست می آمد سهم حاکم و درآمد میانه ی روز تا پایان مراسم به هنگام غروب سهم کوسه و همراهان او بود.

 

مردم از ترس حکومت و مسخرگی و لودگی کوسه و نیز از بیم آلوده شدن لباس و جامه معمولا این پول را پرداخت می کردند. پس از غروب آفتاب، کوسه باید می گریخت و پنهان می شد، وگرنه مردم مجاز به ضرب و شتم او بودند و کسی نیز مانع آن ها نمی شد.

 

در برهان قاطع نیز می خوانیم:ا

ا«جشنی است که پارسیان در غره ی آذرماه می کرده اند و وجه تسمیه اش آن است که در این روز مرد کوسه ی یک چشم بدقیافه ی مضحکی را بر الاغی سوار کرده و داروی گرم بر بدن او طلا می کردند و آن مرد مضحک مروحه و بادزنی در دست داشت و پیوسته خود را باد می کرد و از گرما شکایت می نمود و مردمان برف و یخ بر او می زدند و چندی از غلامان پادشاه نیز با اوهمراه بودند و از هر دکانی یک درم سیم می گرفتند و اگر کسی در چیزی دادن اهمال و تعلل می کرد گل سیاه و مرکب [ که ] همراه او بود بر جامه و لباس آن کس می پاشید و از صباح تا نماز پیشین هرچه جمع می شد تعلق به سرکار پادشاه داشت و از پیشین تا نماز دیگر به کوسه و جمعی که با او همراه بودند و اگر کوسه بعد از نماز دیگر به نظر بازاریان درمی آمد او را آنقدر که توانستند می زدند و آن روز را به عربی «رکوب کوسبج» خوانند ... گویند در این روز جمشید از دریا مروارید برآورد و در این روز خدایتعالی حکم سعادت و شقاوت فرمود هر که در این روز پیش از آنکه حرف زند بهی بخورد و ترنج ببوید تمام سال او را سعادت باشد.»ا

 

در عجایب مخلوقات طوسی نیز آمده است که :ا

ا«...در این روز لٶلٶ از دریا برآرند و گویند که در این روز باری تعالی حکم به سعادت و شقاوت هر کسی معلوم کرده است. هر که در این روز پیش از آن که سخن گوید «سفرجل » (به)تناول کند و ترنج  ببوید در تمامی سال مسعود باشد.»ا

 

شمس الدین صوفی دمشقی نیز به این مراسم اشاره دارد، با این تفاوت که در توصیف او کوسه بر گاوی می نشیند و زمان مراسم نیز هفت روز است. این جشن به جشن های بابلی «ساکئا» و «زگموگ» شباهت فراوانی دارد..

در جشن «ساکئا» شاه مقام خود را به یک محکوم به مرگ تفویض می کرد مرد محکوم به جامه ی شاهانه درمی آمد بر تخت می نشست و فرمان می داد و پادشاه چون دیگر رعایا در بین مردم می ماند. پس از یک روز فرمانروایی (که معمولا با فرامین طنز همراه بود) او را اعدام می کردند و شاه دوباره برتخت می نشست.

در کتاب «گوژپشت نتردام» هم ویکتورهوگو به کارناوالی در روز خاصی به نام «جشن احمق ها» اشاره می کند که به این مراسم شباهت فراوان دارد.

 

در روزگار ما، با توجه به اینکه بهار در جای خود در اعتدال ربیعی، مراسمی در برخی مناطق ایران انجام می شود که شباهت هایی به کوسه برنشین دارد همچون مراسم «حاجی فیروز» ،«پیر بانو»،«عروس گولی» اما آنچه پیداست این است که امروزه در این مراسم تنها عنصر نمایشی باقی مانده و جنبه های آیینی خود را کاملا از دست داده است، حال آنکه در مراسم «کوسه گردی» و «کوسه گلین» که هنوز در برخی مناطق قم و استان مرکزی توسط شبانان برگزار می شود، نشانه هایی از اعتقادات و باورهای اساطیری برای طلب باران دیده می شود.

 

نوشته از سوشیانت

 

همچنين چيزي در آداب و رسوم بختياري ها بوده، بدين صورت كه در اين فصل كه باران نمي باريد. تمام از جوانان روستا شبانه جمع ميشدند و يك نفر را به عنوان كوسه با شكل و شمايلي عجيب كلاه و شاخ و نمدي بر دوش پيشاپيش جماعت مي رفتند و با هم صدا مي زدند (هال هال هلونك) و تك تك در خانه ها را مي زدند و ازصاحب خانه مقداري آرد مي گرفتند و صاحب خانه پس از آن با پاشيدن آب به كوسه و جمعيت همه را خيس مي كرد

اين مراسم تا آخرين منزل روستا ادامه داشت و پس از آن آرد جمع شده را كوسه خمير مي كرد و در بيرون روستا آتش بزرگي با چوب و هيزم برافروخته ميشد و خمير را بصورت يك نان گرده بزرگ در مي آوردند و داخل آن يك قطعه سنگ كوچك (ريگ) كه معلوم نبود كجاي گرده باشد مي گذاشتند و گرده را درون آتش مي پختند.

سپس گرده برشته شده را بين تمام جمع تقسيم مي كردند. ريگ داخل گرده سهم هر كس افتاده بود بايد سريع پس از خوردن سهمش به كوسه تحويل مي داد و كوسه دستور مي داد آن فرد نگونبخت را نيشگون بارون مي كردند. اين باور وجود داشت كه حتما بايد كسي كه ريگ را ببيند بگويد وگرنه خداوند باران نمي بارد آن شخص با اينكه مي دانست بدنش بانيشگون سياه و كبود مي شود ولي با صداقت تمام مي گفت و عجيب تر آنكه روز بعد باران مي آمد. 

 

https://www.facebook.com/ZoroastrianCalendar


برگرفته از هوشنگ ب