كيومرث ، دراوستا " گ ي مرتن" ،‌يا " گ ي مرت "دورة پيدائي جان درجهان است !


در اين نام بخش نخست ” گ ي “ ازريشة ” گو “ سانسكريت و اوستائي در واژه هاي ” گيان “ پهلوي و كردي و ”جان “ فارسي دگرگوني خويش را نشان مي دهد ، و بخش پاياني آن ” مرت “ ، مردني و درگذشتني، و بر روي هم ” جان درگذشتني “ و ” جان ميرا “ است ؛ و همين ميرائي و درگذشتن است كه از سنگ و خاك گيتي جان مي سازد. زيرا اگر بالندگي در چيزي نباشد ، جان در او نيست؛ و هر چيز بالنده سرانجام به جائي مي رسد كه بايد درگذرد؛ و به ديگر سخن ، اگر مرگ نباشد زندگي نيز نيست ، زيرا كه سنگ كوه را مرگ نيست !

درافسانه هاي ايراني چنين آمده است كه كيومرث در كوه بوده و هنگام درگذشتن ، تخم بداد؛ و تخم او در سپندارمذ زمين به فروغ خورشيد پرورده شد و از آن گياه دو شاخة ”ريواس“ نام برآمد، و اين هنگام زمان پديد آمدن گياة از باكتري ها وجلبك ها است ، و پس از ده پشت از آنان فرزندان ديگر پيدا شدند.
دراين هنگام سرماي سخت ( با سرمائي كه زمين شناسان زمان آن را به يك ميليون سال پيش مي رسانند) درنيمكرة شمالي پديدار مي شود، و نژاد مردمان را كه روزبروز چهرة زيباتر به خود مي گرفته اند ، دچار تباهي و مرگ و مير مي كند. پسر كيومرث نيز كه به گفتة‌ شاهنامه ( پسر بد مراورا يكي خوبروي ) سيامك نام داشت ، كه به دست اهريمن سرما تباه گرديد.

فرواك : اما سيامك را پسري بود به نام فرواك(ف ر واك) كه اين نام نيز يادآور زمان سخنگوئي مردمان است، زيرا كه ”فر“ در آن پيشوند جنبش به پيش است ، و ”واك“ نيز سخن است ؛ زيرا كه ريشة آن درسانسكريت ”وكاس“ دراوستائي ”وچ“ و در پهلوي ” واچك “ همانست كه درفارسي واژه شده و آواز و باژ و واج دري زرتشتي و آذري باستان(گفتار، گفتني) و Vois انگليسي نيز ازهمين ريشه است.

هوشنگ : پس از پايان يافتن دورة سرما ، مردمان از شكاف كوه ها و زير تخته سنگ ها بدر آمدند و نرمك نرمك آغاز به ساختن خانه هاي بهتر كردند. بخش نخستين هوشنگ ” هو “ همان خوب فارسي ، و ”شنگ“ ان دراوستا ”شينگه“ (شي ي ن گ ة ) ، خانه است ، وازاين واژه نيز با دگرگوني هاي فراوان ، واژه هاي شان، شن ، كن ، كان، خان ، خانه ، آشيانه و بويژه درزبان ارمني ” شنگ “ برجاي مانده كه هنوز به همين روي به كار مي رود. همين دوره است كه با پيدائي تبرها و ابزارهاي سنگي و برهم زدن آن ، اتش پديدار مي شود و جشن سده يادگار آن زمان است .

تهمورث : دراوستا تخم و اوروپ ، از دو بخش برآمده كه بخش نخست آن ”تخم“ همانست كه در پهلوي و فارسي ”تهم“ گرديده ، و تهمتن و تهمينه و تهماسب از آن برآمده : تهم در زبان هاي ايراني همان نيرومند و پهلوان ، و زورمند و نيرومند است و اين نام يادآور هنگامي است كه مردمان براي گرفتن و رام كردن جانوران نياز به ”تهم تني“ و برگرفتن جنگ افزار داشته اند، و نخستين ابزارهاي نبرد ازاين زمان برجاي مانده است.

جمشيد : دراوستا ”ييم خشئت“ باز از دو بخش برآمده است كه ييم درآن همان ”يومولو“ي كرماني است كه همزادي و همانندي را مي سازند و ”خشيت“ به ”شيد“ دگرگون شده كه درخشندگي و تابناكي زندگي نياكان آريائي ما است كه در آن گونه گونه دست آوردهاي مردمي و نيز فلزها و سنگ ها و خشت خانه هاي با اندازه ورشتن و بافتن و بوي و رنگ و مي... به پيدائي مي آيد.

ضحاك : چنين پيدا است كه خودكامگي برخي از فرمانروايان دراين هنگام ، بنياد كشورداري را درميان آريائيان برهم مي ريزد ، و گروهي ازآن سوي اروند رود به پادشاهي ايران زمين مي آيند.
اين گروه ازبابل باستاني برآمده اند ، وچون دراوستا واكة ”ل“ نيست بابل به گونه هاي بوري وبئور خوانده كه با افزودن پسوند اسب ، همانند جاماسب و لهراسب و بوداسپ ...به پايان آن ، به گونة‌”بيوراسب“ درآمده كه بنابر شاهنامه وديگر دفترهاي ايراني ،نام ايراني آن همين بيوراسب است . ودراين هنگام است كه آزار ومردم كشي وآتش سوزي ودار ، تازيانه وشكنجه درجهان پيدا مي شود.

دراين هنگام دو آتشفشان در دو گوشة ايران آغاز به جنبش ولرزه و آتش فشاني مي كنند كه يكي از آنها دماوند، وديگر، شايد سبلان يا شيرخوان(!) بوده باشد ، وچون بنا به شاهنامه درآغاز زمان ضحاك وبنا به يسنا پايان دوران جمشيد ، خوردن خوراك پخته وگوشت جانوران به آئين شده بود2 مردمان آتش افشاني اين دو كوه را پادافره كار اهريمني گوشتخواري به شمار آوردند. رايزنان اهريمني فرمانرواي با بل نيز براي جلوگيري از خشم دو آتشفشان ، او را به برخي كردن (قرباني) جوانان ايراني درپيشگاه آتشفشان ها برانگيختند. و پايان اين كارها به شورش ايرانيان انجاميد و ضحاك را از تخت برداشتند و دركوه دماوند به زنجير كشيدند ، و ايرانيان از ستم بابليان پيشين رستند. 

فريدون، هنگامي است كه ايرانيان براي خويش دستگاه پادشاهي بنياد كردند وبا گرم شدن هواي ايران (كه نشانه هاي آن در يخچال هاي كوهستان ها بررسي شده است) گروهي در جستجوي چراگاه به سوي اروپاي امروزي رفتند كه نام آن ها در اوستا ”سئيريم“ است كه در پهلوي ”سرم“ و در فارسي ”سلم“ شده كه همان ”سرمت“ ها يا نياكان اروپائيان امروزي بوده باشند.

گروهي ديگر روي به آسياي مركزي نهادند كه توج وتور يا تورانيان بوده باشند؛ و آنانكه با مهر به زادگاه در ميهن برجا ماندند ، به نام ايرج ، يا ايران ناميده مي شوند.

اكنون مي پردازيم به گفتار پايتخت هاي دورة پيشدادي و كياني .
چنين پيدا است كه تا هفت هزارسال پيش كشاكش گسترده و جنگ و آويزش و كين در اين بخش از جهان نبوده است . گيرشمن كه بيش از هركس ديگر راه به تپه هاي باستاني ايران برده و نشانه ها و نهادهاي فرهنگي را از اين مرز بدر برده است ، در تاريخ ايران از آغاز تا اسلام همين سخن را باز مي گويد؛ زيرا كه افزارهاي به دست آمده از كاوش ها كاربرد جنگي نداشته اند.

نمونة اين زندگي در تپة زاغة قزوين ديده مي شود كه چگونگي آن ، از گذر يك زندگي آرام در آن روستا سخن مي گويد؛ و بخشي ازآن كه با نگرش باستانشناسان ايراني از زير خاك بدر آمده است به هشت هزار سال پيش برمي گردد.

اين سخن نشان مي دهد كه فرمانروايان پراكندة ”روزگار جمشيدي“ ، نبردي با يكديگر نداشته اند و گواه ، از شاهنامه اين سخن فردوسي است كه پادشاهان افروزندة آتش جنگ اند:

كجـا،‌ پادشاهـي است بي جنـگ نيست

اگـر چنـد ، روي زميـن تنـگ نيست 


نبردهاي پيشداديان با نيروهاي گيتي چون سرما و گرما و خيزاب و تنگي و گرسنگي بوده است و كوشش هاي آنان در راه به سازي جهان براي زندگي بهتر.

امايكباره درهفت هزارسال پيش درتپه هاي جنوبي وغربي ايران كه بيش از هفت هزار سال زندگي برخود گذرانده اند، نبرد و ويراني وخون وخاكستر ديده مي شود؛ بويژه درد و تپة نامبردار چغاميش خوزستان و گنج درة هرسين كرمانشاه ، درست در اين زمان يك لاية سبز خاكستر ديده مي شود، و در ميان آن پيكرهاي سوخته و خستة باشندگان آن ديده مي شود!

اين آتش زدن و ويراني و كشتار ، رهاورد بابليان نخستين است كه در باره آن سخن گفته شد. پس از خيزش فرهنگي - رزمي ايرانيان همراه با پيدايش كيش مهر در زمان فريدون:
پـرستيـدن مهرگــان ديـن او است

تـن آسانـي و خوردن آئين او است 

فرمانروائي بابليان نخستين پايان مي پذيرد، وايرانيان خود بنياد فرمانروائي و كشور و پايتخت مي دهند.

برگرفته از بنیاد نیشاپور