پس از پايان پذيرفتن نيروي كاسيان نيرویی تازه در ايران پيدا مي شود كه ”كيخسرو“ ناميده می شود.

كيخسرو نيز پادشاه گزين بوده است و ايرانيان غربي نياكان كردان و لران امروز كه در شاهنامه به گودرز و گيو نام بردارند، به پادشاهي او همراي مي شوند. 

آنگاه خراسانيان(توس) ازاينكه بي آگاهي آنان شاهنشاهي براي ايران برگزيده شده است با گودرز ( گوتيان‌ ) به گفت وگو مي پردازند:

همي بي من، آئيـن و راي آوريد؟

جهان را به نو كـدخداي آوريد؟

و چون گفت و گوها بالا مي گيرد، آتش نبرد افروخته مي شود؛ 

اما با پادرمياني تيره هاي مياني ( كه اكنون كاسيان، يكي از آنان اند) كار به نبرد نمي انجامد و پادشاهی و  پادشاهي تيرة كيخسرو آغاز مي گردد. 

اينان پارسيان نخستين اند كه پيرامون درياچة‌اورميه كه دراوستا چئچست (caecasta) و پهلوي و فارسي چيچست خوانده مي شود مي زيسته اند، 

و همسايگان غربي ايران با آنان به نام پارسواش درهمين مرز بر خورد كرده اند.

ساختمان آتشكدة آذرگشسب بر دست اينان انجام مي گيرد:

چـــنين تـا در آذر آبــادگـــان 

بشــد با بزرگـــان و آزادگان

همي خورد باده،همي تاخت اسپ 

بيامد سـوي خـان آذرگشسب

*****

زبيرون چونيم ازتنگ تازي اسپ 

بـــرآورد و بنهـاد آذرگشسب

نشستند، گـردانـدرش موبــدان 

ستاره شناسان و هـم بخردان

درآن شارسان كـرد چندان درنگ 

كه آتشكده گشت با بوي و رنگ


برگرفته از بنیاد نیشاپور