از کسان بسیاری شنیده ام که بدون آگاهی از شرایط زندگی، اندیشه ها و محیط زیست نیچه، تنها با توجه به عنوان کتاب «چنین گفت زرتشت» آنچه را که نیچه در کتاب خود آورده است، برخاسته از آموزه های مینوی اشوزرتشت و دین زرتشتی پنداشته اند!

عنوان کتاب نیچه این توهم را به وجود می آورد که وی در کتاب «چنین گفت زرتشت» مطالبی پیرامون افکار و جهان بینی زرتشتی نوشته است؛ حال آنکه چنین نیست. نیچه فردی ضدمذهب و مادی گرا بود که اخلاق را نکوهش می کرد و آن را سبب بندگی و رقیت می دانست. چه نیچه اساساً به هیچ مبدأ و خدایی معتقد نبود و دین و دینداری را مخدر جامعه می پنداشت. نیچه در این باره می نویسد: «چه کسی بی ایمان تر از من است که از تعلیمات او بهره مند هستم؟ برادران من شما را قسم می دهم که ایمان خود را به زمین حفظ کنید و سخنان کسانی را که به شما از امیدها و آمال فوق زمینی سخن می گویند، باور نکنید. آنها مسموم هستند.خواه خود بدانند یا ندانند. بسیاری از کسانی که قبلاً بی ایمان بوده اند با کمال میل به این مسمومیت شیرین بر می گردند؛ زیرا برای زندگی مخدر خوبی است». نیچه اندیشه های دینی در جامعه را سبب نفی اراده ی قدرتی که در پی آن بود می شناخت.


نیچه خوبی ها و زیبایی ها را که مهمترین ارزش های تمدن بشری هستند، بدان سبب که روند اراده ی قدرت را عقیم می کنند، بی ارزش می دانست. او مایل است افراد از قید اخلاق و ایمان رها شوند. نیچه در آثار خویش همواره به پیروان اخلاق و آزادی، حریت و حقوق بشر به چشم تحقیر می نگرد و آن کسانی را که در جستجوی حقوق ضعفا و مردمان عادی هستند، بیماری جوامع انسانی و ملّت ها می شمارد! بی سبب نبود که در زمان حیاتش همه ی مذاهب و گروه های اجتماعی، از زن و مرد گرفته تا ملی گرایان و صلح جویان همه و همه را مورد انتقاد قرار داد؛ در برابر نیز مردم از او بیزار بودند و حتی او را دشمن اجتماع، دیوانه و کافر فاسدکننده اخلاق می دانستند. نیچه هر آنچه را که مذاهب و مردم خوب و پسندیده می دانستند، بد می دانست و هرآنچه را که مردم و مذاهب نابایسته و عیب می دانستند، آن را خوب می دید.


اساساً نیچه بر این باور بود که اراده یا غریزه ی نیکی و خوبی در انسان ها وجود ندارد! این روند در نهایت زمینه ی انزوای کامل وی را فراهم ساخت، چه از هر سو مورد تکفیر گروه های مختلف جامعه قرار می گرفت. در میان همین بحران ها بود که تصمیم گرفت تا از نام اشو زرتشت بهره ببرد و خودش را از انزوا برون آورده، معروف سازد. اقدام نیچه در بهره برداری از نام سپند اشو زرتشت درست در زمانی صورت گرفت که اروپا در تب شناخت زرتشت و آثار منتسب به دین او می سوخت. در اروپا از اواسط قرن هجدهم و سپس در قرن نوزدهم، زرتشت یکی از اصلی ترین موضوعات مورد بحث علوم مذاهب بود و این علاقه حتی به علوم تاریخ و فلسفه نیز سرایت کرده بود تا آنجا که نیچه را واداشت برای نجات خویش از انزوا و گمنامی و قرار دادن نام خویش در ردیف دانشمندان روزگار، از این اسم بزرگ و سپند سؤاستفاده کند.


نیچه در حالی برای عنوان کتاب خود نام پیامبری را برگزید که آن پیامبر از لحاظ اندیشه نقطه ی مقابل او بود. پیامبری که دین آورد و به آزادی، مساوات، حریت آدمی، جهان مینوی، اصالت وجود آدمی و الویت نیکی در آدمی و در سر همه به اخلاق معتقد بود. این در حالی است که نیچه با تمامی این ارزش ها در ستیز است. نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت، در نقد شخصیت واقعی اشو زرتشت و تضاد ایده های خویش با آن وخشور بزرگ می نویسد: «زرتشت بزرگترین اشتباه را مرتکب شد که اخلاق را بنیاد نهاد؛ بنابراین او باید نخستین کسی باشد که به این اشتباه خود پی برده؛ زیرا نه تنها او در این باره از همه ی اندیشمندان بیشتر تجربه دارد و تاریخ چیزی جز رد تجربی فرضیه ی معروف به نظم اخلاقی در همه ی چیزها نیست_ نکته ی مهم تر این است که زرتشت از همه ی متفکران راستگوتر بود.»


نیچه در سال ۱۸۸۵ پس از انتشار آخرین بخش کتاب چنین گفت زرتشت در نامه ای به خواهرش الیزابت نوشت: «نخواستند این طنز و این مخالفت و هزل را دریابند که چرا عنوان کتاب من «چنین گفت زرتشت» است. چون عقاید و فلسفه ام را درست از زبان پیامبری بیان می کنم که نقطه ی مقابل افکار من است و معلم بزرگ اخلاق در جهان می باشد.» چندی بعد نیچه در کتاب دیگری تحت عنوان «فراسوی نیک و بد» از آنکه به نام زرتشت، بنیانگذار مذهب ایران باستان تجاوز و توهین کرده اظهار ندامت می کند. نیچه در این کتاب می نویسد: «چرا کسی نیامد که از من سوال کند که از زرتشت چه می دانم؟ تا بگویم هیچ.»


زرتشت آثار نیچه، اشو زرتشت پیامبر نیست، بلکه خود نیچه است. نیچه می کوشد با وارونه جلوه دادن مسیر فکری تاریخ از نام و شخصیت بنیانگذار اخلاق در راه نفی اخلاق بهره جوید. چه نیچه مردی ضد اخلاق و ضد توده ی مردم و اصالت خواست و اراده ی جمعی و مباحثی چون نظم، قانون و آزادی است؛ حال آنکه اشو زرتشت پیامبری است که برای احیا و روا ساختن این خواست ها قیام کرده است.


تفاوت های میان جهان بینی اشو زرتشت و جهان بینی نیچه

پیامبر بزرگ در هات ۳۰ بند ۲ گاهان می فرماید: «بشنوید با گوشهایتان بهترین سخنان را، با اندیشه ی روشن در آنها بنگرید، سپس هر مرد و زن میان این دو راه [راستی و دروغ] خود راه خویش را برگزینید. پیش از فرا رسیدن روز واپسین همه به درستی بیدار شوید و این پیام را گسترش دهید.»


در جهان بینی اشو زرتشت اراده معطوف به قدرت است اما نه قدرت کَوی ها، اوسیج ها و کرپن ها [= اغنیا و اشراف زمان] بلکه قدرت بینش و درک که با سرشت هر انسان اهوراآفریده ای آمیخته است. در جهان بینی اشو زرتشت محلی برای نفی آزادی وجود ندارد، چون خودکامگی موجب بردگی و اسارت بشر می شود. اشو زرتشت مستبدان تاریخ را از تخت استبداد و خودکامگی شان به زیر کشید. آزادی که او آورد موجب نفی استبداد و بردگی می شود؛ چه انسان حتی در برابر آفریدگار خویش نیز صاحب اراده و اختیار است که به راه اشا [راستی، هنجار هستی] برود یا نرود. اشو زرتشت از آدمی انتظار دارد که با استفاده از خرد خود از اصالت اختیار حداکثر استفاده را کرده و بدین وسیله خود را بیش از پیش پاک تر و داناتر و بی غل و غش تر نماید. در دین زرتشتی بقدری روی آزادی اراده و اصالت اختیار تاکید شده که بعضی ها آن را «آیین اختیار» خوانده اند. در جهان بینی زرتشتی اصالت اراده و اختیار را چون موحبتی اهورایی قلمداد می شود که به یاری آن انسان می تواند از دنیای بهایم به در آمده، در ذات بی پایان خداوندی [انغ رئوچنگه] فنا سازد.

حیوانات بطور مطلق تابع جبر طبیعت اند و جز تسلیم در برابر سرنوشتی که چرخه طبیعت برایشان رقم می زند چاره ای ندارند. اما انسان که به سلاح خرد، وجدان و اندیشه مجهز است، اگر تسلیم جبر طبیعت شود و از این نیروهای خویش در راه حل پیشامد های روزگار بهره نبرد با سایر حیوانات فرقی نخواهد داشت. ژان ژاک روسو می نویسد: «بزرگترین فرق بین انسان و حیوان در فهم و فکر نیست بلکه در اراده و اختیار است.» اما جهان بینی نیچه درست مقابل چنین اصولی است. از نگاه او این مستبدان خودکامه و اربابان زر و زور هستند که باید حکومت کنند. از نظر نیچه دیکتاتوری و آریستوکراسی ممدوح و پسندیده است؛ چیزی به نام اراده و اصالت اختیار چنانکه در گاهان مطرح است، در نگاه نیچه به جهان وجود ندارد…


اشو زرتشت در گات ها و نیچه در آثارش سخن از تعالی و ترقی بشر در جهان گیتی می کنند اما دو راه کاملاً متفاوت را جهت پیشرفت ارائه می دهند. اشو زرتشت راه ترقی، تعالی و گذر از مرزهای موجود وجود را اخلاق می داند. اخلاقی که در صور به کمال رسیدن جمعی خویش، به آرمان شهر (وَنگهئوش خشَترَ)[۴۳/۶،۴۸/۵،۵۱/۱،یسنای۳۵بند۵] در گیتی منتهی خواهد شد.

در مقابل اصل و اصالت اخلاق از نظر نیچه مردود است. نیچه اخلاق را جنگ افزار بی نوایان و ضعفا می داند. در جهان بینی نیچه قدرت و قدرت و در نهایت طلب قدرت به هر وسیله و شیوه ای توصیه می شود [ماکیاولی می گفت که هدف وسیله را توجیه می کند.] از منظرگاه نیچه طالب قدرت باید نسبت به نیش و کنایه و حتی تف و لعنت عامه مردم بی تفاوت باشد. توصیه نیچه به طالبان قدرت، پروش غرور و نخوت و خودستایی در خود تا بالاترین حد ممکن است. صاحب قدرت باید با سرمستی و تظاهر در برابر توده های مردم از قدرت خویش لذت ببرد. از نگاه نیچه او باید قلبی از سنگ برای خود درست کند. او باید فضایل ادعایی ادیان چون ترحم، شفقت، مهرورزی و احساس نوع دوستی را از روح خود براند. نیچه می گوید: «چه اهمیتی دارد کسانی که باید در راه گسترش قدرت قربانی شوند، درد و رنج بکشند. فریادها و ناله های آنها چه اهمیتی دارد؟»


حال پرسش من از کسانی که سخنان نیچه را به آموزه های مینوی اشو زرتشت مرتبت می سازند این است که جهان بینی زرتشتی که یک جهان بینی اخلاق گرا مبتنی بر اصالت اختیار فرد فرد انسان ها و راستی جویی آحاد اجتماع است، چگونه می تواند در برنامه های خشن، اخلاق ستیز و جبر گرایی که نیچه در جهان انزوای خویش ترسیم می کند، انطباق یابد؟ و یا اساساً با آن مقایسه شود؟

در جهان بینی زرتشتی هدف گیتی رسیدن به کمال انسانیت و هدف مینو فنا شدن در ذات حقیقت خداوندی است. ابزار رسیدن به هردوی آنها اخلاقی اصیل و عملی است. اما در جهان بینی نیچه هدف انسانیت نیست، بلکه قدرت طلبی و ابرقدرت شدن و ابرمرد گشتن است و برای رسیدن به این هدف هر وسیله ای توجیه پذیر است. نیچه در آثار خویش تقدیس و ستایش ابرانسان را پیش می کشد. آن مدینه فاضله که نیچه در خاک جستجویش می کند، با تمرکز همه جانبه ی قدرت در یک فرد، یعنی ابرانسان به معرصه ظهور می رسد. فاشیسم پروری بزرگترین خصیصه ای است که در آثار نیچه به چشم می خورد. نیچه از تمامی مظاهر آزادی و مساوات در تمدن بشری دل زده است. سال های گوشه نشینی و انزوا و شکست در عشق و ناکامی در ارتباط با جنس مخالف و البته در جوانی ابتلا به امراض مقاربتی به علت آمیزش با فاحشه ها، نیچه را نسبت به جنس مخالف بدبین و متنفر ساخته است؛ تنفری که در آثارش به کرات مشاهده می شود و تا آنجا پیش می رود که در کتاب چنین گفت زرتشت از قول زرتشت کتاب خویش می نویسد: «چون به نزد زنان می روی تازیانه را فراموش مکن.» زن ستیزی نیچه به پیکار با مظاهر توالد و تناسل بشری نیز کشیده می شود. چه نیچه با خانواده، زناشویی و پارامترهایی که بودنشان بقا و دوام و آرامش بشر را حاصل می کند، سر جنگ دارد. 


نیچه ازدواج، توالد و تناسل را به شکلی متعارف مذموم و خیانت به بشریت می داند! می گوید افراد علیل و ناتوان و بیمار و پست را باید از جامعه اخراج کرد و نابود ساخت. از نگاه وی توالد و نتاسل باید بر اساس انتخاب اصلح استوار باشد. افراد زبده و نیرومند و سالم را باید برگزید و آنان را پرورش داد و تخم کشی کرد تا نسلی نیرومند به وجود آید، چنانکه چنین امری در پرورش حیوانات اهلی و گیاهان مرسوم است…!


ویل دورانت در کتاب «تاریخ فلسفه» در جمع بندی خویش پیرامون شخصیت نیچه می نویسد: «زندگی او آنطور وسعت لازم را نداشت که عقاید نیمه حقیقی او را تبدیل به حکمت حقیقی کند. شاید اگر بیشتر می زیست از اضطراب و هرج و مرج می گذشت و به فلسفه ی هماهنگ و موزونی می رسید. سخنانی که درباره ی مسیح گفته است بیشتر درباره ی خودش صدق می کند: او خیلی زود مرد وگرنه در سنین کمال عقیده ی خود را اصلاح می کرد و برای اصلاح آن شایستگی داشت…»


شاید بهترین روش برای سنجش تاریخی یک ایدئولوژی، برسی تجربه ی پیاده شدن عملی آن در عرصه جوامع بشری باشد. جهان بینی اشو زرتشت پایه گذار تمدن زرتشتی در تاریخ بشری شد که مصداق بارز آن هم نظام های هخامنشی و ساسانی و در رأس آن راستی جویانی چون کوروش و داریوش هستند. اما در مقابل جهان بینی نیچه به شکل گیری یکی از مخوف ترین و جنایتکارترین حکومت های تاریخ بشری، یعنی آلمان نازی و خونخواری چون هیتلر منتهی شد…


چکیده سخن آنکه محتویات کتاب «چنین گفت زرتشت» هرگز همانندی با آموزه های مینوی اشو زرتشت ندارد و صرفاً بیان دیدگاه ها و افکار شخصی نیچه است؛ چه هرگاه در این کتاب واژگان چنین گفت زرتشت تکرار می شود، در پس آن عقاید نیچه است که می آید…


یاری‌نامه

۱: جهان بینی زرتشتی، دستور رستم شهزادی

۲: گاتها(دوجلدی)، ترجمه تفسیر و واژه شناسی، دستور فیروز آذرگشسب

۳: جهان بینی اشو زرتشت، دستور دکتر اردشیر خورشیدیان

۳: تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خویی

۴: این است انسان، فریدریش ویلهلم نیچه، ترجمه دکتر سعید فیروزآبادی

۵: سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی، فریدریش ویلهلم نیچه، ترجمه عباس کاشف و ابوتراب سهراب

۶: چنین گفت زرتشت، فریدریش ویلهلم نیچه، برگردان دکتر مسعود انصاری

۷: لغزشهائی در شناخت، دکتر حسین وحیدی

۸: نیچه و کتاب «چنین گفت زرتشت»، هاشم رضی

۹: فراسوی نیک و بد، فریدریش ویلهلم نیچه، ترجمه داریوش آشوری

گردآورنده و ویرایش :فرید شولیزاده