می دانیم که در سال 1272 جوانی اهل ونیس از شمال شرق ایران می گذشت که بحضور خان مغول قبلای بار یابد. نام این مرد 18 ساله مارکوپلو Marco Polo بود که بعد تمام ماجراهای سفر خود را در کتابی‌ باقی گذاشته است. مرد ونیسی از کرمان از راه تون-که امروز فردویش نامند-به شمال ایران می رفت که‌ خود را به آسیای مرکزی برساند. در راه یکنفر که بتصور پروفسور هینتس شاید اهل یزد و زرتشتی بوده است‌ به مارکوپلو تذکر داد که ما از سرزمین درخت سرو عبور خواهیم کرد. آیا"سرزمین درخت سرو" همان‌ کشمیر نیست که از آن فردوس از زبان دقیقی گرویدن گشتاسپ را به دین زرتشتی حکایت می کند.

در شاهنامه‌ گفته شده است:

"پس آزاده گشتاسپ بر شد بگاه

فرستاد هر سو بکشور سپاه‌ 

پراکند اندر جهان- موبدان

نهاد از بر آذران گنبدان‌ 

نخست آذر مهر برزین نهاد

به کشمر نگر تا چه آئین نهاد 

یکی سرو آزاده بود از بهشت

به پیش در آذر آنرا بکشت‌ 

نبشتی بر زاد سرو سهی

که پذیرفت‌ گشتاسپ دین بهی‌"

شاهنامه مسکو ج ششم ص 69). دقیقی میافزاید که این سرو بعدها ستبر شد. "

چو چندی برآمد برین سالیان

مر آن سرو استبر گشتش میان‌ 

چنان گشت آزاد سرو بلند

که برگرد او برنگشتی کمند."


و به آن نام سرو کشمیر دادند.
"کنون هرک این پند من بشنوید

پیاده‌ سوی سرو کشمیر روید 

بگیرید پندار دهد زردشت

بسوی بت چین بدارید پشت‌"

این دهکده هنوز هم در دره حاصلخیزی در دامنه رشته‌های فرعی کوه سرخ که شش ساعت از؟؟-که‌ اکنون کاشمر نامیده می شود-فاصله دارد، واقع است.

ظاهرا باید مارکوپلو در راه تون به هرات و بلخ از این سرزمین گذشته و جلگه کاشمر باید همان‌" سرزمین درخت سرو" باشد.

پروفسور هینتس در کتابش به اسم‌ زرتشت‌""":"" سال انتشار 1961 می نویسد:

در خراسان درخت سرو تک و توکی دیده می شود."من نمونه‌ بسیار جالبی از آن در دهکده فرگ دیدم که قریب دو ساعت راه در خاور کاشمر قرار دارد و یکی در راه مابین‌ کاشمر و کشمر. از این گذشته فقط دسته عظیمی از درختان سرو در خود مرکز بخش-خلاصه همه در- سرزمین کشمر-دیدم." در کشمر اما درخت سروی نیست.

پروفسور هینتس از خود می پرسد: پس‌ این درخت که درباره آن در شاهنامه از روی استاد زمان ساسانیان گزارش شده، کجاست؟

کتابی در دست است به اسم‌" ""دبستان‌""" "که یک ایرانی مقیم هندوستان، متوفی در سال 1670 میلادی- نوشته و در آن تاکید می شود که در کشمر سروی بوده است که اشو زرتشت جهت گشتاسپ کاشته است.

این سرو از حیث بلندی و راستی و زیبائی بی‌نظیر بوده است.

خلیفه المتوکل که در سال های 857-861 بخلافت‌ می رده به طاهر حاکم خراسان فرمان می دهد که سرو کشمر را بیفکند و به بغداد بفرستد. زیرا خلیفه آنرا برای‌ بنای عمارت خود در سامره لازم دارد. زرتشتی‌ها حاضر شدند 50 هزار سکه طلا بپردازند و از انداختن‌ سرو جلوگیری کنند. یک روز مانده بود که سرو به سامره برسد خلیفه را کشتند. در کتاب‌" دبستان‌" قید شده که در آن تاریخ 1450 سال از زمان کشت سرو کشمر گذشته بوده است.


به این‌گونه سروها که مورد احترام زرتشتیان بوده و رشد آن ها مدت مدیدی طول می کشد، سیاحان دیکنزی‌ نیز اشاره کرده‌اند. از جمله ک.پ.تیت Tate، یک افسر انگلیسی که تحقیقات او درباه زابلستان‌ هنوز مورد استفاده است، در کتاب خود به اسم‌" سیستان‌" یادآوری می کند که در دهکده درک در سیستان‌ در اوائل قرن بیستم-کتاب او در سال های 1910-1912 نوشته شده است-به یک دسته سرو برخورده‌ و می نویسد: برای اینکه این سروها به قطع کنونی برسند باید یقینا اقلا 1500 سال پیش کاشته شده باشند. این را هم اضافه کنیم که در نظر خلیفه المتوکل که دشمن سرسخت زرتشتی‌ها بوده است، انداختن سروهای‌ مورد احترام زرتشتی‌ها با سیاست اسلامی او وفق می داده است.

بفرض که بفرمان المتوکل یا کس دیگری‌ سرو کشمر انداخته شده باشد، بعید نیست که زرتشتی‌ها برای حفظ سنن دیرین خود چنین سروهایی در محل‌های دیگر از جمله در دهکده درگ در سیستان و یا در سرحد -بطوریکه سایکس به چشم خود دیده‌ کاشته باشند.

خلیفه المتوکل در سال‌ 861 به قتل رسیده و اگر فرض کنیم که سرو کشمیر را در همان سال افکنده‌اند.

طبق روایات ایرانی در سال کشت سرو کشمر اشو زرتشت 42 ساله بوده است