اختراع تخته نرد توسط خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی

داستان زیبای پیدایش و اختراع تخته نرد توسط بزرگمهر، وزیرخردمند خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی در زمان پادشاهي انوشيروان خسرو پسر قباد، پادشاه هند «ديورسام بزرگ» براي سنجش خرد و دانايي ايرانيان و اثبات برتري خود شطرنجي را که مهره هاي آن از زمرد و ياقوت سرخ بود، به همراه هدايايي نفيس به دربار ايران فرستاد و «تخت ريتوس» دانا را نيز گمارده ی انجام اين کار ساخت

 

او در نامه‌اي به پادشاه ايران نوشت: «از آنجا که شما شاهنشاه ما هستيد، دانايان شما نيز بايد از دانايان ما برتر باشند پس يا روش و شيوهء آنچه را که به نزد شما فرستاده‌ايم (شطرنج) بازگوييد و يا پس از اين ساو و باج براي ما بفرستيد».

شاه ايران پس از خواندن نامه چهل روز زمان خواست و هيچ يک از دانايان در اين چند روز چاره و روش آن را نيافت، تا اينکه روز چهلم بزرگمهر كه جوانترين وزير انوشيروان بود به پا خاست و گفت: «اين شطرنج را چون ميدان جنگ ساخته‌اند كه دو طرف با مهره هاي خود با هم مي‌جنگند و هر كدام خرد و دورانديشي بيشتري داشته باشد، پيروز مي‌شود.» و رازهاي کامل بازي شطرنج و روش چيدن مهره ها را گفت. شاهنشاه سه بار بر او درود فرستاد و دوازده هزار سکه به او پاداش داد. 

پس از آن «تخت ريتوس» با بزرگمهر به بازي پرداخت. بزرگمهر سه بار بر تخت ريتوس پيروز شد. روز بعد بزرگمهر تخت ريتوس را به نزد خود خواند و وسيله ی بازي ديگري را نشان داد و گفت: اگر شما اين را پاسخ داديد ما باجگزار شما مي شويم و اگر نتوانستيد بايد باجگزار ما باشيد.» 

ديورسام چهل روز زمان خواست، اما هيچ يک از دانايان آن سرزمين نتوانستند «وين اردشير» را چاره گشايي کنند و به اين ترتيب شاه هندوستان پذيرفت كه باجگزار ايران باشد.

 

 

تخته نرد: کره زمين

۳۰ مهره: نشان گر ۳۰ شبانه روز يک ماه

۲۴ خانه: نشانگر ۲۴ساعت شبانه روز

۴ قسمت زمين: ۴ فصل سال

۵ دست بازي: ۵ وقت يک شبانه روز

۲ رنگ سياه و سپيد: شب و روز

هر طرف زمين ۱۲ خانه دارد: ۱۲ ماه سال

زمين بازي: آسمان

تاس: ستاره بخت و اقبال

گردش تاس ها: گردش ايام

مهره ها: انسان ها

گردش مهره در زمين: حرکت انسان ها (زندگي)

برداشتن مهره در پايان هر بازي: مرگ انسان ها

 

شمارش تاس :

1 : يکتايي و خداپرستي

2 : آسمان و زمين

3 : اندیشه نيک ؛ گفتار نيک ، کردار نيک

4 : شمال، جنوب، شرق، غرب

5: خورشيد، ماه، ستاره، آتش، رعد

6 : شش روز آفرينش

کفش پاشنه بلند ، از شاه عباس اول تا اشراف اروپا

تحقیقات جدید در زمینه تاریخ کفش نشان می دهد که قرن ها پیش سربازان ایرانی برای سوارکاری ه بهتر کفش های پاشنه بلند می پوشیدند و این سفرای ایرانی بودند که نخستین بار کفش پاشنه بلند را به اروپا بردند . کفش پاشنه بلند برای قرن ها پاپوشی مردانه بود و از اواسط قرن نوزده زنانه شد.

 

آغاز كشاورزي و يكجانشینی در ايران

طبق مطالعات انجام شده آغاز كشاورزي و يكجانشینی در ايران به هزاره هاي ششم و هفتم پیش ازميلاد برمي گردد. پژوهش های باستان شناسي قديمي ترين ظروف گلي حرارت ديده را به هشت هزار سال پ.م نسبت مي دهد. اين سفال ده هزار ساله را كه نمونه آن در غاري واقع در مازندران نزديك بهشهر به دست آمده است، مي توان قديمي ترين نمونه سفال دست ساز ابتدايي در ايران دانست.


اين سفال ضخيم، كم پخت، شكننده، خشن، بدون طرح ونقش و قهوه اي رنگ است و در آن مقدار زيادي علف خرد شده و کاه به عنوان ماده چسباننده به كار رفته است. اين نوع ظروف سفالي جانشين ظروف سنگي صيقل يافته و نيز ساخته شده از چوب و پوست گرديد. همچنين در كاوش هاي حاشيه كوير در تپه سنگ چخماق شاهرود و در مراحل بعدي در لايه هاي عميق تپه سيلك كاشان، تپه سراب نزديك كرمانشاه، تپه گيان نهاوند و تپه حاجي فيروز در آذربايجان غربي نيز سفال دوران غار ديده شده است كه غارنشينان در مراحل اوليه ی استقرار در دهكده هاي اوليه آنها را به اين مكان ها آورده اند.

پس از این تجربه های نخستین پخت، در روستاهای دوره نوسنگی، سفالگران به تدریج اجاق پخت سفال را به بیرون از خانه و فضای باز منتقل کردند. این اجاق ها چاله های چهارگوشی بودندکه ظروف داخل آنها چیده شده و روی آن را با گرده های تاپاله و هیزم می پوشاندند و آتش می زدند. در نتیجه ظروف بدست آمده به این شیوه دارای پخت ناهمگون و ضایعات فراوان بود؛ با این وجود این ظروف را با نقوش ساده هندسی و دوغاب غلیظ گل می آراستند.

به تدریج ساختمان کوره ها بهبود پیدا کرده و اتاق پخت را از چاله آتش جدا کردند. بازهم با گذشت زمان و کامل تر شدن کوره ها، کوره هایی به صورت دو طبقه با مخزن سوخت مجزا و درجهت باد موافق که دارای سکوهای مشبک برای قرار دادن سفال ها بود به وجود آمدند که دارای منافذی برای خروج دود و جریان هوا بود. سقف گنبدی این کوره ها را پس از هر بار پخت خراب کرده و سفالینه ها را از آن خارج می کردند.

در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد با استفاده از کوره های قابل کنترل توانسته بودند که سفال خاکستری-سیاه تولید کنند. این سفال تحت شرایط احیا و محیط دودزا تولید می شد و دارای دوام و استحکام بیشتری نسبت به سفال های رنگین گذشته بود. به طور کلی پیشرفت سفالگری از ابتدا با کسب تجربه در ساخت کوره ها و کنترل و مهار آتش، ایجاد دمای پایدار و دستیابی به خاک رس مناسب صورت پذیرفت.

یکی از مهمترین کاربردهای سفال در ایران ساخت کاشی بوده است. کاشی عبارت است از خشت های نازک سفالی که پس از خام پخت شدن لعاب داده شده و مجدداً پخته می شود. اولین تزئینات کاشی لعابی در ابتدا به صورت آجرهایی با لعاب فیروزه ای که در میان ردیف های آجری کار می شد، به تزئین ساختمان راه یافت. آثار بدست آمده از تمدن ايلامي سابقه ی طولانی استفاده از لعاب و آجرهاي لعابدار در ايران و آشنايي ايشان با اين شيوه ي تزئين را از آن زمان نشان مي دهد.

در دوره هخامنشی آجرهای لعاب دار رنگین سبز، زرد و قهوه ای در آرایش کاخ ها مورد استفاده قرار می گرفت و در زمان حکومت ساسانیان کاربرد آن به صورت آجرهای لعاب دار و موزائیک ادامه یافت. دوره ساسانی زمان تجدید حیات صنعت سفالگری پس از دوره هخامنشی و پایه و اساس دوره درخشان هنرهای اسلامی از جمله سفالگری و لعاب سازی است، در کاشی های این دوره نقش هایی از حیوانات اسطوره ای از جمله طاووس و همچنین برگ نخل و نقوش تکراری و قرینه به تصویر کشیده شده است.

پس از اسلام کاربرد کاشی بیش از قبل ادامه یافت. در اوایل سفالینه های لعاب دار و بدون لعاب قالب خورده و نقش افزوده دوره ساسانی مورد اعتنا قرار گرفت و سپس از تلفیق هنر دوره های قبل و همچنین تأثیرپذیری از هنر چین، یونان و عراق هنر اسلامی در تمام زمینه ها از جمله سفالگری شکل گرفت. در این دوره ساخت لعاب زرین فام و مینایی جلوه ای درخشان و متعالی یافت. بهبود کیفیت ساخته ها و تنوع و زیبایی لعاب ها در این زمان به دلیل توجه به کیمیاگری و شکوفایی علمی و هنری و همچنین آشنایی با فرهنگ های دیگر از جمله یونانی و عربی صورت پذیرفت. 

رنگ هایی که بیشتر در این زمان در کاشی های ایرانی به کار رفته اند لاجوردی، فیروزه ای، سبز، زرد و ارغوانی است. کاشیکاری در جهت تزئین فضاهای معماری و متناسب با سطح هایی که مورد استفاده قرار می گیرد به شیوه های مختلف کار شده است، که از مهمترین آنها کاشی بنایی، کاشی مینایی، هفت رنگ، کاشی زرین فام، کاشی معرق، لعاب پران و کاشی یک رنگ را می توان نام برد.

در آیين زرتشتى تعدد زوجات روا نيست

در آیين زرتشتى تعدد زوجات روا نيست، به گرفتن يك زن فرمان داده شده، و ايرانيان باستان كه از پيروان زرتشتى بودند حق نداشتند در آن واحد، بيش از يك زن داشته باشند، ولى پيوند زناشویى در عهد باستان بنا به حالت و وضع و شوهر به پنج نام گوناگون به موجب شرح زير ناميده مى شد. 
 
در دفاتر زناشویى به همان نام ثبت مى گرديد:
1- پادشاه زن 2- چاكر زن 3- ايوك زن 4- ستر زن 5- خود راًى زن. كه اينك به شرح مختصرى از هر يك از اين پنج نوع پيوند زناشویى مى پردازيم:
 
1- پادشاه زن: دخترى پس از رسيدن به سن بلوغ با موافقت و صلاحديد پدر و مادر خود به عقد ازدواج پسرى درمى آمد، و به طور كلى همه دخترانى كه براى نخستين بار با رضايت پدر و مادر عروس مى شدند- به استثناى موارد مذكور در اين بخش – پيوند زناشویى آنها به نام پادشاه زنى بسته مى شد و به همين نام در دفتر زناشویى ثبت مى گرديد. پادشاه زن از كامل ترين حقوق و مزاياى زندگى زناشویى بهره مند مى شد، و امور خانه و فرزندان را با شوهر اشتراكا اداره مى نمود، و به عقيده پدران ما در ايران باستان پس از در گذشت نيز در دنياى ديگر باز همان نسبت زناشویى ميان يك زن و شوهر بويژه زوجى كه عقد آنها به پادشاه زنى گرفته باشد موجود است.
 
2- چاكر زن: هر گاه زنى بيوه پس از درگذشت شوهر نخستين خود، به عقد ازدواج ديگرى درمى آمد، اين پيوند زناشویى، زير نام چاكر زنى ثبت مى شد. اين زن در سراسر زندگى در خانه شوهر، مقام كدبانوئى خانه داشت و از همگى حقوق و مزاياى پادشاه زن در طول عمر خود برخوردار بود، ولى پس از گذشت، آیين كفن و دفن و ساير مراسم مذهبى براى او تا سيزده روز از طرف شوهر دوم برگزار مى شد، و تمام هزينه هاى بعد از آن به عهده بستگان شوهر اولش بود.
ايرانيان باستان معتقد بودند كه در دنياى ديگر اين زن از آن شوهر نخستين خواهد شد. و به همين دیل پيوند زناشویى او با شوهر دوم زير نام چاكر زن بسته مى شد. واژه چاكر زن نويسندگان غير زرتشتى را به اصول مزديسنى و انواع پيوند زناشویى زرتشتيان آشنایى نداشتند بر آن داشت كه نسبت زوجات به زرتشتيان بدهند. آنها تصور مى كردند كه پادشاه زن، زن عقدى، و چاكر زن، زن صيغه اى است. در صورتى كه اصل قضيه به موجب شرحى كه داديم غير از اين است، و ايرانيان باستان در هيچ دوره اى از دوره های زندگى تاريخى خود، مجاز به گرفتن بيش از يك زن نبوده اند، و عمل يكى دو نفر پادشاه خودكامه را در گرفتن چند زن نمى توان به حساب كليه ايرانيان باستان گذاشته، مجوزى براى چند زنى آنها به شمار آورد. به علاوه اگر آیين چند زنى در ايرانيان باستان وجود داشت، پس چرا با اينكه پدران ما در ميان قومى زندگى مى كردند كه تعدد زوجات در بين آنها رسم مذهبى بود و مانعى براى پدران ما وجود نداشت كه چند زن بگيرند، يك دفعه آنها از چند زنى دست كشيده و به يك زن اكتفاء كردند، كما اينكه تا امروز هم زرتشتيان در هر كجاى دنيا كه زندگى مى كنند به همين رسم يك زنى پاىبند هستند؟
 
3- ايوك زن: وقتى مردى داراى فرزند پسر نبود، اگر فرزند او منحصر به يك دختر بود، ازدواج اين دختر و اگر چند دختر داشت، زناشویى دختر كوچكتر او زير نام ايوك زن – اين واژه اى پهلوى است كه به معنى يك، مى باشد – ثبت مى شد، و نخستين پسرى كه از اين زناشویى به وجود مى آمد به فرزندى جد مادرى خود در مى آمد، و نويسندگان نا آگاه غير زرتشتى اين عمل را به عنوان ازدواج با محارم زرتشتيان مى پنداشتند و پدران ما را به ازدواج با محارم متهم كردند.
 
4- ستر زن: واژه ستر زن در زبان پهلوى به معنى فرزند آمده است و كلمات استر و سترون، در پارسى سره، از اين واژه گرفته شده اند. استر، مركب است از دو جزء "ا" و "ستر"، "ا"، از ادات نفى است و "ستر" به معنى فرزند، بنابراين معنى تركيب آن مى شود بدون اولاد، يعنى حيوانى كه نازاست، و مخفف استر است و ون به معنى مثل و مانند، و معنى كامل آن مى شود، مانند استر و به عبارت ديگر، نازا بودن و بچه دار نشدن. و سترون كردن در زبان علمى به معنى عقيم كردن است از نظر توالد و تناسل ميكرب ها. پس از بيان اين مقدمه گویيم كه در دوران قديم چون پسرى بالغ يا مردى بدون زن و فرزند فوت مى نمود، خويشان و بستگان او مى بايستى دوشيزه اى را به خرج خود و به نام آن در گذشته زير نام ستر زنى به عقد ازدواج جوانى در مى آوردند. تنها شرط اين زناشویى آن بود كه زوجين متعهد مى شدند كه يكى از پسران خود را به فرزندى شخصى در گذشته بدهند، و اين نوع زناشویى در عمل، سعادت و خوشبختى عده اى از مردم بدبخت و بينوا را فراهم مى كرد، به اين معنى كه هرگاه يكى از اشخاص متمول بدون زن و فرزند فوت مى نمود، بستگان در گذشته هزينه زناشویى دختر و پسرى از طبقه بينوا و بى چيز را و آنها را با گواه ستر زنى بهم پيوند مى دادند و مبلغى هم براى گذراندن زندگى به آنها مى دادند. بعلاوه پسرى كه از ازدواج خوشبخت به دنيا مى آمد به فرزند خواندگى شخص در گذشته معين مى شد و در حقيقت وارث او به شمار مى آمد. و اين زناشویى هم يكى ازموضوع هايى بود كه بهانه بدست دشمنان مى داد، زيرا گاهى كه شخص درگذشته خواهر جوان و دم بخت داشت، نزديكان او همين خواهر را با گواه ستر زنى عروس مى نمود و وقتى كه پسرى از او متولد مى شد، او را به فرزند خواندگى شخص متوفى نامزد مى كردند، يعنى كسى كه در حقيقت دايى طفل بود، اينك مقام پدرى او را پيدا كرده است. بيگانگانى كه با اخلاق و عادات زرتشتيان آشنایى نداشته و از اصل قضيه بى خبر بودند، با مشاهده اين وضع تصور مى كردند كه برادر و خواهر در حقيقت با هم ازدواج نموده اند. در صورتى كه اين تصور سوء تفاهمى بيش نبود، زيرا همانگونه كه گفته شد، خواهر پس از فوت برادر يا شخص ديگرى ازدواج نموده و بين برادر و خواهر رابطه زناشویى وجود نداشته است.
 
5 – خود راى زن: در ايران باستان چنانچه پسر و دخترى كه به حد رشد قانونى رسيده بودند به هم علاقه باطنى پيدا كرده و خواستار زناشویى مى شدند و پدر و مادر دختر به دلیلی به اين امر رضايت نمى دادند، عقد زناشويى آنها، حتى برخلاف ميل پدر و مادر برگزار مى شد و عدم تمايل پدر و مادر يك زوج يا هر دوى آن ها مانع انجام اين امر نبود، و در اين ازدواج كه زير نام خود راى زن ثبت شده بود، دختر قانونا از ارث پدر و مادر بهره اى نداشت مگر آنكه خود آنها تمايل خودشان را بدادن ارث به دختر نافرمان اظهار نموده باشند.
 
یاری نامه: پاسخگویی به اتهامات، دوگانه پرستی، آتش پرستی و ازدواج با محارم
موبد اردشیر آذرگشسب

اعتقادات آریایی های باستان در یک بررسی کوتاه تاریخی

در اینجا مراد از آریایی های باستان, اقوام آریایی و به ویژه گروه هند و ایرانی است که پیش از اشوزرتشت می زیسته اند. 
در آغاز بی مناسبت نیست که اشاره ای به موطن اصلی آریایی های باستان بشود و به جنبش های بعدی این اقوام به استناد نوشته های باستانی و پژوهش های تاریخی و جغرافیای تاریخی تا آن اندازه که مطمئن و قابل قیاس به نظر می رسد, اشاره ای بکنیم:
در اینجا به ویژه به آن شاخه از آریایی ها می پردازیم که ایرانیان فرزندان آنان هستند. در اوستا واژه ائیریانا (airyana) بیانگر ایرانی آریایی است و زادگاه اصلی آنها و به عنوان نخستین سرزمین یا کشوری که اهورامزدا بر روی کره زمین آفریده است, همان ائیریانم واژو (airyanem-vaejo) است که در نوشته های پهلوی به ((اران وژ)) یا ((اران وز)) (eran-vej/eran-vez) و به فارسی امروز ((ایران ویج)) است.
قوم اصلی یا بهتر بگوییم قوم مادر ایرانیان به احتمال زیاد با شیوه ساده زندگی خود که شبانی بود, امرار معاش می کرد و دائم در حال کوچ کردن از جایی به جای دیگر بود. این قوم زندگی تا حدودی ثابت خود را به جنوب سرزمین روسیه در مناطق حوالی دریاچه آرال و در اطراف رودخانه های ارس و اترک و نیز در نزدیکی شمال خاوری افغانستان امروز, آغاز کرد. این زندگی دارای استقرار کم دوامی بود و زمان آن را برخی از مورخین آغاز هزاره نخست پیش از میلاد مسیح نوشته اند.

پیشینیان این قوم با شاخه های دیگر آریایی به گونه ای پراکنده در حدود هزاره سوم پیش از میلاد مسیح به نحو آمیخته ای در مناطق نامبرده بالا می زیسته اند. در حقیقت جنبش های آغازی شاخه هند و ایرانی آریایی ها در حدود دو هزار سال پیش از میلاد مسیح بوده است. مسیر این اقوام صد در صد روشن و مشخص نیست, آنچه مسلم است جنگاوران با اسب های خود و احیانا با ارابه های جنگی بسیار ساده و ابتدایی خود به سوی جنوب پیشروی کرده اند. دیگران با دام های خود به دنبال جنگیان و سواران به راه افتاده و به آنان ملحق شده اند. بخش اصلی این انبوه از طریق گذر کوه های هندوکش به سوی رودخانه سند پیشروی کرده و از آن رودخانه نیز گذشته و در حوالی پنجاب مسکن گزیدند و این مردم تمدن ویژه خود را در آنجا بنیان نهادند.
گروهی که اکنون سخن از آن است, بعدها به وسیله ایرانیان ((هندوان)) نامیده شده اند, یعنی آنانکه در حوالی رودخانه ایندوس (indus=سند) ساکن هستند.
شاخه دیگری از آریایی ها به نام میتانی (mittanni) از ناحیه جنوبی روسیه از کوه های قفقاز(kaukasus) گذشته است. این جنبش به وسیله بسیاری از مورخین و خاورشناسان تایید شده است.
برای بررسی اعتقادات آریایی های باستان یا پیش از اشوزرتشت, نباید بستگی و خویشاوندی و آمیزش های فکری و سنتی دیرین ایرانیان و هندی ها را از نظر دور داشت.در غالب نوشته های اوستایی, به ویژه یشت ها بیانگر بخش پر اهمیتی از سنن و اعتقادات پیش از اشوزرتشت است, که به گونه ای کاملا روشن همانند آنرا با ناهماهنگی ناچیزی در ادبیات وداها می بینیم.
هندی ها (پهلوی: هندوکان=hindukan) و ایرانیان که از قوم اصلی و مادر آریای برخاسته اند, دارای بسیاری از ویژگی های هم سان هستند و این نتیجه زندگی زمان درازی است که آنها در جوار همدیگر داشته اند. نفوذ و هجوم اقوام بیگانه موجب تقسیم و پراکندگی بخشی از این میراث مشترک معنوی میان ایرانیان و هم نژادان هندی آنان شد.
از جمله ایزدان, فرشتگان و خدایانی که میان ایرانیان و هندیها به گونه مشترک در زمان های بس پیشین وجود داشته اند, عبارتند از: میترا(mitra) برای هندیان و میثرا (mithra) برای ایرانیان, ویو (فرشته باد, باد = vayu) و آتر (آتش = atar) برای ایرانیان و آگنی (نیروی آتش = agni) برای هندیان.

البته در صفحات بعد به دیگر خدایان و فرشتگان مشترک هند و ایرانی اشاره می کنیم. ویو که در اوستا یشتی به آن اختصاص داده شده است, در دوران های پیشین به وسیله هندیان ستایش می شده است, بدین معنی که پیشینه ویو در هند باستانی تر است. ویو رهبر و قدرت مطلق و حاکم بر زندگی و مرگ است. آنچه متعلق به زندگی است, در قدرت لایزال ویو نهفته است. ویژگی های ویو در وندیداد در قالب قدرتی که هستی و زوال می آفریند(هستی و نیستی برای جهان و محتوای آن) بررسی شده است. آب و آتش قادر نیستند که آدمی را از بین ببرند, این در توان استویداتو (astovidato) ویو (باد) است که دیو نخست بندهای استخوان ها را از هم گسسته و دومی آدمی را می رباید.

در ادبیات پهلوی ویو به وضوح به صورت ایزدی که هم توان خوب و هم نیروی آسیب رسانی دارد معرفی می شود. در جایی تحت عنوان ((وی وه)) (vayu-veh) به معنای ((ویو ی خوب و سودمند)) و در جای دیگر به نام ((ویو ودتر)) (vayu-vadtar) به معنای ((ویو ی بد و زیان رسان)) آمده است. بنا به نوشته پهلوی مینو خرد (menog i khrat) هر دو ویو با هم روان شخص درگذشته را تا پل صراط (اوستایی: chinvato-peretu) همراهی می کند. این همان پل چینوت یا جایگاه حساب است که هم روان شخص راستین و پارسا و هم روح انسان پلید و دروغپرست ناگزیر به گذشتن از آن است. در اینجا ((ویو ی خوب)) شخص پرهیزکار را همراهی می کند و عبور او را از این پل ممکن می سازد و ((ویو ی بد)) به عنوان راهنمای شخص اهریمن ستا, او را در حساسترین نقطه پل به دوزخ سرنگون می کند.

چنین اعتقادی از قرن ها پیش از تدوین اوستا در میان آریاییان معتبر بوده است. پیش از آنکه در میان آدمیان پاداش نیکی و راستی و کیفر دروغ و ستمکاری به عنوان هسته اصلی اعتقاد شناخته شود, آریاییان به عنوان انسان های معتقد به اصول نور و تاریکی و نیکی و بدی, به عوامل و نیروهای موثر بوجود آورنده آنها پی برده بودند.

در آغاز برای رفع و گریز از نیروهای آسیب رسان به نیروی طلسم کردن و احیانا بی اثر کردن نیروهای بیماری زا می پرداختند. دانه های فیروزه و مهره های شاخی و گوش ماهی که پیشینیان به گردن خویش می آویختند و یا به صورت دستبند به دست های خود آویزان می کردند, به اعتقاد آریاییان باستان و بسیاری از اقوام و ملل دیگر که همین روش را داشتند, از توانایی ارواح و نیروهای خبیثه و گزند رسان می کاست, نمونه های بسیاری از آنها که فوق العاده ارزشمند هست در حفاری های ناحیه فارس و دیگر کاوش های باستان شناسی در همان منطقه به دست آمده است.

علاوه بر آن در قبرهای انسان ها زینت آلات و حتی ادوات و ابزار زندگی و جنگی و شکاری در آنجا بدست آمده است که بیانگر اعتقادات آریاییان باستان به زندگی پس از مرگ (reincarnation) است. در اینگونه قبرها قطعات ظروف نیز بدست آمده است. به احتمال زیاد پیشینیان ما مردگان را با مقداری خوراک و آشامیدنی در این ظروف به خاک می سپرده اند, زیرا این کار, جنبه تامین توشه برای شخص درگذشته در زندگی پس از مرگ او را داشته است.

در کاوش های باستان شناسی در منطقه لرستان نشانه های ارزشمندی از نگاره خدای ماه و خدای خورشید مربوط به سده ششم پیش از میلاد مسیح یعنی زمان شاهنشاهی مادها بدست آمده است, که پیشینه و اصالت آنرا باید به سومری ها نسبت داد. آریاییان باستان خورشید و ماه را به عنوان خدا ستایش نمی کرده اند, ولی آنها را در زندگی خود بویژه در امر کشاورزی سودمند و موثر می دانسته اند و آنان را در بدست آوردن محصول خوب و سرشار کشاورزی توانا می پنداشته اند.

در تمدن مربوط به انسان های اطراف کوه های زاگروس به ویژه مربوط به ناحیه لرستان نشانه هایی از ایمان آریاییان به یاری طبیعت و خشم آن در بوجود آمدن بلایای طبیعی در امر کشاورزی و دامپروری بدست آمده است که بخشی از فلسفه اشوزرتشت که دامپروری و برزیگری را ستوده و دام گستری و قربانی را نکوهش می کند, متعلق به آن است. آریاییان حتی تصوری از نیرویی مافوق توان بشر در نگهداری و پناه جانوران خود داشتند و این قبیل فرشتگان را نگهبانان رمه ها و اسبان و کشتزارهای خود می پنداشتند.
نقاشی هایی که بر روی ظروف گلی می کرده اند, بیشتر این تصور را در انسان ایجاد می کند, که آنها به معجزه اعتقاد کامل داشته اند. برخی از نقاشی های هندسی آنها معرف نیروهای طبیعی در بوجود آوردن هوای خوب و باران سودمند یا بالعکس طوفان و خشم طبیعت است.
اینگونه نشانه ها به صورت خورشید با فروغ آن در قالب پرتو افکنده و پراکنده و یا رعد و برق و ابر غران یا تجسم منظره ریزش باران, رودخانه و چشمه سار یا جانداران وحشی نقش می شده است.

نگاره های نیروهای مقدس و معجزه گر در امر نگهداری آریاییان و جانوران آنها مانند دام ها و حیوانات جنگی و شکاری و سرزمین آنها در نواحی زاگروس و آذربایجان و محدوده ی بلندی های طوالش مربوط به اواخر سده هشتم پیش از میلاد مسیح و آغاز سده هفتم پیش از میلاد, یعنی درست زمانی که این اقوام آریایی شده و آریایی بودن آنها مسلم و مسجل بوده است, بدست آمده است.

بر روی کاسه زرینی که به سال 1337 هجری شمسی (1958م) درحسنلو به فاصله صد کیلومتری شمال غربی زیویه کشف شده است, چنین آثاری را که صحنه هایی با محتوا و مفاهیم دینی و معنوی در بر دارد, مجسم می کند.

نیاکان ما به عناصری که بعدها با ظهور اشوزرتشت به عنوان عناصر مقدسه مورد توجه و ستایش قرار گرفت, اعتقاد و توجه بسیار داشتند. به این عناصر و مفاهیم اصلی آنها در جای دیگر اشاره خواهیم کرد. علیهذا به ذکر آن عناصر که عبارتند از آتش, آب, باد, و خاک هست, اکتفا کنیم.

پیشینیان ما به همین ترتیب نسبت به پاک سازی محیط زیست انسان ها و جانوران و حفظ مناطق کشاورزی و دورداشت آنها از هرگونه آلودگی, نهایت می کوشیدند. آریاییان به گونه ای که بعدها در وندیداد به صورت قوانین محکم و محترمی به جهانیان نمایانده شد, گورستان های خود را دور از کشتزارها و جنگل ها و جویبارها و جایگاه های پرورش دام و پرندگان, بر می گزیدند.

پرفسور آلفونز گابریل ضمن تاکید براینکه آریایی ها مردگان خود را دور از روستاها به خاک می سپرده اند و زمین های بایر را به عنوان گورستان انتخاب می کرده اند, اعتقاد دارد که این خود می تواند بیانگر آن باشد که آنها نوعی زندگی ابتدایی که آغازی از کشاورزی و دامپروری اصول و اساس اصلی آن زندگی بود, داشته اند.

نمونه های بسیاری از این گورستان ها که بیشتر به صورت گورستان های دسته جمعی و شاید هم خانوادگی در قلب لرستان, در مناطق ماهی دشت و دشت خاوه, بدست آمده است که دارای قدمت های گوناگون بوده و متعلق به هزاره های یکم و دوم پیش از میلاد تا سده سوم پیش از میلاد مسیح است و تعداد آنها بیش از یکصد قبر است.

از آثار برجای مانده اقوام هندی آریایی های باستان چنین برمی آید که اعتقادات آنها به ویژه تصور آنها از بهشت, حتی در زندگی ساده چوپانی آنان انگیزه ای برای احترام به برخی از ستارگان و قدرت های آسمانی یا بهتر بگوییم الهی بوده است.

========================================

تعداد بیشماری از فرشتگان در نظر آنها حاکم بر طبیعت و زندگی انسان ها و جانوارن بوده اند.
اعتقاد و احترام به آتش در میان قدیمی ترین تیره های آریایی وجود داشته است و همانگونه که در صفحات پیش اشاره شد, بعدها این ایمان در مکتب اشوزرتشت به اوج قدرت خود رسید.
آتش به عنوان بالاترین قدرت طبیعت مورد ستایش آریاییان بود و پایه و اساس دین در حقیقت در میان بادیه نشینان همراه با ستایش به ماه و خورشید و ماه گذارده شد. تردید نیست که بسیاری از اقوام سامی مانند بابلیان, آشوریان, آکادیان و سومریان نیز قبلا به ارزش و اهمیت آتش پی برده بودند.
باستانی ترین نشانه های معنوی آریاییان در زمینه مراسم آتش ستایی کمتر به اجتماعات چوپانی برمی گردد, بلکه عموما به تیره های جنگیان و سوارکاران نسبت داده می شود. باقیمانده های ستون های استوانه ای به ارتفاع 5/2 متر در کوه حسین آباد (نقش رستم) نمونه بعدی و تکامل یافته ای از این مدعا است.
این ستون در اصطلاح عامیانه محلی ((دست پیرزن)) نامیده می شود.
نگاره های برسنگ کنده شده ای که روحانیان نگهبان آتش را بازمی تاباند و درحالی که آتشبانان شاخه های برسم (barsom) را در دست دارند, معرف دیگری از این واقعیت است, بدین معنی که آریایی های پیش از اشوزرتشت به گاه ستایش در مراسم آیینی خود, از شاخه های برسم استفاده می کردند.
در اینجا باید به پیشینه احترام به گیاهان و درختان و بطور کلی تمام رستنی ها و جانوران سودمند برای جهان هستی در میان آریاییان اشاره ای بکنیم.
احترام به درختان و حتی برگزاری مراسم مخصوص به منظور ستایش از رستنی ها را باید به عیلامیان باستان نسبت داد و ایرانیان قدیم در این خصوص روش مشترکی با اقوام همسایه خود داشته اند. این مراسم در میان آریاییان همراه با نگهداری و پرورش آتش بوده و منشا اصلی آتش را همانطور که هست چوب یعنی درخت می دانستند. در عهد باستان شکستن درختان و آسیب رساندن به رستنی ها و حتی جدا کردن میوه های نارس از درخت, خطایی نابخشودنی به شمار می آمد و نیاکان ما عقیده داشتند که اگر کسی درخت بزرگ میوه و پرشاخ و برگی را بیفکند و یا شاخه های آن را بشکند, در همان سال یکی از خویشاوندان خود را از دست خواهد داد.

سرو یکی از درختانی است که در عهد باستان جنبه روحانیت و دوام فوق العاده داشته است و کاج و بلوط نیز در زمره درختان پر ارج بوده و بویژه درخت انار در اعتقادهای عهد باستان از نظر دینی و پزشکی مورد استفاده بوده است. این اعتقاد در زمان زرتشت کماکان دنبال شد چنانکه اشوزرتشت شخصا درخت سروی در ناحیه کاشمر در غرب ترشیز غرس کرد که به سرو مقدس زرتشت معروف شد. روایت است که این درخت در زمان متوکل خلیفه عباسی بریده و به بغداد حمل شد. همینطور رستنی ها و درختانی مانند مورد (مورت=myrthe) و حنا henna و هوم (هاوما=haoma در سانسکریت ((سوما))=soma) بویژه از جمله گیاهانی بود که مقدس شمرده شده و به خاطر بوی خوش و یا مصارف مهم دیگر آنها مورد حمایت و حرمت بوده است.
نیاکان ما به موازات توجه به رستنی ها, به جانوران سودمند نیز توجه فوق العاده داشته و همانگونه که بسیاری از گیاهان را به دلایل بیشمار مایه برکت و طراوت و بقای زندگی آدمیان و جانوران و دوام جهان هستی می دانستند, به جانورانی مانند سگ, اسب, گاو, گوسفند, سگ آبی و غیره به خاطر ویژگی هایشان مانند پاسداری از خانه و کاشانه و رمه, کاربرد در میدان جنگ, سواری و تامین لبنیات برای انسان ها و از بین بردن جانوران زیانکار آبی و زدودن آلودگی آب از چشمه سارها, رودخانه ها, جویبارها و دریاها, توجه ویژه داشته اند. این خود نیز پیشینه بس باستانی دارد و پیشینیان ما به همین ترتیب جانورانی را شناخته بودند که تحت نیروهای اهریمنی پرورش یافته و بوجود آورنده بیماری, فقر و آفات گیاهی و دامی در روستاها بودند.
احترام به بسیاری از پرندگان به خاطر وابستگی مستقیم آنها با نور و هوای پاک و دور از آلودگی و عفونت در قالب اعتقادات و ویژگی های معنوی پیشینیان ما بوده است.

برحذر داشتن انسان ها از آزار به خارپشت و ماهی و سگ آبی به خاطر پاک کردن خشکی و آب از جانوران زیانکار و پلیدی زا و آلاینده محیط زیست انسان ها و جانوران و مناطق کشاورزی و آب های روان و ساکن, در صدر وظایف معنوی آریاییان بوده است.
توجه ایرانیان به خارپشت و بسیاری از ماهی ها و سگ آبی در وندیداد منعکس است.
در فرهنگ عهد باستان بسیاری از جانوران اعم از پرندگان و علفخواران و یا برخی از گوشتخواران, نماینده و مظهر فرشتگان و ایزدان مورد حرمت و ستایش بوده است. خروس پرنده ای است که ((سروش)) (فروتنی و فرمانبرداری) تعلق داشته, گاو در پناه وهومن (اندیشه نیک) امشاسپند نگاهبان جانوران سودمند بوده است. جانوران زیانکار که در اوستا ((خرفستران)) (khrafstaran) نامیده می شود, به روح خشن و اهریمن بستگی داشته و برای محتوای جهان هستی نامناسب و گزند رسان شناخته شده است.
این گونه جانوران عبارتند از: لاک پشت, نوع های قورباغه, سوسمار, و همه خزندگان بویژه مار, موش صحرایی, مورچگان از هر نوع, انواع مگس و زنبور و غیره. آنکه این گونه جانوران را که در حقیقت دشمن واقعی پیشرفت و سرسبزی جهان هستی شمرده می شدند, می کشت, از گناهان خود با این کار خوب کاسته بود.
ناگفته نماند که شاخه ای از آریاییان هندی که فرزندان آنها هنوز هم در این زمینه روش پیشینیان خود را دنبال می کنند, برخی از خزندگان را می ستوده اند و بویژه گونه هایی از مار مورد توجه آنان بوده است.
هندی های باستان خدایی به نام مار (schlangengott) را می پرستیدند و اعتقاد داشتند که این خدا در زندگی آنها نقش موثر و مفیدی را ایفا می کند.

از آنجایی که مراد از این پژوهش که درباره اعتقادات نیاکان آریایی خود ما در زمان های پیشین و بویژه پیش از زمان اشوزرتشت است, شایسته می داند که اشاره ای به مذهب زروان (اوستایی: زمان = zurvan/zrvan) بشود. پس از شناخته شدن زروان و گسترش آیین زروانی, دیری نگذشت که زروان در حد خدایی زوال ناپذیر و جاویدان در قالب لغوی ((زروان بی کرانه و لایتناهی)) (اوستایی : zurvan-a-karana) درآمد. به این عنوان در نوشته های پهلوی نیز برمی خوریم, و دارای همان مفهوم معنوی اوستایی است. 
در آغاز اشاره ای به ویو (vayu) ایزد موثر در تازگی و طراوت طبیعت و ایجاد نسیم و در جنبه خشم خود, بوجود آورنده طوفان های سهمگین و زیان رسان, نمودیم. "ویو" در بسیاری از موارد با زروان همراه می باشد. خدای دیگری به نام ((ثو اشا)) (thwasha) به معنای ((محدوده فضا یا جو)) (atmosphaere), به زروان می پیوندد و به اتفاق یکدیگر اساس و پایه اصلی آفرینش را پی ریزی و رهبری می کنند و چگونگی خلقت و سرنوشت آنچه خلق شده است, در دست قدرت آنها است.
از دیدگاه فلسفی و حکمت و علوم آسمانی, باید اینطور پنداشت, که این سه خدا به عنوان سه نیروی مکمل یکدیگر و قدرت مطلق اساس جهان هستی را در یک محدوده زمانی بسیار وسیع بنیان نهاده و سیر تکاملی و کلیه جنبش ها و پیشرفت های محتوای این جهان را در فاصله زمین و آسمان یا بهتر بگوییم در حد فاصل کره خاکی و آسمان و آنجا که سیر کهکشان ها آغاز می شود, تحت نظر دارند.
هوا یا اتمسفر با فضای به اصطلاح علمی موسوم به خلاء بین زمین و آسمان تا قلمرو کهکشان ها و محدوده کیهانی (universum) با گذشت زمان (زروان = zurvan) با دقت و انضباط خاصی هر کدام از عناصر مانند زمین و هریک از ستارگان به انجام وظایف و گردش های خود, به اراده زروان می پردازند. مفهوم هر یک از این عناصر به ویژه مفاهیم بسیاری از ستارگان, بخش پر ارزش و معتبری از دانش آسمانی نیاکان ما را در بر می گرفته است که بررسی حتی گوشه ای از آن نیاز نگارش کتابی در این زمینه است. ضمنا زمین به خاطر اهمیت فوق العاده آن بعدها در آیین اشوزرتشت, به پناه یکی از امشاسپندان به نام آرمئیتی, یا ارش متی (راست اندیشی = eresh-mati/armaiti) سپرده شده است.
در تکامل این فلسفه معنوی بعدها آتش (آتر = atar) نیز به این سه نیرو پیوسته است ولی به خاطر نیروی فوق العاده اش مورد خشم ((ویو)) قرار گرفته و ویو در جنبه خشمگین خود به صورت طوفان به خاموش کردن و نابود کردن آتش کوشیده است.
بعدها آتش به عنوان پسر اهورامزدا به بزرگترین امشاسپند یعنی اشا (اوستایی: راستی, پاکی, نظم مطلق=asha در سانسکریت رتا=rta در پهلوی ارتا=arta) سپرده شده است.
نکته دیگری که در زمینه اعتقادات و بستگی های معنوی نیاکان ما شایسته یادآوری است, توجه ویژه آنها به پیشینیان و نیاکانشان است. برخی از محققین متاسفانه به خاطر دید و اندیشه های ویژه خود, پدران ما را به مرده پرستی متهم کرده اند, ولی این دور از حقیقت و واقعیت است. آریایی های پیشین به خاطر روح قدر شناسی و آزادگی خود که محصول تربیت درست آنان بود, به فرمانروایان و سران و بزرگان خانواده در گذشته خود به خاطر خدماتی که انجام داده بودند, حرمت می گذاشتند و به منظور حرمت و بزرگداشت روان آنها و به منظور ابراز سپاس به روان های آنان نماز و نیایش می برده اند, ولی به هیچ وجه درگذشتگان خود را به عنوان خدا یا نیروی معنوی قابل ستایش, پرستش نمی کرده اند.

ما در هزاره ها بعد از دوران آریایی های باستان در مورد شاهنشاهان اشکانی مشاهده می کنیم که اشکانیان مدت ها ضمن پرستش خدایان و نیروهای معنوی و الهی, اشک های پیشین را نیز از نظر دور نداشته و به آنان حتی نماز می برده و به نام آنان ادای سوگند می کرده اند.
این روش کماکان در دوره های بعد نیز به قوت خویش باقی ماند و ما نیز از نیاکان و شاهنشاهان پیشین خود غافل نیستیم و به روان آنها درود می فرستیم و اصولا در مورد هر شخص در گذشته مراسمی ویژه در نظر گرفته شده است که حتی سال ها پس از مرگ او کماکان برگزار می شود.
بویژه در آیین اشوزرتشت بزرگداشت روان شخص درگذشته با مواد خوشبو و سبزه و گل و حتی به ارمغان آوردن خوراکی های خوشبو و مزه و تازه و نوشیدنی های گوارا بر مزار او, جنبه واقعی دارد و این همان روشی است که عیلامیان باستان و بابلیان و نیاکان خودمان داشته اند.
برگزاری این مراسم در آیین اشوزرتشت بلافاصله پس از مرگ شخص آغاز می شود و بویژه در روزهای سوم, چهارم و احیانا هفتم و دهم و سی ام و سیصد و شصتم پس از مرگ این مراسم با تشریفات و دقت ویژه ای انجام می پذیرد. البته تا سپری شدن یک سال تمام هر ماه درست در شب مربوط به روز درگذشت شخص این مراسم دوازده بار برگزار می شود.
در پایان بی مناسب نیست به بستگی و هم آهنگی و نیز وجوه اشتراک میان برخی از ایزدان و فرشتگان آریایان هندی و آریاییان ایرانی, اشاره ای بشود.

خدایانی که در عهد باستان در اجتماعات هندوان و ایرانیان شناخته شده اند عبارتند از:
1- مهر یا میثرا و ورونا (varuna) که نماینده و نگهبان استقلال و قدرت بوده اند, استقلالی که انسان در حیطه فکری برای پیشرفت به آن نیاز دارد. این استقلال در حالت تکامل یافته خود به قدرت مبدل می شود که خاصه قشر فرمانروایان و جنگیان و روحانیان است.
2- ایندرا (indra) یا خدای جنگ و کارزار که هندوان آن را فرمانروای الهی در نبرد می دانند. این خدا در عهد باستان یاور آریاییان به هنگام پیکار با بیگانگان و اقوام مزاحم و مهاجم بوده است. آریاییان هندی این خدا را قدیمی ترین رهبر خود می دانسته اند ایندرا نابکاران و گزند رسانان و دژخیمانی را که موجب قتل و قحطی در سرزمین های آریایی می شدند, از پای در می آورد.
همطراز ایندرا در ایران ایزد نیرومندی به نام ورهرام یا بهرام (اوستایی: ورثرغنا = verethaghna = ایزد پیروزی) است. این ایزد به عنوان نیروی مقاوم و بر دیو ناتندرستی و بیماری آفرین, پیروز می گردانید, از اینرو و عموما برای بهبودی بیماران یشتی در اوستا به نام ((ورهرام یشت)) را می خواندند. ایندرا و ورونا بخشنده نیرو به جنگیان و ارزانی دارنده استحکام به ارابه های جنگی هندوان و ایرانیان بوده اند.
3- ناستیاس (nasatayas) به معنای یک جفت جوان ( دوقلوی جوان) که میان هندوها اسوینا (athvina) نامیده شده و خدایان مقدسی که یار و یاور انسان ها در هر مرحله ای از زندگی بوده است. این زوج خدا نگهبان کشاورزان و چوپانان بوده اند و دام ها و دامپروران و طبیعت مساعد و جویبارها را در پناه قدرت خود داشته اند.
4- یکی دیگر از فرشتگان که در فلسفه معنوی ایران نقش آن شگفت انگیز بوده ولی در جدول ایزدان و فرشتگان و خدایان هندی در سطح پایین تری قرار داشته است, اشی (ashi یا اشای ashay= قسمت, بخت, سهمیه) بوده است. این ایزد قدرتمند حاکم بر قسمت و سرنوشت انسان ها و بالاخره جهان هستی بوده و به مرور زمان با تضعیف چند خدایی (polytheismus) و تقویت و تعمیم توحید (monotheismus) این ایزد پرتوان حتی در ایران نیز از ارزش واقعی خود افتاده است.
با شناساندن اهورامزدا در ایران توسط اشوزرتشت به مردم, خدایان قدیمی تقلیل مقام یافته و به سطح ایزدان و فرشتگان تنزل کرده و حتی برخی از آنها فراموش شدند. اهورای ایرانی (اوستایی: ahura) همان اسورا در زبان سانسکریت است. آناهیتا (anahita=بدون لکه) در میان هندیان و در زبان سانسکریت آناسیتا (anasita=نیالوده) است و ستاره ای در ایران به نام ناهید نماینده قدرت این خدا است.

در فرهنگ ایران نیروهای مخرب که زاییده روح پلید و اهریمنی بوده, تحت عنوان دیو (اوستایی: داوا = daeva) معرفی شده است و برای هرگونه بیماری, خشم طبیعی به هرگونه ای که بیاندیشیم, نیاکان ما دیوی را می شناخته اند: مانند دیو خشکسالی, دیو تب, دیو شکست در نبرد, دیو کاهنده نیروی جسمانی و روانی, دیو خواب, دیو خشم, دیو سخن (دروغ و غیره) البته واژه اوستایی داوا در سانسکریت (daeva) به معنی خدا است. همین واژه در فارسی باستان به ویژه در کتیبه خشایارشا دیوا (daiva) به معنای بت است. این واژه در پهلوی دو (dev) به معنای دیو است. در لاتین واژه دئوس (deus) به معنای خدا و در یونان زئوس (zeus) به مفهوم خدای توانا است, ولی در برخی دیگر از زبانهای هند و اروپایی مانند زبان آلمانی این واژه دمون (daemon) و در زبان انگلیسی دمون (demon) که به معنای دیو است. واژه انگلیسی دویل (devil) از همان خانواده و به معنای روح خشن است.

نکته ای که در پایان سخن ذکر آن را لازم می دانم, اشاره به مراسم قربانی در میان آریاییان باستان است. به درستی نمی توان تشخیص داد که اجرا و انجام مراسم قربانی خوش آیند خدا و ایزدان و فرشتگان در میان آریاییان باستان چگونه بوده است, زیرا محققین نظریات و عقاید گوناگونی در این زمینه دارند. آنچه مسلم است آریاییان باستان و بویژه فرزندان خود را به گونه ای که در میان بسیاری از اقوام سامی نژاد معمول بوده است, در راه خدایان و فرشتگان و ایزدان, قربانی نمی کرده اند.

از: اردشیر خدادادیان (دکتر در ایرانشناسی)
منابع و ماخذ:
1- وندیداد: فصل یکم بند 1 تا 2
2- همان کتاب و همان فصل و بند

رفع ابهام در زمینه موضوع ازدواج با محارم

يكى از اتهاماتى كه به پدران نامدار ما نسبت داده اند تهمت نارواى زناشویى با نزديكان است كه از سوى دشمنان ايران و افرادى كه از مذهب ايرانيان باستان اطلاع عميق نداشته اند، به نياكان نامدار ما وارد آمده و آنها را به ارتكاب اين عمل زشت، متهم نموده اند. اين افتراء نخست از سوى يونانيان كه با پدران ما دشمنى ديرينه داشته اند به منظور خاصى به آنها نسبت داده شد و قرن ها پس از آنكه خاك پاك ايران لگدكوب سم ستوران اعراب گرديد، (اينان نيز تا آنجا كه توانستند به اين آتش دامن زدند، و در قرن اخير چند تن از خاورشناسان و اوستادانان غربى، با پيدا كردن واژه اوستائى (خيتودت) به خيال خودشان به اين موضوع – تهمت – صحه گذاشتند، و ما اينك مى كوشيم تا به اين تهمت ناروا كه پايه و اساسى ندارد با عقل و مطق جواب گویيم و براى اينكه نوشته و ترتيب خاصى برخوردار باشد، نخست از انواع پيوند زناشویى با نزديكان پرداخته به تهمت هاى وارده يكى پس از ديگرى با دليل و منطق پاسخ مى گویيم، سپس واژه اوستایى (خيتودت) را ترجمه و تفسير مى نمایيم، و در پايان شمه اى را درباره شيوع ازدواج با محارم ميان ديگر اقوام باستانى بيان نمود و با جمع بندى مطالب گفته شده، به اين موضوع پايان مى دهيم.
در آیين زرتشتى تعدد زوجات روا نيست، به گرفتن يك زن فرمان داده شده، و ايرانيان باستان كه از پيروان زرتشتى بودند حق نداشتند در آن واحد، بيش از يك زن داشته باشند، ولى پيوند زناشویى در عهد باستان بنا به حالت و وضع و شوهر به پنج نام گوناگون به موجب شرح زير ناميده مى شد. 

در دفاتر زناشویى به همان نام ثبت مى گرديد:
1- پادشاه زن 2- چاكر زن 3- ايوك زن 4- ستر زن 5- خود راءى زن . كه اينك به شرح مختصرى از هر يك از اين پنج نوع پيوند زناشویى مى پردازيم:

1- پادشاه زن: دخترى پس از رسيدن به سن بلوغ با موافقت و صلاحديد پدر و مادر خود به عقد ازدواج پسرى درمى آمد، و به طور كلى همه دخترانى كه براى نخستين بار با رضايت پدر و مادر عروس مى شدند- به استثناى موارد مذكور در اين بخش – پيوند زناشویى آنها به نام پادشاه زنى بسته مى شد و به همين نام در دفتر زناشویى ثبت مى گرديد. پادشاه زن از كامل ترين حقوق و مزاياى زندگى زناشویى بهره مند مى شد، و امور خانه و فرزندان را با شوهر اشتراكا اداره مى نمود، و به عقيده پدران ما در ايران باستان پس از در گذشت نيز در دنياى ديگر باز همان نسبت زناشویى ميان يك زن و شوهر بويژه زوجى كه عقد آنها به پادشاه زنى گرفته باشد موجود است.

2- چاكر زن: هر گاه زنى بيوه پس از درگذشت شوهر نخستين خود، به عقد ازدواج ديگرى درمى آمد، اين پيوند زناشویى، زير نام چاكر زنى ثبت مى شد. اين زن در سراسر زندگى در خانه شوهر، مقام كدبانویى خانه داشت و از همگى حقوق و مزاياى پادشاه زن در طول عمر خود برخوردار بود، ولى پس از گذشت ، آیين كفن و دفن و ساير مراسم مذهبى براى او تا سيزده روز از طرف شوهر دوم برگزار مى شد، و تمام هزينه هاى بعد از آن به عهده بستگان شوهر اولش بود.
ايرانيان باستان معتقد بودند كه در دنياى ديگر اين زن از آن شوهر نخستين خواهد شد. و به همين دیل پيوند زناشویى او با شوهر دوم زير نام چاكر زن بسته مى شد. واژه چاكر زن نويسندگان غير زرتشتى را به اصول مزديسنى و انواع پيوند زناشویى زرتشتيان آشنایى نداشتند بر آن داشت كه نسبت زوجات به زرتشتيان بدهند. آنها تصور مى كردند كه پادشاه زن، زن عقدى، و چاكر زن، زن صيغه اى است. در صورتى كه اصل قضيه به موجب شرحى كه داديم غير از اين است، و ايرانيان باستان در هيچ دوره اى از ادوار زندگى تاريخى خود، مجاز به گرفتن بيش از يك زن نبوده اند، و عمل يكى دو نفر پادشاه خودكامه را در گرفتن چند زن نمى توان به حساب كليه ايرانيان باستان گذاشته، مجوزى براى چند زنى آنها به شمار آورد. به علاوه اگر آیين چند زنى در ايرانيان باستان وجود داشت، پس چرا با اينكه پدران ما در ميان قومى زندگى مى كردند كه تعدد زوجات در بين آنها رسم مذهبى بود و مانعى براى پدران ما وجود نداشت كه چند زن بگيرند، يك دفعه آنها از چند زنى دست كشيده و به يك زن اكتفاء كردند، كما اينكه تا امروز هم زرتشتيان در هر كجاى دنيا كه زندگى مى كنند به همين رسم يك زنى پاىبند هستند؟

3- ايوك زن: وقتى مردى داراى فرزند پسر نبود، اگر فرزند او منحصر به يك دختر بود، ازدواج اين دختر و اگر چند دختر داشت، زناشویى دختر كوچكتر او زير نام ايوك زن – اين واژه اى پهلوى است كه به معنى يك، مى باشد – ثبت مى شد، و نخستين پسرى كه از اين زناشویى به وجود مى آمد به فرزندى جد مادرى خود در مى آمد، و نويسندگان نا آگاه غير زرتشتى اين عمل را به عنوان ازدواج با محارم زرتشتيان مى پنداشتند و پدران ما را به ازدواج با محارم متهم كردند.

4- ستر زن: واژه ستر زن در زبان پهلوى به معنى فرزند آمده است و كلمات استر و سترون، در پارسى سره، از اين واژه گرفته شده اند. استر، مركب است از دو جزء "ا" و "ستر"، "ا"، از ادات نفى است و "ستر" به معنى فرزند، بنابراين معنى تركيب آن مى شود بدون اولاد، يعنى حيوانى كه نازاست، و مخفف استر است و ون به معنى مثل و مانند، و معنى كامل آن مى شود، مانند استر و به عبارت ديگر، نازا بودن و بچه دار نشدن. و سترون كردن در زبان علمى به معنى عقيم كردن است از نظر توالد و تناسل ميكرب ها. پس از بيان اين مقدمه گویيم كه در دوران قديم چون پسرى بالغ يا مردى بدون زن و فرزند فوت مى نمود، خويشان و بستگان او مى بايستى دوشيزه اى را به خرج خود و به نام آن در گذشته زير نام ستر زنى به عقد ازدواج جوانى در مى آوردند. تنها شرط اين زناشویى آن بود كه زوجين متعهد مى شدند كه يكى از پسران خود را به فرزندى شخصى در گذشته بدهند، و اين نوع زناشویى در عمل، سعادت و خوشبختى عده اى از مردم بدبخت و بينوا را فراهم مى كرد، به اين معنى كه هرگاه يكى از اشخاص متمول بدون زن و فرزند فوت مى نمود، بستگان در گذشته هزينه زناشویى دختر و پسرى از طبقه بينوا و بى چيز را و آنها را با گواه ستر زنى بهم پيوند مى دادند و مبلغى هم براى گذراندن زندگى به آنها مى دادند. بعلاوه پسرى كه از ازدواج خوشبخت به دنيا مى آمد به فرزند خواندگى شخص در گذشته معين مى شد و در حقيقت وارث او به شمار مى آمد. و اين زناشویى هم يكى ازموضوع هايى بود كه بهانه بدست دشمنان مى داد، زيرا گاهى كه شخص درگذشته خواهر جوان و دم بخت داشت، نزديكان او همين خواهر را با گواه ستر زنى عروس مى نمود و وقتى كه پسرى از او متولد مى شد، او را به فرزند خواندگى شخص متوفى نامزد مى كردند، يعنى كسى كه در حقيقت دايى طفل بود، اينك مقام پدرى او را پيدا كرده است. بيگانگانى كه با اخلاق و عادات زرتشتيان آشنایى نداشته و از اصل قضيه بى خبر بودند، با مشاهده اين وضع تصور مى كردند كه برادر و خواهر در حقيقت با هم ازدواج نموده اند. در صورتى كه اين تصور سوء تفاهمى بيش نبود، زيرا همانگونه كه گفته شد، خواهر پس از فوت برادر يا شخص ديگرى ازدواج نموده و بين برادر و خواهر رابطه زناشویى وجود نداشته است.

5 – خود راى زن: در ايران باستان چنانچه پسر و دخترى كه به حد رشد قانونى رسيده بودند به هم علاقه باطنى پيدا كرده و خواستار زناشویى مى شدند و پدر و مادر دختر به دلیلی به اين امر رضايت نمى دادند، عقد زناشويى آنها، حتى برخلاف ميل پدر و مادر برگزار مى شد و عدم تمايل پدر و مادر يك زوج يا هر دوى آن ها مانع انجام اين امر نبود، و در اين ازدواج كه زير نام خود راى زن ثبت شده بود، دختر قانونا از ارث پدر و مادر بهره اى نداشت مگر آنكه خود آنها تمايل خودشان را بدادن ارث به دختر نافرمان اظهار نموده باشند.

موضوع زناشویى با محارم و نزديكان

راجع به اتهام بى اساس زناشویى با نزديكان كه به ايرانيان باستان نسبت داده اند، در وهله اول يونانى ها بودند كه بخاطر دشمنى با ايرانيان، به آنان چنين تهمتى بستند، و كارهاى سه تن از پادشاهان را مستمسك اين نسبت قرار داده اند. حال ما اين قضيه را تعقيب مى كنيم تا ببينيم اصل داستان در مورد اين افراد چگونه بوده است؟

1- ازداج كامبوزيا با خواهر خود: "نخستين نويسنده اى كه راجع به اين موضوع مطلبى نوشته و اين تهمت را به پادشاه بزرگ هخامنشى وارد نموده، هرودت 484-409 پيش از ميلاد است. اين نويسنده شرح قضيه را در كتاب خود به اين مضمون آورده است: دومين خطايى كه كامبوزيا مرتكب شد، كشتن خواهرش بود كه او را به مصر آورده و با او مانند يك زن زندگى مى كرد، گرچه او خواهرش بود و از يك پدر و مادر. طرز ازدواج آنها بدين طريق بود كه پيش از اين، ازدواج برادر و خواهر مرسوم نبود؛ ولى كامبوزيا كه عاشق خواهرش شده بود، با اينكه مى دانست كه اين كار غير عادى است، معهذا نمى توانست از آن چشم بپوشد. بنابراين پس از مدتى، اين مطلب را با قضات سلطنتى در ميان نهاد و از آنها چاره جویى كرد. داوران از پادشاه سه روز مهلت خواستند تا قوانين كشور را بررسى كنند. پس از پايان مهلت به حضور شاه شرفياب شده، به عرض رساندند كه در كليه قوانين موجود نتوانستند قانونى بيابند كه خواهر را بر برادر حلال كند، ولى قانونى وجود دارد كه مى گويد: شاه سايه خدا است و فوق قانون است! بنابراين او مى تواند به تمايل خود جاه عمل بپوشاند."
آنچه از اين نوشته بدست مى آيد اين است كه در ايران باستان ازدواج با محارم نه سابقه كشورى داشته و نه سابقه در قوانين مذهبى. بنابراين هرودت گفته اش جز يك تهمت بيش نبوده، ولى متاءسفانه نويسندگان ديگر كه بعد از هرودت آمده اند اين مطلب را ناقص و با غرض خصمانه به مذهب اشوزرتشت نسبت داده اند و پدران ما را متهم به عمل زشت ازدواج با محارم نموده اند.

2- ازدواج اردشير دوم با دختر خود: نخستين نويسنده يونانى كه به اين موضوع اشاره نموده ((كتزياس)) است كه در سال 440 قبل از ميلاد مى زيسته است. نوشته هاى او در دست نيست، ولى پلوتارك كه در سال 66 پس از ميلاد به دنيا آمده در رابطه با زندگى اردشير دوم، پادشاه هخامنشى به استناد گفته كتزياس، اين پادشاه را متهم به ازدواج با دخترش مى كند. پلوتارك در اين باره مى گويد:
اردشير دوم – ارتاكزرس – يك كاركرد كه كليه بدى هاى او را نسبت به يونانيان جبران كرد و آن كشتن – تيسافرن – دشمن بزرگ يونان بود كه پادشاه به اصرار مادرش، پريزاد، تيسافرن را كشت، و چون پادشاه اين كار را به اصرار مادر و طبق تمايلات او انجام داد، مادرش از آن به بعد مى كوشيد كه پادشاه را از خود راضى نگهدارد و در هيچ كارى برخلاف ميل او رفتار نكند. پريزاد بارها ديده بود كه پادشاه نسبت به يكى از دخترهاى خود – آتوسا – علاقه زيادى دارد ولى مى كوشد كه اين عشق و علاقه را از مادر خود و مردم پوشيده دارد. پريزاد، پس از اطلاع از اين موضوع كوشيد تا نسبت به نوه اش – آتوسا – علاقه بيشترى نشان دهد و هر وقت فرصت مى يافت، از زيبایى و حسن رفتار او نزد پادشاه سخن فراوان مى گفت و او را لايق پادشاه مى دانست تا سرانجام، شاه را تحريك كرد تا با او ازدواج كند.
در اينجا باز مشاهده مى شود كه شاهنشاه از اينكه به دختر خود عشق مى ورزد، همواره مى كوشد تا اين عشق را از نظر مردم پوشيده دارد، چون از مردم و مادرش خجلت مى كشد، و عاقبت اردشير به تحريك مادرش كه زن جاه طلب و بدجنسى بود، به اين كار اقدام مى ورزد.

3 – ازدواج قباد با دختر خود: "موضوع ازدواج قباد با دخترش را اولين بار ((آگاتيس)) كه در عهد پادشاهى انوشيروان مى زيست، عنوان نموده است كه قباد پدر انوشيروان با دختر خود به نام ((زنبق)) ازدواج كرده ولى بدين موضوع نه فردوسى روانشاد در شاهنامه اش اشاره كرده و نه تاريخ نويسان عرب و ديگر تاريخ نگاران و حتى پروفسور رالينون مترجم تاريخ هرودت به انگليسى، در اين باره چيزى ننوشته است. اگر شبهه را قوى بگيريم ممكن است بگویيم كه قباد تحت تاًثير آیين مزدك قرار گرفته و اين كار را كرده است، زيرا مى دانيم در زمان پادشاهى قباد، شخصى به نام مزدك پيدا شد و ادعاى پيامبرى نمود و عده اى از مردم ايران، از جمله قباد، دين و آیين او را پذيرفتند." دينى كه مزدك عرضه داشت بر اساس اشتراك در همه چيز دور مى زد. مزدك مى گفت : خداوند همه چيز را براى همگان آفريده است، و نبايد آن را به شخصى معين اختصاص داد. دين جديد با قوانين اشتراكى خود به اساس قانون مالكيت و زناشويى و مراسم و سنن خانوادگى ايرانيان لطمه بزرگى وارد نمود و آن را سست كرد.
"آگاتياس مى گويد: عمل ازدواج با محارم اخيرا در ايران پيدا شده و همه اين خلاف قانون ها و بى نظمى ها، در اثر تعليمات دين مزدك در ايران پيدا شده بود كه با خلع قباد از پادشاهى و كشته شدن مزدك و مزدكيان، ريشه كن شد، و پيش از پادشاهى قباد و ظهور مزدك، عمل ازدواج با محارم در ايران، متداول نبوده و به قول آگاتياس، اخيرا شيوع يافته است.

معنى و مفهوم خيتودت چيست ؟

"گرچه واژه خيتودت را چندين تن از استادان و خاورشناسان اروپایى به اشتباه، به معنى ازدواج با محارم گرفته اند، ديگران براى اين واژه، معانى ديگرى چون خويشاوندى، خويشى دادن، جانبازى، همبستگى و يگانگى نموده اند. گانگا، استاد مشهور پارسى، در فرهنگ اوستایى خود، آن را به معنى فداكارى و جانبازى مى داند و دكتر اشپيگل آلمانى در ترجمه اوستا، اين كلمه را به معنى خويشاوندى گرفته و مى گويد: اين خويشى روحانى با اهورا مزدا است به طورى كه شخص خودش را با او يكى بداند."

بنابراين، حال كه اين واژه اوستايى را دانستيم، معلوم مى شود كه به هيچ وجه اين كلمه معناى ازدواج با محارم را ندارد. دكتر وست مى گويد: اين واژه در قسمت هاى قديمى اوستا يافت نمى شود و در قسمت هاى بعدى كه اين كلمه بكار رفته همه جا به معنى كار خوب و پر ثواب است.
بارى به هر روى با مطالعه قسمت هاى موجود اوستا، كه كتاب مذهبى زرتشتيان و سندى معتبر راجع به اعتقادات و سنن مزديسنان مى باشد، ما مى توانيم به پارسيان اطمينان دهيم كه مساًله ازدواج با محارم در ميان زرتشتيان، تهمتى بيش نيست. و از اينگونه نسبت هاى ناروا در اوراق تاريخ به اقوام و ملت ها زياد آمده است، كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:
1- سيمون، شخصيت آتنى از اينكه با خواهر ناتنى خود ازدواج كرد، مورد سرزنش مردم قرار نگرفت.
2- دموتسن، در ادعا نامه خود بر ضد اوليد، مى گويد: پدر بزرگ من با خواهر خود كه از يك پدر و مادر بودند ازداج كرد.
3- اسكولياست ، مى گويد: در بين يونانيان قديم ازدواج با خواهر ناتنى منع قانونى نداشت .
4- لنان ، مى گويد: اسپارتى ها، مى توانستند حتى با خواهران هم شير و يك پشت خود ازدواج كنند.
5- آدام مى گويد: ازدواج والدين با اولاد خود در بين يونانيان مرسوم بوده است.
6- در عهد عتيق – تورات – آمده است: لوت (لوط) پيامبر در زمان كهولت اين عمل را انجام داده است! بخوبى معلوم و روشن است كه اين تهمت دليل روشنى بر تحريف تورات كنونى و بى اعتبارى آن مى باشد.
7- در تاريخ هرودت آمده است: در مصر قديم، ازدواج بين خواهر و برادر، عموميت داشته است و يهودى هاى مقيم اسكندريه اين مطلب را تاًئيد مى كنند.
8- لويسن مى گويد: آسورى ها هم با نزديكان خود مزاوجت مى كردند.
9- اسميت مى گويد: در عربستان قديم، اينگونه ازدواج ها، وجود داشته است.
"خلاصه اينكه در اوراق تاريخ، مشابه اين گونه قضايا زياد نقل شده است. گرچه ما با نقل اين مطالب منظورمان اين نيست كه خداى ناكرده بخواهيم ملتى را متهم كرده، يا بدگویى از قومى بنمایيم، بلكه مقصود اين است كه ثابت كنيم كه اين تنها ما – زرتشتيان – نيستيم كه مورد بى لطفى قرار گرفته ايم، بلكه اينگونه تهمت ها، به بسيارى از ملت هاى باستانى وارد شده است، و هيچ قومى نمى تواند از زبان و قلم بدخواهان ، در امان باشد."

یاری نامه: پاسخگویی به اتهامات، دوگانه پرستی، آتش پرستی و ازدواج با محارم
موبد اردشیر آذرگشسب

مزدیسنا یگانه پرستی است نه دوگانه پرستی

آنچه را که به کوتاهی درباره یکتاپرستی و اهورامزدا آورده شده دیگر جای تاریکی نمی ماند و دوگانه پرستی جایی در آیین اشوزرتشت ندارد. ولی در اثر نا آگاهی از آموزش های بلندپایه و فلسفی آن و با نوشته های زروانی و برخی نوشته های پهلوی در پندار توده هایی از مردم که از دانش بی بهره بودند، گاهی ساز دوگانه پرستی زده می شود. 

نوشته های گات هاکه نمونه هایی از آن آورده شد خود گویای یکتاپرستی است ولی برخی کینه ورزی ها، دشمنی ها، غرض ورزی ها و برداشت نادرست به خصوص برخی نوشته های زروانی بویژه در آنجا که از اهورمزد و اهریمن سخن به میان می آید حتی آرمان هایی مانند مانوی و مزدکی که بخشی از آموزش های اشوزرتشت را با آرمان های خود آمیخته اند، دیواری کوتاه تر از اشوزرتشت ندیده اند و زیر چتر این گفته ها، آرمان های خود را آشکار نموده اند و دوگانه پرستی را به آیین پاک یکتاپرستی اشوزرتشت همراه ساخته اند ( به هر انگیزه ای که پنداشته شود ) اما با بررسی های دانشمندانه و تاریخی و زبانشناسی و راستین، پژوهندگان و اوستاشناسان جهان، ریشه این ناروایی ها را آشکار ساخته و از بن کنده اند و اشوزرتشت را پیام آور بزرگ آریایی و نخستین یکتاپرستی دانسته اند.

دوگانه پرستی چیست؟ 
به زبان خیلی ساده و مردمی، دوگانه پرستی، گویای پروردگاری در برابر اهورامزدا بنام شیطان و اهریمن و مانند آن که ریشه در باورهای زروانی دارد و شوربختانه، برخی نوشته های پهلوی نیز بدان نیرو بخشیده اند. یا به بیانی دیگر، دینی را دوگانه پرست گویند، که دو بنیان نیکوکار و بدکار را زیر نام دو هستی جداگانه بداند و برای آنها نیروهای برابری باور داشته باشد و آنها را به زیان یکدیگر در کار بیند و هرکدام را در فرمانروایی آفرینش معتقد گردند و . . .

ولی در آئینی که اهورامزدا، آفریدگار کل و فرمانروای آفرینش، بوده و به انسان آزادی گزینش داده تا در پهنه گیتی میان نیک و بد، خود به آزادی یکی را برگزینند، دیگر برچسب دوگانه پرستی، جز بی دانشی و کژاندیشی چیز دیگری نیست.
این کج باوران بدرستی فلسفه سپنتامینو و انگره مینو را روشن روان و تیره روان یا اندیشه نیکو، و خرد ناپاک، نیروهای اهورائی و اهریمنی، نشناخته اند چنانچه گاهی سپنتامینو را بجای اهورامزدا در سر امشاسپندان می آید تا شماره هفت را پر کند.

در هات 30 بند 1 آمده:
(( اینک برای آنانیکه خواستار شنیدن هستند، از آن دو مینو سخن می رانم که برای دانایان دو نکته بزرگ است. پس به نیایش اهورا پرداخته، از بینش نیک ستایش خواهم کرد و همچنان از آئین راستی گفتگو خواهم نمود تا شما از راهی روشن به رسائی برسید )).

اشوزرتشت می فرماید: نیکی و بدی بسته به ( من ) یا نیروی اندیشه می باشند و این اندیشه آدمی است که نیک و بد، زشتی و زیبائی، افزونی و کاستی را می سنجد و گرنه خود ( بودی ) ندارند.
او می گوید این دو مینو یا دو زاده اندیشه آدمی ( همزاد ) هستند و هر یک به تنهائی کار خود را انجام می دهند و از یکدیگر پیروی نمی کنند. این دو خود را در اندیشه و گفتار و کردار هویدا می سازند. با سخنی آشکارتر، وجود خارجی ندارند و تنها به اندیشه آدمی بستگی دارند.

اشوزرتشت در جای دیگر فرماید: از ایندو آن کس که داناست ( نیک ) را بر می گزیند نه ( بد ) را و آنکه ( بد اندیش ) است ( تباهی را ). گزینش خوبی، کار دانایان است و بس.
یکی برای آدمی خوشبختی و پیشرفت می آورد. و او را زندگی می بخشد و دیگری ( تباهی ) و کاستی و نیستی او را پدید می آورد. این مسئله بسیار گسترده و جای گفتگو و بررسی زیادی دارد ولی نیک و بد بسته به اندیشه و منتخب انسان است.

نوروز در تاجیکستان

جشن نوروز برای مردم تاجیکستان بویژه بدخشانیان تاجیکستان جشن ملی نیاکان است و از آن به عنوان رمز دوستی و زنده شدن کل موجودات یاد می‌کنند و به نام خیدیر ایام یعنی جشن بزرگ معروف است. 

مردم تاجیکستان به ویژه بدخشانیان تاجیک در ایام نوروز خانه را پاک کرده و به اصطلاح خانه تکانی می‌کنند، همچنین ظروف خانه را کاملا" شسته و تمیز می‌کنند تا گردی از سال کهنه باقی نماند و برابر رسم دیرینه نوروز پیش از آغاز نوروز بانوی خانه وقتی که خورشید به اندازه یک سر نیزه بالا آمد دو جارو را که سرخ رنگ است و در فصل پاییز از کوه جمع آوری کرده‌اند و تا جشن نوروز نگاه داشته‌اند در جلوی خانه راست می‌گذارند. 

چون رنگ سرخ برای این مردم رمز نیکی و پیروزی و برکت است. پس از طلوع کامل خورشید هر خانواده‌ای می‌کوشد هر چه زودتر وسایل خانه را به بیرون آورده و یک پارچه قرمز را بالای سردر ورودی خانه بیاویزد که این معنی همان رمز نیکی و خوشی ایام سال را در داخل خانه مرتب چیده و با باز کردن در و پنجره به نوعی هوای نوروزی و بهاری را که معتقدند حامل برکت و شادی است وارد خانه نماید.

در این سرزمین پختن شیرینی ویژه و خوراک های متفاوت یکی از رسم های این ایام است، همچنین برگزاری مسابقه هایی مانند، تاب بازی، تخم مرغ بازی، کبک جنگی، خروس جنگی، بز کشی، کشتی محلی نیز در این ایام به شادی آن می‌افزاید و یکی از خوراک های معروف این ایام باج نام دارد در این غذا کله پاچه گوسفند را با گندم پخته و دیگران را با آن مهمان می‌کنند.

نوروز در افغانستان

نوروز در افغانستان یا به عبارتی در بلخ و مرکز آن مزار شریف هنوز به همان فر و شکوه پیشین برگزار می‌شود. در روزهای نخست سال همه دشت‌های بلخ و دیوار و پشت بام‌های گلی آن پر از گل سرخ می‌شود گویی بلخ سبدی از گل سرخ است یا به عبارتی مانند اجاق بزرگی که در آن لاله می‌سوزد این گل فقط در بلخ به وفور و کثرت می‌روید و از این رو جشن نوروز و جشن گل سرخ هر دو به یک معنی به کار می‌رود.

از آیین و رسم نوروزی در سرزمین بلخ می‌توان به شستشوی فرش‌های خانه و زدودن گرد و غبار پیش از آمدن نوروز و انجام مسابقات مختلف از قبیل بزکشی، شتر جنگی، شتر سواری، قوچ جنگی و کشتی خاص این منطقه اشاره نمود. 
سمنو نوعی غذای مخصوص است که از آرد گندم، جوانه گندم، روغن و آب تهیه می‌شود. زنان افغان از آغاز شب نوروز تا سپیده دم اولین روز بهار به صورت دسته جمعی و خواندن اشعار قدیمی شروع به پختن سمنو که از رسوم قدیمی نوروز در افغانستان است، می‌کنند. حاضران در پای دیگ سمنو شادمان از رسیدن روزهای سبزی و نشاط هستند با خواندن ترانه‌های قدیمی که مخصوص پخت سمنو است کار خود را ادامه می‌دهند.

رسم شب‌نشینی سمنو در شب نوروز در میان خانم‌های شهر کابل و دیگر نقاط افغانستان رایج است و بسیاری از خانواده‌های افغان به ویژه بانوان افغان در شب نوروز در میهمانی پخت سمنو شرکت می‌کنند.
شب نوروز، دختران جوان و زنان افغان تا نیمه‌های شب در کنار آتشی که روی آن دیگ بزرگ سمنو قرار دارد، می‌نشینند و با قصه‌گویی و شادمانی تا آماده شدن کامل خوراک سمنو بیدار می‌مانند.


آماده کردن سفره‌ هفت سین و هفت میوه از دیگر رسم‌های ویژه نوروز در افغانستان است. هفت میوه ترکیبی از هفت نوع میوه خشک است. ای خشکبارها به طور معمول «مغز بادام»، «مغز گردو»، «پسته»، «کشمش»، «زردآلو»، «سنجد» و «قیسی» هستند. مردم افغانستان چند روز قبل از عید نوروز این خشکبارها را به صورت مخلوط در آب قرار می‌دهند تا برای روز نوروز آماده شوند. در همین حال در برخی از مناطق افغانستان مردم برای استقبال از نوروز سفره هفت سین نیز پهن می‌کنند.

«سیب»، «سنجد»، «سبزی»، «سمارق» (قارچ)، «سرکه»، «سمنو» و «سیر» اجزای سفره هفت‌ سین را تشکیل می‌دهند. مردم افغانستان در روزهای نوروز از میهمانان خود با هفت میوه و هفت سین که بسیار خوشمزه و شیرین است، پذیرائی و استقبال می‌کنند.

در کنار آن شیرینی و شکلات نیز جایگاه خود را دارد.

نوروز در مناطق کردنشین عراق و ترکیه

موسی آنتر نویسنده کرد معتقد است که قبلا جشن نوروز در میان کردها در 31 ماه آگوست برگزار می شده است اما با قبول اسلام و پذیرش تقویم اسلامی این جشن به فروردین منتقل شده است.

کردهای ترکیه سال‌ها برای به رسمیت شناخته شدن نوروز در این کشور تلاش کردند. نوروز در ترکیه خاص نواحی شرقی آن کشور است و از اعیاد ملی کردها محسوب می‌شود. در شهرهای جنوب شرقی ترکیه، مانند دیاربکر، اورفا، ماراش، و مرسین، نوروز مراسم باشکوهی دارد که بیشتر نماینده و منعکس کننده فولکلر مردم آن نواحی است.

از ویژگی‌های آن یکی نواختن پر سر و صدای سورنا و دهل و دیگری ایراد سخنرانی‌های آتشین در کنار کپه‌های آتش است. این آئین‌ها در میدان‌های بزرگ و اصلی شهرها و روستاها برگزار می‌گردد و جمعیت انبوهی از زن و مرد، در حالی که دست هم را می‌گیرند، به دور کپه‌های آتش به رقص و پایکوبی می‌پردازند. در خانه‌ها پختن شیرینی‌های خانگی و غذاهای خاص نوروز از سنت‌های دیگر مراسم نوروزی است.


در غرب آن کشور تا همین اواخر خانواده‌های کرد آئین‌های نوروز را در داخل خانه‌ها و بطور خصوصی برگزار می‌کردند، چون اساساً دولت ترکیه منکر وجود یک اقلیت چند میلیونی کرد در آن کشور بود و آن‌ها را « ترکان کوهستانی » می نامید. افزون بر انکار حقوق قومی و فرهنگی آن ها، در قوانین اساسی کشور، مردم عادی نیز آن‌ها را غیر خودی و بیگانه می انگاشتند. به طوری که در شهرهای غربی، مانند آنکارا، استانبول، و ازمیر، اگر کردی بی احتیاطی می‌کرد و در کوچه و بازار به زبان مادری خود سخن می‌گفت، بسیار احتمال داشت که عواقب وخیم آن دامانش را بگیرد.

اما از اواسط دهه 1980به این سو و با بالا گرفتن اعتراضات کردها، به ویژه با پیدایش حزب کارگران کردستان، برگزاری مراسم نوروز در ترکیه نه فقط صورت علنی و آشَکار به خود گرفت، بلکه آئین‌های آن به یک نماد اعتراضی درآمد و به وسیله‌ای برای ابراز مخالفت با سیاست‌های دولت تبدیل شد و شکل نوعی پرچم سیاسی گرفت. از آن پس هر سال در میدان‌های شهرها انبوه جمعیت کردان به دور کپه‌های آتش گرد می‌آمدند و به سیاست‌های تبعیض آمیز و شرایط اجتماعی و اقتصادی حاکم بر شرق کشور اعتراض می‌کردند. به تدریج، با افزایش تعداد کپه‌های آتش و بالا گرفتن شعله‌های آن ها، شعارها هم تندتر شد و گه گاه تمایلات جدائی خواهانه هم در میان آن‌ها به گوش رسید.

در زمان نخست وزیری خانم تانسو چیلر، که مذاکره برای پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا وارد مراحل تازه‌ای شد، آن اتحادیه در صدر فهرست اصلاحاتی که انجام آن‌ها را از ترکیه خواستار شد، به رسمیت شناختن حقوق اقلیت‌ها بود. مضافاً این که یک فرستنده تلویزیون کردی به نام « روژ »، که برنامه‌های آن از اروپا به وسیله ماهواره پخش می‌شد، دولت ترکیه را ناچار به قبول واقعیت حضور کردها در جامعه کرد، و از آن پس آشکار شد که یک اقلیت قابل ملاحظه، که به علت فقدان آمار رسمی جمعیت آن را بین 12 تا 15 میلیون می‌زنند، در جامعه وجود دارد و این جمعیت عظیم دارای زبان و فرهنگ و آئین‌های متفاوتی است.

نوروز در آذربایجان

بزرگترین و باشکوه‌ترین جشن مردم جمهوری آذربایجان نوروز است. در این کشور جشن‌های نوروز از یک ماه مانده به نوروز آغاز می‌شود چهار چهارشنبه آخر ماه اسفند به ترتیب:
سو چرشنبه سی (چهارشنبه آب)
اُد چرشنبه سی (چهارشنبه آتش)
توپراق چرشنبه سی (چهارشنبه خاک)
آخیر چرشنبه یا یل چرشنبه سی ( چهارشنبه آخر و یا چهارشنبه باد) 
نامیده می شود. البته جشن های این روزها در شب سه شنبه صورت می گیرد. در چهارشنبه آخر سال جشن هایی از قبیل پریدن از روی آتش، فال گوش ایستادن و ... انجام می گیرد.


در سنت فال گوش ایستادن دختران نو رسیده در ته دل فالی گرفته و در شب چهارشنبه سوری بصورت مخفیانه پشت درنیمه باز به انتظار ایستاده و اگر در این هنگام حرف خوب و موافقی بشنوند آرزویشان برآورده شده و اگر حرف نامناسبی می‌شنیدند نیتشان عملی نمی‌گشته است. بنابر این برمبنای آیین عید مردم از بدگویی و سخنان نامناسب دوری می‌جویند. در میان عادات نوروزی مراسمی همچون ارسال خوان سمنو از سوی داماد به خانه نامزدش، انداختن کلاه پوستین به درها، آویزان کردن کیسه و توبره از سوراخ بام و یا پنجره در شب عید و درخواست تحفه عید در این سرزمین موسوم است.

در جمهوری آذربایجان رسم بر این است که پیش از رسیدن نوروز پوشاک نو خریده به خانه و حیاط سر و سامان داده فرش و پلاس نو بافته و به استقبال نوروز می‌روند. به واسطه اعتقادات شدید به آیین و مراسم نوروز برای با شکوه تر انجام شدن جشن نوروز برای این مراسم تدارک ویژه‌ای می‌بینند. از قبیل: سرودن ترانه‌ها پیش از نوروز، تدارک بساط شادی ایام نوروز، تهیه لوازم و مواد مورد نیاز سفره هفت سین، تهیه چیستان‌های نوروزی، ستایش و نفرین‌های نوروزی، پند و امثال نوروزی، اعتقادات نوروزی، عادات نوروزی، تماشای نوروزی، آزردنی‌های نوروزی و انجام آیین و مراسم نوروزی.

سفره هفت سین جمهوری آذربایجان از هفت عنصری که نامشان با حرف سین شروع می شود، تشکیل شده است. با این تفاوت که اسامی بر اساس نام آنها در ترکی آذربایجانی انتخاب می شوند. البته این تفاوت چندان تغییری در سفره ایجاد نمی کند چرا که اسامی بیشتر این عناصر در ترکی و فارسی یکسان است. ضمن اینکه این سفره در مناطق مختلف آذربایجان به صورت های مختلفی تهیه می شود. سفره هفت سین آذربایجانی معمولاً از عناصر زیر تشکیل شده است:
سوماق، نشانه آفتاب
سکه، نشانه شانس
سمنو، شیرینی، برکت و حاصلخیزی
سبزه، خلوص و خوشبختی
ساری کوک (زردچوبه)، شیرینی زندگی
سوُت (شیر)، سلامتی و زیبایی
سو (آب)، تولد تازه و زندگی
ممکن است به جای زردچوبه و شیر از سرکه و ساریمساق (سیر) نیز استفاده گردد. علاوه بر این در سفره آینه ای که دور آن رنگ آمیزی شده است قرار می دهند.

نوروز در قزاقستان

مردم قزاقستان نوروز را اعتدال بهاری می‌دانند و بر این باورند که در این روز ستاره‌های آسمانی به نقطه ابتدایی می‌رسند و همه جا تازه می‌شود و روی زمین شادمانی بر قرارمی‌شود. همچنین قزاق‌ها معتقدند که نوروز آغاز سال است و در میان آنان عبارات زیبایی دربارهٔ نوروز وجود دارد. نوروز روزی است که یک سال منتظرش بوده‌اند نوروز روزی است که خیر بر زمین فرود آمده و بالاخره نوروز روزی است که سنگ نیلگون سمرقند آب می‌شود:

در شب سال تحویل تا شب قزیر صاحبخانه دو عدد شمع در بالای خانه اش روشن می‌کند وخانه اش را خانه تکانی کرده و چون مردم قزاق باور بر این دارند که تمیز بودن خانه در آغاز سال نو باعث می‌شود افراد آن خانه دچار بیماری و بدبختی نشوند آنان بر این مساله ایمان دارند و آن را هر ساله رعایت می‌کنند.

در شب نوروز دختران روستایی قزاق با آخرین گوشت باقیمانده از گوشت اسب که سوقیم نام دارد غذایی به نام اویقی آشار همراه با آویز می‌پزند و از جوان‌هایی که دوستشان دارند پذیرایی می‌کنند. آنان نیز در قبال آن به دختران آینه و شانه و عظر هدیه می‌کنند که آن را سلت اتکیتر می‌نامند و به معنی علاقه آور می‌باشد.
در عید نوروز جوانان یک اسب سرکش را زین کرده و عروسکی که ساخته دست خودشان است با آویز زنگوله‌ای به گردنش درساعت سه صبح که ساعتی معین از شب قزیر است رها نموده تا از این طریف مردم را بیدار نمایند. عروسک در حقیقت نمادی از سال نو است که آمدن خود را سوار بر اسب به همه اعلام می‌کند.

نوروز برای قزاق‌ها بسیار مقدس بوده و اگر در این روز باران یا برف ببارد آن را به فال نیک گرفته و معتقدند سال خوبی پیش رو خواهند داشت. در عید نوروز مردم لباس نو و سفید به تن می‌کنند که نشانه شادمانی است. دید و بازدید اقوام دراین ایام با زدن شانه‌ها به یکدیگر از آیین و رسوم مردم قزاق در ایام عید نوروز می‌باشد، همچنین پختن غذایی به نام نوروز گوژه (کوژه = آش) که تهیه آن به معنی خداحافظ با زمستان و غذاهای زمستانی است و از هفت نوع ماده غذایی تهیه می‌شود در این ایام جزو آیین و رسوم این سرزمین می‌باشد.

مسابقات معروفی نیز در ایام نوروز در قزاقستان برگزار می‌شود که از مهم‌ترین آنان می‌توان به (قول توزاق) اشاره نمود که بین گروههای مرد و زن برگزار می‌شود. اگر برنده زن‌ها باشند قزاق‌ها معتقدند آن سال خوب و پربرکتی است اگر مردها پیروز شوند آن سال نامساعد خواهد بود. از دیگر مسابقات می‌توان به کوکپار برداشتن بز از مکانی مشخص توسط سواران، آودار یسپاق، قیزقوو و آلتی باقان اشاره نمود.

در عصر نوروز نیز مسابقه آیتیس آغاز می‌شود که مسابقه شعر و شاعری است.

نوروز در ترکمنستان

در کشور ترکمنستان طبق رسم قدیم و جدید دوبار در سال جشن نو گرفته می‌شود. یکی از این جشن‌ها با استناد به تقویم میلادی که به تایید سازمان ملل رسیده به عنوان جشن بین‌المللی (سال نو) شناخته می‌شود و دیگری برگزاری عید نوروز به نشانهٔ احیای دوبارهٔ آداب و رسوم دیرینه مردم ترکمنستان است.

مردم ترکمنستان عقیده دارند زمانی که جمشید به عنوان چهارمین پادشاه پیشدادیان بر تخت سلطنت نشست آن روز را نوروز نامیدند.


مردم ترکمنستان دراین ایام با پختن غذاهای معروف نوروزی مانند: نوروز کجه، نوروز بامه، سمنی (سمنو) و اجرای بازی‌های مختلف توسط جوانان ترکمن حال وهوای دیگری به این جشن و شادی می‌دهند.

در ایام نوروز مسابقات مختلفی در ترکمنستان برگزار می‌شود که می‌توان به مسابقات اسب دوانی، کشتی، پرش برای گرفتن دستمال از بلندی، خروس جنگی، شاخ زنی میش ها، شطرنج بازی، مهره بازی، تاب بازی اشاره نمود.

دید و بازدید در ایام نوروز در میان مردم ترکمن از جایگاه و منزلت خاصی برخوردار می‌باشد.

نوروز در قرقیزستان

عید نوروز در قرقیزستان تنها یک روز آن هم در روز اول یا دوم فروردین ماه است که به 29 روز یا 30 روز بودن اسفند بستگی دارد. اگر اسفند 29 روز باشد اول فروردین و اگر 30 روز باشد در روز دوم فروردین برگزار می‌شود. تا قبل از فروپاشی شوروی سابق این مراسم به دست فراموشی سپرده شده بود ولی پس از فروپاشی دوباره حیات یافت و هر ساله با شکوهتر از سال قبل برگزار می‌شود.

مراسم جشن این روز را در شهرها دولت تدارک می‌بیند و در روستاها بزرگان و ریش سفیدان در برگزاری آن دخالت دارند. در شهرها در میادین بزرگ و در روستاها در بیابان‌های اطراف این جشن برگزار می‌شود.


در قرقیزستان در این روز پختن غذاهای معروف قرقیزی مثل (بش بارماق) مانته برسک و کاتما مرسوم است که به صورت رایگان بین حاضران در جشن پخش می‌شود.

در قرقیزستان در این روز افزون بر جشن برگزاری یکسری مسابقات از قبیل سوارکاری و غیره نیز مرسوم است و به گونه چشمگیری در این روز مسابقات دنبال می‌شود و جوایز ارزنده‌ای به نفرات برتر داده می‌شود.

نوروز در مصر قبطیان

قبطیان مصر نیز جشنی سالانه به‌نام "نیروز" دارند که به عربی به آن "النیروز" می‌گویند. این جشن هر سال در اول پائیز برگزار می‌شود و روز آغاز سال در تقویم قبطیان است. در مورد سابقه این جشن برخی معتقدند که یادگاری از دوره تسلط هخامنشیان بر مصر است، اگر چه خود قبطیان آن را مربوط به مصر باستان می‌دانند.

مصریان باستان با آمدن فصل بهار و قرار گرفتن خورشید در برج حمل سال فلکی خود را آغاز سال می کردند و این روز به عقیده آنان آغاز خلقت نیز می باشد، توت حکیم معروف مصری آغاز سال نو مصریان را مقارن با ظهور ستاره شعرای یمانی در برج خورشید قرار داد و مصریان برای زنده نگهداشتن نام این حکیم فرزانه آغاز سال نو را به نام او ثبت کرده و آن روز به عنوان جشن ملی مصریان شناخته شد. از آنجایی که کشور مصر با داشتن رود نیل استعداد کشاورزی یافته و نیل تنها منبع در آمد آنان به شمار می آمد، کاهنان مصری برای رود نیل و روزی که در آن طغیان می شود، احترام خاصی قائل بوده و آن را مقدس می شمارند و گاهی صفت الهی نیز به آن داده اند.

هرودوت معتقد است که مصریان باستان اولین کسانی بوده اند که سال را به ۱۲ ماه تقسیم کرده و به پایان آن ۵ روز اضافه کردند قلقشندی صاحب کتاب صبح الاعشی می گوید: نوروز که یکی از مشهور ترین اعیاد مصر است از ایران باستان گرفته شده و به آن نام نیروز قطبی داده اند. این عید با همان نام و آداب و سنن ایرانی در مصر برگزار می شود. وی در کتاب مناهح الفکر نیز می گوید: مصریان در آن روز شادی کرده، آتش می افروزند و آب بر روی یکدیگر می پاشند که از مراسم ایرانیان به مراتب مفصل تر است و مردم شام نیز همین آیین را در اول ماه نیایش که یکی از ماههای رومی است،برگزار می کنند.

روايات گوناگون از پيدايش نوروز در مصر 
پيرامون چگونگی پیدایش نوروز در مصر روایت های مختلفی وجود دارد.عده ای معتقدند که نوروز از زمان کمبوجیه وارد این سرزمین شده است، یعنی از سال ۵۹۵ ق.م. که کمبوجیه سرزمین مصر را تسخیر کرد. گروهی نیز معتقدند که نوروز در زمان خسرو پرویز سال ۶۱۹ وارد مصر شده است . برخی هم بر این عقیده اند که نوروز پس از ورود اعراب به مصر متداول شده است. 
دکتر محمدی که یکی از اساتید برجسته مصر است در این مورد می گوید: نوروز در زمان خسرو پرویز وارد مصر نشده زیرا حکومت نامبرده در مصر بیش از ده سال دوام نداشت در حالی که کمبوجیه و جانشینان وی مدت زیادی در آنجا حکومت کردند. بنابر این به احتمال قوی می توان گفت که کمبوجیه نوروز باستان را به مصر برده است.

دکتر فوادعبدالمعطی صیاد که استاد دانشکده ادبیات عین الشمس است با نظر دکتر محمدی مخالف بوده و معتقد است: تاریخ ورود نوروز به مصر باستان در عهد حکومت داریوش جانشین کمبوجیه بوده است. در زمان این پادشاه روابط فرهنگی میان مصریان و ایران محکم و استوار بوده است.
مورخان و پژوهشگران نقل کرده اند که داریوش بعضی از اصطلاحات تقویم مصری را به سرزمین خودآورده است. عقیده افرادی که ورود نوروز در مصر را پس از ورود اعراب به این سرزمین می دانند نیز مردود است چرا که ابن ایاس روایت هایی برای ما نقل کرده است که نشان می دهد مصریان قبل از ورود اسلام به مصر نوروز را برگزار می کردند که با آداب و سنن ایرانیان نیز شباهت فراوانی داشت. 

در زمان بطلمیوس و رومی ها معبد ( دندره بزرگ ) ساخته شده است. زمان ساختن این معبد بزرگ در عهد بطلیموس سوم آغاز شد و در زمان تیباریوس ( قیصر روم ) به پایان رسید. این معبد بزرگ ۱۲ ستون به نمایندگی از ۱۲ ماه سال دارد. در این معبد بزرگ معمولا" آغاز سال نو را جشن می گرفتند و پادشاه همراه با ۱۳ کاهن پرچم به دست که نشانه هایی از خدایانشان بر آن حک شده بود وارد معبد می شدند و مراسم مذهبی خاصی را برگزار می کردند. بدون شک این معبد بزرگ از عظمت برگزاری جشن نوروز حکایت می کند.

لوی می گوید: در خیابان های شهرهای مصر و عراق بازی های خشنی توسط اسب ها صورت می گرفت که بر گرفته از آداب و سنن ساسانیان بوده است. در زمان برگزاری این بازی های تابستانی و پرهیاهو کسی جرات نمی کرد که با لباس های تمیز و ظاهری آراسته به خیابان برود.

برپايي نوروز در آغاز ماه توت

مصریان در آغاز سال نو جشن نوروز را با شکوهی هر چه تمامتر برگزار می کردند. هر چند که زمان برگزاری آن بر اثر تحولاتی که در تقویم آنها صورت گرفت تغییر یافته است. مردم مصر عید نوروز را در آغاز ماه توت جشن می گیرند. آتش می افروزند و بر یکدیگر آب می پاشند. به کارمندان دولت و خانواده هایشان لباس و پوشاک داده می شود و طبق عادت دیرینه مردم نیز به همدیگر هدیه می دهند. حتی پس از فتح مصر از طرف اعراب نیز این جشن باستانی ادامه داشت. در زمان حکومت فاطمیان، عید نوروز به یک جشن ملی تبدیل شد. در این عید رسمی خلیفه و خانواده اش و تمام مسئولان کشوری شرکت می کردند، خصوصا" در زمان ظهور حکومت شیعیان در ایران، چرا که رابطه فاطمیان با ایران در تمام طول حکومتشان قطع نشده بود. 
مقریزی درباره عید نوروز در میان فاطمیان می گوید: نوروز یکی از اعیاد رسمی مصر در آن زمان بود، در آن روز رفت و آمد در راه ها کم می شد، لباس و پوشاک بین کارمندان و خانواده شان تقسیم می شد، عیدی ونیازهای نوروز به آنها داده می شد و مردم در آن روز آتش می افروختند و اب بر سر و روی یکدیگر می پاشیدند.

وي به نقل از این زولاق می گوید: در سال ۳۶۳ قمری خلیفه فاطمی ( المعزلدین الله ) افروختن آتش و پاشیدن آب را در نوروز منع کردولی سال بعد افروختن آتش و پاشیدن آب از طرف مردم شدت یافت، مردم به کوچه و بازار ریختند و آن بازی ها را به شهر قاهره کشاندند و به مدت ۳ روز به لهو و لعب پرداختند، بازارها را چراغانی و آذین بندی کردند به همین سبب خلیفه ناچار شد دستور دهد تا در خیابان ها جار بزنند که مردم دست از این اعمال بردارند و چون مردم به دستور او توجه نکردند، تعدادی از آنها را دستگیر کرد و در زندان ها انداخت و تعداد دیگری را برای تنبیه سوار بر شتر به دورشهر گرداند. علی رغم این مخالفت های خلیفه فاطمی به خاطر حفظ حرمت و زیان نرسیدن به مردم این مراسم همچنان به قوت خود باقی ماند و نوروز جزو اعیاد رسمی کشور مصر محسوب شد و این جشن به طور واضح و عقیده افرادی که ورود نوروز در مصر را پس از ورود اعراب به این سرزمین می دانند نیز مردود است آشکار در زمان خلافت الامربالله (۵۴۹-۵۲۴ ه.ق.) متجلی گشت و شکل نهایی خود را باز یافت.

مقریزی ادامه مي دهد: در زمان این خلیفه فاطمی در عید نوروز لباس های مردانه و زنانه و مایحتاج نوروز از قبیل مواد غذایی و خربزه، انار، خوشه های موز، سبدهای خرما، حلیم با گوشت مرغ، گوسفند، گاو ونان میان مردم تقسیم می شد، مردم در این مراسم از میان خود مردی را به نام میر نوروز انتخاب می کردند و او معمولا" صورت خود را با آرد یا ذغال می پوشاند، سوار بر الاغ می شد و جامه قرمز به تن می کرد و در کوچه و بازار شروع به گشت و گذار می نمود. او از مردم طلب عیدی می کرد و مانند مامور مالیات دفتر مخصوصی در دست می گرفت و در صورت عدم دریافت پول و عیدی به صورت آنها ابی آغشته به کثافات می ریخت .مردم در آن روز به شوخی می پرداختند و به طرف یکدیگر پوست و آشغال پرتاب می کردند. در آن روز معمولا" در خیابان ها به گشت و گذار مشغول می شدند و اغنیا و ثروتمندان از خانه های خود بیرون نمی آمدند. پلیس هم با مشاهده این اعمال اعتراض نمی کرد و سکوت اختیار می نمود. اگر کسی از این موضوع اطلاع نداشت و به خیابان می رفت، دیگران به عنوان مزاح به او آب های کثیف می پاشیدند و لباس های او را آلوده می کردند. مگر اینکه به آنها پولی می پرداخت و خود را از این مخمصه نجات می داد، چه بسا محصلان درمدارس به عنوان شوخی به معلمان خود هجوم آورده و آنها را تهدید به انداختن در چاه می کردند مگر آنکه پولی به آنها می دادند و خود را رها می ساختند. متز می گوید: به نظر من آداب و سنن رایج در مصر شباهت زیادی به آداب جشن کارناوال داشت. اروپاییان نیز در روزهای آخر سال میان شب میلاد و شب( غطاس ) چنین آیینی را انجام می دهند. 

در برخی از شهرهای آلمان فرزبدان پدران و اقوام خود را به شوخی کتک می زدند. در بلغارستان نوکران، ارباب خود را در این روز می زدند. روز آغاز سال (نوروز) خلیفه فاطمی سوار بر اسبی می شد که لولوه نام داشت و به میان مردم می آمد تا در شادی و سرور آنها شرکت کند. چون این گونه اعمال مردم عامی در خیابان ها خارج از نزاکت و ادب بوده و باعث اخلال در نظم و امنیت می شد، بعضی از حکام مصر مجبور به اتخاذ تصمیماتی می شدند که از این اعمال جلوگیری کند، مانند سلطان الظاهر برقوق که در قرن ۸ هجری (۱۴ م) حکومت می کرد و کوشش کرداز انجام این مراسم جلوگیری کند و دستور داد انجام دادن این مراسم در نوروز لغو شود او متخلفان را به اشد مجازات تهدید کرد. 

از این پس جشن نوروز تنها به صورت شادی و قدردانی از نعمت های الهی که به واسطه رود نیل به آنها اعطا شده تبدیل شد. با این حال مردم با ادیان ومراسم مختلف آن را انجام می دادند. کشاورزان در این روز همراه بازن و فرزندان و احشام خود از خانه خارج می شدند و به کنار رود نیل می رفتند و در آنجا ساعت های خوشی را می گذراندند و به هنگام بازگشت به عنوان تبرک و سپاس از نعمت های الهی، مقداری از آب رود نیل رابه خانه های خود می آوردند. این همان تصویری است که مقریزی و سایر مورخان درباره آداب و سنن مصریان در عید نوروز در زمان خلافت فاطمیان برای ما ترسیم کرده اند.

در این روز فرخنده مردم بهترین تبریکات خود را به یکدیگر ابراز می کردند و شعرا نیز بهترین اشعار خود را در رقابت با یکدیگر می سراییدند، از این قصاید می توان به سروده ای که تمیم بن المعزالدین الله فاطمی به مناسبت نوروز به برادرش العزیز بالله خلیفه فاطمی تقدیم کرده، اشاره نمود. در این قصیده ۱۸ بیتی او پس از مدح برادرش العزیزبالله چنین می گوید: فان طاب نوروز و عید فانما بنورک اضحی ذا و ذا و هو طیب اگر نوروز و عید بر ما خوش و گوارا شود به لطف و برکات وجود شماست و وجود شما بر ماگواراست در شعر معاصر نیز درباره نوروز می توان به قصیده ۲۷ بیتی که به مناسب فرا رسیدن بهار و شکوفه کردن درختان در تاریخ ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۴۷ م توسط احمد زکی ابوشادی سروده شده اشاره کرد. در این قصیده شاعر به وطن خویش که از آن دور است بهترین آرزوها و پاک ترین بوسه ها را که همچون نفس تازه بهار معطرند مردم مصر عید نوروز را در آغاز ماه توت جشن می گیرند. آتش می افروزند و بر یکدیگر آب می پاشند. تقدیم می کند.

در قصیده دیگری نیز که به مناسبت آغاز سال نو و خاطره دلخراش شهادت مصریان به دست دقیانوس پادشاه ستمگر رومی ها، توسط محمد الاسمر شاعر معروف مصری سروده شده,چنین آمده است: قیل عید النیروز قلت و ذکری هی عندی بالشعر و النثر احری این منها کل المسمی بنیروز هنا اوهناک فی ارض کسری ماریاض الربیع اجمل عندی من ریاض الاخلاق غصنا" و زهرا . شاعر در این قصیده ۶۰ بیتی چنین می گوید: گفتند که عید نوروز آمد و خاطره به شهادت رسیدن مصریان به دست ستمگران رومی تداعی شد. گفتم بهترین تجلیل از این خاطره گفتن نثر و سرودن شعر است. آنچه نامیده می شود به نام نوروز در این سرزمین و یا در سرزمین خسرو پرویز کجا هستند. از این حادثه گلستان بهار نزد من زیباتر از گلستان های اخلاق و شکوفه های آن نیستند

نوروز در پاکستان

در پاکستان نوروز را عالم افروز یعنی روز تازه رسیده که با ورود خود جهان را روشن و درخشان می‌کند می‌نامند.

در میان مردم این سرزمین تقویم و روز شمار و یا سالنمای نوروز از اهمیت خاصی برخوردار است. بدین جهت گروه‌ها و دسته‌های مختلف دینی و اجتماعی در صفحات اول تقویم‌های خود به تفسیر و توضیح نوروز و ارزش و اهمیت آن می‌پردازند و این تقویم را در پاکستان (جنتری) می‌نامند.


از آداب و رسوم عید نوروز در میان مردم پاکستان می‌توان به خانه تکانی و یا به عبارتی پاکیزه کردن خانه و کاشانه و پوشیدن لباس و تهیه نمودن انواع شیرینی مثل (لدو) گلاب حامن، رس ملائی، کیک، برفی، شکرپاره، کریم رول، سوهن حلوا، و همچنین پختن غذاهای معروف این ایام و عیدی دادن و گرفتن و دید و بازدید اقوام اشاره نمود.

در ایام نوروز مردم پاکستان از گفتار نا مناسب پرهیز نموده و با نواختن و نوازش یکدیگر با احترام و اخلاص یکدیگر را نام می‌برند. همچنین سرودن اشعار نوروزی به زبان‌های اردو، دری و عربی در این ایام مرسوم است که بیشتر در قالب قصیده و غزل بیان می‌شود.
"رودکی" چنین سروده است :
ساقیا برخیز و مَی در جـام کن 
فصل گل در بوستان آید همی
باد نوروزی وزید انـــــدر چمن 
نغمه‌اش عنبرفشان آید همی
مسلم از خواب گران بیدار شد 
انقلاب اندر میـــــان آید همی
باش تا برقی درخشد از حجاز 
غیرت حق درمیـــان آید همی
رودکی چنگ است و کلکم زخمه‌اش 
یاد یار مهربان آیـــــــــد همی

پاکستانی‌ها بر این باورند که مقصد نوروز، امیدواری و در امن و صلح و آشتی نگهداشتن جهان اسلام و عالم انسانیت است تا آنجا که آزادی و آزادگی، خوشبختی و کامیابی، محبت و دوستی و برادری و برابری همچون بوی خوش گلهای بهاری در دل و جان مردمان جایگزین می‌گردد.

'ماكاگوا' و 'نوروزي' دو جشن ايراني در شرق آفريقا

در زمان‌های کهن گروه بزرگی از شیرازیان به زنگبار در کرانه‌های شرقی قاره آفریقا کوچ کردند و آیین‌های ایرانی مانند نوروز را نیز با خود بهمراه بردند. جشن نوروز در زنگبار «نوروزی» نامیده می‌شود و هنوز جشنی شناخته شده است.

جشن های نوروزی و ماکاگوا که هرساله در این موقع سال در تانزانیا برگزار می شود دو جشنی است که با مراسم مختلفی مانند دادن هدایا و دید و بازدید در این کشور و در شکل های دیگر در کنیا و زنگبار شبیه به نوروز ایران برگزار می‌شود. بطور مثال، جشن ماکاگوا که هر ساله و همزمان با نوروز ایران در تانزانیا برگزار می‌شود شباهت بسیار زیادی به جشن نوروز ایرانی ها دارد و در واقع این جشن برگرفته از سنت های ایرانیانی است که در گذشته ای نه چندان دور به این کشور مهاجرت کرده‌اند.

سنت های اجتماعی نوروزی و ماکاگوا هردو جشنی تماما ایرانی هستند که برای نخستین بار توسط گروه بزرگی از بازرگانان ایرانی شیرازی به زنگبار آورده شده بودند. این دسته از ایرانی ها که چهار قرن قبل به دلیل خوش آب و هوا بودن سواحل شرقی آفریقا و بیشتر زنگبار، به این نقطه از جهان سفر کرده و اقامت دائم گزیده بودند نه تنها در فرهنگ آفریقایی استحاله نشده بودند بلکه با تکرار سنت های اجتماعی و فرهنگ اصیل ایرانی در چند نسل متوالی براحتی توانستند آنها را در این سرزمین ها به ودیعه بگذارند.

بعد ها در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم بود که پس از تصرف زنگبار توسط انگلیسی ها هنگام عقب نشینی انگلیسی ها و پرتغالی ها از جنوب ایران، تعداد 150 خانوار از ایرانیان خطه جنوب ایران که غالبا زرتشتی هم بودند توسط انگلیسی ها به این جزیره کوچ داده شدند، لذا آنها نیز علاوه بر این دسته از بازرگانانان هرسال سنت نوروز و دیگر سنن ملی و مذهبی ایرانی همچون اعیاد و جشن های مهرگان و سده را همچون عید سعید فطر و غیره حفظ کردند.

در ایام نوروز زرتشتیان مهاجر آتشکده های خود را با آتشی که از هند در آن سوی اقیانوس هند آورده بودند همچنان برپا می دارند و امروزه با وجود مهاجرت برخی از آنها پس از استقلال سال 1964 (1343) زنگبار از انگلیس و عثمانی ها، هنوز تعداد ایرانی تبارهای پیرو آیین ایرانی زرتشت در این خطه از جهان کم نیستند و به اندازه کافی از اعتبارهای اجتماعی نیز برخوردار هستند. در هر حال مردم جزیره زنگبار هنوز به همراه خانواده بزرگ شیرازی های این جزیره در ساحل شرقی آفریقا بر نوروزی ممارست دارند و لذا این جشن در اغلب مناطق شرقی آفریقا یعنی در زنگبار و کنیا و تانزانیا کاملا شناخته شده است.

اما در باره جشن های ایرانی مشابه نوروز در تانزانیا و زنگبار باید گفت که ایرانی های مهاجر در این ممالک، در آئین های خود دو جشن مشابه نوروز دارند که یکی از آنها در 21 مارس یا اول فروردین آغاز می شود و نوروزی و یا جمشید نوروز نام دارد.جشن دیگر که با شروع رویش گیاهان و درختان در این خطه از جهان در 22 اوت یا اول شهریور برگزار می شود تقریباً شبیه به جشن شهریورگان زرتشتیان ایران است.

این جشن در واقع ادامه سنت نوروز یا روز زنده شدن طبیعت است که به دلیل اقتضای جغرافیایی منطقه و آغاز بیداری طبیعت در شهریور برگزار می شود.قابل توجه اینکه با وجود انتقال جشن سال نو از ماه مارس به ماه اوت، هنوز جشنی مشابه عید نوروز در دهه سوم ماه مارس در این کشورهای برگزار می شود که همچنان شبیه به نوروز است.

البته جشن هایی که امروزه در اغلب بخش های کرانه شرقی قاره آفریقا و به ویژه در زنگبار، تانزانیا و بخش هایی از کنیا برگزار می شود، تفاوتی های شکلی خاصی با آنچه که در ایران می گذرد، دارد و آن اینکه در این نقطه از زمین به دلیل قرار گرفتن در نیمکره جنوبی و در مجاورت و یا بر خط استوا قرار گرفتن آنها، طبیعت برخلاف ایران در حال پژمردگی است و یا در خط استوا کوتاهی و بلندی روز و شب همچون ایران کاملا مشهود نیست.

در هر حال، مردم تانزانیا و بیشتر از آنها زنگبار در این ایام همچون ایرانی ها به دامن طبیعت می روند، صله رحم به جا می گذارند و دید و بازدید های طولانی مدت از خانواده ها را آغاز می کنند. در این ایام اتحاد و همبستگی شهروندان به دلیل دعوت های جمعی از یکدیگر و تناول غذاهای مخصوص این ایام بیشتر از دیگر ایام سال است به همین دلیل مردم سعی می کنند براحتی از تقصیرات هم بگذرند، لباس های نو و فاخر بپوشند و با آتش زدن برگ های خشک و وسایل زائد زندگی ، پلیدی ها را از خود دور کنند.

صبح روز عید، مسلمانان با اجرای شعائر اسلامی و زرتشتیان با مراجعه به آتشکده ها این روز را پاس می دارند و سعی می کنند با پختن غذای مخصوص اینروز به نام وارمیسلی همچون سبزی پلو با ماهی ایرانیان و غذاهای مخصوص، با گوشت مرغ این ظهر و شب این روز را به ویژه با خوردن شیرینی ها مخصوص آن در کنار یکدیگر سرکنند. سنت نوروز سال ها زنده مانده و علاوه بر فلات ایران اعم از تاجیکستان، افغانستان، آذربایجان و ترکمنستان، در نقاط دیگر جهان چون شرق آفریقا نیز هرسال پاس داشته می شود.

نوروز پارسیان هند؛ سنتی که هنوز پابرجاست

جشن نخستين روز بهار، يا همان نوروز در کشور هندوستان نيز جشن گرفته می‌شود. پارسيان يا همان زرتشتيان هند بيش از هزار سال است که اين سنت ايرانی را به هندوستان منتقل کرده و تا به امروز آن را حفظ کرده‌اند.

دختران زرشتی هند در ستايش اشوزرتشت و آتش می‌خوانند. بيش از هزار سال است که طنين نيايش زرتشتيان در هندوستان می‌پيچد. تاريخ دقيق مهاجرت بهدينان از ايران به اين کشور روشن نيست اما بنابر اسناد موجود احتمالاً اين مهاجرت حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال پس از حمله اعراب به ايران صورت گرفته است.

پس از فروپاشی حکومت ساسانی و تسلط اعراب مسلمان بر ايران، بسياری از ايرانيان با گذشت زمان دين اسلام را پذيرفتند اما اقليتی که همچنان بر دين باستانی خود پايدار ماندند و حاضر به پذيرش محدوديت‌های تحميل شده از سوی مهاجمان نبودند، به هند مهاجرت کردند. 

بر اساس کتاب «قصه سنجان»، يکی از اسناد نادری که حکايت مهاجرت زرتشتيان به هند را بيان می‌کند و البته ترديدهايی درباره صحت و سقم بخش‌هايی از آن وجود دارد، مهاجران پس از تحمل سختی‌های فراوان به هند رسيدند و از فرمانروای منطقه‌ای که در آن وارد شده بودند، اجازه اسکان خواستند.


فرمانروا درخواست آنها را اجابت کرد البته شرط‌ هايی نيز برای آنها قرار داد، از جمله اينکه زرتشتيان می‌بايست برای زبان مردم منطقه را بپذيرفتند و زنان آنها بايد لباس محلی به تن کنند. بدين ترتيب مهاجران ايرانی که امروزه در هند با نام «پارسی» شناخته می‌شوند، خود را با وطن جديد وفق دادند.

ارزان سام واديا، يکی از زرتشتيان شهر بمبئی می‌گويد: «پارسيان در طول سال‌ها بسياری از آداب مردم هند را پذيرفتند. بدين ترتيب بسياری از آداب قديمی ايرانی ناپديد شدند. غذا و لباس پارسيان امروز شبيه غذا و لباس مردم هند است. تنها تشابهی که ميان زرتشتيان هند و ايران وجود دارد، برخی رسوم مذهبی و دعاهاست. چرا که اين دعاها همگی از اوستا گرفته شده‌اند.»

اما پذيرش فرهنگ و سنت‌های هندی باعث نشد تا يکی از مهم‌ترين جشن‌های ايرانيان يعنی نوروز به فراموشی سپرده شود و پارسيان هند هم هر سال نخستين روز فروردين را با نام «نوروز» جشن می‌گيرند. 

ارزان سام واديا می‌گويد: «پارسيان هند نوروز را تقريباً همانند ايرانيان جشن می‌گيرند. ما هم همانند ايرانيان سفره‌ای را با نام سفره هفت سين پهن می‌کنيم. در اين سفره، سبزه گندم يا عدس که نماد تولدی دوباره، زندگی نو و آغاز بهار است، وجود دارد. سمنو و ميوه خشک هم يکی ديگر از عناصر سفره است. ما همچنين شراب و شير بر سر سفره هفت سين می‌گذاريم. عسل و يا شيره هم بر سر اين سفره گذاشته می‌شود. سرکه به عنوان نماد طول عمر و سير به عنوان نماد سلامتی نيز در سفره نوروز پارسيان ديده می‌شود.»

گرچه پارسيان هند در اين بين زبان فارسی را تقريباً به طور کامل فراموش کرده‌اند و بسياری از عناصر سفره نوروزی‌شان در زبان هندی با «سين» آغاز نمی‌شود، اما آنها همچنان سنت ديرينه گذشتگان خود را حفظ کرده‌اند.

ارزان سام واديا از ديگر آداب جشن نورزی می‌گويد: «سفره هفت سين در طول تمام روز اول بهار در خانه پهن می‌ماند. تمام خانواده گرد هم می‌آيند. مادر يا مادر بزرگ خانواده آينه‌ای را بر می‌دارد و روبهروی تک تک اعضای خانواده نگه می‌دارد و همه در آينه لبخند می‌زنند. اين کار نماد اقبال، نماد انديشه نيک، گفتار نيک و کردار نيک يعنی همان اصول دين زرشتی است.»

پارسيان هند صبح نخستين روز فروردين به همراه اقوام و آشنايان شان به آتشکده می‌روند و پس از بازگشت به منزل به جشن و پايکوبی می‌پردازند. اما با گذشت زمان بسياری از آداب ايرانيان قديم در ميان پارسيان هند به فراموشی سپرده شده است. آنگونه که ارزان می‌گويد، پارسيان هند تنها يک روز را به عنوان نوروز جشن می‌گيرند. بدين ترتيب مراسم چهارشنبه سوری و سيزده به در که تا به امروز هم يکی از عناصر مهم جشن سال نو به شمار می‌آيد، در ميان پارسيان هند جايگاهی ندارد.

"سال نو" روزی است که ....

"سال نو" روزی است که آغاز یک سال گاه ‌شماری جدید را رقم می زند، و در آن سال‌ شمارِ یک تقویم مشخص افزایش داده می شود. در بسیاری از فرهنگ‌ها، این رویداد را به مناسبت پایان سال قدیم و شروع سال جدید جشن می‌گیرند. سال نو پارسی، نوروز یکی از کهن ‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان و بخش‌های دیگری از آسیای جنوبی و دیگر نقاط دنیا به عنوان روز اول سال جشن گرفته می شود. سال نو میلادی نیز در ۱ ژانویه هر سال اتفاق می‌افتد و بیشترین استفاده را در کشورهای دنیا دارد. در ۱ ژانویه ۱۶۰۰ میلادی، اسکاتلند اولین کشوری بود که ۱ ژانویه را به عنوان اولین روز سال اتخاذ کرد.

به گزارش پایگاه خبری «تازه»، شهرهای زیادی در دنیا سال نو را جشن می گیرند. سال نو عموما همراه با آتش‌بازی، ساز و سرود و دیگر فستیوال‌ها جشن گرفته می شود. نوع، جشن و تاریخ سال نو در کشورهای مختلف مطابق به فرهنگ و تاریخ هر جامعه متفاوت است. در همه كشورها و فرهنگ ها سال نو به عنوان عيد به نوعي خاص برگزار مي شود. این گزارش می کوشد سال نو در فرهنگ های مختلف را مورد کنکاش قرار دهد:

کشورهایی که از گاه‌شماری خورشیدی استفاده می‌کنند، معمولا سال نو را در اولین روز بهار جشن می‌گیرند. در این حالت، سال نو از لحظه اعتدال بهاری آغاز می‌شود. در دانش ستاره‌شناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیم‌کره شمالی زمین به لحظه‌ای گفته می‌شود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان می‌رود. این لحظه، لحظه اول برج حمل نامیده می‌شود، و در گاه‌شماری هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر است. این روز را در بسیاری از کشورهای آسیای میانه نوروز می‌نامند. این روز در گاه‌شماری میلادی با ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد. نوروز یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار ۱ فروردین در ایران مطابق با ۱ حمل در افغانستان و دیگر کشورهای برگزارکننده نوروز است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.
جغرافیای نوروز با نام نوروز یا مشابه آن، سراسر خاورمیانه، بالکان، آسیای میانه، چین شرقی (ترکستان چین)، در سراسر قفقاز تا آستراخان و نیز آمریکای شمالی، هندوستان، پاکستان، بنگلادش، بوتان، نپال و تبت را شامل می‌شود. همچنین کشورهایی مانند مصر و چین جزو سرزمین‌هایی نیستند که در آنها نوروز جشن گرفته می‌شد، اما امروزه جشن‌هایی مشابه جشن نوروز در این کشورها برگزار می‌شود. سازمان ملل متحد در تاریخ ۲۴ فوریه ۲۰۱۰ با تصویب یک قطعنامه در مقر سازمان در نیویورک، عید نوروز را به عنوان روز بین‌المللی نوروز و فرهنگ صلح در جهان به رسمیت شناخت.

نیایش تحويل سال

چند روز بیشتر به آغاز سال جديد نمانده، و خواندن اوستاي تحويل سال نو در كنار خانواده و سفره نوروز را زرتشتیان بدین گونه آغاز می کنند

اوستاي تحويل سال:

 

به نام اهورامزدا

اشويي خوشبختي است و خوشبختي از آن كسي است كه خواهان خوشبختي ديگران باشد

 

(قسمت هايي از هفتن يشت)

ايتا. آت. يَزَه مَيْدِه. اَهورِمْ. مَزدامْ. يِه. گامْچا. اَشِمْچا. دات. اَپَسْچا. اُرْوَراوْسْچا. وَنْگْهواشِ. رَئُوچاوْسْچا. دات. بوميْمچا. ويسْپاچا. وُهو.

 

دَيتي. كَنامْچا. ايدْيونام. هْيَتْ. اُرونو. يَزَه مَيْدِه... اَشااُنامْ. آئَتْ. اُرونو. يَزَه مَيْدِه. كودُ. زاتَنامْچيت. نَرامْچا. نااِئري نامْچا. يَئِه شامْ. وَهِه هيش. دَائِناوْ. وَهنَينْتي. وا. وِنْگْهِن. وا. وَاونَرِه. وا...

آت. ايتا. يَزَه مَيْدِه. وَنْگْهوشْچا. ايت. وَنْگْهوميشْچا. ايت. سْپِنْتِ نْگْ. اَمِشهِ نْگْ. يَوَاِجِْيو. يَوَاِسْوو. يوئي. وَنْگْهِه اُش. آ. مَنَنْگْهو. شْيِِنْيتي. ياوْسْچا. اوُايتي...

تو را اي اهورامزدا مي پرستم، كه قانون اشا را بنياد نهادي، آب ها و گياهان و روشنايي را آفريدي، كل جهان و همه نعمت ها را نيك آفريدي- مي ستاييم روان يلان و پهلوانان و مردان و زنان نيك انديشي كه با وجدان نيك بر ضد بدي ها بر مي خيزند- مي ستاييم مردان و زنان نيك انديش و جاودانه را كه همواره با منش پاك زندگي مي كنند و دایم سود رسان مي باشند.

اشویی بهترین نعمت است. اشویی خوشبختی است . خوشبختی از آن کسی است که خواستار بهترین اشویی باشد (اَشویی به چم -به معنی - پاکی در اندیشه، گفتار و کردار است با صفات نیکو)


(باشندگان سر سفره دست در دست هم می خوانند)

اَتَه جَمْيادَيَته آفْرينامي (همان شود كه آرزو كرديم). 

اَغْني اَشوبيم(بشود كه از اشون ها باشيم). 

هَمازوربيم. هَمازور كِرفِه كاران بيم. دور از وَنا و وَناكاران بيم. 

هَم كرفه بسته كشتيان و نيكان و وهان هفت كشور زمين بيم. ديرزيويم. درست زيويم.

شادزيويم. تازيويم به كامه زيويم. گيتي مان باد به كامه تن. مينومان باد به كامه روان.

همازوربيم. همازور همااشوبيم.

اشم وهی وهشتم اَستی. اوشتا اَستی. اوشتا اَهمایه هیت اَشایه. وهشتایه اَشم

 

 

آیا نماز و روزه و نیایش در دین زرتشتی اجبار است؟

آیا اگر کسی زرتشتی شود یا باشد و روزه نگیرد و نماز نخواند باز هم زرتشتی مجسوب می شود،یا از دین زرتشت خارج است. ??

پاسخ:
در دین بهی جبری حاکم نیست و سراسر اختیار است، باید و نبایدی وجود ندارد به دلیل نخواندن نماز و روزه نگرفتن جهنمی در کار نیست نیاز به مرجع تقلید نیز ندارد، دین بهی دین خرد و آزادی است شادی دوستی عشق  و گردهم آمدن برای جشن «نیایش» و خوردن خوراک است، راستی و درستی اشا هدف دین بهی است، ما خود به اختیار نماز می خوانیم و در روزهای نبُر از کشتن حیوان و خوردن گوشت پرهیز می کنیم در ماه که ماه بهمن است به دلخواه خود گوشت نمی خوریم ما در دین بهی دستور نداریم ما خرد داریم و باید گیتی را نو کنیم «فرشگرد» و به ارزانیان یا همان نیازمندان یاری رسانیم و تنها و تنها دروغ نگوییم باز هم به خاطر وجود خودمان
انسان دروغگو بسیار ضعیف و بدبخت است.

برگرفته از آریاناز

آیین مهر و ایران

روند مهرپرستی در ایرانبه درستی نمی شود گفت آیا میترا خدای آفریدگار بوده یا پیامبر، آنچه می توان از خویشکاری او در باور پرستندگانش دریافت این است که او میانجی یا رهایی بخشی در میان مردم بوده و در زمان نبودنش نیز دوستدارانش باید برای باز گشتش به زمین می پیوسیدند (انتظار می کشیدند). در باور غربی او پسر خورشید بود و در پایان زمان به زمین باز می گشت.خورداد و خورتات و خور از کلماتی است که به این خدا یا نبی منسوب است. 

خورشید در واقع از دو کلمه خور به معنی خدا و شید به معنی درخشنده و جاوید می باشد خرابات (خورآباد یا پرستشگاه خورشید که نماد میترا است) یا از آیین های آن (سروده های حافظ گزارش انجام آیین مهر پرستی است نه اینکه انباشته ای از وازه های کنایی) سخن می گویند ویهانی (برهانی) بر این گفته است. برای نمونه در این سروده علامه طباطبایی: "پرستش به مستی است در کیش مهر...." از نوشیدن می هوم هنگام پرستش در آیین مهر پرستی سخن به میان است. پله های چیستا (عرفان) نیز بازتابی از پله هایی است که رهرو میترایی برای رسیدن به پلهٔ شیر مردی و سر انجام "پیر" شدن، باید بپیماید.

باور میترایی یا خورشید نیایش را حتی در اشعار مولانا جلال الدین که مذهب اشعری گاهی چون دماغهٔ در بحر کلامش بستر می گستراند، می توان دریافت جایی که می گوید: 

نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم 

چو غــلام آفتابم هـمــه ز آفــتـاب گویــم 

کمتر شاعر و روشنفکر زمانه ها را تاریخ ادب سرزمین ما بیاد دارد که در ستایش و نیایش خورشید گلدسته های کلام نیاراسته باشد. اما همه گلدسته چیده اند، ولی دقیقی بلخی ابر از چهره خورشید بر کشید تا جهان از گل های هستی ما را در نور آن روشن بنمایاند، و «بدان را به دین خدای آورد».

در پرتوی این آرمان سترگ است که دقیقی بلخی پس ازبر خوانی سروده های روزگاران تابناکی مادر شهر خرد، که بدست اهریمنان آدم روی تازی در حجله دودین به ماتم فصل های افتابی خویش می گیریست، به تصویر شگفتن درخت گشن خرد در باغستان دامن ان مادر، در آن روز گاران می پردازد: 

چو یک چند سالان بر آمد برین

درختی پدید آمد اندر زمین

در ایوان گشتاسب بر سوی کاخ

درختی گشن بود بسیار شاخ 

دقیقی بزرگ با آوردن نام پاک زرتشت روزنه ای را به سوی گلستان رنگین اعتقاد ات اهورایی چند هزار سالهٔ مردم ما می کشاید، گلستان که در آن هزاران شاخه گل از راز و رمز خوشبختی، زیبای، لطف وسعادت همگانی انسان ها، معطر با شبنم نماز یزدان، شمیم می افشاند و: 

همه بـرگ وی پند و بارش خرد

کسی کــو خرد پرورد کی مرد

خجسته پی و نام او زردهـشـت

که آهرمن بد کنش را بکـشـت 

پیام ظهور اشو زرتشت در اشعار دقیقی بلخی مرحلهٔ از نهادگاری باورها و قانون زندگی بر پایهٔ خرد است، یا به بیان دیگر آغاز مرحلهٔ تدوین قانون زندگی بر اصول و هنجارهای خرد به شمار می آید. با این حال، بنیاد گذار و سرایشگر نهادینه های خرد اوستایی در شاهنامه، حضرت دقیقی بلخی را باید نام برد، اوست که کلام آسمانی اش را از زادگاه نزول فرهء یزدی بلخ، آغاز می نماید و آنگاه به شناسایی پیغمبر خرد و خردمندی رسالت او می پردازد. آموزه ها و تعالیم دینی میترائیسم مهرپرستی یا میترائیسم از دین های باستانی ایرانیان بود که بر پایه ایزد ایرانی مهر و دیگر ایزدان ایرانی بنیاد شده بود. 

مهرپرستی پیرامون سده های نخستین یا دومین پیش از زایش مسیح در سرزمین های ایرانی پدید آمد و از سده نخست میلادی به شاهنشاهی روم رخنه کرد. این دین در سده های سوم و چهارم میلادی (میلادی) به اوج خود رسید و بویژه در میان سربازان رومی باورمندان بسیاری داشت. پس از فرمان تئودوس که طی آن همه کیش ها و آیین های غیرمسیحی ممنوع اعلام شد آیین های مهرپرستی نیز در مغرب زمین رفته رفته از رواج افتاد. اساس آئین مهر پرستی اساس آئین مهر پرستی اعتقاد به خدای بزرگ بنام مهر است که سایر خدایان کوچکتر در خدمت او هستند. مهر یکی از خدایان مورد پرستش نیاکان ایرانیان باستان و الهه مشترک میان هندیان و ایرانیان بوده است. 

پس از اشوزرتشت آیین مهر پرستی در مقابل اعتقادات شرک آمیز رومیان و سپس در برابر مسیحیت که تازه ظهور نموده بود قرار گرفت. آیین مهر ادعای تأمین اخوت و برادری میان مردم را داشت. مهر، خدای آفتاب، الهة روشنایی و حق شمرده می شد. بر اساس اعتقادات این آیین خدای مهر گاو مقدس را قربانی می کند و از خون آن تمام موجودات زنده را می آفریند. همچنین طبق معتقدات مهر پرستان، میترا یا مهر در پایان جهان به صورت آتشی مقاومت ناپذیر جهان را فرا خواهد گرفت و به طور قطعی تاریکی ها و بدی ها را نابود خواهد کرد و سپس مردگان را دوباره زنده خواهد نمود. 

مقارن استقرار آیین زرتشتی در اواخر دورة هخامنشیان، مهر پرستی (Mithraism) در ایران رونق گرفت و از این سرزمین به آسیای صغیر گسترش یافت. پرستش مهر در ایران و هند، ریشه ای بسیار قدیمی و سابقه ای طولانی دارد. در هند باستان میترا به عنوان خدای پیمان و روشنی ستایش می شد و نام او غالبا همراه با ایزد دیگری به نام وارونا ذکر می شود. نیایش مهر در اسناد مکتوب ایران باستاندر کهن ترین اسناد مکتوب ایران باستان، اشارات متعددی مبنی بر نیایش مهر وجود دارد. از جمله در کتیبه های شاهان هخامنشی، پشت دهم از اوستای متأخر و ... .در اوستا، مهر، ایزد راستی، دلیری، فروغ، روشنایی و عهد و پیمان است. 

بینایی، دلیری و فریفته نشدن از صفات بارز و محنق مهر است. جایگاه مهر به پهنای کرة زمین است. در دوره ساسانیان نیز این ایزد، اهمیت و جایگاه خاصی در اعتقادات ایرانیان داشت.از ویژگی های ایزد مهر، نظارت بر عهد و پیمان، پاییدن نظم و راستی، تاختن و شکست دیوان و فریبکاران، و داوری روان ها بعد از مرگ. امروزه واژة مهر دارای معانی مختلفی است از جمله: خورشید، عهد و پیمان، دلبستگی و محبت.  همچنین هفتمین ماه سال شمسی مهر است. نیز شانزدهمین روز هر ماه در ایران باستان را مهر می گفتند و از این رو روز مهر از ماه مهر، را مهرگان می نامند. 

این آیین آداب و مراسم مخصوصی برای قربانی کردن گاو و نسل تهمید داشته و پیروان آن یک دیگر را اخوان یا برادران و رهبران خود را پدر و بزرگترین آنان را پدر پدران می نامیده اند.

مهر پرستان اعتقاد داشتند که خدای مهر یک بار به صورت انسانی در یک نماز ظهور کرد و شبانانی که در آن مکان به چرانیدن گوسفند مشغول بودند، به وی ایمان آوردند. آن گاه خدای مهر، گاونری را کشت و خون او را بر روی زمین افشاند. هر جا که قطره ای از خون او افتاد، سر سبز و بارور شد. وی پس از چند سال به آسمان رفت و روان او پیوسته برای کمک به بندگان خود در زمین آماده است. در اعتقادات مزدیسنایی مهر ایزد راستی، دلیری و سلحشوری، فروغ و روشنی، مراقب گاو و چهار پایان و چراگاه های فراخ، نگاهبان عهد و پیمان و مجازات کنندة دروغ گویان و پیمان شکنان است. مهر به عنوان گواه در عهد باستان در مجامع عمومی به هنگام رسیدگی به دعاوی حقوقی و قضایی، مهر را به عنوان گواه بر حکم و داد و قانون فرا می خواندند و به نامش سوگند می خوردند. 

چنان چه بنیان و شالودة اساملیری حماسة ملی ایران را در نفلر بگیریم، در تطور اسطوره، به حماسه، نقش داوری و دخالت مهر در پایان دادن به زمان فرمان روایی اهریمن و آغاز سلطة اهورمزد را به گونه تمثیلی در داستان به سر رسیدن زمان ضحاک و به قدرت رسیدن فریدون می بینیم. فریدون را که تجسم و تشخص خیر است در روز مهرگان بر ضحاک که تجسم شر اهریمنی است، چیره شده وی را از تخت سرنگون می کند. یکی از ویژگی های مهم میترا در آیین مهر پرستی غربی، ارتباط و پیوند او با خورشید است. در اوستا، مهر و خورشید، دو ایزد مستقل و متمایزند.

در عهد باستان، پرستش مهر در مناطق شمال غربی ایران به ویژه در آسیای صغیر رواج داشت. کثرت نام مهر داد، اهمیت مهر را در این مناطق آشکار می سازد.آیین مهر آخرین مذهبی بود که تا قرن چهارم میلادی در برابر سبط و توسعة مسیحیت مقاومت و پایداری نمود و سپس جای خود را در این رقابت با مسیحیت، به آیین مانی داد. 

دو خویشکاری اصلی میترا بر اساس کهن ترین متن های هندی، میتره دو خویشکاری اصلی دارد:

1. فرمان روایی روحانی، شامل: شاهی و شهریاری، بر پا داشتن نظم مادی و اخلاقی جهان، گرد آوردن مردم که منتج به اطاعت پنج قبیله مردمان از وی می گردد، حفظ خدایان، حفظ قانون

2. برکت بخشی، شامل: باران آوری و خداوندی بر رودها، حفظ کشاورزان. وی افزون بر این دو خویشکاری اصلی، وظیفة حفظ صلح و آشتی را نیز بر عهده دارد که جمعی میان دو خویشکاری است.

کسی که به دین مهر پرستی روی می آورد، لازم بود از هفت مرحله بگذرد و در هر مرحله به وی نامی می دادند: کلاغ، عروس، سرباز، شیر، پارسی، پیک خورشید، پدر. سپس مراسم نان و عسل که یاد آور مراسم نان و شراب مسیحیت است، انجام می شد و سرانجام، وی را با خون گاو تعمیم می دادند. از آن جا که به عقیدة مهر پرستان، خدای مهر در آغاز در غاری ظاهر نشد، آنان معابد خود را در غارها می ساختند و درون آن به پرستش مهر می پرداختند. پرستش گاه های مهری را معمولا مهرابه می خوانند. ظاهرا غار نشانه و رمزی از جهان خاکی است و سقف هلالی شکل غاز نشانه گنبد آسمان است. داخل اغلب مهرابه ها به صورت راهروی باریکی است که در دو طرف آن سکوهایی برای نشستن مهر پرستان قرار دارد و بر دیوار مقابل، نقوش تمثیلی این آیین مصور شده است. از میان نقش های مهری، تصویری که اغلب پرستش گاه ها وجود دارد و اساسی ترین موضوع این آیین است، نقش گاو کشی مهر است. 

اغلب محققان، قربانی گاو را که موجب رویش گیاهان و حیات موجودات دیگر می شود، مبین امر خلقت دانسته اند. بزرگ ترین معضل تحقیق دربارة آیین مهریبزرگ ترین معضل تحقیق دربارة آیین مهری، عدم وجود منبع و مأخذی است که حاوی اطلاعاتی مستقیم دربارة اصول و مبانی اعتقاداتی مهر پرستان باشد.علاوه بر تصویر قربانی که یکی از وجوه مشخص آیین نیایش مهر و تعالیم سری اوست، در نگاره های میترایی اغلب تصاویر مربوط به زایش میترا از دل سنگ دیده می شود.

کیش مهر از زمرة آیین های ثنوی به شمار می رود. ثنویت در این دین، تنها یک تصور متافیزیکی نبود، بلکه اساس یک سیستم اخلاقی بارز و تلقی خاص از زندگی را تشکیل می داد. امید به تفوریالقی دنیوی و فلاح اخروی، انگیزه پرهیزکاری و پاکدامنی، سخت کوشی و رشادت، قاطعیت و رعایت جدی مقررات و علم پژوهی پیروان این مسلک است. تفاوت عمدة این گونه تعالیم با آموزه های اغلب آیین های دیگر عرفانی در آن است که مرد مؤمن پیرو میترا، به جای اعتکاف و گوشه گیری و ترک علایق مادی و رها کردن امور دنیوی- به منظور تزکیة نفس- مرد عمل و رشادت و دانش اندوزی است.گرویدن به آیین مهر به مثابه خدمت نظامی بوده و مهر پرستان زندگی در جهان خاکی را نبردی در راه خدای پیروز می دانستند.

هم چنان که نظام و نظامی و نظامی گری ار امور مردانه است، آیین مهری نیز ظاهرا مردانه بود و نشانی از تشرف زنان به این دین و دخالت و شرکت آنان در مراسم و آیین های مذهبی به چشم نمی خورد. افسانه پیدایش میتراافسانه پیدایش میترا بدینگونه روایت شده است که وی نخستین بار از سنگی بوجود آمد ودر همان آغاز مورد پرستش شبانان کوهپایه قرار گرفت. میترا با خورشید هماهنگ شد و یک گاو نر وحشی را به دام انداخت و انرا به درون غار کشید. گاو از دست وی گریخت. خورشید به کلاغ فرمان داد تا گاو را بکشد. از درون گاو خوشه گندم و درخت انگور روئید. عقرب وافعی ومورچه مشغول به خوردن اعضاء تناسلی او شدند. میترا به آسمان عروج کرد وبار دیگر به زمین برگشت و به مردگان قدرت رستاخیزی داد. خوبان را از بدان جدا کرد و آنگاه گاوی را قربانی کرد و با شیره مقدس مخلوط نمود و این معجون را به دست عادلان قوم سپرد. هر کس از این مشروب بخورد جاودانه خواهد شد. از اینرو بیشتر معابد میترایی در درون کوه ها ودر دهانه غارها بنا گذاشته می شد. ضمن اینکه اینان در اول مهر گاوی را با عزت و احترام در حالیکه آذین بسته بودند بعد از عزاداری قربانی نموده واز آن می خوردند تا از وجود معبود چیزی در میان وجود آنان باشد. 

مهر پرستان هر سال در ماه مهر گاوی را زینت کرده و با جلال و جبروت به میدان آورده، آن را ذبح می کردند، پس از عزاداری گوشت گاو را پخته و می خوردند. فلسفه این کار این بود که می خواستند از وجود معبود در آنان چیزی بماند تا آنها را به سوی معبود راهنمایی کند.... میترا مظهر پاسداری و ایمان بوده است ... او خدایی است که حافظ عهد و پیمان و میثاق و نگهبان قول و قرار در برابر غدر و فریب و نقض پیمان است.

کسی که به دین مهر پرستی روی می آورد، لازم بود از هفت مرحله بگذرد و در هر مرحله به وی نامی می دادند: «کلاغ»، «عروس»، «سرباز»، «شیر»، «پارسی»، منسوب به قمر (ماه)، «پیک خورشید» و «پدر».اساس «مهر پرستی» یا «میترائیسم» بر این اعتقاد است که «مهر» خدای بزرگ است و خدایان دیگر کوچکتر از او. و دو فرشته به نامهای «راشنو» و «سرائوشا» زیر فرمان میترا هستند که مجازات گناهکاران را بر عهده دارند. و در مقابل خدا و ملکوت (روشنایی و فراوانی)، تاریکی و پلیدی قرار دارد که در آن «دیوان» فرمانروائی دارند. اعتقاد به قوای دوگانه از خصوصیات ایرانیان باستان بوده است. آئین میترایی تجلی یک دین دامداری بود به اقتضای شغل این اقوام مهاجر. از نظر میترائیان چیزی از نظر او مخفی نبود. او مالک دشت های سرسبز و رمه های زیاد بود. میترا چشم روز بود و خورشید افول ناپذیر. او نسبت به افراد پلید و بد اندیش بسیار بیرحم و قهار ولی نسبت به افراد نیکوکار مهربان و دلسوز می نمود. در مقابل این خدای روشنایی و ملکوت دیو قرار داشت که خدای تاریکی بود. میترا پرستان معتقد به پاداش و کیفر اخروی بودند و به حیات جاودان اعتقاد داشتند.

از این رو در انجام کارهای نیک رغبت زیادی از خود نشان میدادند.از نظر میترا پرستان دو فرشته بنامهای راشنو و سرائوشا زیر نظر میترا مجازات گنه کاران را به عهده دارند.آئین میترا مبتنی بر قداست آتش وسایر قوای طبیعت بود و روحانیان این آئین، مسلط بر زندگی مردم و حاکم بر مصالح آنان بودند. آمیختگی آئین مهرپرستی با عقاید جادوگری آئین مهرپرستی توام با عقاید عجیب به جادوگری بود و روحانیون این آئین معتقد بودند که با این اعمال پیچیده عبادی می توانند راه نجات پیروان خود را نشان دهند. مهرپرستی یا آیین مهر بر پایه پرستش ایزد ایرانی مهر (میترا) بنیاد شده بود. به دلیل ارزشمندی خورشید در این دین برخی آن را خورشید پرستی دانسته اند. 

از زمان های دور پیش از تاریخ ایرانیان پیرو آیین مهر یا کیش بغانی بودند. آیین مهر یک دین یا قانون تدوین شده نیست آیین و سنتی است که آغاز آن تاریک است. در زمان هخامنشی مهر همپایه اهورامزدا و آناهیتا بوده است. هرودوت میگوید مهر از ایزدان به نام ایرانی بوده است و به نام او سوگند یاد می کردند و شاه ایران تنها در جشن مهرگان مست می شده است. دین مهر ۸ هزار سال قدمت دارد. بر اساس شواهد اشکانی شاهان اشکانی به آیین مهر اعتقاد داشتند و در زمان آنها بود که این آیین جهانی شد. آنان نیز به مهر سوگند یاد می کردند. همچنین شاپور دوم ساسانی به مهر سوگند خورد که آسیبی به پادشاه ارمنستان نمی رساند. در نقش رستم هم میترا دیده می شود همچنین بر بالای دو طاق کوچک و بزرگ در کرمانشاه موسوم به طاق بستان دو فرشته میترا وجود دارند

گردآ وری:آریاناز

اهمیت عدد هفت در آئین مهر پرستی

در میترائیسم عدد «هفت» مقدس است: هفت طبقه زمین، هفت مقام، هفت سیاره و در معبد هفت طاقچه، هفت در و ... «پیر» عالی ترین مقام و منصب در آئین «میترا» و نماینده وی در روی زمین است. آنان ... ماه و آتش و زمین و باد و آب را بسیار محترم می داشتند. 

به هر روی عدد هفت در آئین مهر پرستی مقدس است. درجات هفتگانه مهرپرستی به قرار زیر بود:

۱ء کلاغ منسوب به عطارد

 ۲ء همسر منسوب به زهره

 ۳ء سرباز منسوب به مریخ

 ۴ء شیر منسوب به مشتری

 ۵ء پارسا منسوب به قمر

 ۶ء پیک خورشید منسوب به مهرپیما

 ۷ء پیر مرشد منسوب به زحل 

جوانان تازه وارد به پیشگاه میترا معرفی شده و به درجه نخست از این هفت مرتبه دست می یافتند و تحت تعالیم روحانیون سعی در رسیدن به سایر درجات داشتند. آزمایش های مهر پرستانچشمان نو آموز را میبستند مهیار نو آموز را به جلو میراند سپس ناگهان او را هل می داد و شخص دیگری پیش از زمین خوردن او را در آغوش می گرفت که به این شخص ناجی گفته می شد. در منابعی گفته شده که مچ دو دست نوچه را با روده مرغ می بستند سپس آنها را درون برکه آبی می انداختند شخصی با شمشیر روده را پاره می کرد که همان ناجی بود. ترساندن نوچه، خوابیدن در قبر، شنای طولانی، مبارزه با گاو، گرسنگی طولانی، ماندن در آب یخ زده، روزه داری از دیگر آزمایش ها بوده است. به قولی نوچه باید چهل آزمایش را پشت سر می گذاشت تا به سلک مهریان در آید. باد از انجام این آزمیش ها نوچه درون آب می رفت و هنگام بیرون آمدن می گفتند که حیات دوباره پیدا کرده است. سپس قسم می خورد و خالکوبی می کرد. هنگام قسم خوردن نوچه دست راست را بلند می کرد. و اینگونه شخصی می توانست به آیین مهر در آید.

مهرپرستان در هنگامی که در مهرابه جمع می شدند گاوی را قربانی می کردند. گوشت این حیوان را کباب می کردند و خون آن را در جامی در زیر مهراب می ریختند. این خون را با شیره هوم و شراب مخلوط می کردند و به آن آب حیات می گفتند. این آب مقدس را در جام های مخصوص به نام دوستکامی می ریختند. و حاضران آن را به همراه کباب و نان می خوردند. سپس سرودهایی در سپاس از مهر می خوانده اند. در مهرابه ها شمع و آتش روشن می کردند که نماد مهر بود. مهرابه ها در آیین مهرپرستیبه پرستشگاه های مهرپرستان مهرابه گفته می شود. که از مهر آبه ساخته شده است. آبه به معنی جای گود است.

ساختمان مهرابه ها از یک ورودی سپس دهلیز درونی که به سه راهرو منتهی میشد تشکیل شده است. تالار روبرویی بزرگ بوده و تالار اصلی معبد بوده است. دو راهرویی که در سمت چپ و راست قرار داشتند تنگتر بوده و سقف آن هم کوتاهتر است. مهراب بالای تالار اصلی قرار می گرفت و عبارت است از گودی اندکی در دیوارکه نقش مهر (و گاهی مجسمه او) در حال کشتن گاو در آن دیده می شد دو مهربان نیز در دو سوی او دیده می شدند. در دو طرف تالار اصلی نیمکت هایی سنگی قرار می دادند. روشنی مهرابه از روزنه های کوچک سقف و یا پنجره های باریک تامین می شد، به طوری که فضای مهرابه تقریبا تاریک بود. و این برای آن بود که حالت اصلی غار حفظ شود. نمادهای آئین مهر پرستی نمادهای آئین مهر پرستی عبارت است از:

۱ء صلیب: علامت صلیب از علائم مهر پرستان است. مهریان به صلیب شکسته نیز به نام چرخ خورشید احترام می گذاشتند. این نماد نشانه چرخ خورشید است.

۲ء درخت کاج: در میان مهر پرستان به درخت کاج اهمیت به سزایی داده می شود

۳ء ناقوس: در آیین مهرپرستی از ناقوس استفاده می شده که در کلیسا نیز این موضوع دیده می شود. گردونه مهر یا گردونه خورشید که به چلیپای شکسته یا همان صلیب شکسته نیز مشهور است، نماد و نشان واره بسیار کهنسالی ست که آن را به قوم آریا و سرزمین ایران نسبت می دهند، هرچند که یافته های باستان شناسی در زمینه ی پیشینه ی گردونه ی مهر بسیار اندک و تفسیر پیرامون آن بسیار دشوار است، اما از همین یافته های نادر باستان شناسی می توان چنین برداشت کرد که گردونه ی مهر نمادی مختص ایرانیان باستان بوده و به احتمال قریب به یقین، این نشانواره از نمادهای آیین مهری یا میتراییسم بوده است. 

آیینی که پیش از ظهوراشو زرتشت در ایران رواج داشته و بعدها (حدودا در سده یکم پیش از میلاد ) به غرب آسیای صغیر گسترش یافت. خصوصا ورود آیین مهر به روم و اروپا کاملا محسوس است، چنانکه دستاوردهای باستان شناسی در این زمینه این امر را تأکید می کنند. البته این در حالی است که پس از قدرت یافتن مسیحیت در اروپا و رقابت سرسختانه ی دین مسیحیت با آیین مهر پرستی، سرانجام مسیحیت در اواخر قرن چهارم میلادی بر دین میتراییسم چیره شده و در این میان آثار باستانی مهری بسیاری توسط مسیحیان نابود شده و یا تغییر شکل یافتند. گرامی داشت نماد گردونه مهر، ریشه ای بس کهن دارد. گروهی از محققان بر این باورند که این نشانواره نمادی از خورشید است که به مرور تغییر شکل داده شده. 

گروهی نیز بر این باورند که در جامعه های آغازین، مردم به نماد چلیپا چون مظهر آتش، احترام می گذاشتند و این نماد، نقشی از ابزار ابتدایی برای بدست آوردن آتش بود. ذکر یک تاریخ و مفهوم دقیق و حتی ذکر یک تاریخ حدودی پیرامون زمان پیدایش گردونه ی مهر بسیار دشوار و دور از دست است. این امر دلایل گوناگون دارد. یافته های باستان شناسی پیرامون گردونه ی مهر، هر چند که اصالت آن را به سرزمین ایران نسبت می دهند اما در بسیاری از نقاط جهان و با قدمتی بسیار دور نیز مشاهده می شوند. در بسیاری از تمدن های باستانی کهن، این نماد مشهود است و نیز در سرزمین های بسیار دور نیز مشاهده شده. علاوه بر آن یکی از دلایل آنکه مفهوم گردونه ی مهر به درستی در متون و لوح های باستانی ذکر نشده آن است که آیین مهر، آیینی بسیار راز آمیز بوده و پیروان آن، مفاهیم آیینی را به صورت یک راز به نسل های بعدی منتقل می کردند. 

از این رو نه تنها مفهوم گردونه ی مهر، بلکه بسیاری از آداب و رسوم و باورهای مهری (میترایی) نیز در پرده ای از ابهام نهفته است و معدود اطلاعاتی که امروزه در دست است از تفسیر تصاویر به جای مانده بر مهرابه های میترایی و مختصر متون قدیمی به جای مانده استخراج شده. این در حالی ست که بسیاری از مسیحیان و مخالفان آیین مهر در اروپا، علاوه بر تخریب و نابودی آثار مهری، متون مهری کاذب و دروغینی نیز بر جای گذاشتند تا وجهه ی دین مهری را در نزد عوام و آیندگان خدشه دار جلوه کنند. 

آنچه در میان تفاسیر مختلف پیرامون معنا و مفهوم گردونه ی مهر مورد توجه می نماید علاوه بر مفهوم نماد خورشید، مهر و آتش، اشاره ی این گردونه به آخشیج های چهارگانه است که ممکن است نشانواره ی گردونه ی مهر به معنای آن باشد. آثار آیین مهر در زندگی مردم آن زمانآگاهی در این باره را بایستی از اوستا کسب کرد. 

در آغاز «مهریشت» به عظمت دیرین و مقام بعدی مهر که در مقام به گفته ی اهورامزدا مطابق با خود اوست، بر می خوریم. شاید بر همین مبنا بوده باشد که اردشیر دوم و سوم نام مهر و اهورامزدا را در یک ردیف آورده اند. آن گاه به مبدای می رسیم که کیفر دهنده ی سخت و بی گذشت پیمان شکنان می باشد. یعنی مهر دروج، و مهر دروج کسی است که به نام مهر و میانجی شناختن وی، پیمان و عهد با کسی منعقد کرده و پس از آن پیمان شکنی کند. این کسان توسط خداوندگار میترا به سختی مجازات می شوند. اما پاداش نیز می دهد، پاداش به کسانی که دروغ نگویند، پیمان شکنی نکنند و این چنین کسانی ار فرزندهای شایسته می بخشاید. 

مردمی که به شهرنشینی روی آورده اند، در طلب خان و مان و آسایش و راحت می باشند، و مهر نیز به نیک گرایان بخشنده ی خوشی، آسایش و خان و مان است. مهر آن کسی است که با هزار گوش و هزار چشم هموراه بیدار و مترصد اعمال مردمان است. مهر در میدان و صحنه ی نبرد، آن جنگجویانی را ظفر و پیروزی می بخشاید که از مؤمنان به او باشند، راست گرای، پیمان دار، درست کار و وارسته باشند. از برای مهر تفاوتی در درجات و مقام اشخاص نیست و از بزرگ و کوچک، بلند مرتبه و کوچک مرتبه نمی توانند به او دروغ بگویند، و هر گاه کسی به دروغ گرایید و پیمان شکست به زودی به کیفرش می رساند. به همین سبب است که آریاییها این چنین به مهر گرایش دارند. 

مهر مظهر حفظ قانون است، نظم و قانونی که از برای یک جامعه شهری بسی لازم است و قوامش بدان وابسته می باشد. بزرگ ترین کار مهر که نظارت کامل به عهد و پیمان و پیمان داری است، سبب شد که طبقه ی جنگجویان و پیکاریان به او سخت دل بسته شدند، آنچه که سربازان را به فرماندهان وابسته می سازد، حفظ سوگند و نگاهداری پیمان است به همراه نظم و انضباط، و مهر نیز خدای حافظ این اصول است. به همین جهت بود که مدت هایی بعد سربازان رومی که در آسیای کوچک با میترا آشنا شدند سخت به او دل بسته و آیین میتراپرستی را که با بسیاری از عناصر دیگر چون سلحشوری و عیاری آمیخته شده بود در روم و قسمت اعظم اروپا و آسیا و شمال آفریقا رواج دادند. 

نشانه های مهر پرستی در عزادارییکی از نشانه های جالب به جای مانده از این تمدن آیین های سوگواری است. در این آیین های سوگواری و شیوه های برگزاری و زمان و مدت آن، همگونی بسیار زیادی می توان دید، البته آیین های سوگواری در فلات ایران فقط به همین خلاصه نمی شود. در سمت دیگر ایران یعنی جنوب شرقی هم آیین های دیگری وجود دارد. همچنین در شمال شرقی ایران نشانه های زیادی از آیین های سوگ سیاوش هست مثلا در شمال بخارا آیین هایی هست که در تاریخ بخارا که ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی، یک هزار سال پیش آن را مکتوب کرده است، عنوان شده و اطلاعاتی را پیش روی ما می گذارد که این آیین ها از ۳ هزار سال پیش مرسوم بوده است.

آیین های سوگ سیاوش که در تمام ایران چیزهایی از آن به جا مانده است باز هم مشترکات فراوانی با آیین عزاداری محرم دارد. یکی از آیین های به جا مانده از سوگ سیاوش «چمر» در میان لرها و بختیاری هاست که معمولا در سوگ یک جوان بزرگ و رشید و اشخاص مهم برگزار می شود. سوگواری هایی هم وجود دارد به نام «آیین مهر» که به آیین مهری در ایران مربوط می شود، آیین های مهری بعدها که از ایران به امپراطوری رم رفت بشدت در آن جا رواج پیدا کرد و در مراکز و معابد مهری رشد کرد. آیین های سوگواری به نام مصیبت مهر در آن جا اجرا می شد و بعدها که رومی ها آیین های مسیحی را پذیرفتند، بسیاری از مراسم و آداب و سنن مهری در قالب دین جدید مسیحیت مطرح شد، از جمله مراسم مصیبت مسیح که هنوز هم در اروپا، در برخی نقاط، کمابیش رواج دارد و دنباله مراسم مصیبت مهر است که ریشه های آن در ایران است. در واقع ظرف آیین های سوگواری در ایران وجود داشته است.

بعدها که حادثه شهادت حسین در کربلا اتفاق می افتد، فصل جدیدی در آیین های سوگواری در ایران باز می شود و در واقع آیین های جدیدی در قالب سنت ها و سوگ های ایرانی ریخته می شود و طبیعی است که در شیوه ها و آیین های قبلی و بسیار گسترده تر از آنها در تمام سرزمین های ایران رواج پیدا می کند. مراسم ماه محرم در جاهایی برگزار می شود که در حوزه فرهنگ های ایرانی هستند، مانند لبنان، سوریه، هند و ترینیداد که فرهنگ ایرانی به قول چامسکی از سوی کارگران هندی در آنجا رواج پیدا کرده است. به هر حال منشأ تمام این مراسم، حوزه فرهنگی ایران است. شیوه های برگزاری مراسم ماه محرم بسیار متنوع و گوناگون هستند، مانند دسته گردانی، نخل گردانی و علم گردانی که همگی در قالب دسته گردانی برگزار می شوند

گردآوری:آریاناز

اصول دین زرتشتی کدام است؟

موبد اردشیر خورشیدیان ء شاید شما توجه کرده اید که در نگاره های ترسیم شده از اشوزرتشت، این پیامبر بزرگ ایرانی عصایی ۹ (نه) بند در دست دارد. همچنین بر پایه سنت زرتشتیان هر فرزند بهدین هنگامیکه به سن تکلیف می رسد طی مراسمی ویژه که مراسم “سدره پوشی” نامیده می شود در برابر “موبد زوت” و همه فامیل و آشنایان با آزادی کامل به اصول و فروع دین اشوزرتشت پیمان وفاداری می بندد، پوشش ساده و سفید رنگ سدره نیز از ۹ (نه) تکه تشکیل شده است.

این ۹ بند یا نه تکه، بیانگر ۹ اصل دین زرتشتی است که چکیده پیام های او را به ما می رساند که من سعی می کنم اکنون برای شما به طور بسیار فشرده بیان کنم، آنگاه خواهید دید که چرا و چگونه، این پیام ها که پایه دین اشوزرتشت شناخته شده است، هرگز قدیمی نمی شود و نه تنها برای انسان های امروزی تازه و بکر و عملی و قابل پیاده کردن است، بلکه تا انسان وجود دارد، اگر هر کس، در هر زمانی این اصول را پایه باورهای خود قرار دهد و به آنها پایبند باشد، هم می تواند فرد شایسته ای باشد و هم می تواند جامعه خود را به سوی کمال و رسایی راهنما باشد:

۱ء باور به یکتایی خدا: خدایی که اهورا (هستی بخش) و مزدا (دانای بزرگ) است و این دو صفت بزرگی و دانایی هم آهنگ و از هم جدا ناشدنی است. خدایی که در همه جا و در همه چیز در تجلی است. خدایی که هر چه را آفریده نیک و لازم و ملزوم یکدیگر آفریده و خلاصه خدایی که صفات کامل آن در نماز “صد و یک نام خدا” شرح داده شده است: بر همه چیز آگاه، بر همه کار توانا و بی نیاز و…

۲ء باور به پیامبری اشوزرتشت: نخستین پیام آوری که پس از شک کردن به باورهای پیشینیان خود پس از ده سال در کوه اشیدرنه، از سوی اهورامزدا به پیامبری برگزیده شد و از توحید و نبوت و معاد خبر داد و پیام خود را مانتره (بر انگیزنده اندیشه) نامید و از دین (دئنا) به مفهوم وجدان سخن به میان آورد. باورهایی که ابتدا به مردم خود ارائه نمود و آرام آرام دین او بخش بزرگی از این کره خاکی را در بر گرفت و پیروان او مزده یسنان یا مزداپرستان و بعدها بهدین و زرتشتیان نامیده شدند.

۳ء باور به روح و جهان واپسین (جهان مینوی): یعنی بهشت و گروسمان (خانه راستی) و دوزخ (خانه دروغ)

۴ء باور به اشا (راستی): اشوزرتشت اولین کسی است که به وجود هنجار هستی (اشا) پی برد و از حاکم بودن قانون اشا در جهان هستی (گیتی و مینو) سخن گفت و فرمود: انسان می تواند با خرد خویش به قوانین طبیعت (اشا) پی برده و از آن استفاده و یا سوء استفاده نماید و انسان تنها زمانی می تواند خوشبخت زندگی کند که قوانین اشا را به درستی بشناسد و خود را با این قانون ابدی (اشا) هم آهنگ و همراه سازد و…

۵ء باور به گوهر آدمی و آدمیت: بر پایه آموزش های اشوزرتشت تمام انسانها از هر جنس و نژاد و مذهبی دارای وجدان(دئنا) و خرد بوده و از جسم، جان، روح و فروهرِ بسیار بالنده تری نسبت به دیگر موجودات برخوردار می باشند و قدرت تشخیص نیک از بد و ارزش گذاری را داشته و آزادی کامل در انتخاب راه را دارند و سرنوشت خود را میسازند و دارای حقوق برابر میباشند و در مجموع “من” دارند و میتوانند “من” خویش را به هر صورتی که مایل باشند تغییر دهد و دارای بهترین منش (سپنته من) یا بدترین منش (انگره من) گردند و آموزش می دهد که وظیفه هر زرتشتی پیروی از “سپنته من” و مبارزه با تمام نیروهای اهریمنی یا “انگره من” است و…

۶ء باور به هفت پایه کمال: اشوزرتشت اهورامزدا را دارای شش فروزه: وهومن (منش نیک یا اندیشه و گفتار و کردارنیک)، اردیبهشت (راستی)، شهریور (تسلط بر نفس)، سپندارمزد (دانش اندوزی و پویایی)، خورداد (رسایی خواهی و کمال جویی) و امرداد (بی مرگی و جاودانگی) می شناسد و می آموزاند که هر کس با تمرین و ممارست از این شش فروزه اهورایی به طور کامل برخوردار گردد، در پایه هفتم تکامل خویش به جز خدا نمیبیند و با او یکی میگردد. این باور در دوران های بعد به صورت هفت شهر عشق یا هفت خوان رستم و نمادهای گوناگون دیگر در فرهنگ و عرفان ایرانی باقی مانده است.

۷ء باور به نیکوکاری و دستگیری از نیازمندان: دین اشوزرتشت دور نگهدارنده جنگ افزار و آشتی دهنده است. خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم نماید. باور به اینکه هر کس در هر مقام مادی و معنوی می تواند و باید به دیگران یاری رساند. گذشت و فداکاری و کمک به نیازمندان، در دین اشوزرتشت به صورت وقف و گاهنبار و جشن خوانی ها و بخشش (میزد) و غیره… به گونه ای بسیار آبرومند برگزار می گردد.

۸ء باور به سپنتایی بودن (مقدس بودن) چهار آخشیج: آب، باد، خاک و آتش در دین زرتشت سپنتا است و زرتشتی وظیفه دارد محیط زیست را در حد توان پاک نگاه دارد.

۹ء باور به فرشکرد بودن: بنابر آموزش های گات ها، ما خواستاریم از زمره کسانی باشیم که جهان را بسوی پیشرفت و آبادانی میبرند و با تمام توان در پویایی اندیشه و گفتار و کردار و آبادانی جهان سهیم گردیده فرشکرد (تازه کننده جهان) باشند. هر بهدین باید کوشش کند تا با آوردن نور بر تاریکی و با دانش بر جهل پیروز گردد؛ مثبت نگری و یافتن روش های نوین در زندگی (فرشکرد) یکی از مهمترین پایه های اساسی دین زرتشتی است.

بنگریم – بپرسیم – بشنویم – بیندیشیم – برگزینیم

تاريخ زرتشتيان (آن گروه كه در سرزمين مادري بجا ماندند) بخشي از تاريخ اين سرزمين و فراز و نشيب هاي آن است. همچنان كه سرگذشت و روندِ دگرگونيِ فكري و سنتي كوچندگان (پارسيان) نيز واكنشي در برابر قوانين فرمانروا بر چگونگی (شرايط) زيستی آنان در سرزمين هاي تازه (هند و پاكستان) بوده است. زرتشتيان مي بايد كه تاريخ و سرگذشت پدران خود را بدانند تا با كند و كاو در آن به انگیزه های چگونگی امروز پي برده و با بكار گرفتن خرد، هم فردي و هم گروهي روش هايي درست و اشايي را براي پيشرفت به سوي آينده اي بهتر و روشن تر و سرانجام دست يافتن به سازمان دوستي جهاني به كار گيرند.

ء همانگونه كه گفته شد دين بهي، جهاني و براي همه ی انسان ها است، بنابراين بايد با خردمندي و تدبير به بازگويي و گسترش آن پرداخت. در اين راه به چند بنیان مهم بايد توجه داشت : 

الفء ما بايد آنچه را كه از روي خرد باور داريم به ديگران بشناسانيم و هر كجا كه خرد شاهراهي را روشن كرد، راه و روشنايي را تاييد كنيم. بر مبناي اين انديشه با هيچ باور و دين و مذهبي آهنگ ستيز نداشته و از برخوردهاي ناسازنده و نابخردانه پرهيز مي كنيم. 

بء دين بهي، در درجه نخست ديني است انسان ساز و آرامش جو و آرام ساز كه اين آرامش را براي همبودگاه جهاني پايه ريزي مي كند. اين دين به دنبال به دست آوردن قدرت سياسي یا دولتی نبوده و از پايه، دين را از سياستدولت جدا ميداند و بنابراين تنها پذيراي كساني است كه براي پاك سازي خود و از روي باوري راستين و از روی خواستی پاکدلانه به دين بهي روي مياورند و نه كساني كه تنها به دنبال خواست ها و هدف هاي سياسي يا گروهي خود و يا هر انگيزه ي ديگري از اين دست مي باشند. 

از آنجا كه منش بد و انديشه ناپاك و ويران ساز وجود دارد، زرتشتيان و سازمان هاي زرتشتي مي بايد داراي كارسازهاي پدافندي (مكانيزم هاي دفاعي) بوده و با دلي پاك و هشيارانه به شناسايي و جلوگيري كردن از آزار بدمنشي بپردازند. 

ء هر آنكس كه : 

ء دانش و بينش درست زرتشتي داشته باشد و باورمندانه آنها را به كردار درآورد 

ء با پژوهش پيگير از تاريخ گذشته و امروز زرتشتيان آگاهي يابد

ء به سختي ها و رنج هاي اين مردم در راه نگاهداري و پايداري دين و فرهنگ نياكاني ارج بگذارد و از روي اختيار و آزادي دين زرتشتي را برگزيند زرتشتي به شمار مي آيد.

اين گزينش و پذيرش دو گامه (مرحله) دارد. نخستين گامه شناخت، آگاهی، گزینش، باور و كردار بر پایه ی دين است كه امري است شخصي و سپس پذيرش از سوي همبودگاه زرتشتي و شركت در كاركردهاي آن مي باشد. اين پذيرش و به دين آمدن به شكل سدره پوشي و بوسيله ي کسانی انجام مي پذيرد كه از سوي زرتشتيان این خویشکاری (مسئولیت) به آنان واگذار شده باشد.

موبد جمشیدی

دين دارى امرى شخصى و درونى است

پيامبران آمده اند كه نگرش درست و راه درست را سفارش كنند و آنها را از نگرش و راه نادرست جدا كنند . كسى دیندار است كه بتواند با خرد و بينش خودش ، نيكىها را بپذيرد . 
خود دين نيروى تشخيص خوب از بد است ؛ حالا درك اینکه خوب و بد كجاست ، سفارش هايى كه توسط پيامبران از سوى خداوند به انسانها داده شده است ، براى فردى كه مى خواهد ديندار باشد ، مى تواند راه گشا باشد .
وُهومن يعنى همه چيز بايد نيك ديده بشود ؛ هم چنانکه سهراب سپهرى مى گويد: 
چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد. 

دومين گامى را كه ما داريم < اَشَه > است ؛ يعنى سامان اين هستى كه برمبناى نيكى و پاكى و مهر استوار است، و < اَشَه وهیشتَه > يعنى نیکترين راه اشويى را انسان بايد در خودش بوجود بياورد؛ يعنى دنبال ويژگيهاى اخلاقى بگردد و آنها را درخودش پرورش بدهد تا مقام خودش را به عنوان يك انسان دستگير بكند . در فارسى به آن < اَ رديبهشت > مى گوييم . 

سومين مرحله < خشَترَوَيریَه > است كه در فارسى به < شهريور > تبديل شد ، يعنى پادشاهى بر خود ، يعنى تسلط ، قدرت و توانايى . انسان اگر بتواند بر نفس خودش و توانمنديهاى خودش كنترلى داشته باشد ، آن سومين گام است كه پشت سر مي گذارد . 

مرحله بعدى < سپَنتَ آرمَئیتی > است كه در فارسى به سپندارمَذ و اسپند يا اسفند تبديل شد .
سپنته يعنى مقدس و آرمئيتى يعنى آرمان و عشق پاك و سازنده ؛ آرزوى پاك و آرزوى نيك 
در مرحله بعدى مى رسيم به < هوروتات > كه در فارسى به خورداد تبديل شد .
خورداد يعنى رسايى ، يعنى كمال . 

آخرين مرحله در بين اين شش مرحله < اَمِرتاتَ > يا امُرداد يعنى بى مرگى يا جاودانگی است. 
كه بعد از اين مرحله به خدا پيوستن و به خدا رسيدن است؛ انسان در آن مرحله وجود خودش را ديگر حس نمی کند و آخرين مرحله مى شود < سرَئوشَه > يا سروش ؛ يعنى نداى درون . 

تا نگردى آشنا زين پرده رمزى نشنوى گوش نامحرم نباشد جاى پيغام سروش 
در اينجا ديگر انسان محرم مى شود و پيغام سروش، پيغام اهورايى و نداى درون به او می رسد .
اين در واقع آن هفت راهى بود كه در واقع در تصوف و عرفان زرتشتى به آن اشاره شده و من فكر می کنم كه نخستين بارى است كه به اين شكل اشاره می شود . در آيين مهر پرستى هم ما اين هفت مرحله را داريم كه از كلاغ شروع مى شود ؛ يعنى راز دارى و به پير می رسد كه به معنى مرشد است؛ ولى به اين شكلى كه انسان می تواند در خودش يك ويژگي هاى خدايى را مطرح بكند و آنها را بپذيرد و آنها را پرورش بدهد و روان و جان خودش را به خداوند برساند ونزديك بكند ، در انديشه ی اشوزرتشت مطرح مى شود . 

ماهنامه ی هفت آسمان موبد نیکنام

زرتشتیان ایران .......

ریچارد فولتز ایران‌شناس آمریکایی‌تبار کانادایی که کتاب‌ها و مقالات گوناگونی در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران دارد، نوشتاری جدید با عنوان «زرتشتیان ایران، چه آینده‌ای در زادبوم خود خواهند داشت؟» منتشر کرده که در شماره تازه (۶۵:۱) فصلنامه «نشریه خاورمیانه» (The Middle East Journal) به چاپ رسیده‌است.

این ایران‌شناس با سابقه که خود سفرهای مختلفی به میان جامعه زرتشتیان ایران کرده‌ است در مورد گذشته و آینده اقلیت ۲۰ هزار نفری زرتشتیان در ایران امروز می‌نویسد.

بخش‌ها و چکیده‌هایی از این مقاله را با هم می‌خوانیم:دین زرتشتی که پیرامون ۳۰۰۰ سال پیش در میان مردمان ایرانی‌تبار ظهور یافت دین اصلی و ملی ایرانیان تا پیش از حمله اعراب در سده هفتم میلادی بود.

تغییر دین ایرانیان برخلاف باور بسیاری، پدیده‌ای یک‌باره و یک‌پارچه نبود بلکه سده‌های متمادی به درازا کشید و در پی فشارهای اجتماعی و مالی و محدودیت‌هایی که حکومت‌ها بر زرتشتیان ایجاد می‌کردند به مرور بر شمار زرتشتیانی که دین خود را رها می‌کردند افزوده شد.

این روند هم‌چنان ادامه یافت به طوری‌که در سده دهم میلادی تخمیناً ۸۰ درصد از مردم شهرهای ایران مسلمان شده‌بودند.

روند گرویدن به اسلام در روستاها هم پس از آن هم‌چنان ادامه یافت تا جایی که امروزه تنها شمار اندکی از روستاهای زرتشتی در اطراف یزد و کرمان باقی مانده‌اند.

در پی سده‌ها جزیه گرفتن از سوی مسلمانان، در قرن نوزدهم وضعیت معیشتی زرتشتیان تا اندازه‌ای وخیم شد که پارسیان هند، یعنی ایرانیان زرتشتی که در زمان حمله اعراب به هندوستان مهاجرت کرده‌ بودند، آغاز به کمک مالی به هم‌کیشان خود در ایران کردند و برای آن‌ها مدرسه و بیمارستان ساختند.

با افزایش فشارها بر ناصرالدین‌شاه قاجار، وی سرانجام در سال ۱۸۸۲ جزیه که نوعی از مالیات‌های ویژه غیرمسلمانان است را برای زرتشتیان ملغی اعلام کرد.

«احترامی گم شده»

ریچارد فولتز در مقاله خود ادامه می‌دهد:زرتشتیان ایران همواره مورد اذیت و آزار هم‌ وطنان مسلمان خود قرار داشته‌اند. به غیر از برخوردار بودن از حق و حقوق کمتر در قانون اسلامی، در زندگی روزمره هم آن‌ها را ناچار کرده‌ بودند تا لباس جدایی بپوشند تا بتوان آن‌ها را از دیگران تشخیص داد. مانند اقلیت‌های دیگر به زرتشتیان نیز در ایران اجازه سوار شدن بر اسب داده نمی‌شد، زیرا اسب‌سواری نشانه ثروت و اشرافیت بود و به زرتشتیان تنها اجازه داده می‌شد سوار خر بشوند.

صفویان در زمان خود گروه‌های مختلفی از زرتشتیان را به اجبار مسلمان کردند و با حمله افغان این روند شدت گرفت. گزارش جهانگردان اروپایی که در دوره‌های مختلف از ایران دیدار کرده‌اند بیانگر این است که زرتشتیان در ایران در بدبختی و فقر زیادی زندگی می‌کردند.

در اوایل سده بیستم روشنفکران زرتشتی در پیشبرد جنبش مشروطه شرکت داشتند و در نخستین مجلس ایران که در سال ۱۹۰۶ تشکیل شد دارای نماینده شدند.

با برآمدن رضا شاه پهلوی، احترام به میراث زرتشتی ایران نیز بخشی از ایدئولوژی ملی‌گرایی دولتی شد و در همان سال‌ها نیز افزایش قیمت زمین‌های روستایی باعث بدرآمدن اقلیت زرتشتی از چنبره قفر و تهیدستی گشت.

اما در زندگی روزانهٔ زرتشتیان، تبعیض توسط مسلمانان هم‌چنان ادامه یافت به طوری که یکی از آشنایان زرتشتی من در یزد از بیگاری کشیدن‌ها از پدرش از سوی مسلمانان در این دوره خبر می‌دهد و دیگران نیز از بسته بودن راه پیشرفت شغلی و کاری برای زرتشتیان گزارش می‌دهند.اما در کلیت خود، می‌توان گفت که وضعیت زرتشتیان در این دوره و در سراسر قرن بیستم از نظر آموزش، شهرنشینی و درآمد، رو به بهبود داشته‌است

انقلاب ۱۹۷۹ اما آزار و اذیت در جامعه را برای زرتشتیان، به خصوص در سال‌های اولیه پس از انقلاب، بازگرداند.آیت‌الله روح‌الله خمینی، رهبر روحانی این انقلاب، دین زرتشت را «فرقه‌ای کهنه» نامید و برای اشاره به پیروان این دین از عبارت‌هایی چون «آتش‌پرستان مرتجع» و «گبر» استفاده کرد.

مسلمانان ایرانی که با این نطق‌ها گستاخ شده‌بودند به مصادره دارایی‌های زرتشتیان پرداخته و احترام ظاهری که جامعه در دوران پهلوی برای زرتشتیان قائل شده‌بود نیز به سرعت از میان رفت.

از سوی دیگر، اما، جامعه زرتشتیان از نظر قانون اساسی به‌رسمیت شناخته شدند و حق برخورداری از نماینده در مجلس هم برای آن‌ها حفظ شد هرچند قوانین اسلامی حق و حقوق کمتری برای آن‌ها نسبت به مسلمانان قائل است.

جوانان زرتشتی و دیگر اقلیت‌ها در ایران قانوناً آزادند تا در محیط خصوصی مشروبات الکلی مصرف کرده و میهمانی‌های مختلط داشته‌باشند، حقی که جوانان مسلمان در ایران از آن برخوردار نیستند.

البته این حقوق هم برای زرتشتیان به درستی رعایت نمی‌شود و کار روزمره نماینده‌های زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی عمدتاً تشکیل شده‌است از نامه‌نگاری برای رسیدگی به موارد مزاحمت مأموران برای زرتشتیانی که جشن می‌گیرند یا مشروباتی همراه داشته‌اند و مسائلی چون پس ندادن اموال مصادره شده زرتشتیان بعد از سالیان سال.

دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده زرتشتیان در مجلس که خود را بیشتر «وکیل جامعه زرتشتی» می‌نامد تا نماینده، ناچار شد در اوایل سال ۲۰۰۹ در میان نامه‌های فراوانی که به مسئولان می‌نوشت نامه‌ای نیز در اعتراض به توهین به نشانه‌های دین زرتشتی بنویسد.

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آن سال، پخش فیلمی را تأیید کرد که در آن نشان فروهر که از نشان‌های مقدس زردشتی است بر روی لباس یک تبهکار دوخته شده‌بود.

مهاجرت؛ انقراض یا گسترش؟

ریچارد فولتز در ادامه مقاله خود می‌نویسد که فشارهای اجتماعی بر زرتشتیان از یک‌سو و قوانین آسان‌تری که غرب برای مهاجرت آنان نسبت به ایرانیان مسلمان قائل شده، نصف شدن جمعیت زرتشتیان ایران از دهه هفتاد به‌این‌سو را در پی داشته‌است.

وی می‌افزاید: ازدواج میان زرتشتیان و مسلمانان افزایش یافته و برابر با قانون، فرزندان این ازدواج‌ها مسلمان شناخته می‌شوند. از سوی دیگر بیشتر خانواده‌های زرتشتی تنها یک فرزند دارند که با این روند، جمعیت بیست‌هزار نفری آنها در ایران در نسل بعدی نیز نصف خواهد شد.

اما روند دیگری هم در ایران در جریان است که به خاطر خطرهای موجود، همگی ترجیح می‌دهند در مورد آن سکوت کنند. این روند مربوط است به شمار زیادی از ایرانیان مسلمان که به دین زرتشت می‌گروند.

روند گرویدن به آیین زرتشت در جنوب کالیفرنیا نمود بارزی دارد اما در ایران با این‌که در خفا انجام می‌شود تعداد قابل توجهی را در بر می‌گیرد. مرکز «نوزرتشتی‌های» ایرانی در جهان غرب در لس‌آنجلس قرار گرفته و گرویدگانی چون علی‌اکبر جعفری، در این شهر فعالانه به اشاعه این دین و جذب نوکیشان اهتمام دارند.

گرایش دوباره ایرانیان به دین زرتشت که در نیمه نخست قرن بیستم تعداد کمی چون صادق هدایت، نویسنده ایرانی، را به خود جلب می‌کرد امروزه در واکنش به استقرار حکومت اسلامی، روندی قابل توجه شده به طوری‌که ایرانیان در تبعید، حتی از جمعیتی «سه میلیونی» از «نوزرتشتیان» و مردمی که به این دین علاقه قلبی پیدا کرده‌اند در میان جمعیت ایران صحبت می‌کنند.

اگر این گفته‌ها صحت داشته‌باشد این جریان ممکن است برآوردهای بدبینانه در مورد آینده و سرنوشت جامعه زرتشتیان ایران را خنثی کند.

در هر صورت از آمارها چنین برمی‌آید که مرکز ثقل جامعه زرتشتی‌زادگان ایرانی هم‌اینک از ایران به ایالات متحده، کانادا و استرالیا در حال انتقال است و این جامعه در نسل بعدی خود از اقلیتی در ایران به اقلیتی در غرب تبدیل خواهد شد.

این تغییر مرکز ثقل در جوامع دینی در تاریخ بارها روی داده، ازجمله مسیحیت که از زادگاه خود فلسطین رخت بربست و به غرب کوچید یا دین بودا که در خاستگاه خود یعنی هند افول یافت ولی در خاور دور جانی دوباره گرفت

پل دختر ، بخاطر بی احتیاطی سازمان ها میانه آن ریخت

  • یکی از پل های منحصر به فرد ایرانی که روزگاری به دلیل قرار گرفتن در مسیر بین المللی و جهانی جاده ابریشم (شاهراه بزرگ خراسان) از بناهای کلیدی در تبادلات تجاری و فرهنگی برای اتصال شرق به غرب جهان قلمداد می شده، پل تاریخی پلدختر در ۲۰ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان میانه در استان آذربایجان شرقی است.

    با توجه به شواهد و مدارک تاریخی، این حوزه تمدنی حدود قرن هفتم قبل از میلاد تحت استیلای اقوام مانایی (ماناها و مایانا) قدیمی ترین دولت معتبر ایرانی بوده که قلمروی نسبی شان از یک سو به شهر کنونی تبریز و دریاچه ارومیه و از سوی دیگر تا حدود کرمانشاه و قسمتی از کردستان می رسیده است. این مردمان همچون مادها که در دوران بعد، این نواحی را با نام ماد کوچک (ماد آتروپاتن یا آذربایجان) تحت سلطه داشتند، شاخه ای از اقوام آریایی بودند، اما با این تفاوت که نسبت به سلسله مورد نظر از قدمت تاریخی بیشتری برخوردار بودند.

    میانه که به عربی آن را میانج می نامند، از شهرهای مهم و قدیمی آذربایجان است . براساس اعتقاد برخی باستان شناسان ظاهراً نام میانه (میانا) بر خلاف آنچه تصور می شود، ارتباطی به قرار گیری آن مابین شهرهای زنجان و تبریز ندارد و این لقب تنها برگرفته از نام اقوام مانایی است. در متون و نوشته های جغرافی نویسان و نویسندگان دوران اسلامی مکرر به نام میانه برمی خوریم؛ آثار ارزشمند نویسندگانی همچون ابن حوقل، مقدسی، یاقوت حموی و حمدالله مستوفی که همگی به نیکی از آن یاد می کنند. علاوه بر نوشته های آثار مکتوب، وجود محوطه های متعدد تاریخی، از تل و تپه های باستانی پیش از تاریخی گرفته تا سازه های معماری قبل و بعد از اسلام، همگی مدلل پیشینه تاریخی کهن و دیر پای این شهرستان هستند.

    پلدختر بر سر راه زنجان به میانه در دامنه قافلان کوه روی آب قزل اوزن بنا شده است و نمونه ای از پل های محکم و معتبر قدیمی بوده که تاریخ ساختمان اصلی آن را باید متعلق به قرن هشتم هجری قمری برشمرد.

    پل سنگفرش پلدختر که ظاهراً در دوران ایلخانی (۸۸۸ هجری قمری) احداث شده، پایه هایی از سنگ و سه چشمه بزرگ دارد که روی آب برهای سنگی قرار داده شده است. در طرفین پایه وسطی، کتیبه آجری مربع شکلی به خط زیبای نسخ خود نمایی می کند. خط کتیبه از بین رفته و شاید متن آن شامل تاریخچه ساخت پل بوده باشد. کتیبه دیگری نیز از سنگ مرمر به خط نستعلیق در طرف چپ پل دیده می شود که تاریخ تعمیر بنا را سال ۹۳۳ هجری قمری معین می کند. این پل در طول حیات خود بارها مورد بازسازی قرار گرفته است، از جمله تعمیراتی که توسط دختری به نام شاه بیگم بنت محمد بیگ موصلی به انجام رسید و در نتیجه، بسیاری وجه تسمیه بنا را به این دلیل می دانند.


    در این خصوص لازم به توضیح است علاوه بر پل مذکور، در نقاط مختلف ایران پل های متعددی با عنوان پلدختر معروف اند که گروهی از باستان شناسان این وجه تسمیه را بر گرفته از الهه آناهیتا، فرشته موکل آب در ایران باستان می دانند و حتی معتقدند در گذشته تندیسی از این ایزد بانو در طرفی از پل ها قرار داده می شد تا به یمن قداست این الهه، آب رودخانه طغیان نکند و سبب انهدام پل نگردد.

    مادام دیولافوا، سیاح فرانسوی که از سال ۱۸۸۱ میلادی نقاط مختلف ایران را مورد بازدید قرار داده در سفرنامه خود در مورد پلدختر میانه چنین می نویسد: «این پل دارای طاق بزرگ هلالی شکل است به طول ۲۴ متر و در طرفین آن دو طاق مسطح دیگر دیده می شود که هر یک ۱۷ متر طول دارد و آب از زیر آنها با عمق زیادی می گذرد. عبور از خود رودخانه در مدت شش ماه از سال امکان پذیر نیست. طاق بزرگ مرکزی دارای کتیبه ای است با حروف طلایی که روی زمینه آبی رنگ نوشته شده است.
    این کتیبه قشنگ با رنگ آجرهای کهنه پل هماهنگی دارد و به مجموع بنا که میان دو کوه واقع شده عظمت مخصوص می دهد. نقشه این بنا بسیار منظم و با کمال مهارت ترسیم شده است. خلاصه آن که در تمام اوضاع آن هوش خردمندانه و فکر استادانه ای دخالت داشته است. مهارت استاد و مهندس آن از اینجا معلوم می شود که پایه ها را طوری ساخته اند که بتواند سنگینی طاق را تحمل کند. این پایه ها به ریشه ای تکیه دارند که بالای آن قوس مضاعفی است و می تواند در تمام نقاط در برابر سنگینی سقف مقاومت نماید و فشار مصالح همه جا متناسب باشد. کتیبه ای که آن را زینت داده ممکن است تاریخ بنای پل را معین کند.»

    نکته: مسائل فنی در احداث و مرمت پل ها پیچیده تر از هر بنای سنتی دیگر است. زیرا این دست سازه نه تنها باید مانند سایر ابنیه در مقابل عوامل اقلیمی مقاومت کند، بلکه بدنه آن نیز باید در برابر فرسایش مداوم جریان آب و سنگ های غلتان تاب تحمل داشته باشد

    این یادگار دیرین سرزمین ایران در کنار سایر بناهای تاریخی موجود در این شهرستان مانند قلعه دختر، قلعه نجفقلی خان، کاروانسرای جمال آباد و پل شهر چای، روزگاری طولانی شاهد آمد و شد کاروانیان، تجار و مسافران ایرانی و خارجی بسیاری بوده که قرن ها مشغول نقل و انتقال فرهنگ و هنر در سایه سار داد و ستد به فلات ایران و سایر نواحی جهان بودند. به این طریق پل مزبور در امر بازبینی اعصار گذشته و احیای شاهراه ابریشم نقش شایان توجهی به عهده دارد و از این منظر دارای ارزش فراوانی است و باید با سیاست ها و راهکارهای ویژه ای برای حفظ و صیانت از آن کوشید.



    اما به واقع این بنا که همچون سایر بناهای تاریخی کشورمان از صحنه سوانح و حوادث به دور نمانده و سیر تکاملی متعددی را در احیا و مرمت به خود دیده، به طور عجیبی مورد بی مهری های بسیار میراث داران فرهنگی واقع شده است.

    جای شک نیست که مسائل فنی در احداث و مرمت پل ها پیچیده تر از هر بنای سنتی دیگر است. زیرا این دست سازه نه تنها باید مانند سایر ابنیه در مقابل عوامل اقلیمی از قبیل تابش آفتاب، باد، نزولات جوی، یخبندان و نوسان درجه حرارت مقاومت کند، بلکه بدنه آن نیز باید در برابر فرسایش مداوم جریان آب، سیلاب های خروشان متناوب و سنگ های غلتان داخل رودخانه نیز تاب تحمل داشته باشد. این موارد در کنار محاسبات درست فنی و مهندسی، از فاکتورهای مهم در زمینه تعمیرات و احیای پل های کهن محسوب می شود؛ ولی با کمال تأسف موارد فوق در مورد این بنا جدی گرفته نشده است.

    سازمان میراث فرهنگی آذربایجان شرقی که طی سال های گذشته اقدام به تعمیر این پل تاریخی کرده بود، با استفاده از کارشناسان و معماران خود پس از پیش بینی ها و محاسبات ناکافی و غیرعلمی، فعالیت مرمت را آغاز کرد. اما با کمال شگفتی، روند کار به یک پنجم نرسیده بود که دهانه و چشمه وسطی پل به علت تخریبات و شکاف های ناشی از مین گذاری سال ۱۳۲۵ شمسی فرقه دموکرات ها به طور کامل ویران شد و به این ترتیب قسمت اعظمی از بنا را با خود به رودخانه کشید و این امر وضعیت پل را از آنچه بود وخیم تر کرد.

    آنچه از شواهد و قراین پیداست، مرمتگران و معماران فرهنگی این استان، آشنایی اندکی با علم مرمت و دستورالعمل های مرمتی و بازسازی اماکن تاریخی داشته اند و همچون بنایان مبتدی، کار را به سرانجام فاجعه آوری سوق دادند. دستور العمل هایی چون بررسی و شناخت وضع موجود، تهیه و تدوین طرح های متنوع و آنالیز و سنجش آنها و در نهایت انتخاب یکی از آنها، جمع بندی و تهیه طرح و نقشه های اجرایی مرمت، تحقیق و درک فناوری های کهن، آشنایی با واکنش مواد و اجزای متشکله یک اثر در برابر عوامل گوناگون محیطی، شناخت و فرآیند فرسودگی و روش های مورد استفاده در حفاظت و مرمت آثار و بهینه سازی های آنها و تلفیق روش های سنتی و بومی حفاظت و مرمت با شیوه های جدید در یک نگاه کلی، عدم توجه و استحکام بخشی شکاف های موجود در بطن سازه آن هم در بدو کار، آسیب های ناشی از فرسایش های محیطی در داخل شکاف ها و نقاط آسیب دیده، سنگین سازی پایه های پل توسط بالشتک ها و پشتبند های بتونی، انجام فعالیت مرمت در خارج از فصل کار به علت عدم دریافت تسهیلات و بودجه مرمتی و در نهایت عرض کم پل، همگی در کنار هم سبب شدند تا دهانه وسطی پل یکباره فرو بریزد و سازه منهدم شود.

    در هر صورت پلدختر با وجود پرداخت هزینه های هنگفت و به شیوه ای بسیار غیرتخصصی و ناکارآمد، بازآفرینی شد، اما براستی آیا کسی پاسخگوی چرایی این تخریب ها که دامنگیر بسیاری از آثار باستانی و تاریخی کشورمان است، هست؟

    بی گمان اصلی ترین عامل تمام تخریب هایی از این دست، بی توجهی های سازمان میراث فرهنگی است.



  • برگرفته از انجمن گفتگوی پرشین
    http://www.mypersianforum.com/showthread.php?t=189239

روز درختکاری -  ۱۵ اسفند

روز درختکاری یکی از روزهای سال است که در آن مردم تشویق به کاشتن نهال می‌شوند. این روز در چندین کشور گرامی داشته می‌شود. این روز معمولاً در روزهای پایانی زمستان یا روزهای نخست بهار است. در ایران این روز ۱۵ اسفند (۵ مارس) هر سال است. در ایران (هفته منابع طبیعی از ۵ تا ۱۲ مارس) و آفریقای جنوبی (۱ تا ۷ سپتامبر) علاوه بر این، هفته‌ای برای گرامیداشت گیاهان تعیین شده است.

این روز برای نخستین بار توسط جولیوس استرلینگ مورتون از ایالت نبراسکا در ۱۰ آوریل ۱۸۷۲ پایه گذاشته شد. در ایالات متحده بعدها این روز (Arbor Day)، به چهارمین جمعه آپریل (آوریل)، منتقل شد.

یکی از سرزمين های مردم آريايي

مردم اوستيا در گرجستان به سبب تعلق به اقوام آريايي خود را "ايرن" و همچنين سرزمين خود را "ايرستون" مي نامند؛ که مشابه نام ايران است.
به اعتقاد پژوهشگران اوستي‌ها از بازماندگان اقوام آريايي "سكا" هستند. سكاها همان قومي هستند كه در اساطير ايراني و شرقي از آن ها به تورانيان نام مي‌برند. از ديدگاه زبان شناسي زبان مردم اوستي از شاخه زبان‌هاي ايراني شناخته شده ‌است. بيشتر مردم اوستيا مسيحي و گروه قابل ملاحظه‌اي از آنان مسلمان هستند.

اين قوم داراي يکي از قديمي ترين زبان هاي موجود ايراني، مي باشند و لهجه آنان مانند کردهاي ايراني است. مردمان بي نهايت مهربان، خونگرم و مهمانواز و بسيار ايراندوست که در کمتر نقطه اي از جهان مي توان ديد. آداب و رسوم ملي آن ها بازمانده اي از آداب ايرانيان باستان است. 

نیایش بر سر ميز پیش از خوردن خوراک، نوروز، چهارشنبه سوري، جشن هاي گوناگون و رفتارهاي ناب اجتماعي بازمانده اي از آن است. تقريبا تمامي رفتارهاي اجتماعي آنان از نظر جامعه شناسي قابل بررسي و مقايسه با رفتار ايرانيان است. آداب و رسوم دفن مردگان، احترام به بزرگان خانواده، جايگاه زن و مرد و ... از نمونه هاي بارز آن است که اشتراک فراواني با ايران باستان دارد.