پيداشدن گرما و كوچ تيره هاي گوناگون ايراني به اروپاي امروزين و آسياي مركزي، آريائيان نخستين را از هم جدا كرد؛‌ واين پيداست كه دركوچ هاي بزرگ، جوانان و كودكان و توانايان براي پيداكردن جائي نا آشنا به راه مي افتند؛ و پيران و دانايان و هنرمندان و دستورزان و كشاورزان كه دل به زمين پيوسته دارند، راهي چنين راه ناپيدا نمي شود. باري ، آنان كه مي روند نمي توانند كه خانه و كاشانه و بوم و مرز زيبا را نيز با خود ببرند، و تنها برخي از ابزارهاي خانه را درچنين كاروان ها مي توان برد.

پس آنانكه رفتند، دلشان به زودي هواي خانه و كاشانه و يار و ديار كرد و با آهنگ جنگ بازگشتند، و آن همان جنگ بزرگ سلم و تور با ايرج بود كه به كشته شدن جوانان ايراني پايان پذيرفت، و نشانه هاي آن جنگ را در داستان ايران بر بنياد گفتارهاي ايراني خواهم آورد.

آنگاه پس از گذشت زماني دراز، ايرانيان دوباره بر پاي خواستند و ” تور“ان را ازكشور براندند؛ و در همين جنگ بزرگ است كه افسانة آرش پديد مي آيد، كه او از فراز دماوند، تيري به گردوبن آنسوي فرغانه افكند و مرز ايران را از توران جدا كرد! اين افسانه نشانة آن است كه ايرانيان برفراز كوه ها نيرو گماشته بوده اند و جنگ افزار برتر آنان نيز در آن جنگ تير و كمان بوده است! 

چون آغاز اين جنگ از دماوند است، مي بايد كه پايتخت آنان را در همان نزديكي ها جست ! منوچهر، درزبان اوستائي مانوش چيش Mannsh – Chish و در زبان پهلوي مانوش چيتر Mansh – Chinter خوانده مي شود.
بخش دوم اين واژه آميختة ”چيشر“ اوستائي و ” چيتر “ پهلوي،‌تخمه ونژاد وگوهر است و از آنجا كه نژاد گوهر جانداران، بويژه مردمان را در روي و چهر آنان مي توان ديد و دريافت، اين واژه كه در نامي دري به گونة ” چهر “ در آمده است، در زبان فارسي به جاي ” روي “ به كار مي رود، اما ريشة آن همان نژاد و تخمه و گوهر است. در زبان هاي سانسكريت و اوستائي و پهلوي، درآميختن با واژه هاي ديگر چونان: گاوچهره= نژاد گاو، گوسفندچهره= نژاد گوسفند،‌ كاربرد داشته است.
پس ” مانوش چهر “ يا ” منوشچهر “ و منوچهر، درريشه، نشان دهندة ” نژاد مانوش “ است كه بر پاي خواسته وبه نبرد با تورانيان پرداخته اند. اكنون كه اين سخن درست شد، مي بايد كه به دنبال پايتخت و جايگاه ” مانوش “ بگرديم.
درنامة بن دهش كه به دبيرة پهلوي برجاي مانده است و بن يا ريشة دهش يا آفرينش خداوندي است، و دربارة آفرينش آسمان وزمين وكوه و رود و دريا وجانوران سخن مي گويد چنين آمده است : ” ديگر كوه مانوش است كه مانوش چهر بدان زاده شده “3 و كوه مانوش در نزديكي خوار و پتشخوارگر است.
پژوهشهاي دكتر مانوئل بربريان دركتاب گرامي جستاري در پيشينة‌ دانش كيهان و زمين درايرانويچ، كه دربنياد نيشابور زير چاپ است، نشان مي دهد كه چراكوهستان امروزي البرز به نام پشتخوارگر ناميده مي شود.
در هرورت، از منوچهر در آمل،‌ و كوه مانوش و دماوند، و خوار و ري آگاهي داريم و اين همه ما را رهنمون مي شود به آنكه پايتخت نخستين او همان پايتخت فريدون بوده است و پس از چندي به دامنه هاي جنوبي البرز رخت برمي بندد كه به گمان نزديك، جايگاهي چون ري، خوار، ورامين يا ايوان كي را دربرمي گيرد!
جايگاه ايوانكي شهري بزرگ را خفته در زير خاك نشان نمي دهد، پس بايد به دنبال آن در ورامين يا دو شهر ديگر نامبرده گشت!

برگرفته از بنیاد نیشاپور