یکی از پهلوانان زن سرزمین ایران که با لباسی مردانه با سهراب زور آزمایی کرد. فردوسی بزرگ از او به نام زنی جنگجو و دلیر از سرزمین پاکان یاد می کند

گردآفرید دختر زیبا و چابک سوارِ کژدهم است. پدرش از پهلوانان مرزبان در مرز ایران و توران بود.

به دستور افراسیاب لشکری به سرکردگی سهراب برای جنگ با ایرانیان وارد مرز ایران شد.

سهراب: اولین هدف کجاست سردار؟
دژ مرزی که در حد فاصل مرز ایران و توران است. باید دژ را فتح کرد.
سهراب: حکمران دژ کیست؟ یار و یاور او کیست؟
گژدهم ... او از پهلوانان قدیمی ایران است که اینک رخت کهنسالی به تن کرده. شخص قابلی به جز هژیر در دژ نیست که به پیشواز ما بیاید. شکست او هم حتمی است
سهراب: هیچ کس دیگری نیست؟
هیچ کس سرورم... هیچ کس
در میان دژاما کسی بود که قلبش برای ایران می تپید

دژ مرزی در آستانه سقوط است. هژیر به جنگ سهراب رفته و شکست خورده است. حالا گژدهم پیر مانده و یک دژ بی پناه بر سر راه ایران. در دژ اما کس دیگری هم هست. همو که قلبش برای ایران می تپد. از نامش اگر می پرسید گُرد آفرید صدایش می کنند. دختر زیباییست! ... و دلیر و شجاع و درنده همچون شیر...

از یک سو:
زنی بود برسان گُردی سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گُرد آفرید
زمانه ز مادر چنین ناورید

و از سوی دیگر:
یکی بوستان بُد اندر بهشت
به بالای او سرو، دهقان نکشت
دو چشمش گوزن و دو ابرو کمان
تو گفتی همی بشکفد هر زمان
امید دژ به گُرد آفرید است.

دختر زیبا برای پاسداری از ایران باید به جنگ سهراب برود
گردآفرید لباس رزم به تن کرد و به میدان رفت. مبارزه تن به تن بین سهراب و گردآفرید شروع شد و سهراب نمی دانست که گردآفرید زن است. زیرا او در لباس و کلاه رزمی شبیه مردان بود. ناگاه در حین جنگ کلاه از سر گردآفرید به زمین افتاد وآبشار سیاه رنگ موهای دختر ایرانی از سرش پایین ریخت و در باد بیابان وزیدن گرفت. چشمان سیاه گُرد آفرید خنجری بر قلب سهراب کشید. همه چیز به یکباره متوقف شد. هم همه ها فرو افتاد و آنچه باقی ماند سکوتی بود در میان چهره های مبهوت...
سهراب آن موقع بود که دانست طرف مقابل او دختراست. دلباخته و عاشقش شد و از او خواستگاری نمود.
صحنه جنگ به صحنه عشق تبدیل شد.
ولی گردآفرید معتقد بود او دشمن است ودشمن نباید برایران مسلط شود.
دشمن نباید بر یک دختر ایرانی تسلط یابد. او از هویت سهراب که پسر رستم ایرانی بود، آگاهی نداشت. بنابراین این همسری را نپذیرفت. زیرا نمی خواست همسر یک نفر غیرایرانی باشد. آن هم کسی که فرماندهی لشکر دشمن را بر عهده دارد.